بازگشت

ابعاد شخصيت امام مهدي


ولادت امام مهدي (عج)، يک حقيقت تاريخي

ميلاد امام مهدي (عج) در باور تعدادي از عالمان اماميّه

الف) ديدگاه علامه ي طباطبايي: «حضرت مهدي موعود (عج) (که غالباً به لقب امام عصر و صاحب الزمان ذکر مي شود) فرزند امام يازدهم که اسمش مطابق اسم پيغمبراکرم (صلي الله عليه وآله) بود و در سال 256 يا 255 هـ. ق. در سامرا متولد شده و تا 260 هـ. ق. که پدر بزرگوارش شهيد شد تحت کفالت و تربيت پدر مي زيست. ايشان از مردم پنهان و غايب بود و جز عده اي از خواص شيعه کسي به شرف ملاقات وي نائل نمي شد و پس از شهادت امام يازدهم که امامت در آن حضرت مستقر شد، به امر خدا غيبت اختيار کرد و جز نوّاب خاص خود به کسي ظاهر نمي شد مگر در موارد استثنايي... چند روز به مرگ «علي بن محمد سمري» (که در سال 329 هـ. ق. اتفاق افتاد) مانده بود که از ناحيه مقدسه توقعي صادر شد که در آن به «علي بن محمّد سمري» ابلاغ شده بود که تا شش روز بدرود زندگي خواهد گفت و پس از آن درِ نيابت خاصّه بسته و غيبت کبري واقع خواهد شد و تا روزي که خدا به ظهور آن حضرت اذن دهد غيبت دوام خواهد يافت...» [1] .

ب) ديدگاه شهيد سيد محمدباقر صدر: شهيد سيد محمدباقر صدر، در اين ارتباط، در اثرش تحت عنوان «بحثٌ حول المهدي (عج)» مي نويسد: مهدي نام يک شخص خاص، پسر امام يازدهم، از اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) متولّد سال 256 هـ. ق. است که پدرش در سال 260 هـ. ق. وفات کرد.

ج) ديدگاه جاسم م. حسين: وي در اثرش «تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم» ذکر مي کند: «محمد پسر [امام] حسن عسکري، امام دوازدهم اماميه يا شيعه ي دوازده امامي است. شيعه ي اثني عشري، بعد از اهل سنّت، بزرگ ترين گروه را تشکيل مي دهد. به نظر مي رسد که وي در سال 256 هـ. ق. [2] وفات پدرش [امام حسن] عسکري، امام يازدهم، وي به عنوان اقدامي پيشگيرانه، خود را از مقامات خلفاي عبّاسي پنهان نگاه داشت. محلّ [اختفاي] او را تنها تعدادي بسيار اندک از پيروانش مي دانستند. چهار تن از صحابه ي نزديک پدرش، نايب هاي واسطه بين امام و پيروانش تا سال 329 هـ. ق. [3] [غيبت صغري] مي نامند. در طول اين دوره چهار سفير به طور مستقيم، فعاليّت هاي ديني و سياسي زير زميني اماميه را، تحت نظارت داشتند.

آخرين سفير در بستر مرگش در سال 329 هـ. ق. [4] تصميم گرفته اندکه ديگر سفير منصوب نفرمايند و [بدين ترتيب] به دوره ي غيبت کامل [کبري] وارد شدند. اماميّه اين اعلام را آغاز غيبت دوم امام دوازدهم، که تا زمان حاضر ادامه يافته است، در نظر مي گيرد.

به لحاظ غيبت دوم، رشته ي امامت بر عدد دوازده متوقف ماند. بر طبق اين نظر، اماميّه بر اين باور است که امام دوازدهم همان قائم است که خدا قيامش را وعده داده است. چه گفته مي شود که پيامبر پيش بيني کرد که نواده ي دخترش فاطمه (عليها السلام)، با شمشير قيام مي کند و جهان را پر از داد و برابري مي کند. به اين دليل اماميه معتقدند که وي هنوز زنده است ولي تا زمان قيام، در آينده اي نا معيّن، در حالت غيبت به سر مي برد».

