بازگشت

27 ـ آيا تلفظ به نام مقدّس حضرت قائم جايز است؟


پاسخ:



مشهور بين جمعى از محدّثان و راويان آن است كه تكلّم به نام اصلى امام عصر(عج) حرام است ولى تلفّظ به القاب آنحضرت مانند مهدى، حجّت، قائم و ... حرام نيست.

اينك اين سؤال پيش مى آيد آيا اين حكم مخصوص زمان غيبت صغرى بوده است همانگونه كه علاّمه مجلسى (در جلد 13 بحار، چاپ قديم) از بعضى از علماء نقل كرده و يا در هر زمان و مكانى تا موقعى كه حضرتش ظهور كند حرام است؟ و يا اينكه حرمت تلفّظ نام مقدّس آن حضرت بستگى به موارد خاصى مانند تقيّه و ترس دارد كه اگر موارد ترس و تقيه نباشد جايز است؟

و آيا اين مسئله اختصاص به آن بزرگوار دارد يا درباره ساير امامان(عليهم السلام) نيز جارى است؟

دانشمند معروف شيعه، علاّمه عاليمقام شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشّيعه در آغاز و آخرِ بابى كه به همين عنوان در كتاب مذكور اختصاص داده.( [18] )

همين قول را انتخاب كرده كه در مورد تقيه و خوف، تلفّظ بنام آنحضرت حرام است و در غير موارد تقيه و خوف حرام نيست.( [19] )







بررسى روايات اين مسأله:



ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليل و بررسى رواياتى كه در اين مورد رسيده مى پردازيم و پس از نتيجه گيرى نظر خود را خاطرنشان خواهيم ساخت.

رواياتى كه در اين مورد به ما رسيده، پس از بررسى به چهار قسم تقسيم مى شوند:







1 ـ قسم اوّل روايات:



پاره اى از رواياتى كه در اين مورد رسيده، دلالت دارند كه تلفظ نام مبارك حضرت ولىّ عصر (عج) به طور مطلق (در هر زمان و مكانى و در هر شرايطى) بى آنكه جاى تقيّه باشد حرام است و در اين قسم روايات، علّت خاصى ذكر نشده است، در اينجا بذكر چند نمونه از اين قسم روايات مى پردازيم.

1 ـ مرحوم كلينى(رحمه الله) از على بن رئاب(رحمه الله) نقل مى كند كه امام صادق(عليه السلام)فرمود:





«صاحِبُ هذَا الاَْمْرِ لايُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ اِلاّ كافِراً



نام مبارك صاحب اين امر (حضرت ولى عصر«عج» ) را هيچ كس جز شخص كافر نمى برد.»



( [20] )

2 ـ و نيز مرحوم كلينى از ريّان بن صلت نقل مى كند كه گفت:





«سَمِعْتُ اَبَا الْحَسَنِ الرِّضا(عليه السلام) وَ سُئِلَ عَنِ الْقائِمِ قالَ: لايَرى جِسْمُهُ وَلاَيُسَمّى اِسْمُهُ



از حضرت رضا(عليه السلام) در مورد سؤالى كه پيرامون حضرت قائم(عج) شده بود شنيدم فرمود: جسمش ديده نمى گردد، و نامش برده نمى شود»



.( [21] )

3 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) در كتاب اكمال الدين از صفوان بن مهران نقل مى كند كه شخصى از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: مهدى(عج) كه از فرزندان تو است كيست؟

فرمود:





«اَلْخامِسُ مِنْ وُلْدِىَ السَّابِعُ يَغِيبُ عَنْكُمُ شَخْصُهُ وَلاَيَحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيَتُهُ



مهدى پنجمين امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدّسش از شما پنهان مى شود و براى شما بردن نام او جايز نيست.»( [22] )

4 ـ نيز مرحوم صدوق(رحمه الله) در كتاب نامبرده از محمّد بن عثمان بن عمرى(رحمه الله) نقل مى كند كه گفت: برايم دستخطى(توقيع) پديدار شد كه با آن دستخط آشنا بودم( [23] )

به اين عبارت:





«مَنْ سَمّانِى فِى مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ



كسى كه در ميان اجتماع مردم، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.»



