بازگشت

تصحيح انحرافهاي فكري و توجيهي (رفع تحريف معنوي و موضعي احكام )


از اقدامات مهم امام ، تصحيح انحرافهايى است كه در تفسير احكام و توجيه مبانى دين به مرور ايام روى داده است ، و حذف برداشتهاى غيراسلامى و نادرستى كه به نام اسلام به اذهان القا شده ، و در مبانى دين تحريف معنوى يا موضعى پديد آورده است .

يكى از مشكلاتى كه امام مهدى عليه السلام ، با آن روبرو مى شود مشكل انحرافها و برداشتها و تفسيرهاى نادرستى است كه در راه و روشهاى دين خدا و اصول و فروع احكام الهى پديد آمده و قرنها در ذهن جامعه اسلامى نفوذ و رسوخ كرده است ، بدانسان كه در بسيارى از تعاليم و آموزشهاى وحى ، اصل دين و احكام سره اسلام ناشناخته مانده و تفسيرها و برداشتهاى غلط و نادرست و ضد دين به نام دين جا خورده و باور گشته است .

اين موضوع ، مانعى عظيم بر سر راه امام مهدى عليه السلام است . مانع كفر و بى دينى و بى اعتقادى ، در برابر اين مانع (يعنى تحريف ) امرى ساده است . كفر به سلاحى مجهز نيست ، و انسانى بى اعتقاد حقى را به نام اسلام واژگون نياموخته است ، و براى او اصل يا اصولى را نادرست تفسير نكرده اند، و چيزى را به شكل انحرافى و نادرست به نام دين خدا در ذهن نداده است ، و آيه يا حديثى را به راءى و دلخواه خويش معنى نكرده است . بى اعتقادان و كافران نسبت به مسائل اسلام اصيل و خالص داراى خلاء ذهنى هستند، و اگر مسائل و احكام به صورت درست تبيين و تفسير شود و منطق درستى در كار باشد و به آنها عرضه گردد، به راه مى آيند و به حق تن مى دهند. اين كارى آسان است ، ليكن با مسلمان و خداشناسى كه تعاليم دين يا بخشهايى از آن را به گونه اى انحرافى آموخته و معناى بسيارى از احاديث و آيات قرآنى را دگروار فهميده است ، و به اصول و مبانى و راه و روشهايى پايبند و معتقد است كه در حقيقت ضد دين خدا و راه و روشهاى پيامبران است ، چگونه مى توان روبرو شد؟ و چسان مى توان به اين طبقه فهماند كه اين افكار و انديشه ها و تفسير و تاءويلها كه آنان و جامعه و پيشوايان و مبلغان مذهبى ايشان به نام دين آموزش داده اند، و سالها و سالها بلكه قرنها گفته و تكرار كرده اند، دين خدا نيست ؟ در اينجا مشكلاتى روى مى دهد كه در مورد كافران و بى اعتقادان وجود ندارد؟

ترديدى نيست كه گذشت قرنها، و غرض ورزيهاى گوناگون در خلال دوران تاريخ گذشته اسلام ، و غيبت مفسر واقعى قرآن ، و بدآموزى حكومتهاى ضداسلامى و به ظاهر اسلامى ، و تفسيرها و برداشتهاى ارتجاعى روحانيان كوتاه فكر و واپس گرا، يا وابسته به دربارها و قدرتهاى مسلط سياسى ، يا جيره خوار طبقات مرفّه و اشراف و سرمايه داران ، دگرگونيهايى را در مفاهيم قرآنى و آموزشهاى اسلامى پديد آورده است ، به گونه اى كه چه بسيار آيات و احاديث و احكام را به سود خود و به نفع طبقات مرفه تفسير كردند، و معنا يا موضع احكام الهى را دچار تحريف و انحراف ساختند.

