بازگشت

مدينه فاضله سوسياليستهاي تخيلي


قرن هيجدهم ، دوران پر تلاطمى براى اروپاييان محسوب مى گشت . انقلاب صنعتى ، به عنوان مهم ترين رويداد اين قرن بارقه اميدى در دل بسيارى از مردمان پديد آورده بود، چرا كه محصولات نخستين آن ، در ظاهر، ثروت و غناى بيشترى را نويد مى داد كه مى توانست ، سعادت ، امنيت و آسايش بشر را برآورد. اما اين امر، آن گونه كه انتظار مى رفت ، به وقوع نپيوست . انقلاب صنعتى نه تنها براى طبقه محروم جامعه ، باعث رونق و فراوانى و آسايش نگرديد، بلكه بر نگرانى و تشويق آنان نيز افزود. كارگران و صنعتگرانى كه تا ديروز متكى بر صنايع دستى خويش روزگار سخت را با يك ثبات نسبى پشت سر مى نهادند، اكنون در يك وضعيت وخيم و نامطمئن قرار گرفته بودند. تاءسيس كارخانه ها و مراكز صنعى عظيم مشاغل جزئى و دستى ، آنان را، يكى پس از ديگرى در معرض ‍ نابودى قرار داده بود و روز به روز بر ناامنى اقتصادى ، فقر و فلاكت و نابسامانيهاى اجتماعى و اختلاف هول انگيز طبقات اجتماعى افزوده مى شد. تمدن صنعتى ، اگر چه براى صاحبان سرمايه ، بهشت موعودى بود كه سرمايه هاى خويش را در تصاعد هندسى به رشدى دور از باور برسانند، اما اين بهشت سرمايه داران ، براى كارگران محروم كه توده عظيم جامعه را تشكيل مى دادند، جهنمى گشته بود بنياد برافكن و خانمان سوز. حوادث اسفبار اين دوران ، به تدريج ، موجب پديد آمدن انديشه هاى نوين در عرصه تفكر انسانى گشت . اين انديشه ها، دست به ابداع فرمولها و قواعد تازه اى جهت خاتمه دادن به فقر و فلاكت و يافتن بهشت زمينى و رساندن بشر به سر منزل مقصود زندند. انديشه وران اين دوره ، كه نخستين برگهاى دفتر تمدن صنعتى را تجربه مى كردند، خواه ناخواه ، در ارزيابى مشكلات و نابسامانيها و تحليل آنها، فاقد يك ديدگاه پخته و علمى بودند. مهم ترين ويژگى آنان در اين بود كه همگى در آرزوى بهبود وضعيت طبقات محروم جامعه ، بويژه كارگران بودند و در راه تحقق اين رؤ يا به ارائه طرحهاى ابتدايى و بسيط مى پرداختند كه از ويژگيهاى لازم و كافى در مقابله با نابسامانيهاى انقلاب صنعتى برخوردار نبود. مى توان آنان را به معمارانى ناشى تشبيه كرد كه در نخستين تجربه هاى معمارى خويش ، قصد پايه گذارى يك ساختمان صد طبقه را بر روى تلى از خاك ، در سر مى پروراندند.

به همين دليل از آنها در طول تاريخ تفكر، با عنوان سوسياليستهاى تخيلى ياد مى كنند كه برجسته ترين آنها عبارتند از:

سن سيمون (simon Saint، 1825 - 1760)، شارل فوريه (charles Fourier 1842 - 1772) و رابرت اون (owen Robert، 1771-1858) كه آنان را بنيانگذاران سوسياليسم تخيلى مى نامند.

از ويژگى مهم ديگر آنان مى توان از ضديت آنان با نظام سرمايه دارى و سيستم اقتصاد آزاد ياد كرد.

