گروه هاي مختلف مردم در زمان اميرالمؤمنين(ع)
آرى! حضرت افسوس مى خورد و آرزو مى كند كه كاش مى يافتم كسانى را كه اين معارف را تحمل مى كردند و اهل امانت بودند! ولى افسوس كه آدم هاى عصر اميرالمؤمنين(عليه السلام)
1 ـ گروهى انسان هاى باهوش و زيرك بودند، ولى نعمت الهى و هوش سرشار، و دين و حقايق را، ابزارى براى رسيدن به دنيا قرار مى دادند، و با داشتن نعمت ها به جاى مسئوليت پذيرى و شكر آن ها، بر خلق خدا فخر مى فروختند.
2 ـ دسته اى انسان هاى مطيع و تسليم حاملان علم و حقّ بودند ولى از فهم و درايت بهره اى نداشتند، و فاقد بصيرت در حق بودند.
3 ـ گروه سوم كه با ولع و حرص به خوشى و لذت مشغول بودند، تسليم محض شهوت و خواهش هاى نفس بودند.
4 ـ چهارمين دسته كسانى بودند كه شيفته جمع آورى مال و ذخيره نعمت ها شدند.
دو گروه اول و دوّم مقبول نبودند و دو گروه ديگر هرگز نمى توانستند حافظ دين باشند، و حتى در يك مورد هم نمى شد به آن ها اعتماد كرد، زيرا نزديك ترين موجودات به آنان چهارپايانى بودند كه در بيابان رها شده و به چرا مشغولند. اين دو، چنان غرق در لذت و شهوت، و حريص به جمع مال و منال بودند كه حضرت حيوانات را به اين ها تشبيه مى كند.
وقتى بذر حيات را هيچ زمينى نپذيرد، و آب حيات را هيچ كسى ننوشد، اين بذر و آب چه مى شود؟ آب فرو مى رود و بذر با مرگ زارع بر باد مى رود.
حضرت على(عليه السلام) حقايق را با خود مى برد و انسان ها در حرمان و حسرت فقدان آن وجود مبارك مى مانند.
«كذلك يموت العلم بموت حامليه»
«اين چنين علم با مرگ حاملان آن، مى ميرد».
آيا شاكر نبودن نسلى و كافر شدن قومى و عصيان ملتى كه رسولش را از او مى گيرند و امامش مفارقت مى كند و عذاب، آن ها را احاطه مى كند، باعث مى شود رابطه زمين و آسمان قطع گردد، و خداوند نسل هاى آينده را به حال خود رها كند؟
اميرالمؤمنين(عليه السلام) خود حجّتى بود كه قومش بر او كفر ورزيدند و بر او شوريدند و حرمتش را شكستند. او هر چند با دل شكسته مى رود، اما سنت الهى را گوشزد مى كند و باب سخن را براى نسل هاى آينده مى گشايد.
درست است در اين اوضاع حجّت خدا با علومش راهى آخرت مى شود، و بذرش به ثمر نمى نشيند، ولى سنت خداوند بر اين قرار گرفته كه براى از بين نرفتن زحمات اوليا و انبياى الهى و اتمام حجت، زمين از حجّت خالى نباشد، و پيوسته كسى براى خدا، حجّت اقامه كند، و به سوى او دعوت نمايد و انسان ها را از ظلمت به نور بكشاند.