جريان خودراءى (تفسير به راءى ) در مورد قرآن و احكام الهى مخصوص ‍ دوران خاصى نيست ، بلكه از زمان رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چيزى نگذشته بود كه اين كار آغاز شد، و حكومتگران ضرورى ديدند كه بخشى از تعاليم قرآنى و نبوى را براى استقرار حاكميت خويش دگروار و واژگونه تفسير كنند. و بر اين كار افراى به ظاهر علم و حديث شناس گمارده شدند. و راه براى بازى با دين و آيين خدا بازگشت و ادامه يافت ، تاكنون و تا سپيده دم ظهور و قيام مفسر واقعى قرآن حضرت امام مهدى عليه السلام ادامه خواهد داشت ، و با مانعى جدى روبرو نخواهد گشت . در اين دوران طولانى هر فرقه و دسته و گروهى بر طبق اميال و خواسته هاى خود قرآن و احاديث را توجيه كردند، و آيه هاى قرآن و سخنان پيامبر و امامان را با همان تفسيرهاى انحرافى به مردم آموزش دادند، و در بسيارى از موارد معانى انحرافى و تفسيرهاى نادرست چنان جا افتاده و در ذهنها جايگزين گشت ، كه به دشوارى مى توان اصل دين را از زير لايه هاى غليظ افكار و انديشه هاى انحرافى بيرون آورد، و به راحتى به بازشناسى دين سره و خالص پرداخت .

اين جريان يكى از موانع بزرگ در سر راه امام مهدى عليه السلام است ، زيرا كه در اين جريان امام تنها با توده هاى ناآگاه روياروى نيست ، بلكه عاملين اصلى توجيها و تاءويلها و انحرافها و تحريفها نيز پشت سر آنان قرار دارند و همواره به تحريك افكار و فتنه گرى مشغولند.

عاملان اصلى دگروار تفسير كردن قرآن و حديث از سه جريان تشكيل مى شود:

1- روحانيان دنيادار و وابسته .

2- سرمايه داران و اشراف .

3- حكومتهاى غير اسلامى و به ظاهر اسلامى .

نخست چنان تصور مى شود كه سرمايه و قدرت عامل ايجاد انحراف معنوى و موضعى در احكام دين خدا است ، يعنى صاحبان زر و زور، ليكن با ژرفنگرى بيشتر روشن مى گردد كه عامل سومى نيز دخالت فراوانى در اين جريان شوم دارد. صاحبان زر و زور تحريف را سفارش مى دهند، و اما كسانى كه به تحريفها و برداشتها و تفسيرهاى غلط دست مى يازند و موضع و مدار اصلى احكام الهى را دگرگون مى سازند، روحانيان وابسته و دنياپرست و جيره خوار حكومتها و طبقات اشراف هستند. اينان بنابر اصل اطلاع و تخصص و مهارتى كه در مسائل و احكام دين دارند، مى توانند مفهوم و يا موضع و مدار حكم يا احكامى را تغيير دهند، حكمى را به زيان طبقه اى است به سود آن طبقه تفسير و توجيه كنند، مانند تعاليم كوبنده اى كه در اسلام عليه حكومتهاى خودكامه هست ، و قرنها و قرنها همان تعاليم به نفع همان حكومتها توجيه شده است . همچنين دستورات اكيد و توجيه ناپذير در مبارزه با مترفان و متكاثران و دنياداران كه در سراسر قرآن آمده است ، كه همه را يا توجيه كردند يا به دست فراموشى سپردند. فقر و بيكارى و بيمارى و بى مسكنى و بى فرهنگى و ديگر مشكلات فردى و اجتماعى را كه - به نص احاديث - علل و اسبابى اجتماعى و انسانى دارد، به تقدير و اراده الهى و سرنوشت نسبت دادند، و مجرمان و عوامل اصلى را كه استثمارگران و مستكبرانند، مخفى و پنهان داشتند. احكام اسلام را درباره شركت بينوايان در ثروت اغنيا و درباره مساوات و اداى حقوق شرعى و اداى حق جامعه مسكوت گذاشتند و تكليف الزامى مبارزه با فقر و رفع نياز نيازمندان را اخلاقى معرفى كردند، و از صبر بر فقر و مرض و محروميت و پاداشهاى اخروى آن سخن گفتند (90) . و بدينسان احكام را در جهتى ويژه سوق دادند و آنها را از مفهوم و محتواى اصليش كه ساختن جامعه قائم بالقسط بود تهى ساختند.

