بازگشت

سوره رعد و پيوستگي حجّت


سومين آيه اى كه به دائمى بودن حجج الهى تصريح دارد اين آيه است:



(اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْم هاد)( [45] )



«]اى پيامبر![ تو فقط هشدار دهنده اى، وبراى هر قومى رهبرى است.»



شروع اين سوره با شروع دو سوره فاطر ومؤمنون متفاوت است.



اين سوره از آيات كتاب و حقانيت قرآن و از موضع گيرى اكثر مردم در برابر اين كتاب آسمانى، سخن مى گويد.( [46] )



چرا قرآن حق است؟ و چرا اكثر مردم ايمان نمى آورند؟



حقانيت قرآن از آن جا است كه فرستاده آن خداوندى مى باشد كه خالق و مدبّر اشيا است و با نظام و قانون خاصّى هستى را به پا داشته، و خورشيد و ماه را مسخر كرده، و هستى را زمان مند نموده است. استوارى سقف دنيا و قدرت و تسخير و تدبير، انسان را به يقين مى رساند، و او زبان به حقانيت خداوند و كتاب مى گشايد.



نحوه استقرار زمين و وجود كوه ها و آب هايى كه از دو جنس متفاوت هستند، و ثمراتى كه هر يك جفت ديگرى هستند، و چگونگى ارتباط شب و روز آدمى را به تفكر دعوت مى كند، تا از تكثّر و ارتباط خاص آن ها و نظام حاكم بر هر كدام، به وحدت مدبّر و خالق، راه يابد.



با مطالعه در مايع حياتى به نام آب و ثمراتى كه از آن نشأت مى گيرد، انسان به تعقل وادار مى شود تا بسنجد تنها آنچه ثابت و ماندنى است، خداوند خالق و مدبر است و غير او باطل و از بين رفتنى است.



چرا آن ها ايمان و گرايش به حق و كتاب ندارند؟



چون ادامه حيات خود را باور ندارند و مى گويند: مگر مى شود انسانى كه بعد از مرگ به خاك بدل مى شود، حيات و خلقت جديدى داشته باشد؟! آنان كسانى هستند كه وجود عظيم انسانى را در قفس دنيا محبوس كرده و بر دست و گردن خود زنجير اسارت زده اند.



وقتى من تا آخر عمرم از فاصله دو روستا بيش تر نمى گذرم و حداكثر راهى را كه بايد بروم، ده كيلومتر است، ماشين و هواپيما و جتِ مافوق صوت را مى خواهم چكار؟! وقتى كه خود را به همين دنيا محدود مى بينم، كتاب هدايت به دنياى ديگر را باور ندارم، ونمى خواهم.



قرآن مى فرمايد:



(... وَالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ)( [47] )



«وكسانى كه به آخرت ايمان مى آورند، به آن ]قرآن نيز[ ايمان مى آورند»



كسانى كه به بيش از دنيا گرايش دارند، به كتاب و راهنماى آن عالم نياز دارند.



(اَلَّذينَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ)( [48] )



«خودباختگان كسانى اند كه ايمان نمى آورند»



آن ها كه به خود ظلم كردند و سرمايه هاى وجودى خويش را به بار ننشاندند و دچار خسران و زيان شدند و خود را به كم تر از آنچه بودند فروختند، آن ها ايمان نخواهند آورد، و گرايش در آن ها شكل نخواهد گرفت.



راستى! از اين انسان عجب نيست كه با وجود آيات محسوس و مشهود در درون خويش و در اطراف خود، به ادامه حيات خويش بى ايمان است و اين همه سرمايه و استعداد را در اين قفس دنيا محدود كرده است؟!



انسان منحرف بر دروازه هاى دل خود قفل زده و از آنچه او را به رفتن دعوت مى كند بيزار است، و آيات ديگرى را مى خواهد كه با خواسته هاى محدود و هوس ها و آرزوهاى بى مقدارش هماهنگ باشد! آياتى كه بودنش را توجيه كند، و شعله شهواتش را دامن زند،و مسئوليت ها را از او بردارد، و او را آزاد بگذارد تا هر هوسى دارد آن را برآورده سازد.



اما چگونه مى شود خداوند حكيم كه خالقيت و ربوبيت و الوهيت و تدبير را با هم جمع كرده و اين گونه نظام هستى را هدف مند و با جمال و اتقان اجل بنا گذاشته، آدمى را به خود رها كند تا بسوزد و در غل و زنجير توهم و جهل و هوس گرفتار آيد؟! خدا او را به خود وانگذاشته و به او اجازه نمى دهد از حق تجاوز كند كه با تفكر و تعقل در اين نظام، مبدأ نمايان است و مقصد جهان نيز روشن است.



(اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْم هاد)( [49] )



«]اى پيامبر![ تو فقط هشدار دهنده اى، و براى هر قومى رهبرى است»



خداوند تو را رسولِ منذر اين امت قرار داده و در اين مرحله كه آن ها بر ماندن خود در دنيا لجاجت دارند، وظيفه تو انذار است، كه از ارزش آن ها بگويى و از ادامه و استمرار حيات، آنها را خبر دهى و تنها كتاب هدايت را قرآن معرفى كنى.



خداوند براى هر قومى هادى گذاشته است تا آن ها را به حق هدايت كند. اين از سنت هاى جارى الهى در بين بشر است كه او را بدون هادى نخواهد گذاشت، هرچند مردم به هادى هاى خود جفا كنند و از آن ها روى برگردانند.



آيات نشان مى دهد كه اعجاز قرآن در هدايت گرى است، و كفّار از آن غافل اند و آن را باور ندارند. آن ها چيزى را مى خواهند كه چشم هاى شان را پر كند و هوس هاى شان را برآوَرَد، نه اين كه دل هاى آن ها را جلا دهد و حق را نشان دهد.



اين سوره در ادامه، اهل تأمل و تعقل را مى طلبد كه روى خود را به دنياى جديدى بگشايند و به حقارت دنيايى كه به آن دل بسته اند، پى ببرند.



اين سه آيه از سه سوره، كه هر سه مكى و در آغاز دعوت رسول نازل شدند بررسى شد، تا ابتداى دعوت، همراه با اين معرفت باشد كه آدمى به حجّت و رسول و هادى و منذر و مبشّر و ولى نيازمند است. اين نياز تعبدى نيست، بلكه با بررسى زمينه هايى از وجدان، هستى و از خالق كه براى هر بيگانه و بى اعتقاد به قرآن، حجّت و برهان است، فهميده مى شود.



بعد از بررسى آيات به مرور كلمات نورانى نهج البلاغه مى پردازيم. باشد كه خداوند ما را با خويش آشنا كند و از نور هدايت كلام اوليائش بهره مند نمايد!