ميلاد نور
گزارش دقيق ميلاد نور يزدان، مهر تابان، فروغ جاودان، خورشيد فروزان، حضرت مهدي صاحب الزّمان - عليه سلام اللَّه الملك المنّان - در منابع حديثي شيعيان، از شاهدان عيني به دور از حدس و گمان، آمده است كه در رأس همه آنها گزارش لحظه به لحظه حكيمه خاتون مي باشد.
حكيمه دختر امام جواد، خواهر امام هادي، و عمّه امام حسن عسكري - عليهم السّلام - مي باشد كه به دو فضيلت بس والا اختصاص يافته است:
1 - شرف تعليم و تربيت حضرت نرجس خاتون به امر امام هادي عليه السّلام، كه شرح آن در گزارش نور بيان شد.
2 - افتخار حضور در مجلس تولّد نور يزدان به امر امام حسن عسكري عليه السّلام، كه اكنون در صدد بيان آن هستيم.
از ديگر فضائل اين بانوي مجلّله اين است كه دعاي معروف به « حرز امام جواد عليه السّلام » از طريق ايشان روايت شده است.
- مهج الدّعوات ص 36، بحار، ج 94 ص 354 و الامام الجواد، ص 375.
و اينك متن گزارش تولّد نور:
شيخ صدوق با سلسه اسناد خود از حكيمه خاتون روايت مي كند كه فرمود:
امام حسن عسكري عليه السّلام كسي را نزد من فرستاد و پيغام داد:
« يا عَمَّةُ اجْعَلي اِفْطارَكِ هذِهِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنا، فَاِنَّها لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبان، فَاِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي سَيُظْهِرُ في هذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ، وَ هُوَ حُجَّتُهُ في اَرْضِهِ »:
« عمّه جان امشب براي افطار به نزد ما بيا، زيرا امشب شب نيمه شعبان است، و آن شبي است كه خداي تبارك و تعالي حجّتش را كه حجّت خدا در روي زمين است، در آن پديد خواهد آورد ».
حكيمه مي گويد: پرسيدم: مادرش كيست؟
فرمود: « نرجس ».
عرضه داشتم: جانم به فدايت، هيچ اثر حمل در او نمي بينم.
فرمود: آري، ولي حقيقت همان است كه به تو گفتم.
حكيمه مي گويد: چون بر نرجس خاتون وارد شدم سلام كردم نشستم. نرجس خاتون در برابرم نشست كه كفشهايم را در آورد، به عنوان: « اي سرور من » به من عصر به خير گفت.
گفتم: « بلكه شما سرور من و سرور خاندان من هستيد ».
نرجس خاتون سخنم را قطع كرد و گفت: « اين چه حرفي است عمّه جان؟! ».
گفتم: « دخترم خداوند امشب به تو فرزندي عطا خواهد كرد كه آقاي دو جهان و سرور دو سراي مي باشد ».
نرجس خاتون اظهار شرمساري كرد.
چون از نماز عشا پرداختم افطار كردم و خوابيدم، در نيمه هاي شب برخاستم و نماز شب را به جاي آوردم، او هنوز خواب بود و هيچگونه ناراحتي نداشت. هنگامي كه از تعقيبات فارغ شدم باز هم خوابيدم، يكبار ديگر بيدار شدم، ديدم او هنوز خواب است.
بعداً او نيز برخاست، نماز شب را ادا كرد و مشغول استراحت شد.
من به صحن خانه رفتم تا از فرا رسيدن اذان صبح آگاه شوم، ديدم سپيده نخستين همچون دم گرگ پديدار گشته، ولي نرجس خاتون همچنين خفته بود.
اينجا بود كه دچار شك و ترديد شدم، كه ناگاه امام حسن عسكري عليه السّلام، از همانجا كه نشسته بود به من بانگ زد:
« لا تَعْجَلي يا عَمَّةُ فَهاكِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبِ »:
« عمّه شتاب نكن، آگاه باش كه وعده الهي نزديك است ».
من نشستم ومشغول تلاوت سوره هاي الم سجده و يس شدم پس ناگهان نرجس خاتون مضطرب و هراسان برخاست.