اين مشكلى است كه هر سه پايگاه باطل و طاغوت در آن همدست و همداستانند يعنى زر و زور و تزوير. و توده هاى نجيب و ساده انديش انسانى را به نام مذهب به خود مى برند. وجود طبقه به ظاهر عالمى كه قدرت تفسير براءى و توجيه و تاءويل نادرست حديث را دارد بر مشكل مى افزايد، زيرا امام مهدى عليه السلام در آغاز انقلاب خود با انحرافها و تحريفها و برداشتهاى نادرست از دين و مذهب مبارزه مى كند و آيات و احاديث را به همان گونه كه هست تفسير مى كند، ليكن آن طبقه به گونه اى ديگر تفسير مى كنند، اينجاست كه درگيرى آغاز مى گردد، و آنان با امام مهدى عليه السلام كه مبين اسلام ناب و خالص است به مبارزه برمى خيزند.

مشكل ديگرى نيز در رويارويى با جريان ياد شده وجود دارد و آن اين است كه مبارزه در اين صحنه با خودى فريب خورده است نه بيگانه ستيز گر. در جامعه هاى اسلامى كه مردم قرآن در دست دارند و برخى عالم نمايانى وجود دارند كه قرآن و احكام آن را دگرگونه تفسير مى كنند، دو مبارزه بايد صورت گيرد: نخست تفسيرها و برداشتهاى نادرست روشن گردد و ابطال شود، و دست عالمان كج انديش و وابسته به طاغوتان زمان قطع شود، و سپس احكام اسلام و آيات قرآن درست و خالص تفسير گردد و به توده هاى مردم كه دچار بدآموزيهاى گسترده قرار گرفته بودند آموزش داده شود. روشن است كه پاكسازى ذهنها از رسوبات فكرى گذشته - به ويژه كه به نام دين و به صورت ايمان باشد - كارى دشوار است . و اين دشوارى در آموزش انسانهاى خالى الذهن نيست .

بخشى از برنامه هاى كشتار گسترده و فراگير امام مهدى عليه السلام در جامعه هاى اسلامى شايد در اين ارتباط و به اين علت باشد، كه مسلمانان با حربه اسلام انحرافى - كه در حقيقت ضد اسلام است - به جنگ با امام برمى خيزند، و امام ناگزير با قاطعيت با آنان روبرو مى شود، و كار آنان را يكسره مى كند، در صورتى كه از افكار و انديشه هاى نادرست خويش دست برندارند و حق خالص و اسلام ناب و سره را نپذيرند.

ظاهرا احاديثى كه درباره امام موعود عليه السلام رسيده و از آيين جديد و كتاب جديد و تعاليم جديد سخن گفته شده است ، نظر به همين موضوع دارد. (91) چون بيگمان قرآن ، آيين جاودان الهى است ، و امام مهدى عليه السلام تحقق بخش اهداف و تعاليم و آرمانهاى همين كتاب مقدس است : در چارچوب آن حركت مى كند. جامعه و انسان را به شكل و تراز آن مى سازد، در همه احكام اصلى و فرعى از آن الهام مى گيرد، و ذره اى از حدود آن گام فراتر يا فروتر نمى نهد. امام مهدى عليه السلام معلم و مفسر واقعى قرآن است ، و دين اسلام آيين اوست ، و براى احياى مجدد تعاليم قرآن و اسلام قيام مى كند. در اين معيارها و اصول ترديدى نيست ، و به ضرورت از تعاليم دين شناخته شده است . پس اينكه در احاديثى آمده است كه امام موعود عليه السلام داراى كتاب جديدى است و آيين نوعى عرضه مى كند، بايد در اينگونه تعبيرها نيك نگريسته شود و مقصود از آنها كشف گردد.

