بازگشت

مسئوليت امام پس از رسول(صلي الله عليه وآله وسلم)


در خاتمه اين خطبه، على(عليه السلام) از مسئوليت امام مى گويد و آن چه را امام درباره انسان ها بر عهده دارد، بيان مى كند، تا جامعه انسانى با شناخت اين مسئوليت ها، مصداق امامت را بيابد و در سايه مصباح هدايت، به هوس روى نياورد و به جُهّال، گرايش پيدا نكند. اگر انسان بعد از رسيدن به معارف، شاكر باشد و نخواهد بر دروازه قلبش قفل بزند، بايد از خانه على(عليه السلام) فاصله نگيرد، و اگر عقب مانده است به او ملحق شود، و اگر پيشى گرفته است به سوى او برگردد.



«انه ليس على الامام الا ما حمل من امر ربه: الابلاغ فى الموعظة و الاجتهاد فى النصيحة و الاحياء للسنّة و اقامة الحدود على مستحقّيها واصدار السهمان على أهلها».



«هرآينه، آنچه بر عهده امام است، اين است كه آنچه را كه خداوند به او فرمان داده به جا آورد: چون رساندن مواعظ، وسعى در نيك خواهى، واحياى سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، واقامه حدود خدا بر كسانى كه سزاوار آن هستند، واداى حقّ هركس از بيت المال».



اين صفات و ويژگى هاى حُجَج بعد از رسول، از زبان على(عليه السلام)، گوياى رسالت و مسئوليت وسيع آن ها است. حجّت و امام بودن براى همه انسان ها در همه ادوارِ تاريخ، و تربيت و هدايت همه نسل ها، وظيفه اى است كه بر دوش چنين آدميان برگزيده اى نهاده شده است. اين مسئوليتى است كه آن ها عهده دار آنند همان رسالت و مسئوليت انبياء و پيامبران، ولى در حوزه اى وسيع تر و در زمانى طولانى تر.



على(عليه السلام) در جاهاى گوناگون، مسئوليت هدايت از ظلمت به نور را بيان مى كند، از جمله در همين خطبه كه على(عليه السلام) آن را پنج روز بعد از پذيرش حكومت ايراد مى كند، تا بهتر مردم را بياگاهاند كه امام كيست؟ و وظيفه او چيست؟ آيا امام تنها كسى است كه به رفاه جامعه بينديشد و به توزيع عادلانه روى بياورد، آن طور كه امروز از هر رهبر، رفاه و امنيت و آزادى را مى خواهند، يا بالاتر از اين ها هم، اهداف والاترى هست؟



امام تنها يك مسئوليت دارد و آن بر دوش كشيدن امر پروردگار است، زيرا خداوند او را برگزيده و از پليدى ها پيراسته، تا قائم به امر حق باشد و جلودار كسانى باشد كه بار سفر بسته اند، تا با عبور از گردنه ها به لقاى پروردگارشان بار يابند.



آن گاه امام، «امر خدا» را توضيح مى دهد كه مسئوليت امام در مقابل ربّ چيست؟



1 ـ الابلاغ فى الموعظة:



اولين مسئوليتِ امام، ابلاغ دين و رساندن پيام پروردگار به انسان ها است، تا آدمى در سايه اين ابلاغ راه روشن خود را باز يابد و در ظلمت نماند و از اسارت جهل وجاهلان برهد.



ابلاغ پيام هاى حق به وسيله امام، به صورت موعظه انجام مى پذيرد. وعظ، كلامى است كه دل و قلب را جلا و نرمى و ترس بخشد و تنگى و قساوت و سختى آن را مداوا كند، و آن را آماده پذيرش حكمت و هدايت نمايد( [1] ). همان طور كه در قرآن( [2] ) به پيامبر امر مى شود كه به وسيله موعظه و حكمت و در هنگام لزوم جدال، با جدال احسن به راه حق دعوت نمايد، امام نيز كه تداوم بخش راه رسول است، به اين شيوه تبليغ و دعوت مأمور است( [3] ).



2 ـ الاجتهاد فى النصيحة:



دومين رسالت امام، تلاش در نصيحت كردن است. امام بعد از ابلاغ رسالت و آماده كردن قلوب، با كوشش و جَهد آن ها را نصيحت كرده، خير و صلاح شان را به آنها گوشزد مى كند و خالصانه و بدون توقع پاداش، آن ها را از چشمه حكمت سيراب مى كند.



اين دو مسئوليت كه براى امام(عليه السلام) ذكر شد، رسالت انبياء نيز هست، كه در آيه هاى (62 و 68 و 79 و 93) سوره اعراف از زبان نوح، هود، صالح و شعيب بازگو شده است. رسول هم ابلاغ امر حق مى نمايد و هم براى مردم ناصحى( [4] )امين است، تا حجّت خدا بر بندگانش تمام شود



(أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبّي وَأَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ)( [5] ).



«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم».