جاسم نيز يادآور مي شود که: «برطبق منابع اوليه ي اماميّه، [امام] عسکري نه پسري (که نسبتش به وي تأييد شده باشد) از خود بر جاي گذاشت، و نه آشکارا شخصي را معيّن يا جانشيني نصب کرد. هم چنان که [شيخ] مفيد مي گويد اماميّه از ستم عباسيان به شدت در رنج بود زيرا خليفه (معتمد) در جستجوي فرزند عسکري بود تا وي را دستگير سازد. به علاوه چشمان شيعيان به او دوخته شده بود، و همه منتظر قيام وي بودند. به همين دليل [امام] عسکري، در طول حياتش، حتي براي بيشتر طرفدارانش،موضوع را فاش نساخت». [5] .

طبق نظر جاسم م.حسين، ولادت امام دوازدهم، يک حقيقت تاريخي است.او ميگويد که امکان مخفي ماندن واقعه ي تولدش رابرخيراويان تأييدميکنند.اين حقيقت پيشتر روايت هايي درباره يامام دوازدهم تحت عنوان«القائم المهدي»وجودداشت ديگر روايتها را روشني ميبخشيد.

اين روايت هاي اخير را تنها مي توان به عنوان مناقب و کرامات [6] توصيف نمود. ولي از زمان امام صادق به بعد، حتي همين ها نيز به عنوان حقايق تاريخي پذيرفته شد. با اين وجود، روايت هاي ديگر، ولادتش را به عنوان يک حقيقت تاريخي صِرف و عاري از پيرايه ي گزارش هاي خارق العاده مطرح مي کند [7] .

گفته هاي افراد هم عصر درباره ي ولادت حضرت مهدي (عج)

تولد امام دوازدهم، به عنوان يک حقيقت تاريخي، از بيانات امام يازدهم و برخي شيعيان نزديک فهميده مي شود.

کليني روايت مي کند که زماني «ابوهاشم جعفري» از امام يازدهم (عليه السلام) پرسيد که: «اي مولا، آيا شما پسري هم داريد»؟ امام پاسخ داد: «آري»، ابوهاشم سؤال کرد: «اگر براي شما حادثه اي رخ دهد، کجا از وي جويا شوم»؟ امام (عليه السلام) جواب داد: «در مدينه».

مشهور است که [امام] عسکري در سال 260 هـ. ق. [8] و ابو هاشم در سال بعد وفات کرد. پس روايت حاکي از روي داد تولد حضرت مهدي (عج) در سال پيش از 260 هـ. ق. [9] است.

«ابوسهل نوبختي» روايت مي کند که [امام] عسکري (عليه السلام) شيعيان نزديکي داشت که روايت هاي راجع به احکام اسلام را با استناد به وي نقل مي کردند و نمايندگان ايشان بودند. هنگامي که [امام] عسکري [(عليه السلام)] در سال 260 هـ. ق. [10] وفات کرد همه ي ايشان موافقت داشتند که وي پسري از خود به جا گذاشته است که امام مي باشد.

«نوبختي» مي افزايد که آنان، طرفدارانشان را از پرسش نام وي يا افشاي وجودش براي دشمنان ـ کساني که در آن زمان در تلاش براي دستگيري وي بودند ـ بر حذر مي داشتند.

«مسعودي» روايت مي کند که امام دوازدهم (عج)، دو سال بعد از وفات جدّش، [امام] هادي (عليه السلام) ولادت يافت. چون امام هادي در سال 254 هـ. ق. [11] رحلت نمود پس حضرت مهدي (عج) در سال 256 هـ. ق. [12] متولد گرديد.

مهم ترين حديث که به سند «معلي بن محمد» و «احمد بن عبدالله» است نقل مي کند که [امام] عسکري (عليه السلام) بعد از کشته شدن «مهتدي» خليفه، نامه اي به اين مضمون به پيروان قابل اعتماد خود نوشت:

«اين عقوبت کسي است که خداي متعال را درباره ي وصيّ اش عصيان نمود، او [يعني مهتدي] پنداشت که مرا مي کشد تا فرزندي از من بر جاي نماند. هم اينک او قدرت مطلق حق را ديده است».