بى ترديد منظور اينست كه اسلام و قرآن كه در طول اعصار و قرون ، به دست حاكمان بيدادگر و عالمان واپس گرا و دنيا دوست و توجيه گر كار دنياداران و زورمداران ، دچار انحرافها و پيرايه ها گشته است چون ديگر بار درست و خالص تفسير شود، چنان انگاشته مى شود كه كتاب تازه و آيين جديدى است . امام مهدى عليه السلام ، در نقش سازنده و احياگر خويش نسبت به اسلام و قرآن ، همه پيرايه ها را مى زدايد و اسلام ناب محمدى و علوى را از زير لايه هاى غلط افكار و انديشه هاى عالم نمايان دنياپرست و زورمندان بيباك بيرون مى كشد و به جامعه و مردم عرضه مى كند، و براى تصحيح انحرافهاى فكرى - كه در تعاليم اسلامى پديد آمده است - با توجيه گران قرآن و حديث درگير مى شود، و آنان را كه سالهاى متمادى به بدآموزى و تحريف احكام دين پرداخته بودند و نسلها را دچار بدبينى و ترديد در مبانى دين خدا ساخته بودند، از دم تيغ مى گذارند، و جامعه را از لوث وجودشان پاكسازى مى كند، و فساد فكرى و فرهنگى را كه مانع بزرگ رشد اجتماعات بشرى است از ميان برمى دارد.

امام على عليه السلام :

((يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى الهوى ، و يعطف الراءى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراءى . (92) ))

- (چون مهدى در آيد)، هواپرستى را به خدا پرستى باز گرداند، پس از آنكه خداپرستى را به هواپرستى باز گردانده باشند. راءيها و نظرها و افكار را به قرآن باز گردانده باشند. راءيها و نظرها و افكار را به قرآن باز گرداند، پس از آنكه قرآن را به راءيها و نظرها و افكار خود باز گردانده باشند.

اين كلام امام على عليه السلام ، به همين توجيه و تاءويلها و برداشتهاى نادرست از قرآن ، اشاره دارد كه در طول دوران غيبت ، در اثر نبودن مفسر واقعى قرآن ، جامعه هاى اسلامى دچار چنين بدآموزيها و تحريفهايى مى شوند. امام على عليه السلام پس از اين كلام چنين مى گويد:

((... فيريكم كيف عدل السيرة ، و يحيى ميت الكتاب و السنة . (93) ))

- ... آنگاه است كه مهدى به شما نشان دهد كه سيرت عدل كدام است ، و زنده كردن كتاب و سنت چيست ؟

از اين سخن روشن مى شود كه كتاب و سنت در دوران قبل از ظهور مرده است ، با اينكه به ظاهر نامى از آنها برده مى شود، و از اين معلوم مى گردد كه مرگ كتاب و سنت به معناى مرگ حاكميت واقعى كتاب و سنت در زندگى انسان است ، و مرگ حاكميت واقعى كتاب در عدم عدالت است . نبود عدل يعنى موت كتاب و سنت . اگر كتاب و سنت زنده باشد، عدل هست و اگر عدل باشد كتاب و سنت نيز زنده است .

امام صادق عليه السلام :

((ان قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس اشد مما استقبله رسول اللّه من جهال الجاهلية ، قلت و كيف ذلك ؟ قال : ان رسول اللّه صلى الله عليه و آله اءتى الناس و هم يعبدون الحجارة و الصخور و العيدان و الخشب المنحوته ، و ان قائمنا اذا قام اتى الناس و كلهم يتاول عليه كتاب اللّه ، و يحتج عليه به ... (94) ))

- آزارى كه قائم به هنگام رستاخيز خويش ، از جاهلان آخرالزمان بيند، بسى سخت تر است از آن همه آزار كه پيامبر صلى الله عليه و آله از مردم جاهليت ديد. راوى مى گويد: گفتم اين چگونه مى شود؟ امام فرمود: پيامبر به ميان مردم آمد در حالى كه ايشان سنگ و صخره و چوب و تخته هاى تراشيده شده (بتهاى چوبى ) را مى پرستيدند، و قائم ما كه قيام كند مردمان همه از كتاب خدا براى او دليل مى آورند و آيه هاى قرآن را تاءويل و توجيه مى كنند.