3 ـ الاحياء للسنة:



زنده كردن سنت حق و زنده نگه داشتن آن، و پشت پا زدن به سنت باطل، يكى ديگر از وظايف امام است. امام بايد به اين ميثاق پاى بند باشد و بر آن گردن نهد، هر چند اين احيا به قتل امام منتهى شود و حاكميت و خلافت او غصب گردد. كه آنچه على(عليه السلام) را در شوراى شش نفره خليفه دوّم كنار زد و تداوم غصب حق امام را در پى داشت، اين بود كه على(عليه السلام) تنها بر سنت پيامبر و كتاب خداوند ميثاق بسته بود و سنت شيخين را سنت رسول نمى دانست. زيرا وصيت رسول بر عهده دارى ولايت مردم، به غير امام نبود، از آن رو كه خلافت وعهد خداوندى به ظالم نمى رسد:



(لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ)( [6] ).



«پيمان من ـ پيشوايى ـ به بيدادگران نمى رسد».



وسنّت رسول يعنى اهداف رسول و سيره عملى او، براى رسيدن به آن اهداف كه نتيجه اش رساندن انسان به رشد وفلاح مى باشد در قرآن است:



(... إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً * يَهْدي اِلَى الرُّشْدِ...)( [7] ).



«راستى ما قرآنى شگفت آور شنيديم كه به راه راست هدايت مى كند»



اين سنت و سيره بايد ادامه يابد و بر امام است كه از كيان و حيات سنّت، دفاع كند وآن را زنده نگه دارد. زيرا حيات سنت، حيات جامعه انسانى را به دنبال دارد.



4 ـ و اقامة الحدود على مستحقيها:



احياى سنت و اقامه دستورهاى كتاب خداوند، به قضاوت و اجراى احكام قضايى و نظام اقتصادى ارتباط دارد. زيرا حفظ جامعه از كژى ها و انحرافات و درمان انسان هاى مريض، بستگى به اجراى قانونِ حدود دارد، تا آن ها كه مستحق مجازات هستند، خود را باز يابند و با ادب شدن، از آنچه كه به سلامت جامعه و افراد لطمه مى زند، دست بردارند. زيرا هر جرمى در سه حوزه فردى و جامعه و هستى اثر دارد. ارتكاب جرم در فرد، انحطاط روحى را به دنبال دارد، كه با توبه مداوا مى شود و اثر آن در جامعه، انحراف و اختلاف است، كه با اجراى حدود، برطرف مى شود و اثرى در هستى دارد كه به بيان قرآن، ظهور فساد در خشكى ودريا مى باشد.( [8] ) پس اگر انسان با نصيحت و موعظه تربيت نشد، بايد با اجراى حد و مجازات محدود شود تا امنيت جامعه تضمين گردد واين آخرين راه وچاره است، چنانكه حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:



«آخر الدواء الكي»( [9] ).



«آخرين درمان، داغ كردن است»



5 ـ و اصدار السهمان:



وظيفه امام برپايى نظام عدل اقتصادى در جامعه است، تا حقوق به يغما رفته افراد را برگرداند، و حقّ شان را از بيت المال بدهد، تا عدالت در تمام جامعه بر پا شود. امنيت و عدالت و رفاه از جمله رسالت هاى ولىّ امر است كه زمينه رسيدن به اهداف او، يعنى رشد و فلاح را فراهم مى كند.



امام حسين(عليه السلام) در نامه اى كه توسط مسلم به اهل كوفه مى نويسد، از امام و مسئوليت او سخن مى گويد و مى فرمايد:



«فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب القائم بالقسط الدائن بدين الحق الحابس نفسه على ذات الله»( [10] ).



«به جان خودم سوگند، سزاوار امامت و پيشوايى نيست مگر آن كه طبق كتاب خدا حكم و داورى كند، و عدالت را بپا دارد، و متدين به دين حق باشد، و خود را دربست، وقف خدا كرده باشد».

پاورقي



[1] ـ خليل نحوى ـ صاحب كتاب لغت العين، اولين كتاب مدون در لغت عرب ـ وَعظ را چنين معنا مى كند. اتّعظ: تقبّل العِظَة و هو تذكيرك اياه الغِيَر و نحوه مما يرق له قلبه.



[2] ـ نحل، 125.



[3] ـ مترجمان و شارحان نهج البلاغه اين عبارت را به مبالغه در موعظه و كوتاهى نكردن در آن معنا كرده اند، كه به نظر ما ناصواب است.



[4] ـ نصيحت كلام خالصى است كه مخاطب را سيراب كند. عرب در آب دادن به شتر مى گويد: نَصَّحتَها.



[5] ـ اعراف، 68.



[6] ـ بقره، 124.



[7] ـ جنّ، 1 و 2.



[8] ـ روم: 41.(ظهر الفساد في البرّ والبحر بما كسبت أيدي الناس).



[9] ـ نهج البلاغه، خطبه 168.



[10] ـ الارشاد مفيد، ص 204، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بيروت.