بازگشت

حكومت مستضعفان


تشكيل دولت مستضعفان و تحقق بخشيدن به آرمان والا و الهى حكومت فرودستان و عقب نگهداشته شدگان (196) ، از برنامه هاى اصلى و اقدامهاى اساسى و ترديدناپذير امام موعود عليه السلام است . در جامعه و نظامى كه امام مهدى عليه السلام بنياد مى نهد، زمام همه امور در دست طبقات محروم است و اين مستضعفانند كه بر آن حكم مى رانند، و به اداره جامعه مى پردازند. چنين آرمانى هدف اصلى همه اديان آسمانى بويژه اسلام بوده است . در تعاليم اديان ، معيارها و اصولى را به دست داده اند كه در جهتگيرى كلى ، به سود مستضعفان و تحقق بخش حاكميت آنان است . و رويارويى و نبرد اصلى پيامبران با همين طبقات اشراف و مسرفان و مترفان و ملا و مستكبران بوده است . يعنى طبقاتى كه همواره از تن دادن به حق و عدل سرباز مى زده اند، و خوى و خصلت برترى جويى ، سلطه طلبى ، حقكشى ، بيدادگرى راه و روش ايشان بوده است ، و شادخوارى و اسراف كالاها و مواد لازم زندگى شيوه معيشت اصلى آنان را تشكيل مى داده است .

قرآن كريم ، اين واقعيت تلخ تاريخ را با بيانى روشن بازگو كرده است :

قرآن كريم :

((و ما ارسلنا فى قريه من نذير الا قال : مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون . و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين . (197) ))

- به هيچ شهرى انذارگرى نفرستاديم ، مگر آنكه شاد خواران آن شهر گفتند كه ما رسالت شما را باور نداريم ، و گفتند كه مال و فرزند ما از شما بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.

((جباران و گردنكشان ، از قديمترين دوره هاى تاريخ ، مردمان را فرودست (مستضعف ) ساخته در بندگى خويش نگاه مى داشتند. و حقها و آزاديهاى ايشان را مى ربودند؛ در صورتى كه پيامبران در آن مى كوشيدند تا از تجاوز و عدوان آن تجاوزگران جلوگيرى كنند و مردم را از چنگال ظلم و ستم ايشان برهانند...)) (198)

قرآن كريم ، هنگام ترسيم مبارزه و رويارويى پيامبران با مخالفان ، از طبقات مخالف انبيا، با واژه هاى ((ملا))، ((مترفان ))، ((مستكبران )) ياد كرده است . ((ملا)) سران و بزرگان مالى و سياسى و يا قبيله اى و قومى اجتماعند كه به نوعى برترى اجتماعى دست يافته اند، و طبقات بالا و اشراف و ممتاز جامعه را تشكيل مى دهند، و همه جا ((حضور چشم پر كن )) دارند. اينان با حركت جديد و پيام تازه به ستيز بر مى خيزند، و چون به اصل برترى طبقاتى ايمان دارند و معيار ارزشها را در مال مى دانند، و پيام آوران الهى و پيروان آنان را افرادى معمولى و از طبقات پايين جامعه مى بينند، دعوت جديد را نمى پذيرند و با آن به مبارزه بر مى خيزند. ((آنچه را خداوند متعال در كتاب عظيم خود، از زبان پيامبر بزرگوارش ‍ گزارش كرده است اين است كه انكار كنندگان شرايع (اديان الهى ) و پيشتازان انكار آفريدگار، بى ترديد سرمايه داران شادخوار و اشراف متكبر (و خودخواه ) بودند...)) (199)

در اين رويارويى و نبرد هميشگى تاريخ ، در دورانهايى حق در جايگاه خويش مستقر گرديد، و بينوايان از سلطه اشراف و مترفان و مستكبران آزاد شدند، و حاكميتهايى - اگر چه كوتاه مدت - براى مستضعفان پديد آمد. قرآن كريم برخى از اين دوره ها را چنين ترسيم مى كنند:

قرآن كريم :

((و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمت كلمة ربك على بنى اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون . (200) ))

- خاوارن و باختران زمين را، كه به آنها بركت داده بوديم ، ميراث قومى قرار داديم كه فرودست (مستضعف ) نگاهداشته مى شدند؛ و وعده نيكوى پروردگار به بنى اسرائيل - به سبب صبرى كه كرده بودند - انجام يافت ؛ ما آنچه را فرعون و قومش مى ساختند و آنچه بر مى افراشتند، ويران كرديم .

اين آيه درباره زوال حاكميت طاغوتى فرعون و تاءسيس حكومت مستضعفان به دست پيامبر بزگوار حضرت موسى عليه السلام است .