با توجه به سخن مشهور پيامبر صلى الله عليه و آله كه : ((ما اوذى نبى مثل ما اءوذيت : هيچ پيامبرى مثل من (در راه تبليغ رسالت الهى ) آزار نديد)) عمق دشوارى كار در دوران رستاخيز امام مهدى عليه السلام روشن مى گردد، و محور اصلى اين دشوارى آموزشهاى انحرافى و بد تفسير كردن قرآن و آيين خداست .

امام صادق عليه السلام :

((القائم عليه السلام يلقى فى حربه ما لم يلق رسول اللّه صلى الله عليه و آله . ان رسول الله اءتاهم و هم يعبدون حجارة منقورة و خشبا منحوتة ، و ان القائم يخرجون عليه فيتاءولون عليه كتاب اللّه و يقاتلونه عليه . (95) ))

- (امام ) قائم در جنگ خويش (با مخالفان ) به دشواريهايى برمى خورد كه پيامبر برخورد نكرد. زيرا پيامبر آمد و مردم بتهاى سنگى و چوبهاى تراشيده را مى پرستيدند (و گرفتار تعاليم انحرافى نبودند)، ليكن قائم (در هنگام رستاخيز خويش ) با مردمى روبرو مى شود كه روياروى او مى ايستند و آيه هاى كتاب خدا را در برابر او به نظر خود تاءويل مى كنند، و در همين راستا با او به نبرد برمى خيزند.

مشكل امام موعود عليه السلام ، مشكل توده هاى جاهل و نادانى است كه در دوران عمر خود گرفتار بدآموزيهاى گسترده در تعاليم دين بوده اند، و به رهبرى و راهنمايى تزوير گران عالم نما، از سر جهل ، روياروى امام و منجى خويش مى ايستند، و با تحريك مدعيان دروغين علم دين ، با امام بر حق به ستيز برمى خيزند، و درگيرى ، با حربه تاءويل قرآن خواهد بود. (96)

كوشش امام و رسالت او تطبيق درست و دقيق تعاليم قرآن بر مسائل حيات بشرى و مشخص كردن حد و مرزهاى واقعى احكام اسلام است ، به گونه اى كه توجيه و تاءويل بردار نباشد، و راه هر انحراف و تحريف و كژى و بدآموزى را مسدود سازد.

دگروار تفسير كردن تعاليم اسلامى ، منحصر به احكام فرعى و فقهى و مسائل اجتماعى و اقتصادى نيست ، بلكه اصول دين نيز مشمول اين جريان است . مى توان گفت كه اصول دين به دليل نفوذ فلسفه ها و جهان بينى بيگانه يونانى و هندى و اسكندرانى و... دچار تحريفهايى ريشه گشت ، و تفسير به راءيهايى در مسائل توحيد و معاد صورت گرفت ، كه براستى توحيد و معاد قرآنى را از محتواى واقعى خود تهى ساخت . از برنامه هاى آن امام منجى نيز اين است كه اين تحريفها را - در كنار ديگر تحريفها - از دامن قرآن بزدايد، و توحيد و عدل و معاد قرآنى را چنانكه هست و مفهوم واقعى قرآن و حديثى است عرضه كند، و فلسفه هاى ساخته فكر بشرى و عرفانهاى بافته را كه در لابلاى تعاليم دين جا خورده و به نام دين باور گشته است ، به كنار زند، و شناخت غير قرآنى را از ميان بردارد.