بازگشت

پيوستگي حجّت در سوره مؤمنون


آيه ديگرى كه شاهد استمرار حجج الهى است، اين آيه است:



(ثُمَّ اَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا...)( [39] ).



«باز فرستادگان خود را پياپى روانه كرديم»



تأمل در اين سوره( [40] ) و توجه به شروع و ختم آن و تدبر در سياق آيات، علاوه بر اين كه موجب هدايت و نقصان ضلالت است، بيان كننده سير تاريخى ادوار مختلف بشر با رسولان الهى و برخورد توده ها با آنان است.



تقسيم بندى اجتماعى به دو گروه مؤمن و كافر، با نگرشى بر خلقت انسان و عبث نبودن خلقت و رابطه انسان با معاد، همگى تأكيد اين است كه انسانِ هدف دار نياز به حجّت دارد، تا او را به صراط مستقيم و عبوديت حق دعوت كند. اين حجّت در هر امّت و قومى است تا حجّت خدا را بر آن ها تمام كند، و عذر بشر را در عدم ارسال انبيا و نبود حجّت رد كند.



سوره بيان كننده اين نكته است كه ما رسولان را يكى پس از ديگرى فرستاديم. بعد از اين كه انسان را در بهترين شكل خلق كرديم و راه هاى آسمانى را بر او گشوديم، او را با خود مرتبط كرديم و از نعمت هاى زمين و آسمان در شكل هاى مختلف او را بهره مند كرديم و از او غافل نبوديم. بعد از بيان اين سنّت جارى، خداوند به ترتيب از رسولان اولى العزم، از نوح(عليه السلام) تا محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را نام مى بَرَد و دعوت او را به صراحت ذكر مى كند:



(وَ اِنَّكَ لَتَدْعُوهُم اِلى صِراط مُسْتَقيم)( [41] ).



«به طور قطع تو آن ها را به راه راست مى خوانى»



يكى از لوازم دعوت به صراط مستقيم، معرفى هادى وراهنماى راه وحافظ ميراث رسول است. در روايت آمده است، عبوديت ـ كه به تعبير قرآن صراط مستقيم است ـ بدون معرفت امام ممكن نخواهد بود( [42] ). در دعوتِ رسول، دعوت به امام مطرح است. در تفسير قمى صراط مستقيم به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تفسير شده است( [43] ).



راستى! چرا سوره با ذكر صفات مؤمنان شروع مى شود؟ شروعى متفاوت با سوره فاطر. از پايان راه سخن مى گويد و از وارثان فردوس، كه آن را اعلى درجات بهشت مى گويند. آن گاه از خلقت مؤمن مى گويد، و در اثناى كلام از كفار سخن مى راند كه همه آن ها در امت هاى متفاوت و قرون مختلف، يك اشكال مى كنند كه اگر خداوند لازم مى بيند رسول بفرستد، چرا بشر مى فرستد و ملك نمى فرستد؟ آيا اين حكايت از آن ندارد كه آدم ها خودشان را باور نكرده اند و به قدر خود آگاه نيستند كه انسان را براى انجام رسالت الهى شايسته نمى دانند؟!



(فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ)( [44] )



«آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است»



بايد انسان ها به عظمت خويش راه يابند و خود را حقير نشمارند، تا براى شان بهت انگيز نباشد كه دنياهاى ديگرى هم هست و انسان محدود به اين هفتاد سال نيست و بعد از مرگ مبعوث مى شود و زندگى را شروع مى كند. او نبايد گمان كند عبث و بيهوده خلق شده تا رويش خود را از دست بدهد، و در تاريخ تنها به صورت احاديثى بماند كه زبانزد مردم است، وآثار حياتى از او باقى نماند وفقط به صورت اخبارى در داستان ها وقرآن از او گفتگو شود، وهمچون خار وخاشاك خشك شده بى مقدارى شود كه «خفّت موازين» دارد وكفه ميزان اعمالش سبك است.



اما آنان كه دعوت انبيا را لبيك گفتند، چون به ارزش خود واقف شده و به ادامه راه خود ايمان آورده بودند، با معيارهاى پابرجا به رويش رسيدند و ريشه دواندند و به ابديّت پيوستند و وارث فردوس گشتند.



راستى! قرآن معجزه جاويدان است. نه از هدايت كم مى گذارد و نه از ارائه هدايت ناتوان و عاجز است نه اختلافى در آيات دارد و نه از انسجام و استحكام كاستى دارد.



بايد اعجاز قرآن را در اين ديد كه چگونه در وجود انسان جريان مى يابد و تار و پود او را مى تند و او را زير و رو مى كند تا به صراط مستقيم بازگرداند، نه تنها در الفاظ قرآن، كه امروز ديگر عربى نمانده كه مجادله لفظى بكند و غير عرب بگويد: اگر اعجازش در الفاظ هست، پس حجّت بر ما تمام نيست. بايد اعجاز را در چيز ديگرى جستجو كرد كه امروزه براى همه مدّعيان هدايت و معتقدان به خرد نيز معجزه باشد.



بارالها! دل هاى ما را از غل و زنجيرهايى كه بر آن بسته شده وارهان، تا به فهمِ قرآن نائل آييم و ما را از همزات شياطين به دامن كبريايى خود پناه ده!

پاورقي





[45] ـ رعد، 7.



[46] ـ مانند دو سوره گذشته مراجعه به سوره لازم است.



[47] ـ انعام: 92.



[48] ـ انعام: 12.



[49] ـ رعد: 7.