وجود خداوند و توحيد او
اين خطبه( [19] ) با حمد خداوند شروع مى شود، و با ذكر اوصاف حق همراه مى گردد و در كوتاهترين عبارتها به معرفى و شناخت حق پرداخته مى شود.
حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد:
وجود مخلوقات گواه بر وجود او است، و حادث بودن و از نبود به بود آمدن آنها، دليل بر ازلى بودن و هميشه بودن او است، و تشابه و هم شكل بودن و فقر و نياز خلق، نيز شاهد صدقى بر بى مانندى خداوند وفرق بين صانع ومصنوع است. در نتيجه او فراتر از دسترس ادراك و مشاعر ما مى باشد، ولى نه بدانگونه كه پنهان ومستور شده باشد، بلكه اصل وجود او، براى صاحبان انديشه، از هر ظاهرى ظاهرتر است.
خداوند بسيط است و واحد و مثل و دومى ندارد و از اين جهت ديدن و شنيدن و شهود او چون ديدن و شنيدن و شهادت ديگر موجودات نيست. همچنين همراهى و جدايى او، جهت مكانى ندارد و وجهه تركيبى به خود نمى گيرد و چنين نيست كه بُعد مسافت داشته باشد، يا در ظهورش قابل ديدن باشد و پنهان و ناپيدا بودن او به جهت لطافت و ريزى و كوچكى او نيست.
قهر و سلطه و قدرتش، او را از ساير موجودات جدا مى كند و خضوع و تواضع آنها و سير و تحول آنها، عامل جدايى وفرق داشتن آنها باحق تعالى است.
بنابر اين، خداوند را كسى نمى تواند وصف كند كه وصف كردن او، محدود كردن او است و محدود كردن خداوند، معدود بودن او را در پى دارد. زيرا وقتى بى نهايت نباشد ومحدود باشد، هر نهايت وحدّى كه براى او فرض شود، ابتداى موجود ديگرى خواهد بود و پر كردن محدوده هاى ديگر، به وسيله ديگران، به شمارش و عدد درآمدن همه آنها را نتيجه مى دهد واين يعنى ازلى نبودن آن كه ديگرى به او حد و مرز بخشيده و او را در رديف ديگر معدودها گذاشته است.
پس چون بى نهايت است، نه قابل توصيف است و نه قابل تعيين به مكان، ازلى و بى نهايت است و قبل از هر معلومى، عالم بوده و قبل از هر پرورش يافته اى، پروردگار بوده و پيش از هر مقدورى، قادر و توانا بوده است.
راستى كه بايد علم توحيد را از على(عليه السلام) آموخت و خود را منحصر به مكتب او كرد و از ديگر مكتب هاى بشرى بى نيازى جست، آنچنانكه فرمود:
«رحم الله امرأً حبس نفسه علينا»( [20] )
«خدا رحمت كند كسى را كه خود را وقف ما كند».
پاورقي
[19] ـ به اصل خطبه مراجعه شود.
[20] ـ بحار الانوار: 52/126.