( [24] )

5 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) در كتاب كمال الدّين از حضرت عبدالعظيم حسنى(رحمه الله) نقل مى كند كه امام محمّد تقى(عليه السلام)درباره حضرت قائم (عج) فرمود:





«يُخْفى عَلَى النَّاسِ وَلادَتِهِ وَ يُغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ تَحْرُمُ تَسْمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمِىُّ رَسُولِ اللّهِ وَ كُنْيَتِهِ



تولّد آنحضرت بر مردم مخفى است، وجود او از انظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مى باشد، او هم نام و هم كنيه، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)است»



.( [25] )

و روايات ديگرى كه در اين معنى به ما رسيده است.







2 ـ قسم دوم از روايات:



پاره اى از روايات كه در اين مورد وارد شده به روشنى دلالت دارد بر ترك نام بردن آنحضرت تا موقعى كه قيام مى كند و سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى نمايد، اينك نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مى كنيم:

1 ـ علاّمه مجلسى(رحمه الله) در كتاب بحارالانوار از محمّد بن زياد ازدى(رحمه الله)نقل مى كند كه امام موسى بن جعفر(عليه السلام) هنگامى كه از امام قائم(عج) سخنى به ميان آمد فرمود:





«خَفِىَ عَلَى النّاسِ وَلادَتُهُ وَلايَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيَتُهُ حَتَّى يُظْهِرَهُ عَزَّوَجَلَّ فَيَمْلاَءَ بِهِ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً



تولّد حضرت قائم (عج) بر مردم پنهان است، نام بردن او براى آنان جايز نيست تا وقتى كه خداوند متعال او را ظاهر كند، و به وسيله او زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.»



( [26] )

2 ـ علاّمه مجلسى(رحمه الله) از حضرت عبدالعظيم حسنى روايت مى كند كه امام هادى(عج) درباره حضرت قائم(عج) فرمود:





«لايَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاِسْم حَتّى يَخْرُجَ يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلَماً وَ جَوْراً ...



ياد كردن حضرت قائم (عج) بنام جايز نيست تا وقتى كه نهضت كند و زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.»



( [27] )

3 ـ مرحوم كلينى(رحمه الله) به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفرى(رحمه الله)نقل مى كند كه امام باقر(عليه السلام) در ضمن حديثى فرمود:





«وَ اَشْهَدُ عَلى رَجُل مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لايُسْمّى وَلايُكَنّى حَتّى يُظْهِرَ اَمْرَهُ فَيَمْلاَُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً اِنَّهُ الْقائِمُ بِاَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ(عليه السلام)



گواهى مى دهم به آمدن مردى از فرزندان امام عسكرى(عليه السلام) كه نام و كنيه اش برده نمى شود تا قيامش ظاهر گردد، زمين را همان گونه كه پر از جور شده پر از عدل و داد كند، اوست كه به امر جانشينى از امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى پردازد.»



( [28] )

4 ـ مرحوم صدوق در كتاب اكمال الدّين به سند خود از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند كه وى (حضرت عبدالعظيم) اعتقادات خودش را در محضر امام هادى(عليه السلام) عرضه داشت و (در ضمن) به امامان يكى پس از ديگرى بنام اقرار كرد تا اينكه به امام دهم عرض كرد: اى سرور من! پس از اينها امام من شما هستيد؟

حضرت فرمود:





«وَ مِنْ بَعْدِى اِبْنِىَ الْحَسَنِ فَكَيْفَ لِلنّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟





قُلْتُ: فَكَيْفَ ذلِكَ؟





قالَ: لاَِنَّهُ لايُرى شَخْصُهُ وَلايَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتّى يَخْرِجَ فَيَمْلاََ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً ـ اِلى اَنْ قَالَ ـ هذَا دِينِى وَ دِينِ آبائِى



امام بعد از من فرزندم حسن(عليه السلام) است، پس حال مردم نسبت به جانشين بعد از او چگونه است، عرض كردم: (براى چه؟) چگونه است؟

فرمود: زيرا او ديده نمى شود و بردن نامش جايز نيست تا وقتى كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد ـ تا اينكه فرمود ـ دين و عقيده من و پدرانم همين است.»



