مطلع نور
در ميان ميليونها بانوي پرده نشين كه در نيمه قرن سوّم هجري در شرق و غرب جهان در سرا پرده عفّت و پاكي جاي داشتند، آفريدگار جهان تنها در يكي از آنان اين لياقت و شايستگي را به وديعت نهاده بود كه وعاءِ نور يزدان قرار بگيرد، به سرا پرده خاندان عصمت و طهارت راه يابد، و خورشيد فروزان امامت از برج او طالع گردد.
جالبتر اين كه بانوي بي همتا، ملكه دو سرا، مادرِ يوسف زهرا، و وعاءِ نور خدا، دخت يشوعا و از تبار حواريونِ حضرت عيسي - علي نبيّنا و آله و عليه السّلام - انتخاب شده است.
خداوند حكيم از روي حكمت بالغه اش مادرِ فرمانرواي جهان هستي حضرت حجّة ابن الحسن المهدي - عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف - را از كاخ امپراطوري قيصر روم و پايتخت بيزانس برگزيده است.
آنجا كه كسري و قيصر درهم مي آميزد:
فرعون دهها هزار كودك را سر بريد تا از تولّد حضرت موسي عليه السّلام جلوگيري كند ولي خدا خواست كه حضرت موسي در خانه فرعون زندگي كند و پرورش يابد و سرانجام طومار عمر فرعون به دست او درهم پيچد.
كسري و قيصر نيز قرنها با مسلمانان جنگيدند تا از گسترش اسلام در بلاد پارس و بيزانس جلوگيري كنند ولي خدا خواست كه در هم كوبنده اكاسره و قياصره از تبار كسري و قيصر باشد، و اينك به دو حديث زير توجه فرمائيد:
1 - يزدگرد به هنگام فرار از مدائن - پس از جنگ قادسيّه - در برابر ايوان مدائن ايستاد و گفت: « اي ايوان خداحافظ، من رفتم ولي به سوي تو باز مي گردم، خودم و يا يكي از فرزندانم كه هنوز هنگام ظهورش نرسيده است ».
سليمان ديلمي مي گويد: « به خدمت امام صادق عليه السّلام عرض كردم : تعبير « يا يكي از فرزندانم » در گفتار يزدگرد چيست؟ فرمود:
« ذلِكَ صاحِبُكُمُ الْقائِمُ بِأَمْرِ اللَّهِ - عَزََّوَجَلّ - اَلسّادِسُ مِنْ وُلْدي ، قَدْ وَلَّدهُ يَزْدَجَرْدُ فَهُوَ وَلَدُهُ »:
« مقصود از آن صاحب شما حضرت قائم عليه السّلام است كه به فرمان خدا قيام خواهد كرد، او ششمين فرزند من و از تبار يزدگرد است» .
- بحار، ج 51 ص 164.
» آخرين پادشاه ساساني، ( متوفّاي 31 هجري ) مي باشد.
2 - هنگامي كه از امام رضا عليه السّلام پرسيدند: « قائم آل محمّد چه كسي است؟ » فرمود:
« اَلرّابِعُ مِنْ وُلْدي ، اِبْنُ سَيِّدَةِ اْلاءِماءِ »:
« او چهارمين فرزند از تبار منست، او فرزند بانوي كنيزان است ».
- اعلام الوري، ص 408.
و هنگامي كه از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: « قائم آل محمّد كيست؟ » فرمود:
« يابابَصيرُ، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدِ اِبْني مُوسي ، ذلِكَ اِبْنُ سَيِّدَةِ اْلاءِماءِ »:
« اي ابا بصير، او پنجمين فرزند از تبار پسرم موسي (بن جعفر) است، او پسر بانوي كنيزان است ».
- بحار، ج 51 ص 146.
هنگامي كه امام صادق و امام رضا - عليهما السّلام - از مادر حضرت بقيّة اللَّه - ارواحنا فداه - سخن مي گفتند، حضرت نرجس خاتون هنوز به دنيا نيامده بود، و شايد پدرش « يشوعا » نيز ديده به جهان نگشوده بود.