پس به سويش دويدم و گفتم: « در امان خدا و در پناه نام خدا باشي ». سپس پرسيدم: « آيا چيزي حسّ مي كني؟ » گفت: « آري، عمّه جان ».
گفتم: « بر اعصاب خود مسلّط باش و آرامش خود را حفظ كن، كه اين همان وعده الهي است كه به تو نويد داده بودم ».
حكيمه مي گويد: يك لحظه من و نرجس را حالت رخوت و بي خبري فرا گرفت، ناگهان متوجّه شدم كه نور يزدان قدم در عرصه گيتي نهاده است.
جامه را كنار زدم ديدم كه حجّت خدا اعضاي سجده را بر زمين نهاده، پيشاني بندگي بر آستان معبود گذاشته است.
او را در آغوش كشيدم و ديدم بسيار پاك و پاكيزه است.
در همان لحظه صداي امام عسكري را شنيدم كه خطاب به من مي فرمود: « هَلُمّي اِلَيَّ اِبْني يا عَمَّةَ »: « عمّه جان پسرم را پيش من بياور ».
حجّت خدا را پيش پدر بردم، يك دست خود را پشت و يك دست ديگر را زير تهگياه كودك قرار داد و پاهاي نو رسيده را بر روي سينه اش چسبانيد. زبان مباركش را در دهان نوزداد قرار داد، دست مباركش را بر چشمها، گوشها و مفاصل او كشيد. سپس فرمود: «پسرم سخن بگو».
حجّت خدا بر يكتائي خداوند و رسالت پيامبر اكرم - صلّي اللَّه عليه و آله - گواهي داد، آنگاه بر يكايك امامان، از اميرمؤمنان تا پدر بزرگوارش درود فرستاد، و ساكت شد.
امام حسن عسكري عليه السّلام فرمود: « عمّه جان او را ببر كه به مادرش سلام كند، بعداً به نزد من بياور ».
او را به نزد نرجس خاتون بردم، بر او سلام كرد، آنگاه به خدمت امام عليه السّلام برگردانيدم و در كنارش نهادم.
فرمود: « عمّه جان روز هفتم به نزد ما بيا ».
حكيمه مي گويد: فرداي آن روز كه براي تقديم سلام به حضور امام حسن عسكري عليه السّلام رفته بودم، جامه را از روي گهواره كنار زدم كه مولايم را زيارت كنم، او را نديدم. عرض كردم: « فدايت شوم، سرورم كجاست؟ » فرمود:
« يا عَمَّةُ اِسْتَوْدَعْناهُ الذَّي اسْتَوْدَعَتْهُ اُمُّ مُوسي مُوسي »:
« عمّه جان او را به كسي سپرديم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد ».
روز هفتم به خدمت امام عليه السّلام رفتم و سلام كردم، فرمود: « پسرم را به پيش من بياور ».
رفتم و سرورم را در پارچه اي كه پيچيده شده بود به خدمتش آوردم.
امام حسن عسكري عليه السّلام همانند دفعه پيشين زبان در دهان او نهاد. گوئي شير يا عسل به او مي داد. سپس فرمود: « پسرم سخن بگو ».
لبان نازكتر از گلش باز شد و بر يكتائي خداوند و رسالت پيامبر اكرم گواهي داد، و بر پيامبر و ائمّه - عليهم السّلام - درود فرستاد، تا به پدر بزرگوارش رسيد، آنگاه اين آيه را تلاوت نمود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم، وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ. وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ في الْأَرْضِ، وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانوُا يَحْذَرُونَ ) :
« به نام خداي بخشايگر مهربان، ما اراده كرده ايم به كساني كه در روي زمين به ضعف و زبوني كشيده شده اندمنّت بگذاريم، آنان را پيشوايان خلق و وارثان زمين قرار دهيم. در روي زمين بر آنها قدرت و تمكين دهيم، به فرعون و هامان و لشكريانش، آنچه را كه از آن بيمناك بودند بنمائيم »
- سوره قصص، آيه هاي 5 و 6.
