بازگشت

آيين و روش جديد


با توجه به اينكه قرآن كريم كتاب جاودان الهى است . و اسلام آيينى ابدى ، چگونه امام مهدى عليه السلام آيين جديد و كتاب تازه براى بشريت به آرمان مى آورد. او تحكيم بخش دين اسلام و گسترنده قانون قرآن در سراسر گيتى است ، پس ناگزير بايد اسلام و تعاليم قرآن كريم را به اجتماعات بشرى عرضه كند و مردمان را به پذيرش و باور اصول و فروع آن فراخواند.

آيين نو و كتاب جديد و برنامه و راه و روش تازه و ديگر تعبيرهايى از اين دست كه در احاديث رسيده است ، براى تبيين مسائلى است :

1- احكام و معارف فراوانى از مجموعه فرهنگ اسلام ، در گذشته بنا به عللى تبيين نگذشته است ، يا متناسب با سطح فرهنگ و فكر اجتماعات گذشته نبوده است ، يا زمينه عملى آنها وجود نداشته است . باز گويى چنين معارف و علوم و مسائلى ، بيگمان براى جامعه اسلامى ، ناشناخته خواهد بود و چون امام مهدى عليه السلام اين تعاليم را از ظاهر و باطن قرآن كريم استنباط مى كند و به مردم مى آموزد، براى آنان تازگى دارد و آيين نو و كتاب جديد انگاشته مى شود.

2- تعاليم و احكامى از قرآن كريم و اسلام فراموش شده و از يادها رفته است ، به گونه اى كه در جامعه هاى اسلامى ناآشنا و براى مسلمانان ناشناخته است . طرح اين مسائل نيز كتاب و آيين نو پنداشته مى شود.

3- اصول و احكام فراوانى دچار تحريف و دگرگونى معنوى يا موضعى گشته است ، و امام آنها را چنانكه در اسلام اصيل بوده است ديگر باره مطرح مى سازد، و تحريف و انحرافهاى روى داده را روشن مى كند و مفهوم حكم يا جايگاه آن رامشخص مى سازد، و اين با طرز تلقى و برداشت عمومى مردم و علما سازگارى ندارد از اين رو برنامه جديد و راه و روش ‍ تازه حساب مى شود. (211)

بنابراين ، معناى آيين تازه و كتاب جديد، اين چگونگيها است . اكنون براى تبيين بيشتر اين موضوع سخنى از استاد معارف حقه ، متاله بزرگ خراسان ، حضرت شيخ مجتبى قزوينى خراسانى - اعلى الله مقامه - مى آوريم :

((... مراد از اين روايات (احاديث كتاب جديد و آيين تازه ) اين است كه حدودى را كه از بين رفته احيا مى كند، و بدعتهايى را كه در بين مردم رايج شده و در شعائر اسلامى ظاهر گشته است ، منسوخ مى نمايد، و از اين رو روش او را دين تازه پندارند...)) (212)

مى توان گفت بيشترين مسائلى را كه امام مورد توجه قرار مى دهد و براى جامعه هاى اسلامى تازه و جديد جلوه مى كند و ناشناخته و ناآشنا مى نمايد، مسائل مربوط به عدالت اجتماعى و امور مالى و معيشتى است ، يعنى موضوعى كه انسان گذشته سخت نيازمند به آن بوده و بدان نرسيده است . و همين امر نيز مشكل نابسامانى اصلى زندگى بشر امروز را تشكيل مى دهد و اجراى آن يعنى برقرار سازى عدل و دادگرى در سراسر گيتى ، از اقدامهاى اصلى امام مهدى عليه السلام خواهد بود.

به عنوان مثال : اگر امام موعود عليه السلام به موضوع مساوات اسلامى شكل قانونى و الزامى بدهد چنانكه در احاديث رسيده است :

امام صادق عليه السلام :

((اسحاق بن عمار، قال : كنت عند ابى عبدالله عليه السلام فذكر مواساة الرجل لاخوانه ، و ما يحب له عليهم . فدخلنى من ذلك . فقال : انما ذلك اذا قام قائمنا وجب عليهم ان نجهزوا اخوانهم و يقووهم . (213) ))

- اسحاق بن عمار مى گويد: نزد امام صادق بودم او از تساوى مردم با يكديگر، و حقى كه هر كسى بر ديگرى دارد، سخن گفت . من سخت در شگفت شدم ، فرمود: ((اين ، به هنگام رستاخيز قائم ماست ، كه در آن روزگار، واجب همگانى است كه به يكديگر وسايل رسانند و نيرو بخشند.))