قرآن كريم :

((و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض ، تخافون ان يتخطفكم الناس ، فآواكم و ايدكم بنصره ، و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون . (201) ))

- زمانى را به ياد آوريد كه شمارى اندك بوديد (در ميان دشمنان بسيار) و شما را در زمين (مكه ) فرودست (مستضعف ) مى شمردند، و بيم آن داشتيد كه با يك هجوم كارتان را بسازند، در آن حال ، خداوند پناهتان داد، و ياريتان كرد و روزيهاى پاكيزه بخشيد تا مگر سپاس داريد.

اين آيه كريمه درباره تاءسيس دولت محمدصلى الله عليه و آله و نجات مستضعفان جزيرة العرب به دست پيامبر مستضعفان حضرت محمدصلى الله عليه و آله است . اين دولت پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدت زمان امامت امام على عليه السلام نيز ادامه يافت ، و روح اصلى آن كه مستضعف گرايى و حمايت از محرومان و پابرهنگان و طرد و نفى مستكبران و زراندوزان و طاغوتان بود كاملا پايدار ماند، و آخرين روزهاى حكومت عدل علوى ، آخرين روزگار حاكميت اين خط اصيل اسلامى بود.

در دوران حكومت عدل محمدى صلى الله عليه و آله و علوى عليه السلام نظام آموزشى و حقوقيى حاكم گرديد كه در قانون و اجرا و انديشه و عمل ، جانبدار محرومان و تحقق بخش حاكميت آنان بود، و همه ارزشهاى اشرافيگرى و نظام حقوقى طبقاتى توانگران و زراندوزان را زير پا گذاشت ، و همه امتيازات طبقات بالا را كنار زد، و اميران و شاهان و سرمايه داران و توانگران و قارونان جامعه را با بردگان و بينوايان و فرودستان يكسان ديد و در برابر قوانين ، همسان به حساب آورد، و در برابر هر گونه باجخواهى و امتيازطلبى استوار و قاطع ايستاد، و تعاليمى ارزنده و زندگى ساز در اين زمينه ها به توده هاى مردم آموخت :

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

((فى قوله تعالى : و اصبر تفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه ...)) (202) ان المؤ لفة قلوبهم جاؤ وا الى رسول الله صلى الله عليه و آله ... فقالوا: يا رسول الله ! ان جلست فى صدر المجلس و نحيت عنا هولاء و روائح صنانهم - و كانت عليه جباب الصوف - جلسنا نحن اليك و اخذنا عنك ، فما يمنعنا من الدخول عليك الا هؤ لاء!! فلما نزلت الاية قام النبى صلى الله عليه و آله يلتمسهم ، فاصابهم فى مؤ خر المسجد يذكرون الله ، فقال : ((الحمدلله لم يمتنى حتى امرنى ان اصبر نفسى مع رجال من امتى ، معكم المحيا و معكم الممات (203) ))

- پيامبرصلى الله عليه و آله - در تفسير اين آيه : ((و اصبرنفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى :)) خويشتن را به همراهى با كسانى شكيبا ساز، كه صبح و شام پروردگار خويش را مى خوانند...))، رسيده است : كسانى (از قريش ) كه پيامبرصلى الله عليه و آله از آنان به منظور تمايل يافتن به اسلام دلجويى مى كرد (مؤ لفة قلوب ) نزد او آمدند... و گفتند: اى پيامبر خدا!! اگر در صدر مجلس بنشينى و اين بينوايان و بوى گند ايشان را از ما دور كنى - و آن بينوايان جبه هايى پشمين (و ژنده ) بر تن داشتند - ما در كنار تو خواهيم نشست ، و به سخنان تو گوش فرا خواهيم داد، هيچ چيز جز اينان مانع درآمدن ما نيست ، پس چون آيه ياد شده نازل شد، پيامبرصلى الله عليه و آله برخاست و به جستجوى ايشان (يعنى بينوايان و مستضعفان ) برآمد، و در پايين مسجد به ايشان رسيد، كه ذكر خدا مى كردند، چون آنان را ديد گفت : سپاس خداى را كه مرا از جهان نبرد تا آنكه فرمان داد كه خويشتن را به نشستن با مردانى از امتم شكيبا سازم (و عادت دهم ) زيستن من با شما است و مردن من با شما خواهد بود.

امام صادق عليه السلام :

((ان عيسى عليه السلام لما اراد وداع اصحابه ، جمعهم و امرهم بضعفاء اخلق ، و نهاهم عن الجبابرة (204) ))

- هنگامى كه عيسى عليه السلام مى خواست با اصحاب خود وداع كند، ايشان را گرد كرد و آنان را به توجه به ناتوانان فرمان داد و از نزديكى به جباران و گردنكشان نهى كرد.

