معناي اصطلاحي حجّت
حجّت در اصطلاح هر علم و فن و گروه، معناى خاص و مصداق معينى پيدا كرده كه با معناى لغوى آن هماهنگ است.
حجّت منطقى: حد وسط قياس را گويند كه از صغرى و كبرى و نتيجه تشكيل مى شود و «حد وسط» عبارتى است كه در جمله صغرى و كبرى تكرار مى شود وتو را به نتيجه مى رساند و از راه معلومات، تو را با مطلوب مجهولت آشنا مى گرداند. گاه اهل منطق به مجموعه قياس ـ صغرى، كبرى و نتيجه ـ حجّت مى گويند.
مثلاً: على انسان محسنى است، و هر انسان محسنى خلوص در عبادت دارد، پس على خلوص در عبادت دارد كه «انسان محسنى» را حجّتِ قياس مى گويند.
حجّت اصولى: چيزى كه به وسيله آن حكم شرعى استنباط شود وتكليف تو را در برابر شرع رقم زند، تا آن وظيفه از سوى شارع بر تو قطعيت يابد و عذر تو را در نياوردن آن بردارد. مثل اين كه مى گويند: عقل وخبر واحد و... حجّت است. آن جا كه تو از مَحَجّه و راه بازمانده اى، در حالى كه نه افراط كرده اى و نه تفريط، در برابر شارع عذر دارى.
حجّت كلامى: آنچه را خداوند به وسيله آن انسان ها را دعوت به خود كرده، تا هدايت شوند و به صراط مستقيم راه يابند. از آن جا كه خداوند انسان را در بهترين وَجه آفريده و او را در ابتداى راه گذاشته( [6] )، تا با انتخاب مَحَجّه و طريق وسط همراه با سعى و تلاشِ پى گير، به لقاى حق برسد( [7] ). بر خداوند است كه زمينه انتخاب آدمى را با نشان دادن صراط مستقيم، فراهم نمايد. به آنچه كه آدمى را به اين مطلوب مى رساند، حجّت گفته مى شود كه هم شامل آيات الهى مى شود و هم كتاب هاى آسمانى را در برمى گيرد و هم بر رسولان و پيامبران الهى و اوصيا و جانشينان آن ها اطلاق مى شود.
بنابر اين راهى كه انسان در آن ذاهب و سالك و رونده است تا با سعى به لقاء برسد، به دو چيز نيازمند است: نورى كه همه راه را روشن كند و مشعل دارى كه اين نور را در راه نگه دارد. اين دو، حجت هايى هستند كه خداوند به وسيله آن ها انسان ها را به خود دعوت مى كند. نور، كتاب هاى آسمانى است كه بر پيامبران نازل شده است چنانچه قرآن مى فرمايد:
(... وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى اُنْزِلَ مَعَهُ)( [8] ).
«و از نورى كه همراه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده، پيروى نمودند».
(...وَ اَنْزَلْنا اِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً)( [9] ).
«به سوى شما نور روشن كننده اى را فرو فرستاديم».
مشعل داران و راهبران اين نور و راه، پيامبران و امامانى هستند كه هميشه با نور، آدمى را به مبدأ هستى و جايگاه ابدى دعوت مى كنند و آن ها «حُجّت خدا» مى نامند. خداوند دو حجّت صامت و ناطق را در كنار هم و با هم براى حيات و سلوك و هدايت آدمى برگزيده است.
(... كِتابٌ أَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإذْنِ رَبِّهِمْ اِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ)( [10] ).
«اين كتابى است كه ما آن را به سوى تو فرستاديم تا توده ها را به امر پروردگارشان از ظلمت ها به سوى نور و به سوى راه عزيز حميد، خارج نمايى».
از اين رو آخرين پيامبر خدا نورى را كه بر او نازل شده، پس از خود، با عترتش همراه مى كند و مى فرمايد:
«انّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتي اهل بيتي لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض»( [11] )
«من در ميان شما دو چيز نفيس مى گذارم، يكى كتاب خدا و ديگرى عترتم كه خاندان منند واين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند».
راه بدون راهبر و بدون نور، با بى راهه يكى است. اين حجت ها در پى هم در طول قرن ها همراه با نور، در ميان امت ها آمدند و رفتند، تا در روز هيجدهم ذى الحجه در غديرخم، دين به اكمال، و نعمت به اتمام، و وحى و مَحَجّه به پايان رسيد و براى اين جاده روشن عَلَم ها و نشانه هايى گذارده شد و آن ها هر كدام در طى سه قرن بر مَركب صبر سوار شدند و به فوز شهادت نائل آمدند، تا راه را پاس و از انحراف نگه دارند.
اين ها دوازده مشعل دار بودند، كه هستى را روشن، و سنت ها را از بدعت ها جدا كردند و راه رسول را احيا و طريق اهل ضلال را امحاء نمودند، تا آن جا كه همه دشمنانِ نور دست به هم يازيدند و همچون فرعون با كشتن فرزندان فاطمه(عليهما السلام) براى خاموش كردن اين عَلَم ها و وارونه كردن اسلام، هجومى فراگير را تدارك ديدند. جامعه نيز خواستار خوابى خوش و دلى مشغول شد. و در تاريكى ها مى خواست بار مسئوليت را از دوش خود بردارد. مردم بار نهادند و از ولايت علوى شانه خالى كردند.
آنها مى خواستند نور خدا را خاموش گردانند، ولى سنت هستى اين بود:
(يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ، وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ)( [12] ).
«آنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا نور خود را كامل مى كند هرچند كافران خوش نداشته باشند!»
خداوند نورش را در پس پرده غيبت نگه داشت و قائم آل محمد(عليهم السلام) را ذخيره حُجَج الهى قرار داد، تاآن گاه كه يار خواهد و...
(بَقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ)( [13] ).
«اگر مؤمن باشيد آن كه را خداوند باقى گذاشته براى شما بهتر است»
هدف از اين نوشتار اثبات نياز به حجت هاى ناطق خداوند، وبيان صفات و ويژگى هاى آنان، وبحث از آخرين حجّت او است، كه در سه فصل آينده از آن گفتگو مى شود.
پاورقي
[6] ـ (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين). التين، 4 ـ 5.
[7] ـ (يا ايها الانسان انّك كادح الى ربّك كدحاً فملاقيه). الانشقاق، 6.
[8] ـ اعراف، 157.
[9] ـ نساء، 174.
[10] ـ ابراهيم، 1.
[11] ـ كنز العمال، ج1، ص172 و 173 و 178 و 185 و 186 و 187، بيروت، مؤسسة الرسالة.
[12] ـ الصف، 8.
[13] ـ هود، 86.