رشد عقلي و تكامل علم
انسان ، در بعد عقلى و رشد فرهنگى ، سيرى طولانى داشته است . از آغاز دوره هايى را كه تاريخ نشان مى دهد، به كارهاى فرهنگى و علمى گرچه در سطحى پايين پرداخته است و تجربه هايى اندوخته و به دانشها و حقايقى دست يافته است . در ميان دست آوردهاى علمى كه نصيب انسان شده است ، تعاليم انبيا و آموزگاران اصول وحى ، مقامى بلند و ارزشمند دارد. يكى از اهداف اصلى و اصول رسالت پيامبران نشر دانايى و گسترش آگاهى در ميان جامعه انسانى است ، دانايى و آگاهى در همه زمينه ها، از خودشناسى تا خداشناسى ، و از ذره شناسى تا جهان شناسى . امام على عليه السلام در ترسيم اين بخش از اصول رسالتهاى الهى چنين مى فرمايد:
((... فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم انبياءه ليستاءدوهم ميثاق فطرته ، و يذركروهم منسى نعمته ،... و يثيرو الهم دفائن العقول و يروهم الايات المقدره : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، و معايش تحييهم ، و اجال تفنيهم ، و او صاب تهرمهم و احداث تتابع عليهم ... (225) ))
- خداوند فرستادگان خود را در ميان مردمان برانگيخت ، و پيامبران خويش را پياپى روانه كرد، تا از آنان رعايت ميثاق فطرى (الهى ) را باز طلبد، و نعمتهاى فراموش شده خدايى را به ياد آنان آورند... و نيروهاى پنهان خود آدمى را آشكار سازند، و آيات بهنجار آفرينش را به مردمان بنمايانند، يعنى سقف افراشته آسمان ، و مهد گستره زمين ، و نعمتها و وسايل زندگى كه حيات مردمان را تاءمين مى كند، و مرگى كه (دوران زندگى ) آنان را به پايان مى برد و بيماريهايى كه آنان را مى فرسايد، و حوادثى كه پياپى در زندگيشان روى مى دهد....
شناخت مسائل اصلى جهان و انسان ، از اهداف اصلى انسان كه در اين خطبه مطرح گرديده است چون : خودشناسى ، آسمان شناسى و شناخت ستارگان و كهكشانها، شناخت زمين در ابعاد گسترده و ژرف آن ، شناخت شيوه هاى معيشت و اداره زندگى و راهيابى به علم معاش با ابعاد عميق آن ، شناخت مرگ ، شناخت بيماريهايى كه انسان را از پا در مى آورد، و شناخت تاريخ و حوادث و پيشآمدهاى اجتماعات بشرى .
نقش اصلى دعوت پيامبران گسترش دانايى و آموزش و تجربه و تعليم است . و ايمان خود از شاخه هاى دانايى و شناخت به شمار مى رود. پيامبران به انسانها راه و رسم زندگى ، هدف و نتيجه آن را مى آموختند، ارزش انسان و والايى مقام و پايگاه بلند او در كائنات و مقدار توان و قدرت او را در رسيدن به تكامل ، به او تعليم مى دادند. در پرتو چنين آموزشهاى نيروى تفكر و تعقل را در او بيدار مى ساختند و به انديشه درباره مبداء و معاد و كشف رموز و اسرار آيات الهى وا مى داشتند. از اين رهگذرها و با اين هدايتها و راهنماييها، انسان در علوم تجربى و مسائل عقلى و جهان بينى و جهان شناسى ، در پهنه بيكرانه دانايى و شناخت گام نهاد، و به حقايقى دست يافت و اصول و معيارهايى را كشف كرد، و راه و روشهايى را درك نمود، و ضوابطى به دست آورد. و بدينگونه پيش آمد تابه قرن حاضر رسيد. در اين دوره دانش تجربى ره آوردهايى تازه به ارمغان آورد، كه از اهميت بسزايى بر خوردار است ، و آدمى را در بسيار از دشواريهاى زندگى توان مى بخشد، و راه بسيارى از مشكلات را هموار مى سازد. انسان در اين راستا و با اين تجربه ها همواره مى كوشد، تا به بار فرهنگى سنگين ترى دست يابد، و به شناختهاى تازه ترى برسد، و اسرار و رموز بيشترى را آشكار كند، و ابهامهاى فراوان ترى بر طرف سازد.
