بازگشت

خطبه 91


«فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم(عليه السلام)خيرة من خلقه، و جعله اوّل جبلّته و اسكنه جنّته و ارغد فيها اُكُله، و اوعز اليه فيما نهاه عنه و اعلمه انّ فى الاقدام عليه التعرض لمعصيته و المخاطرة بمنزلته، فاقدم على ما نهاه عنه ـ موافاة لسابق علمه ـ فاهبطه بعد التوبة ليعمر ارضه بنسله و ليقيم الحجّة به على عباده، ولم يُخَلهِمْ بعد ان قبضه، مما يؤكد عليهم حجّة ربوبيته و يصل بينهم و بين معرفته بل تعاهدهم بالحجج على السن الخيرة من انبيائه و متحمّلى ودائع رسالاته، قرناً فقرناً حتى تمت بنبينا محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)حجته و بلغ المقطع عذره و نذره».



«چون زمينش را بگسترد وفرمان خود روان ساخت، آدم را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نخستين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد وعيش او فراوان و گوارا گردانيد وبه او آموخت كه از چه كارهايى پرهيز كند وگفتش كه اگر چنان كارهايى از او سر زند مرتكب معصيت شده است و مقام ومنزلتش به خطر افتاده. ولى آدم به كارى كه خداوند از آن نهيش كرده بود، مبادرت ورزيد، و علم خدا در مورد او به وقوع پيوست هنگامى كه آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را به فرزندان خود آبادان سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجّت وراهنمايى باشد.



خداوند، جان آدم بگرفت. ولى مردم را در امر شناخت خويش بدون حجّت رها ننمود تا ميان مردم وشناخت خود فاصله اى نيفتد، بلكه به زبان پيامبرانش، حجّتها ودليلها فرستاد و از ايشان پيمان گرفت. پيامبران قرنى پس از قرنى بيامدند و ودايع رسالت او را به مردم رسانيدند. تا به وجود پيامبر ما محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)حجّتش را تمام كرد و ديگر، جاى عذرى براى كسى باقى نگذاشت و هر هشدار و بيم كه بود، بر همگان بداد».



اين كلام قسمتى از طولانى ترين خطبه نهج البلاغه به نام «خطبه اشباح» است. خطبه درباره ربوبيّت پروردگار و صفات او است. حضرت اين خطبه را در جواب سؤال كسى فرمود كه از حضرت خواست براى او خداوند را وصف كند. حضرت مى فرمايد:



چون خداوند نامحدود است و در محدوده عقل بشر نمى گنجد، بايد او را از طريق آثارش شناخت. آثارى كه خود او به ما ارائه داده، يعنى آيات انفسى و آفاقى.



خداوند به سه طريق ما را نيازمند معرفت خويش كرده است، كه خواهد آمد. حضرت در اين خطبه نشانه هاى قدرت حق را توضيح مى دهد. وقتى آدم به خلقت خود توجه كند مى بيند از اسپرم به انسانِ صاحب عرض و طولى تبديل مى شود، به تعبير قرآن:



(وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ اِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِروُن)( [25] ).



«واز نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، پس بناگاه شما به صورت بشرى هر سو پراكنده شديد.»



اين طريق اول است. راه دوم عجائبى است كه آثار حكمت از آنها حكايت دارند. جهانى بر پايه جمال و نظام و داراى هدف، بر چه چيزى جز حكمت گواهى دارد؟



و راه سوم نياز ذاتى مخلوقات به خالق هستى و درك اين نياز توسط مخلوقات است.



«و اعتراف الحاجة من الخلق الى ان يقيمها بمساك قوته... فصار كل ما خلق حجة له و دليلا عليه»( [26] ).



«واعتراف آفريدگان بدين حقيقت كه سراسر ناتوان وفقيرند ونيازمند وحقير واوست كه بايد بر آنان رحمت آرد، وبه قوّت خود بر پاى شان دارد... پس هرچه آفريده برهان آفريدگارى و دليل خداوندى او است».



بنابر اين همه مخلوقات و آن چه خلق كرده، حجّت و دليل بر وجود خداوند هستند. ادله عقليه براى اثبات خالق حكيم، تمام و كامل است ولى خداوند براى تأكيد بر اين حجّت و جلوگيرى از غفلت انسان و نبود عذر آدمى، پس از مهيا كردن زمين و خلق آدم(عليه السلام)، او را حجّت قرار داد.



«و لم يخلهم بعد ان قبضه ممّا يؤكد عليهم حجَّة ربوبيته... حتّى تمّت بنبيّنا محمّد صلّى اللّه عليه وآله حجّته...»( [27] ).



بعد از قبض روح آدم(عليه السلام) بندگانش را براى معرفت مقام ربوبيتش، از حجّت محروم نكرد و مردم را بدون حجّت رها ننمود و توسط انبياء و حاملان رسالت با مخلوقاتش عهد و پيمان بست، و هر امّتى پس از امّت ديگر، اين چنين سرنوشت محتومى را گذراندند، تا با بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نبوت به آخر رسيد وبعد از او پيامبرى نخواهد آمد امّا حجّت هميشه مى باشد، چون نياز به او هميشه هست.

پاورقي





[25] ـ روم، 20.



[26] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.



[27] ـ مدرك پيشين.