بازگشت

جعفر كذّاب، عموي امام زمان (ع)


گاه مى شود بر اثر عواملى، از حضرت نوح(عليه السلام) پسرى ناخلف بنام كنعان و يا از حضرت آدم(عليه السلام) پسرى متمرّد بنام قابيل به وجود مى آيد.

حضرت امام هادى(عليه السلام) داراى 5 فرزند بنامهاى امام حسن(عليه السلام)، حسين، محمّد، جعفر، و علّيه بود. در ميان اين فرزندان، جعفر، بسيار ناخلف بود كه لقب كذّاب (دروغگو) را گرفت، امام هادى(عليه السلام)درباره او فرمود: از فرزندم جعفر دورى كنيد، نسبت او به من همچون نسبت كنعان به نوح(عليه السلام) است، امام عسكرى(عليه السلام) فرمود: مثل من و جعفر مانند هابيل و قابيل دو فرزند آدم(عليه السلام) است، اگر كشتن من براى جعفر ممكن بود، مرا مى كشت، ولى خداوند جلو او را گرفت.

جعفر از افرادى بود كه ادّعاى امامت داشت و پس از رحلت پدر مى گفت امام مردم من هستم نه برادرم، امام عسكرى(عليه السلام)، حتى پس از رحلت پدر نزد خليفه وقت رفت و گفت: بيست هزار اشرفى براى تو مى فرستم و از شما خواهش دارم كه فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشينم و اين مقام از برادرم سلب گردد.

خليفه در جواب گفت: عجب آدم احمقى هستى اگر امامت در دست ما مى بود آن را براى خود قرار مى داديم اگر امام شناسان و شيعيان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و ... ديدند از تو ببينند تو را امام خود مى دانند، ديگر نيازى به كمك ما ندارى وگرنه هرگز به تو ايمان نخواهند آورد.

كارشكنى هاى او در عصر امامت برادرش امام عسكرى(عليه السلام)بجائى نرسيد ولى پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا كرد و اعلام داشت كه امام بعد از برادرم من هستم.

امام عسكرى(عليه السلام) براى اينكه امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدى(عج) را از كارشكنى هاى جعفر، حفظ كند، در آخرين لحظات عمر، يكى از اصحاب بنام (ابوالاديان) را بحضور طلبيد و به او فرمود:

«چند نامه هست اينها را به مدائن مى برى و به فلان و فلان كس مى رسانى و جواب نامه ها را مى گيرى، روز 15 به سامرّاه مى آئى، صداى گريه از خانه من خواهى شنيد مطّلع مى شوى كه من از دنيا رفته ام.»





ابوالاديان:

فدايت شوم، معلوم است كه سخن شما راست و درست است، و همين طور كه مى فرمائى خواهد شد ولى سؤالى دارم و آن اينكه پس از شما امام كيست؟





امام عسكرى(عليه السلام) :

«امام كسى است كه جواب نامه ها را از تو مطالبه كند.»





ابوالاديان:

علامت ديگر امام پس از شما چيست؟





امام عسكرى(عليه السلام):

«امام كسى است كه بر جنازه من نماز بخواند.»

ابوالاديان مى گويد: علامت ديگر چيست؟

امام عسكرى(عليه السلام) فرمود: «امام كسى است كه از ميان هميانهاى طلا خبر دهد.»

ابوالاديان مى گويد: ابّهت امام عسكرى(عليه السلام) مرا گرفت، ديگر نپرسيدم كه منظور چه هميانى است، برخاستم خدا حافظى كردم نامه را گرفتم بسوى مدائن رهسپار شدم، نامه ها را به صاحبانشان دادم و جواب نامه ها را گرفتم و به سامره برگشتم همين كه وارد خانه امام حسن(عليه السلام)شدم صداى گريه شنيدم فهميدم كه امام عسكرى(عليه السلام)دار دنيا را وداع كرده است ولى ديدم گروهى دور جعفر كذّاب را گرفته اند و به او به عنوان امام تهنيت مى گويند و بعضى به او تسليت مى گفتند.

در اين ميان كسى آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را غسل داده اند، بفرمائيد بر آن جنازه نماز بخوانيد ديدم جعفر برخاست و همراه گروهى براى انجام نماز رهسپار شد، با خود گفتم: عجبا ! اگر امام مردم، بى دين بشود، معلوم مى شود كه همواره دين از اول سست بوده است، چون من جعفر كذّاب را مى شناختم كه همواره با ساز و آواز و شرابخوارى سروكار داشت، من هم دنبال جعفر براه افتادم تا ببينم جريان به كجا منتهى مى شود.

كنار جنازه امام عسكرى(عليه السلام) رسيديم جعفر پيش ايستاده و همراهان پشت سرش، گفتم ديگر كار از كار گذشت، ناگهان پرده سفيدى كه در حجره آويزان بود بلند شد، ديدم كودكى نورانى پيدا شد، رداى جعفر را گرفت و فرمود: اى عمو! پس برو، من سزاوارترم كه بر جنازه پدرم نماز بخوانم، جعفر مانند نقش برديوار هيچ نتوانست بگويد و كنار رفت.

آن كودك مشغول نماز شد و پس از نماز همين كه خواست برود به من رسيد و فرمود: جواب نامه ها را به من بده، نامه ها را به او دادم، رفت به حجره، با خود گفتم حمد و سپاس خدا را كه دو علامت از علاماتى كه امام عسكرى(عليه السلام) به من فرموده بود ظاهر شد، نزد جعفر آمدم و گفتم اين طفل كه بود؟

گفت: من اصلاً چنين كودكى را نديده ام و نمى شناسم.