موسي - راوي حديث - مي گويد: از « عقبه خادم » نيز پرسيدم، گفت: « آنچه حكيمه گفته، همه راست و درست است ».
- كمال الدين، ج 2 ص 424، اعلام الوري، ص 394، البرهان، ج 3 ص 218، روضة الواعظين، ج 2 ص 256، تبصرة الولي، ص 5، حلية الابرار، ج 2 ص 522، مدينة المعاجز، ص 586 و منتخب الانوار المضيئه، ص 60.
اين حديث را با اندك تفاوتي شيخ طوسي، طبري، خواندمير و قندوزي با اسناد جداگانه روايت كرده اند.
- غيبت شيخ طوسي، ص 142، دلائل الامامه، ص 268، حبيب السّير، ج 2 ص 105، ينابيع الموده، ص 451.
* * *
ديگر شاهدان عيني:
علاوه بر حكيمه شهادت گروه ديگري از خدمتگزاران دودمان امامت بر ولادت آن نور يزدان در كتب حديثي به تناسبهاي مختلف بيان شده است، كه به برخي از آنها در اينجا اشاره مي كنيم:
1 - عقبه خادم، كه در قسمت پاياني گزارش فوق به آن اشاره كرديم و مداركش را برشمرديم.
2 - عقيد خادم، كه براي ابوالأديان و ديگران، ولادت آن حضرت را شرح داده است.
- كمال الدين، ج 2 ص 474.
3 - ماريه، كه در آن خانه خدمت مي كرد، و در روز ولادت، آن حضرت را ديده است كه با انگشت سبّابه به سوي آسمان اشاره كرده مي فرمايد: « الحمدللَّه رب العالمين، و صلّي اللَّه علي محمد و آله ».
- كشف الغمه، ج 3 ص 288.
4 - نسيم خادم، كه او نيز روز ولادت آن مهر تابان، حضرتش را در حال سجده مشاهده كرده، كه انگشت سبّابه اش را به سوي آسمان بالا برده مي فرمايد: « الحمدللَّه رب العالمين، و صلّي اللَّه علي محمد و آله ».
- اثبات الهداة، ج 3 ص 668.
در روز دهم ولادتش نيز به محضر آن مهر فروزان رسيده، عطسه كرده، حضرت فرموده: « يرحمك اللَّه » سپس فرموده: « آيا در مورد عطسه ترا نويد دهم، آن تا سه روز امان از مرگ است ».
- حبيب السّير، ج 2 ص 106.
5 - ابو علي خيزراني، كنيزي را به امام حسن عسكري عليه السّلام اهدا كرده بود، كه بعد از شهادت امام حسن عسكري به هنگام هجوم مأموران به خانه امام، او به خانه ابو علي پناه برده شرح جالبي از ولادت آن كعبه خوبان را براي ابو علي بيان كرده است.
- اثبات الهداة، ج 3 ص 699.
6 - حمزة بن ابوالفتح، كه به حسن بن منذر گفت: « بشارت، بشارت، ديشب در دودمان امامت مولودي به دنيا آمد، كه به فرمان امام اين راز بايد مكتوم بماند ».
- كمال الدين، ج 2 ص 434.
7 - حسن بن حسين، از نواده هاي امام حسن مجتبي عليه السّلام، كه به محضر امام حسن عسكري عليه السّلام مي شتابد و ميلاد مسعود آن خورشيد فروزان را تبريك مي گويد.
- غيبت طوسي، ص 151.
8 - ابو نصر خادم، كه در كنار گهواره اش حضور مي يابد، مي فرمايد: « مرا مي شناسي؟ ». مي گويد: « بلي شما سرور من و فرزند سرور من هستيد » مي فرمايد اين را نپرسيدم، سپس مي فرمايد: «اَنَا خاتَمُ الْأَوَصِياءِ، وَ بي يَدْفَعُ ا للَّهُ عَزَّوَجَلَّ، الْبَلاءَ عَنْ اَهْلي وَ شيعَتي »: « من خاتم اوصيا هستم، خداوند به وسيله من بلا را از خاندان و شيعيانم دفع مي كند ».