((اين متفكران و به طور كلى سوسياليستهاى تخيلى معتقد بودند كه نظام سرمايه دارى كه مبتنى بر آزادى كسب و كار و اقتصاد بازار است ، نظامى ظالمانه است كه بايستى از ميان برداشته شود. ولى چسان اين نظام ظالمانه از بين برود؟ اينان در اين باره راهى عملى و منطقى نشان نمى دادند و بلكه فقط در مخيله خود مدينه فاضله اى را كه پايه هاى آن بر عدل و داد استوار است تصوير مى كردند و از مردم جهان مى خواستند كه براى تحقق اين مدينه ... تلاش كنند(137) .))

غالب آنان ، افكار و ايده هايى كه ارائه مى كردند، انديشه هايى خيرخواهانه و عدالت طلبانه بود، اما در اجراى اين مهم ، يا هيچ گونه طرحى نداشتند و يا در طرحهاى عملى خويش ، راههاى ناهموارى را بر مى گزيدند كه به طور طبيعى و عمده با شكست مواجه مى شد.

سيسموندى در كتاب ((اصول جديد اقتصاد)) در همين رابطه ، يعنى در مورد بى تدبيرى و بلاتكليفى عملى اش چنين مى نويسد:

((اقرار مى كنم بعد از اينكه از نظر خود اصول را مشخص كردم و روشن ساختم كه عدالت چيست و در كجاست احساس مى كنم آن قدرتى كه بتواند وسيله اجراى آن اصول را بنمايد در خود ندارم .))

پرودون (Proudon)، 1865 - 1809) كه يكى ديگر از بزرگ ترين سوسياليستهاى تخيلى است ، عملا، در راه تاءمين آزادى و عدالت ، طريق آنارشيسم را معرفى مى كند، البته آنارشيسم وى ، نه دقيقا به معناى هرج و مرج و بى نظمى مطلق است ، بلكه بيشتر به از بين بردن دولت و حذف نظارت آن تكيه دارد. فوريه نيز، كه پيش از اين از او ياد كرديم ، تاءسيس ‍ سازمانهاى تعاونى خاصى را به نام فالانژ (Phalanster) پيشنهاد مى كند. فالانژ، جامعه اى است مركب از سيصد خانواده ، با جمعيتى در حدود هيجده هزار نفر كه در سرزمين محدودى به مساحت نه ميل مربع مستقر شده اند و اساس زندگى آنان بر سيستم مالكيت اشتراكى ، توليد از طريق كشاورزى و صنايع دستى استوار است .

فوريه ، معتقد بود كه تنها تشكيل چنين جامعه هايى ، با بافت ياد شده آن است كه مى تواند زندگى اقتصادى و اجتماعى را تغيير دهد و زمينه را براى ساختن انسانى جديد كه فقر و مكنت ، ريشه مكارم انسانيش را خشك كرده است ،فراهم سازد. در اين جامعه ها، انسان از قيد شكم ، كه او را به زمين ميخكوب كرده است ، رها مى شود و انسانى با خصلت شرافت و نجابت به وجود مى آورد كه از مهد تا لحد از امنيت خاطرى كه زاييده رفاه اقتصادى است برخوردار مى گردد.

((اون )) نيز، كه نخستين بار واژه سوسياليسم در نوشتار وى آمده است ، عقايدى شبيه به فوريه دارد. او نيز، به مدينه فاضله اقتصادى مى انديشد، به دهكده هاى تعاونى كه در آن كودكان را تحت پرورش و سرپرستى مى گيرند و آنها را با خصلت هاى نيكو آشنا مى سازند، تا بتوانند آنان را در بزرگى ، هم به مسير كار دلخواهشان راهبرى كنند و هم علايق نوع دوستى و توجه به ديگر افراد جامعه را در آنان پرورش دهند.

((اون ))، كه به تاءثير جامعه بر اخلاق و انديشه انسان بسيار معتقد است ، مى كوشد تا با تغيير محيط زندگانى انسانها نشان دهد كه خوشبختى و فضيلت ، در گرو فراهم كردن شرايط مناسبى براى انسانهاست و موعظه مذاهب ، بدون هيچ اقدام عملى در راستاى تغيير محيط، منجر به قضاوتى غير عادلانه در مورد انسان مى گردد.

