عدالت اجتماعي
گسترش عدالت در سراسر گيتى و ريشه سوزى بيداد از همه آباديهاى زمين ، در راءس آرمانهاى انقلاب امام مهدى عليه السلام قرار دارد، و از هدفهاى اساسى آن تحول عظيم جهانى است . اين حركت سازنده سرآغاز اقدامات در آن انقلاب است . اين موضوع در احاديثى كه درباره آن امام بزرگ رسيده است همواره بصراحت ياد شده است .
در احاديثى كه درباره قيام مهدى عليه السلام آمده است دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و كفر اعتقادى به اندازه ايجاد عدالت و اجراى آن ، مورد تاءكيد قرار نگرفته است . و علت شايد اين است كه با تعاليم گذشته انبيا و تعاليم اسلام و تكامل علم انسانها به ماوراى طبيعت و خداى يكتا ايمان مى آورند و مبانى ماده گرايى و مكاتب غير الهى شكست مى خورد و نوع جامعه هاى انسانى داراى عقيده مذهبى و الهى مى گردند ليكن با اين وصف در آتش ظلم تبعيض ، حقكشى ، استثمار و روابط ناانسانى مى سوزند، و با زندگى فاقد عدالت كه در حقيقت شكنجه و مرگ تدريجى است دست بگريبانند. از اينرو، نياز عمده جامعه بشرى برقرارى عدالت و گسترش دادگرى است و حاكميت روابط انسانى بر جامعه . انسانها تشنه عدالتند و خواهان آرمان و ايدئولوژى و مكتبى كه اين تشنگى را فرو بنشاند و آتش بيدادگرى را خاموش كند، و عدالت راستين را در عينيت و عمل - در جامعه حاكم سازد، و گمشده بشريت را براى انسانها به ارمغان آورد، و آرمان توده ها را تحقق بخشد.
بنابراين ، مشكل اصلى و نخستين آن منجى بزرگ انسان ، مشكل خداباورى يا انكار خدا نيست ، مشكل عبادت و پرستش نيست ، مشكل گرايشهاى انحرافى ماده پرستى و الحادى نيست . (1) بلكه مشكل اصلى ، بيداد و ستم جهانسوز و عالمگير است كه بشريت را در كام خود فرو برده و در آتش خود سوزانده است ، و مذهب و عقيده و آرمان و آزادى و معيشت و همه چيز او را نابود ساخته است ، آتشى كه نخست و در ظاهر به خرمن زيست فيزيكى و زندگى اين دنيايى انسان در طول تاريخ فرو افتاده و آن را يكپارچه نابود كرده است ، و سپس بر اساس ارتباط حتمى و ضرورى ماديت و معنويت حيات معنوى و متافيزيكى او را نيز تباه ساخته است .
ايجاد عدالت ، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه هاى امام منجى حضرت مهدى عليه السلام است ، چنانكه اين اصل از نخستين هدفها و اصلى ترين برنامه هاى همه پيامبران بوده است ، كه در گذشته تاريخ اجتماعات و مردمان را بدان را خواندند و در راه تحقق آن فداكاريهاى فراوان كردند مى توان گفت بيشترين درگير و مبارزه پيامبران بر سر اجراى عدالت بوده است ، و اصول شرايع آنان از آن جهت دچار موانع مى گشته و با كارشكنيهاى فراوان روبرو مى شده است كه ماهيتى ظلم ستيز و دادگرايانه داشته است . وگرنه صرف اعتقاد به اصول و مبانى دينى (2) بى آنكه در حركت اجتماعى دخالت داشته باشد و با بيداد و ستم درگير شود و برنامه هاى اقتصادى و مالى را كنترل كند و سودطلبان را وادارد تا از برخى منافع و فزونخواهيها دست بردارند، درگير و ستيزى را در پى نخواهد داشت . يكى از خواستگاهها و زمينه هاى اصلى درگيريها و جنگها و برخوردهاى اجتماعى كه سبب مى شده است تا قدرتمندان مالى و سرمايه داران به رويارويى و نبرد برخيزند مقررات محدود كننده منافع اقتصادى و اجتماعى و رعايت عدالت و گردن نهادن به حقها و حقوقها در روابط اجتماعى بوده است . و يكى از مشكلات عمده در كار پذيرش دعوت پيامبران اين بوده است نه تنها دعوت به عقيده توحيدى و باور معاد و...
از اينجاست كه منطق مخالف آن پيامبر چنين است :
((اءصلوتك تاءمرك ان نترك ما يعبد اباؤ نا او اءن نفعل فى اءموالنا ما نشؤ ا... (3) ))
- ... آيا همين نمازى كه مى خوانى به تو فرمان مى دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم يا در اموال خود آنچنان كه دلخواه ماست عمل نكنيم ...