( [29] )







3 ـ قسم سوّم از روايات:



پاره اى از روايات دلالت دارند كه نام بردن حضرت مهدى(عج) جايز نيست و در همين روايات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعليل شده است به عنوان نمونه به اين چند روايت ذيل دقت كنيد:

1 ـ مرحوم كلينى(رحمه الله) به سند خود از على بن محمّد از ابو عبداللّه صالحى(رحمه الله) نقل مى كند كه گفت: پس از در گذشت امام حسن عسكرى(عليه السلام)، اصحاب ما از من خواستند كه اسم و مكان حضرت مهدى(عج) را سؤال كنم (پس از سؤال) جواب آمد:





«اِنْ دَلَلْتُمْ عَلَى الاِْسْمِ اِذاً دَعُوهُ وَ اِنْ عَرَضُو الْمَكانَ دَلُّوا عَلَيْهِ



اگر آنها را به اسم حضرت مهدى(عج) آگاه سازيد آن را ظاهر مى سازند، اگر مكانش را بشناسند برضد او اقدام مى كنند.»



( [30] )

محدّث بزرگ شيخ حرّ عاملى(رحمه الله) پس از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث دلالت دارد كه نهى ائمّه اطهار(عليهم السلام) از نام بردن حضرت مهدى(عج) مخصوص مواردى است كه خوف از ضرر و بروز فساد باشد.

2 ـ نيز مرحوم كلينى(رحمه الله) از عبداللّه بن جعفر حميرى(رحمه الله) نقل مى كند: كه شخصى از محمّد بن عثمان(رحمه الله) (نايب خاص دوم) پرسيد: آيا جانشين حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) را ديده اى؟ او در پاسخ گفت: آرى به خدا سوگند، تا اينكه پرسيد اسمش چيست؟

در پاسخ گفت:





«فَالاِْسْمُ مَحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ اَنْ تَسْأَلَوا عَنْ ذلِكَ مِنْ عِنْدِى فَلَيْسَ لِى اَنْ اُحَلِّلَ وَلا اُحَرِّمَ وَلكِنْ عَنْهُ(عليه السلام) فَاِنَّ الاَْمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ اَبا مُحَمَّد مَضى وَلَمْ يَخْلُفْ وَلَداً (اِلى اَنْ قالَ) وَ اِذا وَقَعَ الاِْسْمَ وَقَعَ الطَّلَبُ فَاتَّقُوا اللّهَ وَامْسُكُوا عَنْ ذلِكَ



اما در مورد نام بردن از حضرت مهدى(عج)، پرسش كردن از آن، بر شما حرام است، اين را از پيش خود نمى گويم، براى من روا نيست كه پيش خود چيز حلال را حرام و يا حرام را حلال كنم ولى حكم امام را گفتم، زيرا زمامدار وقت چنين تصوّر مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) از دنيا رفت و فرزندى بجاى نگذاشت تا اينكه گفت: هرگاه نام حضرت مهدى(عليه السلام)برده شود نتيجه اش طلب كردن (دشمنان) از اوست، بپرهيزيد از خدا و از اين مطلب دم فروبنديد.»



( [31] )

اين روايت همانند روايتى است كه با صراحت و روشنى دلالت دارد بر اينكه نهى از نام بردن حضرت، به خاطر خوف و رسيدن ضرر به آن بزرگوار است، چه آنكه وقتى نام او شناخته شد، دنبالش به جستجوى او خواهند پرداخت از اين رو امام(عليه السلام) از بردن نام آنحضرت نهى فرموده، بلكه از نام بردن آنحضرت بطور مبهم رد شده، تا كسى كه آن را نمى داند به آن مطّلع نشود، لذا كسى كه مى داند بر او اظهار آن نام حرام است.

3 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) در اكمال الدّين از على بن عاصم كوفى(رحمه الله)نقل مى كند كه در ميان توقيعات (دستخطهاى) امام زمان(عليه السلام) اين جملات پديدار شده:





«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانِى فِى مَحْفِل مِنَ النّاسِ



مشمول لعنت است كسى كه نام مرا در ميان اجتماعى از مردم ببرد.»