و اين موضوع در بسيار ديگر از تعاليم اسلامى آمده است ، ليكن به نام احاديث اخلاقى ، كنار گذاشته شده و در فقه مطرح نگشته است ، و در برنامه هاى الزامى حكومتها و اجتماعات اسلامى به صورت اصل و قانون تثبيت نشده است . و روشن است كه چون اين تعاليم عملى شود، به صورت احكامى جديد جلوه مى كند.

اگر امام مهدى عليه السلام عدل و عدالت را زير بنا و علت و محور همه احكام معرفى كند، صحت و اسلاميت هر حكم را در مقدار سازگارى آن حكم با عدل و عدالت اعلام دارد، موضوعى ناآشنا و تازه به نظر نخواهد رسيد.

اگر امام مهدى عليه السلام مسئله ارزش انسان و رسيدگى به او، و رفاه حال او، و حقوق انسانى را بر همه حق و حقوقهاى فرعى و فردى حاكم بداند و معيار و محور اصلى حق مالكيت ، تجارت و مبادلات ، حق آزادى و ديگر حقوق و تعاليم را، عدالت و رفاه حال انسانها بشناساند، و هر حق و حقوق فردى و گروهى را كه به رفاه و آسايش و رشد و تاءمين زندگى معقول انسان نينجامد، غير اسلامى و نادرست اعلام كند، آيا... امرى تازه به شمار نمى آيد؟

اگر امام مهدى عليه السلام وجوه اسلامى را به نفع طبقات محروم افزايش ‍ دهد، تا آن مرز كه زندگى همه مردم تاءمين شود و همگان به رفاه معيشتى درست دست يابند و فقر كمبودى در كل جامعه نماند امرى ناآشنا و برنامه اى تازه نيست ؟

اگر امام مهدى عليه السلام مالكيت فردى را در برابر نيازهاى ضرورى مردم محدود سازد، و اجازه ندهد افرادى انگشت شمار ثروتهاى كلان و افراطى داشته باشند، در جايى كه گروههاى فراوانى به سطح متوسط زندگى دست نيابند و در حد تفريط قرار داشته باشند، اين امر نيز جديد و تازه پنداشته نمى شود؟

اگر امام احكام ضرر و زيان يا عسر و حرج را به طور دقيق و گسترده در جامعه عملى سازد، تا جايى كه بسيارى از كارها و برنامه هاى اقتصادى و معيشتى معمول مردم - كه طبق شرع حاكم كنونى درست است - ممنوع و نامشروع به شمار آيد اين امور براى مردم حكمى تازه و دعوتى جديد نخواهد بود.

اگر امام مهدى عليه السلام از طواف مستحب با وجود كثرت طواف واجب ، منع كند نيز ناشناخته است .

اگر امام مساجد و معابد مجلل و تزيين يافته شهرها و آباديها را خراب كند، و همه زوايد و تشريفات و كاشى كاريها و گنبدها و گلدسته ها و زيورهاى آنها را بپيرايد،)) بودجه آنها را براى رفاه حال انسانها صرف كند و مساجد و معابد را ساده و بى آرايش و بى آلايش بسازد نيز كارى تازه و بر خلاف راه و روش معمول و افكار عمومى نيست ؟

اگر امام موعود عليه السلام روايات معارف و اصول دين را ديگر بار مطرح سازد، و آنها را از فلسفه هاى بشرى - يونانى و غير يونانى - جدا كند، و از پنداشته هاى عرفاى بشرى نيز متمايز سازد براى برخى نو پيدا و دينى تازه جلوه نمى كند؟

اگر امام مهدى عليه السلام مانع الزكاة را گردن زند، چنانكه در احاديث رسيده است : (((ويقتل مانع الزكاة : (214) )) مهدى ، مانع الزكاة را مى كشد)، دينى جديد محسوب نمى شود؟

اگر امام مهدى عليه السلام رباخواران و غاصبان حقوق و اموال انسانها را كه سراسر دوران عمر خود به چپاول و غصب و گرانفروشى و احتكار و... گذرانده اند، به چوبه دار آويزد (دست كم به عنوان مفسد فى الارض )، گرچه ظاهر الصلاح و مسلمان باشند، روش نوينى پنداشته نخواهد شد؟