بيم از محدوديت در راههاى در آمد و اجراى عدالت در مسائل مالى ، كافران را به مخالفان بر مى انگيخت . خدايان كاذب و دروغين پدرانشان امر و نهى و تكليفى نداشتند و از پيروان خود اجراى عدالت و دورى از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران را نمى خواستند بلكه اين آيين پيامبران بود كه انسانها را مسئول مى شناخت و بار سنگين تكليف و تعهد و حدود و مقررات دقيق فردى و اجتماعى را بر دوششان مى گذارد، و آنان را در قلمرو زندگى محدود مى ساخت و اجراى عدالت را بر آنان واجب مى كرد. از اين رو به آيين پيامبران كه خواسته ها و تكليفهاى الهى بود تن نمى دادند و به معيارها به ضوابط آن گردن نمى نهادند.
قرآن كريم اهداف اصلى دعوت داعيان الهى را چنين ترسيم كرده است :
((لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (4) ))
- همانا پيامبران را با نشانه هاى آشكارا برانگيختيم ، و با آنان كتاب و ميزان فرستاديم تا مردمان به قسط و دادگرى برخيزند (و همه چيز بر پايه داد و دادگرى باشد...)
هدفى اصلى قيام پيامبران - در روابط اجتماعى و انسانى - و ارسال كتابها و شرايع ، قيام مردم به قسط و برپادارى عدالت شمرده شده است .
در آيه ديگرى آمده است :
((ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم تذكرون . (5) ))
خدا به عدالت و نيكوكارى فرمان مى دهد، و به بخشيدن مال به خويشاوندان ، و از كارهاى پليد و ناپسند و ستمكارى نهى مى كند؛ او به شما پند مى دهد تا مگر پند پذيريد.
راغب اصفهانى مى گويند:
((عدل ، عدالت و معادله واژه هايى است كه معناى مساوات را در بردارد... پس عدل تقسيم مساوى است . و بر اين اصل روايت شده است : ((بالعدل قامت السموات و الارض : بر اصل عدل آسمانها و زمين بر پا شده است )) و اين روشنگر اين معنا است كه اگر ركنى از اركان چهارگانه عالم بيشتر از ركن ديگر يا كمتر از آن بود، جهان منظم نبود... و عدل دو قسم است : 1- عدل مطلق (عدل عقلى ) كه عقل حسن آن را درك مى كند و در هيچ زمانى نسخ نمى شود... چون نيكى كردن به كسى كه نيكى كرده و نيازردن كسى كه از آزار انسان دست بداشته است . 2- عدلى كه در پرتو احكام دين شناخته مى شود (عدل شرعى ) چون اين آيه : ((ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ...: خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد...)) عدل مساوات در جزا دادن است : كار نيك باندازه پاداش داده مى شود و كار زشت پاداشى همسان خود دارد. و احسان اينست كه كار نيك به يكى بيشترى پاداش داده شود و كار زشت مجازاتى كمتر از خود داشته باشد...)) (6)
نيز در تفسير معناى ((قسط)) مى گويد:
((القسط هوالنصيب بالعدل : دست يافتن به سهم و نصيب از روى عدالت قسط است ))
مؤ لف كتاب : ((مكيال المكارم فى الدعاء للقائم - ع -)) در اين زمينه مى گويد:
((آنچه از موارد استعمال به دست مى آيد اينست كه مفهوم ((عدل )) از مفهوم ((قسط)) عموميت بيشترى دارد، زيرا كه ((قسط)) در مورد اداى حق ديگران به كار مى رود چون اداى شهادت و قضاوت و وزن و پيمانه كردن و امثال آن ... و به عبارت ديگر ((قسط)) تنها در مواردى استعمال مى شود كه به حق غير مربوط باشد (و ((عدل )) در مورد حق ديگران و حق خود انسان بكار مى رود). پس معناى ((عدل )) موافقت با حق است بطور مطلق (حق خود انسان باشد يا حق ديگران ) و ((قسط)) موافقت با حق مردم است ...)) (7)
امام ، در برابر طبقات آگاه و عالمان و روشنفكرانى كه بخواهند بگونه اى در برابر اجراى عدالت بايستند، مقاومت مى كند و آن كسان را كه با توجيه كلام خدا و تاءويل آيات قرآن كريم ، قصد تضعيف مبانى انقلاب او را دارند درگير مى شود و آنان را از جلو راه انقلاب بر مى دارد.
چنانكه در سخن امام صادق عليه السلام آمده است :
((ان قائمنا اذا قام اءتى الناس و كلهم يتاءول عليه كتاب الله ... (8) ))
... قائم ما كه قيام كند مردمان همه از كتاب خدا براى او دليل مى آورند و آيه هاى قرآن را تاءويل و توجيه مى كنند...(9)
بنابراين ، ((عدل )) رعايت دقيق حق و حقوق مردم است و برابرى همه مردم در برخوردارى از حقوق و منافع مشروع و معقول خويش ، چنانكه ((ظلم )) زير پا نهادن حق و حقوق ديگران است و نابرابرى و تبعيض در برخوردارى هر كس از سهم و حق خويش .
((احسان ))، پايگاهى متعالى تر دارد، و از فضائل و مكارم اخلاقى و ارزشهاى والاى انسانى است ، كه بالاتر از عدالت است و مرتبه رشد و تكامل آن است .