مهتدي، از تخت به زير کشيده شد و در رجب سال 256 هـ. ق. [13] از دنيا رفت. از اين گذشته، همه ي راويان اماميه موافقت دارند که ولادت امام دوازدهم (عج)، در پانزدهم شعبان واقع شد. بنابراين اگر کسي بين مرگ مهتدي در ماه رجب سال 256 هـ. ق. [14] و ارسال نامه ي [امام] عسکري (عليه السلام) در ماه بعد، شعبان، رابطه برقرار کند، موجه به نظر مي رسد که ولادت امام در «پانزدهم شعبان» سال 256 هـ. ق. [15] روي داده باشد.

«مسعودي» حديثي منسوب به «خديجه» دختر امام محمد جواد (عليه السلام) روايت مي کند که اين فرضيه را تقويت مي کند. در سال 262 هـ. ق. [16] شخصي به نام «احمد بن ابراهيم» از او (دختر امام محمد جواد) درباره ي جانشين امام عسکري (عليه السلام) پرسش نمود، و او (دختر امام محمد جواد)، وجود وي را تأييد کرد و افزود که وي از تاريخ يازدهم ربيع الاول سال 260 هـ. ق. [17] در سن چهار سال و هفت ماهگي، جانشيني پدرش را بر عهده گرفته است. پس اين روايت حاکي از ولادت وي در «پانزدهم شعبان» 256 هـ. ق. [18] مي باشد.

برداشت منطقي درباره ي وجود فعلي امام مهدي (عج)

در اين ارتباط علامه ي طباطبايي چنين استدلال مي کند: «مخالفين شيعه اعتراض مي کنند که طبق اعتقاد اين طايفه، امام غايب بايد تا کنون دوازده قرن عمر کرده باشد، در صورتي که هرگز انسان عمر به اين درازي نمي کند.

پاسخ: بناي اعتراض بر استبعاد است. البته عمر به اين درازي و بيشتر از آن قابل استبعاد مي باشد، ولي اگر کسي به اخباري که در خصوص امام غايب از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله) و ساير ائمه اهل بيت وارد شده، مراجعه نمايد، خواهد ديد نوع زندگي امام غايب را به طريق خرق عادت معرفي مي کنند و البته خرق عادت غير از محال است و از راه علم هرگز نمي توان خرق عادت را نفي کرد، زيرا هرگز نمي توان اثبات کرد که اسباب و عواملي که در جهان کار مي کنند تنها همان ها هستند که ما آنها را ديده ايم و مي شناسيم و ديگر اسبابي که از آنها خبر نداريم يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم يا نفهميده ايم، وجود ندارد. از اينرو ممکن است در فردي يا افرادي از بشر اسباب و عواملي به وجود بيايد که عمر بسيار طولاني هزار يا چندين هزار ساله براي ايشان تأمين نمايد. از اين جاست که جهان پزشکي تا کنون از پيدا کردن راهي براي عمرهاي بسيار طولاني نوميد و مأيوس نگشته است. اين اعتراض از پيروان ادياني مانند، کليميّت، مسيحيّت و اسلام که به موجب کتاب هاي آسماني خودشان، خرق عادت و معجزات به پيامبران را قبول دارند بسيار شگفت آور است.» [19] .

همان گونه که [آيت الله] محمد باقر صدر با برداشت منطقي و نيز روي کردهايي علمي [20] در اثرش «بحثٌ حول المهدي (عج)» استدلال مي کند که عمر طولاني تر از حيات امام مهدي نه تنها ديگر يک تصور نيست، که يک حقيقت است. وي وجود فعلي امام مهدي را در صورت هاي گوناگون امکان واقعي اثبات مي کند: «امکان علمي، فلسفي يا منطقي»، که ذکر هر يک مجال بيشتري مي طلبد. از همين رو براي آن دسته از خوانندگاني که مايلند دانش جامعي در اين رابطه تحصيل کنند اشاره اي مختصر مي شود.