نام نامي و القاب گرامي نرجس خاتون
مورّخان براي آن ملكه دو سرا، و همسر بي همتاي امام عسكري عليه السّلام نه اسم نوشته اند:
مليكه، حكيمه، سبيكه، نرجس، سوسن، مريم ، ريحانه، خمط و صقيل
- روزگار رهائي، ج 1 ص 177.
تعدّد اسامي معمولاً به جهت شخصيّت فوق العاده صاحب نام است، چنانكه امام صادق عليه السّلام به هنگام شمارش مناقب حضرت زهرا - سلام اللَّه عليها - مي فرمايد: براي حضرت فاطمه در نزد خداوند متعال نه اسم است:
فاطمه، صديقّه، مباركه، طاهره، زكيّه، رضيّه، مرضيّه، محدّثه و زهرا
- امالي شيخ صدوق، ص 474.
به هنگام ولادت، پدر و مادرش او را « مليكه » نام نهادند ولي آنها غافل بودند كه چه اسمي با مسمّي براي فرزند خود برگزيده اند، - دلائل الامامه، ص 246، غيبت طوسي ص 125.
و او روزي ملكه دو سرا خواهد بود، او به حقّ شايسته اين نام است.
هنگامي كه او به اسارت مسلمانان در آمد خود را « نرجس » معرّفي نمود تا احدي از اسرار او آگاه نشود، و شاهزاده بودنش - كمال الدين، ج 2 ص 423، روضة الواعظين، ج 1 ص 255.
آفتابي نگردد.
چون به خاندان عصمت و طهارت راه يافت او را با نامهاي مختلفي صدا زدند تا جاسوسان خليفه عباسي بر شرافت نسب او واقف نشوند و متوجّه نشوند كه او همان صدف سيمين آفرينش است كه يكتا گوهر جهان خلقت از او خواهد بود.
و اينك نگاهي گذرا بر اسامي گرامي آن حضرت:
1 - « نرجس »: نام گلي از رده تك لپه ييها، و سر دسته گياهان تيره نرگسي مي باشد، كه گلهايش منفرد و در انتهاي ساقه قرار دارد و به جهت زيبائي فوق العاده اش چشم معشوق را به آن تشبيه مي كنند.
- فرهنگ معين، ج 4 ص 4702.
گلِ حضرت نرجس خاتون نيز در جهان خلقت منفرد است و در انتهاي اين جهان قرار دارد و همه عاشقان در آرزوي گوشه چشمي از آن محبوب گمگشته به سر مي برند، به يادش زنده اند و در فراقش جان مي سپارند.
2 - « سوسن »: نيز گلي فصلي و داراي گلهاي زيبا و درشت به رنگهاي مختلف است. اصل اين گل از اروپا و ژاپن و آمريكاي شمالي و هيمالياست.
- همان مدرك، ج 2 ص 1954.
اما گلِ جناب سوسن، گل هميشه بهار است كه گذشت زمان و موسم خزان هرگز از طراوت او نكاهد، و اصل او از جهان عُلوي است و نور مقدّسش از اشعّه انوار قدسي است، چنانكه پيامبراكرم - صلّي اللَّه عليه و آله - تعبير مي فرمايد:
« بِأَبي و اُمّي سَمِيّي ، وَ شَبيهي وَ شَبيه مُوسيَ بْنِ عِمْرانَ، عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعاعِ الْقُدْسِ »:
« پدر و مادرم به فداي او باد كه همنام منست و شبيه من و حضرت موسي بن عمران است هاله اي از نور گرداگرد او را فرا گرفته، اشعه انوار قدسي از او ساطع است ».
- كفاية الاثر، ص 159.
نسب او از طرف پدر به شرق و از طرف مادر به غرب منتهي مي گردد.
3 - « سَبيكَه »: طلاي ناب و نقره خالص را گويند كه پس از گداخته شدن ناخالصي هاي آن جدا گردد و طلاي ناب و نقره خالص به صورت شِمش در قالبها ريخته شود.
- لسان العرب، ج 6 ص 162.