اگر امام مهدى عليه السلام سود در مبادلات بازرگانى و داد و ستدها را بردارد و مردمان را ماءمور سازد تا هر كس بصورت خدمتگزارى نسبت به جامعه كار كند و در برابر كالاى عرضه شده سودى نگيرد، و خود نيازهاى خود را همينسان از ديگران تاءمين كند، چنانكه در احاديث رسيده است ، امرى تازه جلوه نخواهد كرد؟ حديث اين است :

امام صادق عليه السلام :

((ساءلت ابا عبدالله عليه السلام عن اخبر الذى روى : ان ربح المؤ ن على المؤ من ربا... ما هو؟ فقال : ذلك اذا ظهر الحق و قام قائمنا اهل البيت !...(215) ))

- راوى مى گويد: از امام صادق پرسيدم كه اين روايت ((سود گرفتن مسلمان از مسلمان رباست )) معنايش چيست ؟ فرمود: ((اين به هنگام ظهور حق و رستاخيز قائم آل محمدصلى الله عليه و آله است ...))

اگر امام مهدى عليه السلام بر بيشتر تفسير و تاءويلهايى كه در قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام صورت گرفته است خط بطلان بكشد، و آراء و انديشه ها را تابع و پيرو قرآن سازد و در چارچوبهاى قرآنى در آورد چنانكه امام على عليه السلام فرموده است : (يعطف الراءى على القرآن بعد ما عطفوا القرآن على الراءى (216) : آراء را پيرو قرآن قرار مى دهد پس از آنكه قرآن را پيرو آراء قرار داده بودند) اين برخورد براى بسيارى مايه شگفتى و تازگى نيست ، زيرا كه نظام كار در تفسير و حديث و فقه و مبانى دين شناسى رايج را به همه مى ريزد.

و بدينسان مسائل و معارف و احكام جديدى را امام مطرح مى كند كه براى مردم ناشناخته است و آنها را آيين جديد و كتاب تازه مى انگارد، و گهگاه با امام بر سر اين مسائل درگير نيز مى شوند. و در اين صورتها جنگ با خودى و جامعه اسلامى رخ مى دهد.

امام على عليه السلام :

((... فيريكم كيف عدل السيرة و يحيى ميت الكتاب و السنة ... (217) ))

-... پس عدالت و دادگرى را به شما مى نماياند و قوانين مرده قرآن و سنت را (دگربار) زنده مى كند...

در اين سخن امام على عليه السلام دو موضوع مطرح شده است و هر دو در ارتباط با دوران ظهور، اهميتى ويژه دارد:

1- امام مهدى عليه السلام چگونگى وحد و حدود و قلمروى گسترده و عميق عدالت اجتماعى در اسلام را نيك مى شناساند، و احكام و برنامه هاى آن را تبيين و تفسير مى كند. اين تعليم والا روشن مى كند كه حوزه شناخت جامعه اسلامى آن روز از عدالت و قسط واقعى اسلامى ، درك و دريافتى محدود داشته است ، و عدالت اسلامى ژرفتر و عميقتر از آن است كه در روزگار قبل از ظهور شناخته بوده است . اين شناخت عميق و همه جانبه از عدالت اجتماعى در هنگامه ظهور تحقق مى پذيرد. در دعاهايى كه درباره حضرت مهدى عليه السلام رسيده است به اين حقيقت اشاره دارد: ((اللهم طهر به بلادك ... حتى تنير بعدله ظلم الجور... و توضح به معاقد الحق ، و مجهول العدل ...)) (218)

- خداند! سرزمينها را به دست مهدى عليه السلام پاك گردان ...تا با فروغ عدالت او سياهيهاى ستم زوال پذيرد، و پايگاه هاى حق آشكار گردد و عدل ناشناخته شناخته گردد.

2- بخشهايى از كتاب و سنت نبوى و ديگر رهبران معصوم ، چنان متروك و رها شده و پوشيده مانده است كه گويا مرده است ، و در افكار عمومى جامعه - و حتى افكار متخصصان و عالمان - نيز مطرح نيست . اين بخش از تعاليم اسلامى ديگر بار احيا مى شود، و در متن آموزشهاى اسلامى قرار مى گيرد، و به صورت قانون و برنامه رسما اعلام مى گردد، و به عينيت و عمل در مى آيد. و به همين جهت ها است كه احكام و برنامه هاى امام مهدى عليه السلام براى مردم تازگى دارد. در دعايى درباره امام غايب عليه السلام رسيده است :

((... و ابدى ما كان نبذه العلماء وراء ظهورهم مما اخذت ميثاقهم على ان يبينوه للناس و لا يكتموه ... (219) ))

-... مهدى عليه السلام آشكار مى سازد مسائل (و حقايقى ) را كه عالمان آنها را پس پشت افكندند (و از نشر و اظهار آن خوددارى كردند.) حقايقى كه از ايشان پيمان گرفته شده بود تا آنها را به مردمان باز گويند و از آنان پوشيده ندارند.