( [32] )

اينكه حضرت شمول لعنت را مقيّد بنام نموده در ميان اهل سنّت (و بنى عباس) دليل آن است كه در غير اجتماع آنها نام بردن آنحضرت جايز است.

بنابر اين كه بگوئيم قيد در اين گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراين) نهى امام(عليه السلام) به خاطر رعايت تقيّه است.

4 ـ نيز مرحوم صدوق(رحمه الله) از محمّد بن همام(رحمه الله) نقل مى كند كه: محمد بن عثمان عمرى گفت:





«خَرَجَ تَوْقِيعٌ بِخَطّ عَرَفْتُهُ مَنْ سَمّانِى فِى مَجْمَعِ مِنَ النّاسِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ



در توقيعى كه آن را مى شناختم از حضرت ولى عصر(عج) است چنين پديدار شد: كسى كه نام مرا در ميان جمعيتى از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.»



( [33] )

دلالت اين حديث بر اين كه حرمت نام بردن حضرت مهدى(عج) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حديث قبل است.

5 ـ علاّمه مجلسى(رحمه الله) نقل مى كند كه ابن خالد كابلى(رحمه الله) گفت:

«هنگامى كه امام سجّاد(عليه السلام) از دنيا رفت، به حضور امام باقر(عليه السلام) شرفياب شدم و عرض كردم قربانت گردم حتماً اخلاص و انس و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مى شناسى.( [34] )

امام باقر(عليه السلام) فرمود: آرى راست مى گوئى اينك منظورت چيست؟

عرض كردم: قربانت گردم، پدرت آن چنان صاحب اين امر (حضرت مهدى(عج) را برايم توصيف كرده كه اگر او را در راهى ببينم دستش را مى گيرم.

حضرت فرمود: اى ابو خالد منظورت چيست؟

گفتم: مى خواهم نام حضرتش را برايم بگوئى تا او را بنام بشناسم.

فرمود:





«سَأَلْتَنِى وَاللّهِ يا اَبا خالِد عَنْ سُؤال مُجْهِد وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِى بِاَمْر ما كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً لِيُحَدِّثُكَ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِى عَنْ اَمْر لَّوْ اَنَّ بَنِى فاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلى اَنْ يُقَطِعُوا بَضْعَتَهُ



اى ابو خالد به خدا سوگند از من سؤال ناراحت كننده اى مى پرسى، از موضوعى مى پرسى كه به كسى از آن خبر نداده ام تا بتو خبر دهم، ازمطالبى سؤال مى كنى كه اگر فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام) او را مى شناختند حرص آن داشتند كه او (حضرت مهدى) را قطعه قطعه كنند.»



( [35] )

اين كه مى گويد اگر فرزندان فاطمه(عليهم السلام) او را مى شناختند ... دلالت دارد بر اين كه عده اى از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدى(عج) را داشتند، تا چه رسد به غير آنها. از اين رو امام باقر(عليه السلام)آنحضرت را به نام ياد نكرد تا نامش پوشيده بماند و شناخته نشود و دستهاى مخالفان به آنحضرت نرسد، از ترس آنكه مبادا به وجود مقدّسش ضررى برسد ...

نتيجه اينكه: روايات قسم سوّم بيانگر اين است كه پوشاندن نام حضرت مهدى (عج) به خاطر امر تعبّدى خاص نيست، بلكه تنها بملاك تقيّه (با آن شرايطى كه دارد)، مى باشد.







4 ـ قسم چهارم از روايات:



پاره اى از روايات كه در اين مورد به ما رسيده دلالت دارند كه خود ائمّه اطهار(عليهم السلام) يا اصحابشان در موارد متعدّدى حضرت مهدى(عج) را بنام ياد كرده اند.

بى آنكه ائمّه(عليهم السلام) اصحاب خود را از اين كار نهى كنند به اين چند نمونه از روايات ذيل كه اين معنى را تأييد مى كند دقت كنيد:





«اِنَّ اَبا مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ الْعَسْكَرِى بَعَثَ اِلى بَعْضِ مَنْ سَمّاهُ، شاةٌ مَذْبُوحَةٌ وَقالَ: هذِهِ مِنْ عَقِيقَةِ اِبْنِى مُحَمَّدٌ



حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) براى بعضى از افراد كه نام آنها را برده، گوسفند ذبح شده اى را فرستاد و فرمود: اين گوسفند عقيقه( [36] ) فرزندم محمد (حضرت مهدى (عج) ) است.»