او در پايتخت بيزانس در عشق امام عسگري عليه السّلام گداخته شد و همه ناخالصي هاي امپراطوري روم به دست كيميا اثر حضرت زهرا - سلام اللَّه عليها - از او جدا شد و طلاي ناب جهان خلقت از او پديد آمد.
4 - « حَكيمه »: بانوي دانشمند، فيلسوف و فرزانه را گويند. و او بانوي فرزانه اي است كه علم و حكمت را نخست در پايتخت بيزانس از معلم خصوصي و عرب زبان فرا گرفته، سپس فرائض ديني و سنن اسلامي را از پيشگاه « حكيمه » دخت گرامي امام جواد - غيبت شيخ طوسي، ص 128، كمال الدين، ج 2 ص 423.
عليه السّلام آموخته است.
- دلائل الامامه، ص 267، بحار الانوار، ج 51 ص 10 .
5 - « مليكه »: به معناي ملكه و شهبانوست، و او مادر فرمانرواي جهان هستي است، كه همه سلاطين روي زمين پيشاني ادب بر آستانش مي سايند.
6 - « مريم »: نام مادر گرامي حضرت عيسي عليه السّلام است، و او مادر منجي جهان بشريت است، كه حضرت عيسي عليه السّلام، به اتّفاق علماي شيعه و سني به او اقتدا كرده در پشت سرش به نماز خواهد ايستاد.
- مصنف ابن ابي شيبه، ج 15 ص 198 ( حديث 19495 ).
7 - « ريحانه »: هر گياه خشبو و معطّر، دسته ريحان، دسته شاهسپرغم، صعتر هندي، روزي، رحمت، و نوري را گويند كه در اثر رياضت در انسان حاصل شود.
- فرهنگ معين، ج 2 ص 1702 .
وه چه نامي مناسب با مادر ريحانه وجود، كه همه جهان معطّر از عطر او، هر غمي زدوده با يك نگاه او، هر دردي شفا يافته از صعتر كوي او، جمله خلائق بر سر سفره عام او، جهان هستي به طفيل عنايت او، و مهر و ماه منوّر از فروغ روي او.
8 - « خَمْط »: نام درختي است كه ميوه خوردني دارد، و به هر چيز تازه و خشبو، و به درياي خروشان گفته مي شود. و همه ي اين - لسان العرب، ج 4 ص 220.
تعبيرات با آن بانوي بي همتا تناسب دارد.
9 - « صَقيل »: هر شي ء نوراني، صيقلي و جلا داده شده را مي گويند. شيخ طوسي و شيخ صدوق مي فرمايند: « پس از آنكه حضرت نرجس خاتون به ولي عصر - ارواحنا فداه - حامله شد او را صقيل نام نهادند ».
- غيبت طوسي، ص 241 ، كمال الدّين، ج 2 ص 432.
علاّمه مجلسي پس از نقل فراز بالا از شيخ صدوق، مي فرمايد: «نرجس خاتون پس از آنكه به آن وجود نوراني حامله شد، هاله اي از نور و ضياء او را فرا گرفت، آنگاه به جهت اين نورانيّت فوق العاده او را صقيل نام نهادند».
- بحار، ج 51 ص 15.
اگر بنا باشد نور فاطمه زهرا - سلام اللَّه عليها - در پيشاني حضرت خديجه - عليها السلام - هويدا باشد، نور يوسف زهرا چرا در پيشاني حضرت نرجس خاتون ساطع نباشد؟ در حالي كه او نور يزدان و مهر فروزان است و به هنگام تولّد نوري از او ساطع شده كه همه اطراف و اكناف جهان را تا آفاق آسمان روشن نموده است!!
- كمال الدين، ج 2 ص 431.
و اينك در پي آنيم كه ببينيم ريحانه قيصر چگونه ريحانه پيمبر شد؟! و اينهمه راه دور و دراز را از هفت تپه قسطنطنيه تا كرانه هاي سامره چگونه پيمود؟ و سرانجام تعلقات خود را از خاندان قيصر چگونه گسست و به دودمان پيامبر پيوست؟!