«اين که حقيقت مهدي، به عنوان رهبر منتظر، که جهان را به بهترين وجه تغيير خواهد داد، پيشتر در چند حديث منقول از پيامبر بزرگ به طور عموم، و از ائمه ي اهل بيت به خصوص نقل شده است، بيشتر [اين روايات]، به گونه اي ترديد ناپذير، در متون بسياري مورد تأکيد و ابرام قرار گرفته است. من مي توانم چهار صد حديث از پيامبر (صلي الله عليه وآله) که از طريق برادران سنّي ما به دست ما رسيده (مانند: کتاب مهدي، نوشته ي سيد صدرالدين صدر، عمويم (قدس سره))، و نيز تعداد بسياري خبر درباره ي امام مهدي از طريق شيعه و سني ـ تقريباً بيش از شش هزار حديث (مانند کتاب «منتخب الأثر في الإمام الاثني عشر» [برگزيده اي از احاديث راجع به امام دوازدهم] توسط (آيت الله لطف الله صافي) که عدد آماري بسيار بالايي است که در مورد تعداد بسياري از موضوعات اسلاميِ بديهي هم اين تعداد روايت وجود ندارد». [21] .

وي مي فرمايد: «در اين صورت مهدي (عج) ديگر نه يک صورت ذهني است که منتظر بمانيم صورت خارجي به خود گيرد، و نه يک پيشگويي که نيازمند تحقق خارجي باشد، بلکه حقيقتي زنده و يک شخص خاص است که با جسم طبيعي در بين ما مي زيد، و در بيم و اميد، و غم و شادي ما شريک است، واقعاً شاهد همه ي رنج ها، اندوه ها و سرپيچي هايي است که روي زمين وجود دارد، او تا اين حد نزديک، از همه ي اين امور تأثير مي پذيرد، وي منتظر آن زمان مناسبي است که دستانش را به سوي هر انسان ستمديده و نيازمندي دراز کند، و جبّاران را قلع و قمع کند». [22] .

جانشينان امام دوازدهم (عج)

با بررسي تاريخ، آشکار مي گردد که امام دوازدهم فعاليت هاي خويش با شيعيان را از طريق چهار نايب ادامه مي داد. به هنگام لزوم، پيام يا نامه هايي براي سفيران مي فرستاد. موارد زير نمونه هايي از اين نوع است که وجود مادّي امام دوازدهم را اثبات مي کند:

«نمونه ي اول»: [شيخ] طوسي (رحمه الله)، تعدادي از شيعيان را نام مي برد که پاسخ هاي مکتوب نامه هاي ارسالي شان به امام را (با همان دستخط موجود در نامه هاي دوران حيات سفيران) دريافت کردند.

«نمونه ي دوم»: [شيخ] صدوق فهرستي از سيزده وکيل و چهل و شش شيعه ي عادي از شهرهاي متعدد که ادعا کردند امام دوازدهم را در دوره ي اولين سفير و بعد از آن ديده اند ارائه مي کند.

«نمونه ي سوم»: طبق نظر شيخ طوسي، «ابو محمّد حسن شري»، اولين شخصي در دوره ي غيبت صغري بود که به دروغ ادعاي نمايندگي امام را کرد. امام دوازدهم توقيعي [23] ارسال داشت که در آن «شري» را تکفير نمود و کذب بودن ادعايش را اعلان داشت. پاسخ به پرسش از امام دوازدهم در رابطه با توقيع تکفير نسبت به «ابن هلال» که به صورت مکتوب، از طريق دومين سفير، به وي ارائه گرديد نمونه ي ديگري از حضور امام دوازدهم در دوره ي غيبت صغري است.