او، خود، عملا گام در اين راه نهاد و محيطى با همان شرايط ايده آل خويش ، در نئولاناك اسكاتلند فراهم ساخت . در آن جا سرپرستى كارخانه اى را بر عهده گرفت و تلاش كرد كه آن كارخانه را به صورت الگويى براى جامعه رؤ يايى خويش درآورد. در اين تلاش ، تا حدود بسيارى نيز موفق بود، به طورى كه شخصيتهاى برجسته از سرتاسر جهان براى مشاهده بهشت زمينى او مى آمدند.

((اون )) بنابه باورهاى عميق خويش ، كليه شرايط دهشتناك كارخانه را تغيير داد. از كار كودكان خردسال جلو گرفت . براى كودكان خردسال آموزشگاههاى رايگان تاءسيس كرد. براى خانواده كارگران ، خانه هاى راحت ، با تمام امكانات اوليه رفاهى فراهم ساخت . ساعات كار را پايين آورد. براى كارگران ، به هنگام بيكارى و بيمارى مزد قرار داد و بيمه پيرى و بازنشستگى بر قرار ساخت . براى آنان ، امكانات آموزش بين خدمت و همين طور امكانات تفريح و استراحت مهيا كرد و... جالب اين است كه با وجود تمامى اين دگرگونيها، كارخانه همچنان به گونه اى سودآور به كار خود ادامه مى داد .

همان گونه كه اشاره كرديم ، ((اون )) سخت بر مذاهب طعن مى زد و اين تعليم مذاهب كه انسان را مسؤ ول كژرفتارى و اعمال ناشايست خويش تلقى مى كردند، به سختى محكوم مى كرد.

او، محيط و شرايط نابسامان محيط را دليل اصلى كژرويهاى انسان معرفى مى كرد و معتقد بود كه : بايد به جاى موعظه و اندرزهاى اخلاقى مذاهب ، به تغيير شرايط زندگى انسان روى آورد و اصلاحات اجتماعى - اقتصادى را سرلوحه برنامه هاى خويش قرار داد، در اين صورت است كه مى توان بهشت موعود را بر روى همين زمين ديد.

پس از ((اون )) و در كنار او شخصيتهاى بر جسته ديگرى نيز بودند كه از مبانى سوسياليسم ، آن هم در شكل آرمانى و رؤ يايى آن دفاع كردند، ولى ايده ها و تلاشهاى آنان در مجموع نتوانست موفقيت عملى چندانى ، نه در عصر خود آنان و نه در دوره هاى پس از آن كسب كند، اگر چه نمى توان از تاءثيرات عميق آن خيرانديشان در افكار آيندگان به آسانى گذشت .

پس از سوسياليست هاى تخيلى ، افرادى چون ماركس و انگلس از راه رسيدند و بنيان سوسياليسم علمى را پى افكندند. در اين مختصر، نه مجال تفصيل در راهبردهاى انديشه ماركسيسم وجود دارد و نه ما، قصد پرداختن به جزئيات افكار آنان را داريم . همين اندازه مى توان گفت كه در طول تاريخ انديشه ، كمتر شخصيتى چون ماركس ، توانسته ، آرمان شهرى در انتهاى تاريخ براى بشر ترسيم كند و مردمان بسيارى را در راه دستيابى به آن بهشت زمين راهنمون سازد.

انديشه ماركسيسم ، در تصوير كمون نهايى ، به عنوان پايانه و آخرين حلقه تاريخ و به عنوان گرامى ترين آرمان بشرى نشان مى دهد كه تا چه اندازه رؤ ياى بهشت زمين در عصر ماركس ، مطمح نظر انديشه ورانى چون او بوده است و پاسخ دعوت وى ، توسط ميليونها انسان و پديد آمدن دولتها و كشورهايى با اين آرمان و آرزو، نشان دهنده نفوذ گسترش اين مهم در محيط باورها و ارزشهاى جامعه هاى اروپايى و غير اروپايى در قرن نوزده و بيست است .