بازگشت

ادلّه عقلي اثبات حجّت


كسانى كه در اين حوزه قلم مى زنند، دلائل متعددى ذكر كرده اند:



1 ـ دليل لطف:



در تعريف لطف گفته اند: چيزى است كه انسان را به اطاعت خداوند نزديك، و از معصيت و نافرمانى او دور مى كند، و اين با وجود امام و پيامبر، حاصل مى شود. اين صغراى قضيه است و بر خداوند لطف لازم است تا حجّت را بر انسان تمام كند و انسان به لقاء بار يابد و عذرى در برابر خداوند نداشته باشد. و اين كبراى قضيه است.



نتيجه اين كه بر خداوند تعيين حجت، واجب و لازم است.



2 ـ برهان عنايت:



عنايت به معناى اعتنا داشتن و كوشش كردن وهمّت گماردن به اين كه كار به بهترين وجه انجام پذيرد و در اصطلاح فلسفى، توجه مافوق به مادون است. علم حق تعالى به نظام احسن و خير مطلق را، كه عين وجود نظام جهان هستى به نحو اتمّ و اكمل است، عنايت مى نامند.



حكما عنايت را به عنايت در علم ـ كه به آن علم عنانى مى گويند ـ و عنايت در فعل ـ به معناى آفرينش نظام هستى در كمال حُسن و اتقان و جمال ـ تقسيم مى كنند. و همان گونه كه نظام تكوين بهترين و كامل ترين نظامى است كه مى توان تصور كرد، نظام تشريع (نظام تربيت انسان ها) نيز بهترين نظام ممكن است. نظام تكوين پيش درآمد نظام تشريع، براى رسيدن انسان به كمال است.



وقتى خداوند اين گونه به نظام تكوين نظر دارد و هر چيزى را در حدّ عالى آن، خلق و هدايت كرده:



(... رَبُّنَا الَّذِي اَعْطى كُلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى)( [15] ).



«پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه در خور اوست بخشيده، سپس آن را هدايت كرده است».



چگونه مى تواند به اشرف مخلوقات بى اعتنا باشد و انسان را بدون هادى و سرپرست به حال خود رها كند؟! پس وجود انسان بدون حجّت الهى موجب نقص نظام تشريع است، و اين نقص بر خداوند محال است.



بنابر اين اهتمام و عنايت خداوند به نظام انسانى، اقتضا دارد براى او حجتى مشخص كند، تا وى را به كمال و اهداف اصلى اش برساند( [16] ).



3 ـ قاعده امكان اشرف



هر موجود اخس و پايين مرتبه اى در خلقش، نيازمند اين است كه موجود اشرفى قبل از آن خلق شده باشد، تا اين موجود اشرف علت به وجود آمدن آن موجود اخس باشد و از نگاه ديگر هر موجود اشرفى كه يافت شود، بايد موجود اخسى كه معلول آن است نيز يافت شود. بنابراين قاعده، بين خداوند كه مجرد محض و اشرف بلا منازع است و بين انسان هاى عادى بايد مخلوقات و وجودهايى باشد كه نقش واسطه را دارد چه در خلقت و چه در شريعت( [17] ).



4 ـ اثبات ضرورت حجّت از راه مقدمات سه گانه



الف: هدف از آفرينش انسان، كمال او است، كه لازمه اختيار و آزادى انسان است.



ب: انتخاب آگاهانه و كار خير، نيازمند شناخت راه و هدف است. بدون اين شناخت، انتخاب ممكن نيست و حكمت خداوند اقتضا دارد راه و هدف را به انسان نشان دهد.



ج: حس و عقل براى شناخت راه و هدف كافى نيست، زيرا حس و عقل با توجه به پيچيدگى روابط و تفاوت آدم ها و شرايط گوناگون، جواب گوى نيازهاى انسان نيستند.