«نمونه ي چهارم»: [شيخ] طوسي، نقل مي کند که «ابوجعفر» دومين سفير، ملاقاتي سرّي بين «بلالي» ـ دومين مخالف سفير دوم ـ و امام دوازدهم ترتيب داد تا ثابت کند که از طرف وي (امام دوازدهم) عمل مي کند. بر حسب روايتِ [شيخ] طوسي، اندکي بعد از اين ملاقات، ابوجعفر به منزل بلالي، جايي که نزديک ترين حاميان وي نظير: ابن حرز و ابوطيّب جمع شده بودند، رفت. ابوجعفر از بلالي پرسيد: «اي ابوطاهر (بلالي)، از تو مي پرسم، ترا به خدا، آيا صاحب الزمان (امام دوازدهم) (عليه السلام)، به تو فرمان نداد که پول (امام) را که در اختيار داري به من تحويل دهي؟» بلالي پاسخ داد: «آري».

«نمونه ي پنجم»: امام دوازدهم مي خواست پيروانش را از نفوذ «قرامطه» حفظ کند و حکومت وقت را وادار سازد تا بين قرامطه و طرفداران وي تفاوت قائل شود. شايد به همين دليل باشد که گفته مي شود آن حضرت نامه اي به سفير دومش نوشت. دومين سفير توقيع امام را از طريق وکيلش «اسحاق بن يعقوب» بين اماميه پخش کرد.

«نمونه ي ششم»: بر حسب روايت کليني، جاسوسان وزير «عبيد الله بن سليمان» کشف کردند که اماميّه، امامي دارند که فعاليت هاي ايشان را مخفيانه رهبري مي کند.

کليني تاريخ اين روي داد را ذکر نکرده است ولي ما ميدانيم که عبيدالله بن سليمان، خدمت به خليفه «المعتمد» را تا سال 288 هـ. ق. [24] ادامه داد. پس اين حادثه در بين سال هاي 282 و 288 هـ. ق. [25] بايد رخ داده باشد.

با استفاده از اين روايت روشن مي گردد که جاسوسان عباسي به اين نتيجه رسيده بودند که امام يازدهم داراي جانشيني مي باشد که فعاليت هاي مخفي پيروانش را هدايت مي کند، ولي آن ها نسبت به محل اقامتش مطمئن نبودند. بنابه نقل «راوندي»، گزارشي به خليفه رسيد حاکي از اين که امام دوازدهم، در خانه ي پدرش در سامرا اقامت گزيده است. خليفه نمي خواست خبري از اين اطلاعاتش به دست اماميّه بيافتد، از اين رو خود، سه تن از سپاهيان ويژه اش را به سامرا اعزام کرد.

«نمونه ي هفتم»: يک هفته پيش از وفات «سمري» چهارمين سفير، توقيع زير از ناحيه ي امام دوازدهم صادر گرديد: «خدا به برادرانت از ناحيه ي تو (درباره ي ارتحالت) پاداش خير دهد، چه در حقيقت بعد از شش روز، رحلت خواهي نمود. پس امورت را سامان ده، و کسي را براي جانشيني ات، پس از وفات، منصوب ننما. غيبت دوم هم اکنون جريان مي يابد تا زماني مديد و هيچ ظهوري نمي تواند تحقق يابد، جز آن گاه که خدا اجازه فرمايد، زماني که دل ها را قساوت فرا گرفته باشد و عالم همه بيداد باشد. و [از اين پس گاه باشيد که] اگر کسي نزد شيعيان من آيد و ادعا کند که مرا ديده است، بر حذر باشيد از هر مدعي ديدار من، پيش از طغيان سفياني، و غريو آسمان! زيرا وي دروغگوي تهمت زننده است». [26] .

وظايف سفيران و نيز وکالت در دوران غيبت

نقش سفيران در طول دوره ي غيبت صغراي امام مهدي (عج) مهم مي باشد. در طول دوران غيبت، امام دوازدهم از پشت صحنه کارها را به دقت بررسي مي کرده است و پيروانش را توسط چهار نماينده ي برگزيده هدايت مي کرده است. ايشان سفرا خوانده مي شدند. آنان به ترتيب عبارتند از: «عثمان بن سعيد العمري»، «محمّد»، «حسين بن روح نوبختي» و «علي بن محمد سمري».