كوشش انسان در مسير تكامل شناخت ، بيشتر به بعد مادى جهان و زندگى انسان معطوف بوده است . چون انسان با ماده سر و كار دارد و تلاش او براى اين است كه خواص و آثار بيشترى از ماده را بشناسد. مسائل ماوراى ماده و بعد معنوى حيات ، به خاطر پيچيدگى و دشواريى كه دارد بدان پايه مورد توجه و بررسى قرار نگرفته است . حيات روحى و معنوى ، در گستردگى و اسرار آميزى قابل مقايسه با حيات مادى و فيزيكى انسان نيست . انسان در قلمرو حيات معنوى ابزار لازم براى شناخت را نيز - به طور كامل - در اختيار ندارند. از اينرو، مى توان گفت كه رشد و پيشرفت علمى و فرهنگى انسان بطور عمده در بخش مسائل مادى حيات بوده است ، و در مسائل ماوراى طبيعى رشد و پيشرفت چندانى نداشته است . در بخش شناسايى بعد فيزيكى جهان نيز، شناختهاى سطحى و صورى و نوعا كشف آثار است . و در حوزه بررسيهاى انسانى ، مجهولات فراوانى وجود دارد كه در مقايسه با شناختها و داناييهاى او بسيار عميق و گسترده است . در حقيقت شناخت از جهان اسرارآميز بسيار محدود و اندك است ، و متخصصان رشته هاى گوناگون علوم بشرى به دست مايه هاى اندك و ناچيز علوم اعتراف دارند.
از سوى ديگر چون هدف از خلقت انسان رشد و تكامل معرفت و شناخت اوست ، بايد روزى اين هدف تحقق يابد و روزگار دانشهاى راستين و پيروزى خرد بر مجهولات فرا رسد. از اين رو در دوران ظهور كه روزگار تحقق همه آرمانهاى انسانى و الهى است ، شناخت انسان به تكامل نهايى مى رسد، و در ابعاد گوناگون دانايى از جهان شناسى ، انسان شناسى و خداشناسى ، عروج لازم را مى يابد، و آموزگار بزرگ اسرار و رموز، درس آموزان مدرس بشريت را به سرچشمه جوشان علوم حقيقى مى رساند، و كار آموزش او بر پندار و فرض و شك بنا نشده است ، بلكه بر اصل يقين و دريافتهاى راستين از حقايق و كشف حقيقت پديدها و اشيا استوار است . در دوران امام بزرگ دانايى ، همه مسائل بشرى ، به هدف اصلى و مرز نهايى مى رسد، و بشريت - در تلاش اعصار و قرون خويش - به محضر استاد و معلمى راه مى يابد كه نكته اى از ديده ژرف نگر و حقيقت بين او پوشيده نيست ، و هدف او پرده بردارى از حقايق و مجهولات است و تا سرحد امكان و توان انسانها آنان را به اوج تكامل علمى مى رساند.
اين موضوع از مهمترين برنامه ها و اقدامهاى امام مهدى عليه السلام است . او از حقايق گسترده و جهانى براى بشريت پرده بر مى دارد، و مردمان را به دانشهاى يقينى و درست هدايت مى كند و شناختهاى ناب و خالص به ارمغان مى آورد، و از اين رهگذر دو محور اساسى تحقق مى پذيرد:
1- با گسترش شناخت و كشف اسرار كائنات ، پايه هاى خداشناسى استوار مى گردد.
2- گسترش شناخت و دانايى ، تشكيل جامعه انسانى و بسامان و مرفه را ممكن مى سازد، زيرا در پرتو شناخت درست مسائل حيات و بخشهاى گوناگون آن ، مسائل تربيت ، رشد، تكامل معنوى و مادى ، آغاز و انجام كار انسان ، سرنوشت اكنون و آينده او، شيوه ها و روشهاى اداره زندگى ، تاءمين و تنظيم خانواده ، بهره ورى از مواهب و امكانات طبيعى و انسانى و بسيارى از مسائل ديگر، بخشهاى زندگى در همه ابعاد به شايستگى اداره مى شود و سامانى در خور مى يابد. در پرتو علم و آگاهى از مسائل مادى و فيزيكى جهان ، زيست اين دنيايى انسان بهبود مى يابد، و با شناخت مسائل معنوى و صلاح و سعادت روح انسانى ، راه تكامل معنوى گشوده مى شود، و جامعه آرمانى در بعد مادى و معنوى پديدار مى گردد.
اين شناختها همه در روزگار رستاخيز امام مهدى عليه السلام تحقق مى پذيرد، و نقطه هاى ابهام و ترديد و سرگردانى محو مى شود، و انسان ، دوران تكرار اشتباهها و تجربه هاى پياپى را پشت سر مى گذارد، و در رستاخيز ظهور هر روز به شناختهاى اصيل و تازه اى دست مى يابد، و حقايقى تازه براى كشف او كشف مى شود، و به راهها و روشهاى متعالى تر و بالاترى دست مى يابد و شيوه هاى بهترى را در پيش مى گيرد. و بدينسان هر روز او و هرگام او در همه مسائل حيات و ابعاد زندگى ، گامى به پيش است ، و واپس گرايى و تكرار در آن راه ندارد. و بدينگونه ها اهريمن جهل و نادانى به سر پنجه تواناى خداوند دانايى و بينايى از سرزمين زندگى انسان بيرون رانده مى شود، واى آن را آگاهى ، دانايى ، روشنى و نور فرا مى گيرد.