امام مهدى عليه السلام اين بخشها از احكام و آيين خداى را آشكار مى سازد و بدون هيچگونه بيم و هراس از فرد يا افراد يا طبقاتى از جامعه ، حقايق اسلام را آشكار مى كند، اگر چه گروهها و افرادى را خوشايند نباشد.

در حديثى كه از امام على عليه السلام بازگو كرديم از جمله چنين آمده است :

امام على عليه السلام :

((... الا و فى غد و سياءتى غد بما لا تعرفون ... (220) ))

-... بدانيد كه در فردا (حوادثى پديد مى آيد) و در آينده مسائلى رخ خواهد داد كه براى شما ناآشنا و ناشناخته است ...

اين كلام دو منظور را ممكن است تبيين كند: نخست اينكه در فردا و آينده حوادثى پيش مى آيد و آينده آبستن حوادثى است كه براى شما و جامعه اسلامى ناشناخته است . بنابراين معناى كلام امام على عليه السلام به حوادث و تحولات تاريخى روزگاران ظهور توجه دارد. دوم اينكه منظور طرح مسائل و بخشهايى از فرهنگ عمومى اسلامى است كه تا آن روزگار عرضه نشده و زمينه ها و يا موضوعات آن تحقق نيافته است ، يعنى مسائل و مطالبى كه براى جامعه اسلامى پيش از ظهور ناآشنا و ناشناخته است و كاملا تازگى دارد.

امام صادق عليه السلام :

((اذا قام القائم جاء بامر غير الذى كان . (221) ))

- آنگاه كه قائم عليه السلام قيام كند، مسائلى را مطرح مى كند كه در گذشته نبوده است .

امام صادق عليه السلام :

((... ساءلته عن سيرة المهدى ، كيف سيرته ؟ فقال : يصنع كما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية و يستاءنف الاسلام جديدا. (222) ))

-... درباره راه و روش مهدى عليه السلام از امام صادق عليه السلام پرسيدم ، امام گفت : راه و روش او چون پيامبرصلى الله عليه و آله است ، يعنى هر چه را پيش از او باشد ويران مى كند، چنانكه پيامبر (نظام ) جاهليت را ويران ساخت ، و اسلام را از نو مى سازد (و آموزش مى دهد).

اين حديث ، ابعاد گسترده و ژرف تغييرات و دگرگونيهايى را كه به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام انجام مى گيرد روشن مى سازد. نيز روشن مى كند كه بيشتر افكار، احكام ، عادات ، آداب ، رسوم و تفسير و برداشتهايى كه به نام اسلام رايج است با اسلام راستين سازگارى ندارد. از اين رو امام مهدى عليه السلام بر آنها خط بطلان مى كشد، و نظامهاى اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و فرهنگى پيشين را كه بر آن افكار و انديشه ها استوار گرديده است متلاشى مى سازد، چونان كارى كه پيامبرصلى الله عليه و آله با راه و روشهاى جاهليت كرد.

افزون بر مسائل ياد شده بايد در نظر داشت كه تحولات ژرف و روزافزون زندگى و حوادث عظيم جهانى و رخدادهاى گسترده و مهمى كه در همه بخشهاى زندگى انسان پديد گشته است ، راه حلها و پاسخهاى نو و تازه مى طلبد، كه رهبرى يگانه اجتماعات بشرى در اين ارتباط بايد معيارها و اصول جديد عرضه كند. در اين زمينه نيز امام مهدى عليه السلام برنامه ها و مسائل و راه حلهاى اسلامى را درباره پديده هاى نو و تحولات اجتماعى بشرى مطرح خواهد ساخت .

امام باقر عليه السلام :

((اذا خرج يقوم باءمر جديد، و كتاب جديد، و سنة جديدة ، و قضاء جديد... (223) ))

- هنگامى كه قائم ظهور كند، شيوه هاى نو و كتاب جديد و روشهاى تازه مى آورد، و در قضاوت روش جديدى دارد..

و اين يعنى روشهاى قضاوت دوران پيش از ظهور نيز اسلامى نيست .