مطالعه ي نقادانه ي تاريخ اين دوره (260 ـ 329 هـ. ق.) [27] آشکار ميسازدکه نقش سفيران، انجام کارهاي معيّن بودکه بيشتر توسط امامان بر عهده گرفته ميشد، تا ايشان را از فشار سياسي برهاند. همان فشار سياسي که از زمان مأمون شدت گرفت. به خصوص آن هنگام که اماميّه به صورت گسترده پذيرفتند که امام دوازدهم همان عهده دار برانداختن«حکومت هاي جبّاران» است.

از تکاليف سفيران، در پرده نگه داشتن دقيق نام و اقامت گاه امام بود نه تنها از دشمنان، که از شيعيان. همزمان سفير ناگزير بود که وجود امام را براي طرفداران قابل اعتماد تأييد کند. اين گفته را، با روايتي از کليني مي توان تبيين کرد.

بدين روي سفير اول، دربار خليفه «المعتمد» را بر آن داشت که بينديشد امام يازدهم بي جانشين رحلت نمود. بنابه روايت کليني، عباسيان به اين نتيجه رسيدند که از اهانت و تحقير اماميّه که در دوران ائمه ي پيشين رنج و شکنجه ديده بودند دست بردارند. وکلاي امام دوازدهم، بي هراس از حکومت، فعاليت هاي خويش را آغاز کردند، چون عباسيان از نبود امام دوازدهم اطمينان داشتند و از اين رو به خود زحمت کنکاش در اقدامات اماميّه را نمي دادند.

فعاليت هاي سفرا با هدف حفظ جامعه ي اسلامي از تفرقه اي ديگر، بر محور تأييد امامت پسر [امام] عسکري [(عليه السلام)] بود. در راستاي اين هدف، ايشان از آن دسته گفته هاي پيامبر و ائمه که بيان گر ختم رشته ي امامت با امام دوازدهم بود ـ که در آن زمان در دوران غيبت به سر مي برد ـ بهره برداري مي کردند.

چهارسفير،نقش ديگري را نيز براي امام ايفا ميکردند، و آن دريافت وجمع آوري وجوه شرعي بود که به امامان پرداخت مي شد.

توقيع منصوب به امام حاکي از اين است که نه وي بيانيه اي گوياي موضع خويش نسبت به موقعيت سياسي ـ اقتصادي زمان صادر کرد و نه به شيعيانش فرماني مبني بر درگير شدن در مبارزه ي سياسي آشکار با دشمنان ـ عباسيان ـ داد. معقول است که با [آيت الله] محمد صدر موافق گرديم که امام با اتخاذ چنين روشي شيعيان را قادر ساخت تا فعاليت هاي خويش را، بدون جلب توجه عباسيان، به واسطه ي انتقاد از حکومت، تعقيب نمايند.

بسيار محتمل است که امام با پي گيري اين خط مشي، از وکيلان و مبلّغان مي خواست که تلاش هاي خويش را بر تقويت گسترده ي شيعيان متمرکز سازند تا قدرت سياسي و انديشه ي آن ها را آن قدر اعتلا بخشند که بتوانند اهدافشان را در عمل محقق سازند. اما درگير شدن وکلا در مبارزه ي سياسي مستقيم و مباشر، در راستاي افزايش دامنه و تکامل مبناي عقيدتي ـ سياسي تشکيلات بود. [28] .

همان گونه که ذکر شد غيبت امام منجر به توسعه ي تدريجي نقش سفير گرديد. هرچند اين امر براي يک متظاهر به نمايندگي (سفير يا نايب دروغين) نيز آسان تر ساخت که اقداماتش در بين شيعيان را به عنوان نماينده ي راستين امام انجام دهد، چنان که ديده ايم اين رويّه به صورت عمده، در سراسر دوران غيبت صغري، توسط اِفراطي ها (غلات) پي گيري مي شد.

