اولويت هاي سيره مهدي(ع)
اين انسانى كه آسمان با نداى خود او را معرفى مى كند، و زمين با همه امكاناتش پذيراى او است و همه جنگ افروزان در هراس از او هستند، پس از ظهور و فراهم شدن زمينه، اولويت هاى برنامه جهانى اش چيست؟ مهم ترين رؤوس فعاليتش كدام است؟ مهدى(عليه السلام)كه هدايت گر انسان هاى گم شده است، انسان هايى كه هم راه را گم كرده اند و هم مقصد را، به چه شاخص هايى توجه دارد؟
اولويت اول: حضرت على(عليه السلام) بعد از آن كه از تحولِ ايجاد شده در انسان ها با هم سو كردن خواهش ها با موازين، و عرضه آرا و انديشه ها بر قرآن توسط آخرين حجّت خدا، سخن گفت، در ادامه به دو تحول ديگر اشاره مى كند و مى فرمايد: حضرت مهدى(عليه السلام) نه تنها عدالت را در همه ابعاد حيات آدمى اجرا مى كند، بلكه به آدم ها شيوه عدل را مى آموزد. او به آن ها نشان مى دهد كه عدالت حقيقى و واقعيت عدالت چيست. و هدفى راكه همه انبياء در پى آن بودند و براى آن مبعوث شده بودند، همان رسالتى كه مى خواست انسانها خود به پاخيزند وقسط را به پا دارند.
(لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)( [31] )
«تا مردم به قسط قيام كنند»
در حكومتِ وارث همه انبيا محقّق مى شود، و آدم ها سيره عادلانه را مى آموزند، و آن را به كار مى گيرند. اقامه عدل، متوقف بر شناخت جايگاه امور است، تا هر چيز به جاى خود به كار رود و عدالت برقرار شود، زيرا انسان خواهانِ عدالت اگر جايگاه امور را نداند، دچار ظلم خواهد شد و انسان در حكومت حضرت مهدى(عليه السلام) به اين معرفت و شناخت مى رسد. او انسان ها را به اين سطح از فكر و فرهنگ مى رساند كه در ارتباط با خدا، خود، خانواده و ديگران و حتّى حيوانات و جمادات، خود قسط را بپا دارند، نه اين كه حكومت آنها را به زور، وادار به رعايت عدالت كند.
«فيريكم كيف عدل السيرة»
«او به شما نشان خواهد داد كه دادگرى چگونه است».
اولويّت دوّم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بيست و سه سال جهاد و مقاومت و تلاش و كوشش كرد تا نزول قرآن به پايان رسيد و به صورت كتاب تدوين شد، و سنّت او كه همگى وحى بود( [32] )، شكل گرفت و دين كامل شد، و براى تداوم و استمرار حيات دين آن را به اوصيا و امامان سپرد. ولى هنوز رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در دل خاك آرام نگرفته بود و در جنّت خُلد سكنى نگزيده بود كه بذر انحراف از سنّت و تحريف كتاب در سقيفه كاشته شد، و توسط عصيان گران آبيارى شد و در پى آن هلاكت نسل ها درو شد.
«زرعوا الفجور، وسقوه الغرور، وحصدوا الثبور»( [33] )
«منافقان گناه مى كارند و كِشته خويش به آب غرور آب مى دهند و هلاكت مى دروند».
كتاب خدا بى رونق ترين وكاسدترين كالا بود، اگر آن را چنانكه بايد مى خواندند و در جايگاه خود قرار مى دادند و باز كالايى پر سودتر از قرآن نبود، اگر معنايش تحريف مى شد و در جايگاه نامناسب قرار مى گرفت. حقيقت كتاب متروك شد، و سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فراموش گشت، و تنها اسم كتاب و خط و جلدش ماند.( [34] )
كيست كه بر مهجور ماندن كتابى كه آمد تا به جامعه حيات جديدى بدهد، حسرت نخورد و بر حيات نداشتن آن در جامعه غصه نخورد؟ كيست كه بر اين دردها و حسرت ها مرهمى باشد؟ چه كسى جز حجّت خدا مى تواند احياگر ميراث از دست رفته باشد؟
ميراثى كه گرد و خاك سمّ ستوران ستم، چهره آن را پوشانده و آن را ميرانده و در قبرستان مدفون كرده است. قرآن كه آمده بود تا حيات بدهد، آن را همراه مردگان تشييع كرده، در قبرستان جا گذاشتند!
دومين اولويتِ برنامه حجّت خدا، احياى كتاب مهجور خدا و سنت فراموش شده رسول(صلى الله عليه وآله وسلم)است. و اين رويكرد تازه به دين و نماياندن چهره واقعى كتاب و سنّت است كه سبب متهم شدن مهدى(عليه السلام) به آوردن دين جديد مى شود، و عالمان دين اولين گروهى هستند كه با او مخالفت مى كنند، زيرا علم و دانش آن ها از دين، علم به پيكره بى جانى بوده است كه بر هر رأيى حمل و در هر قبرى دفن مى شود.
پاورقي
[31] ـ حديد، 25.
[32] ـ (وَ ما يَنطِقُ عَنِ الهَوى * اِن هُوَ اِلاّ وَحىٌ يُوحى). نجم، 3 ـ 4.
[33] ـ نهج البلاغه، خطبه 2.
[34] ـ نگاه كنيد به خطبه 17 و 147.