اينها و صدها تعليم ديگر همه بيانگر خط اصلى حركت اسلام و برنامه حكومت اسلامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بود، كه در تاريخ به ثبت رسيده است و در عينيت و عمل جريان يافته است .

بارى چنين دوره هاى درخشانى در طول تاريخ تحقق يافت ، و روزگارانى - اگر چه محدود - آيين عدل و حق بر جامعه هايى پرتو افكند، و آسايش و آرامش و امنيت واقعى را براى انسانها به ارمغان آورد، ليكن اين دوره ها پايدار نماند و پس از درگذشت رهبران راستين ، بظاهر مغلوب باطل گرديد، و روزگار سياه ستم و بيداد و تجاوز و تبعيض ، به دست طاغوتان سياسى و اقتصادى و نظامى سايه گسترد، و راحت و آسايش و امنيت را از مردمان بگرفت ، و مستضعفان را در چنگال اهريمنى خود بفشرد، و راه تنفس را بر آنان ببست . و بدينسان روزگاران سياه تاريخ انسان ، در بيشتر دوره ها رقم خورد، و زندگى مستضعفان با اين رنجها و اندوهها و فشارها بگذشت .

اكنون پس از دوران طولانى ستم سالارى و بيدادگرى و حاكميتهاى ستم بنياد طبقاتى و اشرافيگرى ، تاريخ به پيش مى رود تا ديگر بار به دوران حاكميت مستضعفان و امامت عدل مهدوى عليه السلام گام گذارد، به طور كامل زمام امور جامعه را به دست فرودستان مظلوم بسپارد و همه آباديها را از طاغوتان و قارونان و سركشان و سلطه طلبان تصفيه كند. اين دوره از تاريخ و ويژگيهاى اصلى آن بصراحت در قرآن كريم و احاديث پيامبرصلى الله عليه و آله و معصومان عليه السلام تبيين گشته است :

قرآن كريم :

((وعدالله الذين آمنو منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض ‍ كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى و لا يشركون بى شيئا... (205) ))

- خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند وعده داد كه بيقين در روى زمين ايشان را خليفه كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند خليفه ساخت . و دينشان را - كه خود براى ايشان برگزيده بود - استوار سازد، و وحشتشان را به امنيت بدل كند و آنان مرا مى پرستند و هيچ چيز را با من شريك نمى كنند...

منظور از صالحان مؤ من كه در آيه ياد شده اند به جهاتى چند مستضعفانند:

1- نخست اينكه ((صالحان مؤ من )) عموما در طول تاريخ از طبقه محرومان بوده اند. و طبق آيات فراوان قرآن كريم ، طبقات اشراف و مترفان و مسرفان و مستكبران نوعا فاسد و منحرف و مخالف حق و عدل بوده اند.

در قرآن كريم آمده است :

((و ذرنى و المكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا.)) (206)

- تكذيب كنندگان صاحب نعمت را به من واگذار. و اندكى مهلتشان ده .

((... پيروان انبيا در طول تاريخ ، بينوايان و طبقات متوسط (جامعه ) بودند نه ثروتمندان ...)) (207)

2- در اين آيه از تمكين و استوارى و استقرار دين خدا سخن رفته است و استوارى و استقرار دين در اجتماعى امكان دارد كه جامعه داراى طبقات و تشكيل شده از دو طبقه مستكبر و مستضعف (زير سلطه و سلطه طلب ) نباشد. و اين چنين اجتماعى بى تريد جامعه فرودستان و مستضعفان است ، كه از طبقات زر به دست و زورمدار و مستكبر تصفيه شده است .

3- در فرازهاى آخر آيه شريفه ، از امنيت اجتماعى و رخت بر بستن ترسها و دلهره ها و بيمها سخن رفته است . روشن است كه انواع ترسها و بيمها و دلهره ها از سوى چه كسانى بر توده هاى مردم تحميل مى شود. اين سلطه طلبان و قدرتمندان مالى و سياسى و نظامى هستند كه توده هاى مردم را مى ترسانند و با شيوه هاى ارعاب و ايجاد نگرانى و دلهره حاكميت و سلطه خود را تداون مى بخشند. و اين طبقه فرودست و ناتوان (طبقه بيم پذير) است كه چاره اى جز تسليم و بيم پذيرى ندارد.

بنابراين ، آيه ياد شده كه درباره حاكميت فراگير قرآنى ، در جامعه هاى بشرى سخن مى گويد، حاكميت محرومان و مستضعفان را در نظر دارد.