روي دادهاي دوره ي سفير دوم حاکي از اين است که وي به وکيلانش دستور داد از هر عملي که ممکن است نتيجه اش اين باشد که حکومت وقت فکر کند هنوز اماميه آرمان هاي سياسي در سر دارند يا امامي دارند که ايشان را مخفيانه رهبري مي کند اجتناب نمايند. با اين وجود، فعاليت هاي سياسي ديگر گروه هاي شيعه، به ويژه «زيديّه»، «قرامطه» و «اسماعيليه»، رابطه ي اماميه با عباسيان را وارد مرحله ي پيچيده اي ساخت و تحفّظ بر در پرده نگاه داشتن کامل وجود امام دوازدهم از دشمنان را بر ايشان دشوار ساخت.

طبق نظر شيخ طوسي، بين سال هاي 270 و 273 هـ. ق. [29] اماميه از اظهار آشکار اين نظريه سخت هراس داشتند.

شايد امام دوازدهم مي خواست شيعيان را از نفوذ «قرامطه» حفظ و دولت وقت را وادار نمايد که بين قرامطه و شيعيان تفاوت قائل شود. کليني، که معاصر دومين سفير بود، و نيز شاگردش نعماني، روايت مي کنند که پيش از قيام حضرت مهدي (عج) پنج علامت بايد تحقّق يابد.

رفته رفته رواج آن احاديث باعث شد مردم احساس کنند که بايد به طور مسالمت آميزي زندگي کنند و نبايد خود را در فعاليت هايي که ممکن است به انقلاب بينجامد درگير سازند. اين استنتاج همراه با پنج علامت قيام قائم، برخي اماميّه را به طرح اين پندار ترغيب کرد که بنيان گذاري حکومت اهل بيت، مسؤوليت شخص قائم است، و هر گونه تصميم قهرآميز بايد تا زمان قيام قائم به تأخير انداخته شود. از سوي مدعيان دروغين، اين احاديث به عنوان هشدارهايي بر ضد شرکت در فعاليت هاي قهرآميز تلقي شد.

بسيار محتمل استکه اين رهيافت منفعلانه توسط آندسته ازعالمان اماميه که در زمان سفير دوم، نقش افزون تري يافتند پرورده شده باشد. اين افراد، عوام اماميّه را تربيت کردند که از دستورهاي راويان، در دوره ي غيبت امام تقليد و تبعيت کنند. ايشان در نيل به اين هدف از حمايت بيانيه اي منسوب به امام دوازدهم نيز برخوردار شدند: «اما الحوادث الواقعة فارجعوها إلي رُواة أحاديثنا فإنّهم حجّتي عليکم...». [30] .


پاورقي

[1] طباطبايي، [علامه] سيد محمدحسين، شيعه در اسلام، ص ص 305 ـ 307.

[2] (869 م).

[3] (941 م).

[4] (941 م).

[5] م. حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص 57.

[6] hagiographical.

[7] م. حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص 67.

[8] (874 م).

[9] (874 م).

[10] (874 م).

[11] (864 م).

[12] (870 م).

[13] (870 م).

[14] (870 م).

[15] (870 م).

[16] (875 م).

[17] (874 م).

[18] (18 جولاي سال 870 م).

[19] طباطبايي، [علامه] سيد محمدحسين، شيعه در اسلام، ص ص 311 و 312.

[20] scientific approaches.

[21] صدر، [شهيد] سيد محمدباقر، بحثٌ حول المهدي، (ترجمه ي انگليسي)، ص ص 27 ـ 32.

[22] همان، ص 20.

[23] توقيع به معني نشان دادن نامه ميباشد، نامه هاي امامان معصوم (عليهم السلام) خصوصاً آنهايي که از ناحيه ي مقدس حضرت صاحب الامر (عليه السلام) صادر شده و يکي از سفيران چهارگانه آن را ابلاغ کرده است، به «توقيعات» مشهور شده است م.

[24] (900 م).

[25] (895 و 900 م).

[26] م. حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص 134.

[27] (874 ـ 941 م).

[28] م. حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص ص 83 ـ 85.

[29] (883 ـ 887 م).

[30] الصدوق، [الشيخ] محمد بن علي بن بابويه القمي، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب التوقيعات، ح 4، ص 484 م.