پيمان گزاري با ياران خويش
از برنامه ها و روشهاى امام مهدى عليه السلام ، پيمان گزارى با ياران خويش است . پيمان و بيعت در جامعه اسلامى ، از آغاز تشكيل حاكميت اسلام و پيدايش نخستين جامعه اسلامى رسم شد، و پايه گذارى نخستين مركزيت و حكومت اسلامى به دست مبارك پيامبر اسلام با آيين بيعت و پيمان گرفتن از يكايك مردم ، همراه بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حجة الوداع و پس از خطبه معروف غدير، براى زعامت و رهبرى پس از خود نيز از مردم حاضر - زن و مرد - بيعت گرفت ، كه گزاره مشروح آن در كتب حديث و تفسير و تاريخ آمده است . (252)
امام مهدى عليه السلام نيز چون نياكان خويش از يارانش بيعت مى گيرد، و با آنان پيمان مى بندد. پيمان امام بر سر اصولى است كه راه و رسم و شيوه و روش امام را در حكومت تبيين مى كند، و قابل ژرف نگرى و غوررسى است . اصول اين بيعت عبارت است از:
1 - احترام به ارزش انسان .
2 - احترام به حقوق انسان .
3 - دادگرى و عدالت گسترى .
4 - دورى از هرگونه مال اندوزى و گرايش به سرمايه دارى .
5 - دورى از ظلم .
6 - دورى از زندگى اشرافى .
7- دورى از احتكار.
8- ساده زيستى و همسانى با توده هاى محروم و مستضعف .
9- پذيرش زندگى دشوار و خاكى .
10 - ايثار و فداكاريهاى بزرگ .
و...
اين اصول ، مبانى كلى و شناخته شده همه اديان الهى است ، و شيوه رهبران بحق و راستين در طول تاريخ . همه پيامبران بدون استثنا مردمان و اجتماعات را به اين اصول فرا خواندند، و در گام نخست اين امور را از ياران و نزديكان خود خواستند.
شيوه و راه و رسم زندگى پيامبران و حواريان و دستياران آنان در تاريخ ثبت شده است ، و همه ، صفحات درخشانى است از:
احترام به ارزش انسان .
رعايت مرزهاى دقيق حق و حقوق انسان .
اقامه عدل .
پرهيز از ظلم .
پرهيز از اشرافيگرى و مال اندوزى .
پذيرش زندگيهاى بسيار سخت و ساده و همسان با فرودستان مردم .
و فداكاريها و گذشتهاى فراوان براى استوار داشتن حق و عدالت در جامعه ها.
وضع زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليه السلام نيز روشن است ، و جاودانه ترين و درخشان ترين صفحات زرين تاريخ انسان را تشكيل داده است ، تاريخى كه از انسانيتها، ارزشها، ايثارها سرشار است .
امام بزرگ انسان حضرت مهدى عليه السلام اين اصول جاودانه را ديگر بار در پيمان و بيعت خويش با يارانش يادآور مى شود، و اساس كار را بر اين پايه ها بنا مى نهد، و خود نيز با يارانش هم پيمان مى شود كه چون همه رهبران الهى ، به عالى ترين معيارهاى حق و عدالت عينيت بخشد، با ياران خود باشد، و چون آنان زندگى كند، و به زندگى ساده و اندك بسنده كند، با مردم باشد، و در ميان مردمان ، و ميان خود و مردم فاصله اى نگذارد و دربان و حاجب نپذيرد.
امام مهدى عليه السلام مانند صميمانه ترين رهبران تاريخ ، چنانكه با يارانش پيمان مى بندد كه طبق اين اصول عمل كنند، و در راستاى اهداف الهى قيام او گام بردارند، خود نيز - كه تجسم حق و عدل و از گناه و ترك اولى نيز منزه است - با آنان عهد مى كند كه به اين اصول عمل كند، و يكايك معيارهاى الهى را در برنامه هاى خويش به كار بندد. و اين والاترين نمونه رهبرى است كه بشريت بخود مى تواند ديد، و در گذشته هاى تاريخ ، نمونه هاى آن ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بوده اند.
امام على عليه السلام
((انه (القائم ) ياءخذ البيعة عن اصحابه على ان ... لا يسبوا مسلما... و لا يهتكوا حريما محرما، و لا يهجموا منزلا، و لا يضربوا احدا الا بالحق ... و لا يكنزوا ذهبا و لا فضة ، و لا برا و لا شعيرا، و لا ياءكلوا مال اليتيم ... و لا يلبسوا الخز و لا الحرير، و لا يتمنطقوا بالذهب ... و لا يحبسوا طعاما من بر او شعير، و يرضون بالقليل ... و يلبسون الخشن من الثياب ، و يتوسدون التراب على الخدود... و يجاهدون فى الله حق جهاده . و يشترط على نفسه لهم ان يمشى حيث يمشون ، و يلبس كما يلبسون و يركب كما يركبون ، و يكون من حيث يريدون ، و يرضى بالقليل ، و يملاء الارض بعون الله عدلا كما ملئت جورا... و لا يتخذ حاجبا و لا بوابا. (253) ))
- (امام ) قائم با يارانش پيمان مى بندد و از آنان بيعت مى گيرد كه (به اين اصول عمل كنند):... مسلمانى را دشنام ندهند... حريمى را هتك نكنند، به خانه اى (بدون اجازه ) هجوم نبرند، كسى را بناحق نزنند، طلا و نقره گنج نكنند، همچنين گندم و جو (مواد غذايى ) اندوخته نسازند، مال يتيمان را نخورند... لباس خز و حرير (لباسهاى اشرافى ) نپوشند. كمربند زرين نبندند (254) ... گندم و جو (فرآورده هاى خوراكى ) را احتكار نكنند، در امور معاش به اندك بسنده كنند... لباس درشت بپوشند و (در حال عبادت و نماز) صورت بر خاك بگذارند... و در راه خدا به جهادى شايسته دست يازند.