( [37] )

اين روايت دلالت دارد كه ائمّه(عليهم السلام) صريحاً اسم حضرت مهدى(عج) را مى بردند و ضمناً اجازه به ديگران نيز داده اند.

2 ـ مرحوم صدوق نقل مى كند: ابوغانم خادم گفت:





«وُلِدَ لاَِبِى مُحَمَّد(عليه السلام) مُولُودٌ فَسَمّاهُ مُحَمَّداً وَ عَرَضَهُ عَلى اَصْحابِهِ يَوْمَ الثَّالِثِ وَ قالَ هذا صاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِى وَ خَلِيفَتِى عَلَيْكُمْ وَ هُوَالْقائِمُ

(عج)







براى امام عسكرى(عليه السلام) فرزندى متولد شد، او را محمّد ناميد، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: اين نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشين من نسبت به شماست و قائم «عج» همين است.»



( [38] )

اين حديث گرچه دلالت آشكار ندارد كه ائمّه اطهار(عليهم السلام) نام مبارك حضرت مهدى(عج) را برده اند، ولى اگر نام بردن آنحضرت ممنوع بود ابوغانم خادم، نام او را بر زبان نمى آورد، بلكه اين حديث «بطور اجمال» دليل آن است كه امام حسن عسكرى(عليه السلام) براى ابوغانم و امثال او تصريح به نام حضرت مهدى(عج) كرده است.

3 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) از مرحوم كلينى(رحمه الله) و او از اعلان بن رازى(رحمه الله)و او از بعضى اصحاب نقل مى كند:

«وقتى همسر حضرت امام عسكرى(عليه السلام) باردار شد، امام حسن(عليه السلام) به او فرمود:





سَتَحْمِلِينَ وَلَداً وَ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ هُوَالْقائِمُ مِنْ بَعْدِى



بزودى پسرى را حمل مى كنى كه نامش «محمّد» است قائم بعد از من اوست.»



( [39] )

نقل اين احاديث بطور اجمال گواه برجواز نام بردن آنحضرت است.

4 ـ نيز مرحوم صدوق(رحمه الله) از ابن نصره(رحمه الله) و او از امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه جابربن عبداللّه انصارى(رحمه الله) گفت:

«در نزد حضرت فاطمه زهراء(عليها السلام) صحيفه درخشانى يافتم كه در آن نام ائمّه اطهار(عليهم السلام) از فرزندانش مذكور بود، آنگاه جابر آنها را به رديف خواند تاگفت:





اَبُو الْقاسِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ حُجَّةِ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ الْقائِمِ، اُمُّهُ جارِيَةٌ اِسْمُها نَرْجِسَ



ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسكرى، حجت خدا بر آفريده هايش كه قائم است، مادرش كنيز و نرجس نام داشت.»

نقل كردن همه راويان اين روايات به اضافه جابر، دليل آن است كه چنين نيست كه نام بردن حضرت مهدى(عج) بطور كلى در همه جا و همه حالات ممنوع مى باشد.

5 ـ نيز مرحوم صدوق(رحمه الله) از ابن جارود(رحمه الله) و او از امام باقر(عليه السلام)نقل مى كند كه فرمود:

«پدرم از پدرش نقل كرد كه امام على(عليه السلام) روى منبر فرمود: در آخر زمان مردى از فرزندانم خروج و قيام مى كند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم(عج) را تشريح كرد و آنگاه فرمود:





لَهُ اِسْمانِ،اِسْمٌ يُخْفى فَاَحْمَدٌ وَاَمَّا الَّذِى يُعْلِنُ فَمُحَمَّدٌ...



او دو نام دارد يك نامش پنهان است كه عبارت از احمد مى باشد، اما نام ديگرى كه آشكار است محمّد است.»( [40] )

اين روايت دلالت دارد كه تصريح بنام حضرت به گفتن محمّد، حتى بالاى منبر جايز است.