عرضه راه حلهاى اسلامى در مسائل جديد اجتماعات كارى بسيار عظيم است ، و جز از قرآن ناطق حضرت مهدى عليه السلام از كسى بر نمى آيد. و اين موضوع همگان را به شگفت فرو مى برد، بويژه عالمان و انديشمندان را، زيرا با اينكه منابع اسلامى چون قرآن و بسيارى از احاديث را در دست دارند، باز در استنباط و استنتاج امور تازه پيدا و مسائل مستحدثه ناتوانند. و امام پاسخ به همه آن مسائل را با الهام از كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم و احاديث پدران بزرگواراش ، به جامعه بشرى عرضه مى كند، و همه را به شگفت مى افكند. و همه اينگونه تعاليم و شرح و تبينها از كتاب خدا را تازه و جديد مى بينند.

امام صادق عليه السلام :

((... للقرآن تاءويل يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما تجرى الشمس و القمر، فاذا جاء تاءويل شى ء منه وقع ، فمنه ما قد جاء و منه ما لم يجى ء.(224) ))

-... قرآن را تاءويلى است كه همچون گردش شب و روز و سير خورشيد و ماه ، جريان دارد. و چون تاءويل چيزى از آن بيايد واقع مى شود. بعضى از آن تاءويلها آمده است و بعضى هنوز نيامده است .

اكنون آيا اين بخشهاى عظيم از حقايق قرآنى كه تاكنون تبيين نشده است ، با رشد فكرى اجتماعات و مسائل تازه پيدا ارتباط دارد، به دست چه كسى بايد تبيين و تفسير شود؟ و اسرار و رموز ظاهر و باطن و باطنهاى پوشيده قرآنى چه وقت بايد آشكار گردد، چه كسى بايد مشكلات انبوه و گرانبار اجتماعات آن روز بشرى را از لابلاى آيات قرآنى بيرون آورد؟ آرى ، قرآن چنان تفسير و تبيين شود كه چون هر شب و روز جديد، تازه و نو باشد؟ به گونه اى تفسيرهاى مفسر واقعى قرآن تازگى دارد كه قرآن نيز كتاب جديد و تازه شمرده مى شود، و آن معانى جديد موجب شگفتى همگان مى گردد، بويژه كسانى كه به تاءويل و توجيه قرآن كريم و احاديث پرداختند، و يا بگونه اى مطالب مكاتب غربى و شرقى را در تفسير و توجيه مبانى قرآنى ملاك قرار دادند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم :

((... تاسعهم قائمهم الذى يملاءاللّه - عزوجل - به الاءرض نورا بعد ظلمتها وعدلا بعد جورها، و علما بعد جهلها...(226)))

-... نهمين (امام از فرزندان امام حسين عليه السلام ) قائم است كه خداوند به دست او سرزمين تاريك (زندگى ) را نورانى و روشن مى كند، و از عدل مى آكند، پس از (دوران ) ظلم ، و علم و دانايى را فراگير مى سازد پس از (دوران ) جهل و نادانى ...

سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم از هرگونه مبالغه و گزافه بدور است ، پس چنانكه سراسر آباديهاى زمين و جامعه هاى انسانى از عدالت و دادگرى آكنده مى گردد، و كشورى و شهرى و دهكده اى دور از عدالت باقى نمى ماند، بدينسان همه جامعه ها و انسانها از تاريكى نادانى به روشنايى و نور دانايى رهنمون مى گردند.

امام صادق عليه السلام :

((العلم سبعة و عشرون حرفا فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غيرالحرفين ، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفا فبثها فى الناس ، وضم اليها الحرفين ، حتى يبثها سبعة و عشرين حرفا. (227) ))

- علم و دانايى از 27 حرف تشكيل مى شود، تمام آنچه پيامبران (تاكنون ) آورده اند 2 حرف است و مردمان بيش از اين 2 حرف تاكنون نشناخته اند. آنگاه كه قائم ما قيام كند 25 حرف ديگر را آشكار سازد، و ميان مردمان بپراكند، و آن 2 حرف را (نيز) بدانها ضميمه سازد، تا 27 حرف را گسترش ‍ داده باشد.

اين سخن امام صادق عليه السلام كه به صورت رمز و سمبليك تعبير شده است (228) - مقدار دانايى بشر در دوران قبل از ظهور و پس از ظهور مقايسه شده است ، و دانشها و شناختهاى بشرى پيش از دوران تكامل علم و عقل - به نسبت به دوران ظهور - بسيار ناچيز محسوب گشته است ، چون در رستاخيز ظهور است كه بشر به مرزنهايى و آرمانى تكامل شناخت و خردورى دست مى يابد.