شيخ طبرسى در تفسير آيه مى گويد:

((از امامان اهل بيت روايت شده است كه اين آيه ، درباره مهدى آل محمدصلى الله عليه و آله است . شيخ ابوالنضر عياشى ، با اسناد خود، از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است كه اين آيه را خواند و فرمودند: ((اينان به خدا سوگند شيعه ما هستند، خدا اين كار را در حق آنان به دست مردى از ما خواهد كرد. و اين مرد مهدى اين امت است ...))

و چنين مطلبى درباره اين آيه ، از امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام نيز روايت شده است .)) (208)

قرآن كريم :

((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة ، و نجعلهم الوارثين . (209) ))

- ما مى خواهيم به مستضعفان زمين نيكى كنيم ، يعنى : آنان را پيشوايان سازيم و وارثان زمين .

اين آيه بصراحت ، از امامت مستضعفان سخن گفته است ، و فرودستان و مستضعفان را ميراث بر آن زمين معرفى كرده است ، درباره دوران ظهور و رستاخيز قيام مهدى آل محمدصلى الله عليه و آله است كه به دست آن منجى بزرگ اين وعده خدايى تحقق مى پذيرد.

امام على عليه السلام :

((هم آل محمد، ييعث الله مهديهم بعد جهدهم ، فيعزهم و يذل عدوهم . (210) ))

- ايشان (مستضعفان ميراث بر زمين )، خاندان پيامبرند، كه خداوند پس از سختيها، مهدى ايشان را بر انگيزد و به آنان عزت بخشد و دشمنانشان را خوار سازد.

و واضح است كه حكومت آل محمدصلى الله عليه و آله يعنى همان حكومت مردم مستضعف و رسيدن محرومان به حق خود.

از نظر ديگر نيز براى اجراى عدالت راستين ، حاكميت فرودستان محروم ضرورت دارد، زيرا كه در تمامى دوران گذشته تاريخ مورد اصلى ظلم و بى عدالتى ، طبقات محروم بوده اند و سرانجام بايد پديده ناهنجار و ضد بشرى ((استضعاف )) - كه تعبيرى از همه ظلمها و ستمهاست - از ميان برود، و انسان از زير بار سنگين و شكننده آزاد شود. در اين راستا و براى اين امر مهم مبارزه با علل اصلى استضعاف ضرورتى اجتناب ناپذير است . روشن است كه زورمندان و زر به دستان ، دو عامل اصلى استضعاف بخشهاى عظيم انسانى در گذشته و اكنون بوده اند و هستند. هر ظلم و ستمى كه به محرومان و بى پناهان شده است ، يا مستقيم به دست حكومتهاى اشرافى و مرفه انجام گرفته است ، و يا به دست طبقات اشراف و سرمايه داران و قارونانى كه در زير چتر حمايت حكومتهاى مستكبر قرار داشتند و با حمايت قانونى و عملى آنها راه ظلم و تحميل و استثمار را هموار مى ساختند. اين نظامها و جريانهاى ضد بشرى هنگامى پايان مى يابد كه حكومت قدرت سياسى و نظامى جامعه فقط و فقط به دست طبقات محروم و مستضعف سپرده شود. دفاع از حقوق پايمال شده فرودستان و مستضعفان آنگاه امكان دارد كه حاكميت به دست آنان سپرده شود. هر حكومتى هر چه صالح باشد نمى تواند حقوق محرومان را به آنان باز گرداند، مگر اينكه خود از اين طبقه باشد و دردهاى اين طبقه را به تمام وجود خويش لمس كرده باشد. و اين چگونگى تحقق نمى پذيرد مگر اينكه طبقه حاكم از مستضعفان باشند. تنها و تنها در اين صورت است كه مى توان اميد داشت در قانون و اجرا، و در تئورى و عمل ، جانب محرومان رعايت گردد، و پايگاههاى استكبار و قدرت و سلطه واژگون شود، و پديده ((استضعاف )) از سرزمين زندگى محو گردد. در غير اين صورت ، ادعاهايى فريبكارانه است كه گوش تاريخ را پر كرده است .

از اين رو، حاكميت مستضعفان ، از شاخه هاى اصلى و اجراى عدالت مطلق است . اگر عدالت گسترى و دادگرى جهت اصلى حركت يك تحول و انقلاب اجتماعى بود، دفاع از محرومان و حاكميت بينوايان و فرودستان ركن و پايه آن است ، زيرا ديگر طبقات اجتماعى كه حال و هواى محروميت و استضعاف را لمس نكرده باشند هر كس باشند نمى توانند - چنانكه بايد - در انديشه مستضعفان باشند. و گردونه اقتصاد و سياست و فرهنگ و ديگر منافع جامعه را به سود آنان بچرخانند و اين امرى است كه تجربه آن را به اثبات رسانيده است .