بازگشت

خاندان مهدي (ع)


خاندان مهدى عليه السلام



اميرالمؤمنين عليه السلام در معرفى خاندان حضرت مهدى عليه السلام از تعابير زيادى استفاده كرده اند و هر يك از آن ها به گوشه اى از واقعيّت دلالت دارند كه در مجموع به همراه توصيفات ديگرى كه از ساير ائمه عليهم السّلام نقل شده است به طور كامل شخصيّت امام عصرعليه السلام را به انسان ها مى شناسانند. به عنوان مثال در يك جا مى فرمايند: آن حضرت از قريش است. در مورد ديگر وى را از بنى هاشم معرفى مى كنند. در ضمن يكى ديگر از سخنانشان او را از عترت پيامبرصلى الله عليه و آله مى خوانند و... كه هر كدام از اين عبارات به بُعد خاصّى از شخصيت امام زمان عليه السلام دلالت دارند و در نتيجه اين اختلاف در الفاظ و عبارات با يكديگر منافاتى ندارند و همه آن ها اوصاف يك حقيقت نورانى را روشن مى كنند.



- عن الحسين بن على عليه السلام قال: جاء رجل الى اميرالمؤمنين عليه السلام فقال له: يا اميرالمؤمنين نبئّنا بمهديكم هذا؟ فقال: اذا درج الدارجون و قلّ المؤمنون و ذهب المجلبون فهناك. فقال: يا اميرالمؤمنين عليك السلام ممّن الرجل؟ فقال عليه السلام : من بنى هاشم من ذروة طود العرب...



از حسين بن على عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود: شخصى خدمت على عليه السلام آمد و به آن حضرت گفت: اى اميرمؤمنان براى ما از مهدى عليه السلام سخن بگو. على بن ابيطالب عليه السلام فرمودند: هنگامى كه رفتنى ها بروند و اهل ايمان كم شوند و آشوبگران و جنگ طلبان نابود گردند، در چنين شرايطى او ظهور خواهد كرد. آنگاه همان شخص عرضه داشت يا اميرالمؤمنين! درود و سلام بر تو باد، حضرت مهدى عليه السلام از كدام طايفه است؟ حضرت فرمودند: او از بنى هاشم است كه بهترين طايفه عرب و قُلّه شرف و جوانمردى به حساب مى آيد.



- ...عن ابن زرير الغافقى، سمع علياًعليه السلام يقول هو من عترة النبى صلى الله عليه و آله



نقل شده است كه ابن زرير غافقى شنيد كه على بن ابيطالب عليه السلام مى فرمايند: مهدى عليه السلام از عترت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است.



- قال على بن ابى طالب عليه السلام : هو فتىً من قريش...



على بن ابيطالب عليه السلام فرمودند: او (حضرت مهدى عليه السلام ) از قبيله قريش... است.




پاورقي

[9] بحارالانوار، ج 51ص 115



[10] فتن ابن حماد، 264ح 1043ط دار الكتب العلمية،؛ ملاحم ابن طاووس، ص 320ح 459ط مؤسسه صاحب الامرعليه السلام .



[11] ملاحم ابن طاووس، ص 155ح 193