امام باقر عليه السلام :

((اذا قام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد، فجمع به عقولهم واكمل به احلامهم . (229) ))

- قائم ما، به هنگام رستاخيز خويش ، (به تاءييد الهى ) نيروهاى عقلانى توده ها را تمركز دهد. و خردها و دريافتهاى خلق را به كمال رساند (و در همگان فرزانگى پديد آورد).

تكامل شناخت مبانى دين و آموزش احكام و معارف دينى نيز از جمله دانشهايى است كه به صورت الزامى در آن دوره انجام مى گيرد، و همه جامعه بشرى دين شناس و عالم به مسائل و برنامه هاى خدايى مى گردند. امام جوانانى را كه به سن بيست سالگى برسند و فقه دين را نياموخته باشند قصاص مى كند.

زنان نيز در آن دوران سعادت بار، در شناخت مبانى دين به پايگاه بلندى مى رسند، و عالمان فقيهان و دين شناسان در طبقه زنان پديد مى آيند، بدان پايه كه مى توانند در خانه هاى خود با قانون قرآن و آيين اسلام به قضاوت بنشينند. روشن است كه قضاوت براساس قرآن و سنت كارى دشوار است ، و آگاهى و شناخت عميق و گسترده از آيات و احاديث لازم دارد. در آن دوره دانايى و دين شناسى به مرزى مى رسد كه زنان جامعه نيز به چنين كار بزرگى مى توانند دست يازيد.

امام باقر عليه السلام :

(( وتؤ تون الحكمة فى زمانه ، حتى ان المراءة لتقضى فى بيتها بكتاب الله تعالى و سنة رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم . (230) ))

- در زمان حكومت مهدى عليه السلام ، به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند، تا آنجا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پيامبر، قضاوت كنند.

مدارسى كه براى آموزشهاى عمومى در سطح جامعه ها تشكيل مى شود، آموزگاران فراوانى لازم دارد. آموزگاران در درجه نخست شيعيان هستند كه دانشها را از امام خود فرا مى گيرند، و سپس به ديگران مى آموزند.

امام على عليه السلام :

((كانى انظر الى شيعتنا بمسجد الكوفة قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس القرآن ... (231) ))

- گويا شيعيان را مى بينيم كه در مسجد كوفه خيمه ها برافراشته اند و به مردم قرآن (و حقايق و اسرار و احكام قرآن ) مى آموزند...

ايرانيان كه در گرايش به تشيع و پيروى از خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ، وفادارى سرشار و عشق بى مانندى را نشان داده اند، در ايمان به مهدويت و پيوند به امام مهدى عليه السلام نيز در ميان امتها و ملتها نمونه اند، و بر سر اين آرمان والا استوارى و پايدارى ويژه اى نشان خواهند داد. از اينرو، در آن دوران نيز نقش آفرينان صحنه هاى حساس و كارگردانان حماسه هاى خروشانند.

امام على عليه السلام :

((كانى بالعجم فساطيطهم فى مسجد الكوفة يعلمون الناس ‍ القرآن ...(232) ))

- ايرانيان در مسجد كوفه خيمه ها برافراشته اند، و به مردم قرآن مى آموزند...

در پايان اين بخش ، اين حديث ياد مى شود:

امام باقر عليه السلام :

(( - فى قول الله - عزوجل -: ((قل ارايتم ان اصبح مآوكم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (233) ))، فقال : هذه نزلت فى القائم ، يقول :... فمن ياءتيكم بامام ظاهر، ياءتيكم باءخبار السماء والاءرض ، وحلال الله - جل وعز- وحرامه ، ثم قال : والله ما جاء تاءويل هذه الاية ، ولابد اءن يجى ء تاءويلها.(234) ))

- امام باقر عليه السلام : در تفسير اين آيه : ((قل ان اصبح مآؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين :)) بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟)) فرمود: اين آيه درباره امام قائم عليه السلام نازل شده است . خداوند مى فرمايد: (اگر امام شما غايب شد)... پس كيست كه امام را آشكار سازد، كه شما را از آسمان و زمين آگاه كند، و از حلال و حرام (و آيين ) خدا؟ سپس فرمود: به خدا سوگند زمان تاءويل اين آيه هنوز فرا نرسيده است ، و ناگزير روزى خواهد رسيد، كه تاءويل (معناى باطنى آيه ) روشن گردد.