نتيجه: با توجه به اين سه مقدمه، مقتضاى حكمت الهى اين است، كه راه ديگرى به جز حس و عقل براى شناختن مسير تكامل، در اختيار بشر قرار دهد، و آن راه وحى است، كه انسان از طريق انبيا آن چه را براى رسيدن به كمال نهايى لازم دارد، فرا مى گيرد.( [18] )



5 ـ علم حضورى و اثبات حجّت



يكى از بهترين و نزديك ترين راه هاى اثبات مبدء و معاد و ضرورت وحى و رسول و حجّت، سير در علوم حضورى و ادراكات بدون واسطه انسان است تا از اين طريق بدون نياز به بطلان دور و تسلسل و پيمودن ساير مقدّمات پيچيده عقلى، به مطلوب و مقصود برسيم.



قبل از شروع در مقصود، دعايى را كه در زمان غيبت حجّت(عليه السلام) خوانده مى شود، نقل كرده، به نكاتى از آن اشاره مى كنيم.



«اللّهم عرّفنى نفسك، فانّك ان لم تعرّفنى نفسك، لم اعرف رسولك. اللّهم عرّفنى رسولك، فانّك ان لم تعرّفنى رسولك، لم اعرف حجّتك. اللّهم عرّفنى حجّتك، فانّك ان لم تعرّفنى حجّتك، ضللت عن دينى».( [19] )



«بارالها! خودت را به من بشناسان، زيرا اگر خود را به من نشناسانى، رسولت را نخواهم شناخت.



بارالها! رسولت را به من بشناسان، زيرا اگر رسولت را به من نشناسانى، حجتت را نخواهم شناخت.



بارالها! حجتت را به من بشناسان، زيرا اگر حجتت را به من نشناسانى، دينم را گم مى كنم و آن را به فراموشى مى سپارم».



اين دعا به دو نكته مهم اشاره دارد:



يك: نياز به شناخت حجّت زيرا اگر انسان امامش را نشناسد، از مسير و برنامه زندگى فاصله خواهد گرفت و هلاك خواهد شد و در بن بست ها و «ايسم ها» گرفتار خواهد آمد.



دوم: اين دعا راه شناخت حجّت را به انسان نشان مى دهد و مى فهماند كه براى رفع اين نياز و برآوردن آن از چه راهى اقدام نمايد، تا از هلاكت و گم شدن نجات پيدا كند.



شناخت دين و رسول و امام، بر شناخت ربّ و الله متوقف است. انسان تا حاكمى را بر خود باور نكند و او را حكيم و مدبّر نيابد، در پى ارتباط و قرب او نخواهد بود، و چون به اين شناخت برسد و طالب قرب و لقاى او باشد، يعنى به هدف مند بودن حيات خود آگاه شود، به حلقه واسطه اى بين خود و ربّش و نيز به راهبرى نيازمند مى گردد، تا او را از وادى حيرت به طريق بصيرت هدايت كند.



بايد دانست فقط كتاب و رسول اين نياز را حل نخواهند كرد، زيرا پس از رسول نيز اين نياز پابرجا است، به ويژه كه آنچه رسول از عالم غيب براى انسان به نام دين آورده، پاسدارانى را خواهان است تا همه نسل ها در همه عصرها از اين چشمه فيّاض تجديد حيات كنند.

پاورقي





[15] ـ طه، 50.



[16] ـ اين بحث را به طور تفصيل مى توان در كتاب هاى اسفار ملا صدرا، ج 7 و نهاية الحكمه علامه طباطبايى، ص 308، و تاريخ فلسفه غرب، نوشته برتراندراسل، نظر لايب نيتس تحت عنوان بهترين جهان هاى ممكن در ج 2، ص 812، ترجمه نجف دريابندرى و ديگر كتاب هاى فلسفى و كلامى مطالعه كرد.



[17] ـ اسفار، ج 7، ص 244، فصل 7. شرح اصول كافى، ملا صدرا، حديث 444، كتاب حجت. حكمت الهى، مهدى الهى قمشه اى، ص296 فاقد ساير خصوصيات چاپ.



[18] ـ اصول عقائد، محمد تقى مصباح، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، ج 2، ص 36.



[19] ـ اصول كافى، ج1، ص337، ح5.