(امام ) خود نيز متعهد مى شود كه از همان راهى كه آنان مى روند برود، و چون آنان لباس بپوشد، و بر مركوبى مانند مركوب آنان سوار شود، و چنان باشد كه آنان هستند. به اندك بسنده كند، و زمين را با يارى خداى از دادگرى بيآكند، پس از آنكه از ستم آكنده باشد... و حاجب و دربانى نگمارد. (255)
والايى اين اصول بر كسى پوشيده نيست ، بويژه تعهدى كه امام در برابر ياران خود مى كند كه به اين اصول چون آنان عمل كند از ارزش و عظمت وصف ناپذيرى برخودار است .
انقلابها در طول تاريخ ، دچار اين آفت بزرگ شده است ، كه پس از دستيابى به هدفهاى نخستين و تشكيل حكومت و تاءسيس نظام ، انقلاب به نظام تبديل مى شود و انقلابيون فراموش مى كنند كه براى چه آرمانها و هدفهاى نهايى انقلاب كردند و چه اصول و معيارهايى را بايد عملى سازند. شگفت آور اينكه حتى از يادها مى برند كه از چه طبقه اى بودند و بايد در خدمت آن طبقه باشند. اينها همه فراموش مى گردد، و روحيه و حال و هواى انقلاب سايه بر مى گيرد، و سازشكارى به سراغشان مى آيد، و آزمندى طبيعى انسان و آسايش طلبى به جاى ساده زيستى و سخت كوشى انقلابى مى نشيند، و به زراندوزى و كاخ سازى و شادخوارى روى مى آورند. مردم يعنى پايگاه اصلى حكومت و انقلاب را فراموش مى كنند، و از آنان فاصله مى گيرند، و در قصرها و كاخها مسكن مى گزينند، و دربانها و نگهبانان و حاجبان مى گمارند، و به توده انسانها پشت مى كنند، و با طبقات بالا و خاص جامعه در مى آميزند و بدينسان بوده است سرگذشت غمبار انقلابهاى بشرى در تاريخ .
سراسر نهج البلاغه ، از اين غمنامه بزرگ پرده بر مى دارد، و امام على عليه السلام با سوزى جانكاه ، بسيارى از دستياران و كارگزاران حكومت خويش را به باد پرخاش مى گيرد، و ايشان را بازخواست مى كند، و حضور آنان در مهمانى يك ثروتمند را محكوم مى نمايد و حتى به محاكمه و بركنارى و عزل از مسؤ ليت تهديد مى كند. و اينها همه ، براى همين بود كه برخى از آنان پس از رسيدن به حكومت و مقام و پست و دستيابى به بيت المال و امكانات رفاهى ، هدفهاى اصلى و آرمانهاى مردمى و مسئوليتهاى الهى را فراموش مى كردند.
امام مهدى عليه السلام ، اين آخرين يادگار پيامبران و اولياى خدا، براى پيشگيرى از اين آفت بزرگ ، چنين اصولى را در شرايط بيعت خويش مى گنجاند و اصول كار را مشخص مى سازد، و با يارانش در آن باره تجديد عهد مى كند، با اينكه ياران درجه يك آن امام ، انسانهاى خود ساخته و استثنايى هستند، و دين باورانى بى نظيرند كه كمتر رهبرى چون ايشان دستياران و حواريانى داشته است ، با اينهمه ، چنين پيمان و بيعتى ، راه را هموارتر و كار را استوارتر مى سازد.
موضوع بيعت و اصول و مواد آن ، براى همه دوستداران و منتظران ، آموزنده است . و آيا ما نبايد با امام خود بر رعايت اين امور بيعت كنيم ؟ و آيا شيعيان و منتظران با اين اصول با امام خود هم پيمان مى شوند، آيا مى توانند اين معيارها را در زندگى خويش پديد آورند: به مسلمانى دشنام ندهند، حرمت و حريمى را هتك نكنند، كسى را بناحق نزنند، طلا و نقره گنج نكنند، لباسهاى اشرافى نپوشند و پول و ثروت گرد نياورند، خوراك و مايحتاج مردم را احتكار نكنند، به اندك خشنود باشند و بسنده كنند، لباسهاى درشت و ساده بپوشند، و هزينه هاى اضافى را به محرومان برسانند. و...
آيا مى شود هر روز دعاى عهد بخوانند - دعاى مباركى كه چون بيعت و پيمان با امام غائب است - و در مجالس صبح هاى جمعه شركت كنند، و آنگاه همينكه پاى به داخل جامعه گذاردند، همه اصول عدل و انصاف و انسانيت را زير پا نهند، و به احتكار و گرانفروشى و استثمار و چپاول حقوق مردم و زراندوزى و شادخوارى و خوشگذرانى بپردازند؟ و از استثمار و ظلم و غصب كار مايه كارگر و كشاورز و انسانهاى محروم كاخها بسازند، و وسايل عيش و طرب فراهم آورند، و زيستى طاغوتى داشته باشند، و مجالسى طاغوتى بر پا كنند، و عروسيهايى قارونى بگيرند؟ و از غم و درد و محروميت انسانهاى محروم فارغ باشند؟ تشخيص راستى و درستى اين ادعاها كار چندان دشوارى نيست ؟!