6 ـ نيز مرحوم صدوق(رحمه الله) با اسناد بسيار از حسن بن محبوب(رحمه الله) و او از ابن داود(رحمه الله) و او از امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه جابر(رحمه الله) گفت:

«بحضور حضرت فاطمه(عليها السلام) شرفياب شده در مقابل او لوح و صفحه اى ديدم كه در آن نامهاى اوصياء از فرزندان آن بانوى بزرگوار مذكور بود، شمردم دوازده نفر بودند كه آخر آنها حضرت قائم(عج) بود.





«ثَلثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ اَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِىٌّ



نام سه نفر از آنها محمّد بود (يعنى امام پنجم و امام نهم و امام مهدى(عج) و نام چهار نفر آنها على بود يعنى امام اول و چهارم و هشتم و دهم).»



( [41] )

7 ـ نيز مرحوم صدوق(رحمه الله) از مفضّل بن عمر(رحمه الله) نقل مى كند كه گفت:

به حضور امام صادق(عليه السلام) شرفياب شدم و عرض كردم: براى ما ائمّه بعد از خود را معرفى بفرمائيد، فرمود:





«اَلاِْمامُ بَعْدِى اِبْنِى مُوسى وَالْخَلَفُ الْمَأْمُولُ الْمُنْتَظَرُ مُحَمَّدُبْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسى



امام بعد از من فرزندم موسى(عليه السلام) است، جانشينى كه مورد آرزو و انتظار مردم است، او محمّد فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى مى باشد.»



( [42] )

8 ـ علاّمه طبرسى(رحمه الله) در كتاب اعلام الورى از محمّد بن عثمان عمرى(رحمه الله)و او از پدرش نقل مى كند كه امام عسكرى(عليه السلام) در خبرى كه از پدرانش نقل مى فرمود بيان داشت:

«زمين هيچگاه خالى از حجّت خدا بر مخلوقاتش نيست و كسى كه از دنيا برود ولى امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است، و اين مطلب حق است همانگونه كه روز، حق است.

شخصى از آنحضرت پرسيد: امام و حجت بعد از تو كيست؟

فرمود:





اِبْنِى مُحَمَّدٌ هُوَ الاِْمامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِى فَمَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْهُ ماتَ مِيتَةٌ جاهِلِيَّةٌ



پسرم محمّد امام و حجّت بعد از من است كسى كه از دنيا برود ولى او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهليت مرده است.»( [43] )

و روايات ديگرى كه به اين مطلب دلالت دارند.


پاورقي

[18] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 485، (ط جديد) باب 33.

[19] ـ بايد توجه داشت كه منظور از نام اصلى همان همنام بودن با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

[20] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 4.

[21] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 5.

[22] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 11.

[23] ـ كه نويسنده اش حضرت ولى عصر(عج) است.

[24] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 489، حديث 13.

[25] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 489، حديث 14.

[26] ـ بحار، ج 51.

[27] ـ بحار، ج 51.

[28] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 3.

[29] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 488، حديث 9.

[30] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 487، حديث 7 از باب 33.

[31] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 488، حديث 8 .

[32] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 487 ـ حديث 12 از باب 33.

[33] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 487 ـ حديث 13 از باب 33.

[34] ـ معمولاً در اين گونه احاديث منظور از مردم (ناس) اكثريت مردم آن عصر كه مخالفان امامان بودند مى باشد.

[35] ـ بحارالأنوار، چاپ قديم، ج 13، ص 8 .

[36] ـ گوسفندى را كه به عنوان حفظ نوزاد و طفل از گزند حوادث قربانى مى كنند عقيقه مى گويند (وسائل الشيعه، ج 11، ص 489 ـ حديث 15، باب 33).

[37] ـ مدرك پيشين، حديث 16.

[38] ـ مدرك پيشين، ص 487، حديث 17 از باب 33.

[39] ـ مدرك پيشين، حديث 19.

[40] ـ مدرك پيشين.

[41] ـ مدرك پيشين، حديث 20.

[42] ـ وسائل الشّيعه، ج 11، ص 489، حديث 19.

[43] ـ مدرك پيشين، ص 489، حديث 19.