- كمال الدين، ج 2 ص 441.
9 - قابله اي از اهل سنّت، كه امام حسن عسكري عليه السّلام براي مصالحي او را در شب ولادت آن مهرتابان دعوت كرده، و او با نقل اين واقعه موجب هدايت برخي از دشمنان اين خاندان شده است.
- غيبت طوسي، ص 144 -146.
10 - گروهي از شيعيان، كه امام حسن عسكري عليه السّلام، در سوّمين روز ولادت آن قبله موعود و كعبه مقصود، عدّه اي از شيعيان مورد اعتماد را گردآورد و آن مهر فروزان را بر آن ها نشان داد و فرمود:
« هذا صاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدي ، وَ خَليفَتي عَلَيْكُمْ، وَ هُوَ الْقائِمُ الَّذي تَمْتَدُّ اِلَيْهِ اْلأَعْناقُ بِاْلإِنْتِظارِ، فَاِذا اِمْتَلا ََتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْما، خَرَجَ فَمَلا ََها قِسْطاً وَ عَدْلاً »:
« اين جانشين من در ميان شما، و صاحب شما بعد از من است. او همان قائم - عليه السّلام - است كه در انتظارش گردنها كشيده مي شود، هنگامي كه زمين پر از ظلم و ستم شد او ظاهر مي شود و آن را پر از عدل و داد نمايد ».
- كمال الدين، ج 2 ص 431.
به علاوه صدها خوشبخت ديگري كه در طول پنج سال - بعداز ولادت، تا شهادت پدر بزرگوارش - به محضر آن نور سرمدي تشرّف يافته اند، كه فهرست چهل نمونه از آنها را در مقّدمه جزيره خضرا آورده ايم.
- جزيره خضرا، ص 14 - 25.
يكي از كنيزاني كه به هنگام ولادت آن مهر فروزان حضور داشت مي گويد:
هنگامي كه مولاي ما ديده به جهان گشود، نوري از او ساطع گرديد كه همه اقطار جهان را روشن ساخت.
در آن هنگام پرندگان نقره فامي دسته دسته از آسمان فرود آمدند و بالهاي خود را بر سر و صورت و پيكر نوزاد سائيدند، و سپس به سوي آسمان پر گشودند.
چون مشاهدات خود را به امام حسن عسكري عليه السّلام عرض كردم، تبسّمي كردند و فرمودند:
« تِلْكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ ، نَزَلَتْ لِتَتَبَرَّكَ بِهذَا الْمَوْلُودِ، وَ هِيَ اَنْصارُهُ اِذا خَرَجَ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ »:
« اينها فرشتگان آسمانند، كه براي تبرّك جستن از اين مولود فرخنده فرود آمده اند، و چون به امر پروردگار ظهور كند، اينها ياورانش خواهند بود»
- الثّاقب في المناقب ، ص 584 و روضة الواعظين ، ص 260.
او پاك و پاكيزه به دنيا آموده بود، ولي براي اينكه فرشتگان از آن جسم طاهر متبرّك شوند، « رضوان » خازن بهشت با گروهي از فرشتگان مقرّب فرود آمدند و با آب سلسبيل و كوثر ، آن جسم اطهر را شستشو دادند.
- تواريخ النّبي و الآل ، ص 33.
بدين ترتيب تولّد شگفت انگيزترين انسان تحقّق يافت.
و اين لحظه پرشكوه در 15 شعبان 255 هجري اتّفاق افتاد.
- اثبات الهداة: 3 / 507، اثبات الوصيّه: 195، ارشاد: 346، اصول كافي: 431/1، اعلام الوري : 393 ، اعيان الشيعه: 2 / 44، الزام النّاصب: 1 / 317، بحارالانوار : 51 / 1، البرهان: 64، غيبت طوسي: 141، كشف الأستار : 58، كشف الغمّه: 2 / 236، منتخب الأثر: 320، نجم الثّاقب: 11، يوم الخلاص: 86، و صدها مأخذ معتبر و مستند شيعه . و دهها مدرك معتبر اهل سنّت ، كه بيست نمونه آن را در « ميلاد نور » آورده ايم.