از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه سخنى روايت شده است بس عميق و ارزنده :
((اسماعيل بن مسلم : رجل الى ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و انا عنده فقال : يا بن رسول الله ! ((ان الله ياءمر باعدل و الاحسان ...)) و قوله : ((اءمر ربى الاتعبدوا الا اياه ))؟ فقال نعم ! ليس لله فى عباده امر الا العدل و الاحسان ... (10) ))
- اسماعيل بن مسلم مى گويد:
مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و من حاضر بودم گفت : اى فرزند پيامبر (خداوند مى فرمايد: ((ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ... خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد)) و (در آيه ديگرى ) مى فرمايد: ((آمر ربى الا تعبدوا الا اياه ...: خداوند فرمان مى دهد كه جز او را پرستش نكنيد)) (معناى اين دو آيه كه در ظاهر ناسازگارند چه مى شود؟) امام فرمود: آرى ، خداوند براى مردم دستورى ندارد جز اجراى عدالت و عمل به احسان ...
براى سؤ ال كننده مايه شگفتى شده بود كه در آيه نخستين عدل و احسان ، امر و تكليف عمومى الهى به بندگان به شمار آمده و در آيه دوم عبادت و پرستش خداى امر و تكليف خداوند شمرده شده است ، و اين دو با هم ناسازگار است ، پس چگونه مى شود اين هر دو را پذيرفت .
امام صادق عليه السلام در پاسخ تاءكيد كردند كه بلى خداوند به مردمان امر و تكليفى جز عدل و احسان ندارد. يعنى هر چه را كه فكر كنيد كه تكليف الهى است و يا ممكن است باشد، از چهار رابطه و مقوله بيرون نيست :
1. رابطه انسان با خود
2. رابطه انسان با خدا
3. رابطه انسان با طبيعت
4. رابطه انسان با انسان
هر يك از اين رابطه ها نام و عنوانى ويژه دارد و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى است مخصوص به خود، ليكن همه و همه در مقوله : ((عدل )) و ((احسان )) گنجانيده شده است بدين شرح :
عبادت و پرستش خالصانه خدا و توجه به موازين ارتباط خلق با خالق ، رعايت اصل ((عدالت )) است در برابر آفريدگار و بخشنده نعمتها زيرا كه عبادت خدا و اطاعت از بخشنده نعمتها مطابق عدل است ، و نيز احسان به خود و نفس است در دستيابى به كمال و سعادت جاويد كه قرب الهى است .
هر كس نسبت به خود تعهدها و مسئوليتهايى دارد، چه اينكه بايد خود را بسازد و در تكامل و رشد خود كوشا باشد. اين تعهدها و تكليفها نسبت به خود (و حق و حقوق هر كس نسبت به خود كه بايد رعايت گردد) و رعايت جانب آنها ((عدل )) است . و كوشش بيشتر از اين براى خودسازى و تكامل مادى و معنوى ، احسان به نفس و خود است .
بهره بردارى درست و باندازه و بدور از اسراف و تباهسازى مواد و منابع طبيعى عمل به قانون ((عدل )) است . رعايت جانب احتياط در حفظ منابع طبيعى و محيط زيست و مصرف كمتر از حد لازم از منابع و همچنين كوشش در رشد و شكوفايى طبيعت و بهبود آن و... احسان است .
تن دادن به حق و حقوق ديگران و دورى از تجاوز به حريم حقوق اجتماعى ((عدل )) است . تعهد پذيرى و احساس مسئوليتى افزون از حد لازم و رعايت جانب احتياط در حقوق كسان در مجموعه روابط اجتماعى ، ((احسان )) و كمال اخلاقى است .
بنابراين ، هر عمل و كارى كه ممكن است از انسان سر بزند و يا لازم باشد كه انجام گيرد از اين قلمروها بيرون نيست ، و اينها همه يا عدل است يا احسان . بر اين اصل مى توان گفت كه همگى اصول شرايع و آيين اديان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مى شود. و اين دو، جوهر اصلى همه احكام و تعاليم آسمانى است .
امام سجاد عليه السلام :
((ابومالك : قال : قلت لعلى بن الحسين عليه السلام اءخبرنى بجميع شرايع الدين ؟ قال : قول الحق ، و الحكم بالعدل ، و الوفاء بالعهد، هذه جميع شرايع الدين (11) ))
ابومالك مى گويد: به امام على بن الحسين عليه السلام گفتم : مرا از مجموعه آيينهاى دين (خدا) آگاه كن . امام فرمود: (همه تعاليم دين ) حقگويى ، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است . همه دين خدا همينهاست . در اين حديث كه تبيين خطوط اصلى اديان و شرايع الهى است ، عدل و حقگويى و پيماندارى مجموعه دين به حساب آمده است .
اسلام اصل عدالت را يك سنت عام و قانون عمومى حاكم بر كائنات و بر جامعه بشرى معرفى كرده است . حتى در احاديث قرآن كريم ، كتاب جاودان الهى و جامع اصول شرايع و اديان به كتاب ((عدل )) و ناطق به عدالت توصيف شده است :
امام على عليه السلام :
((هو (القرآن ) الناطق بسنة العدل . (12) ))
- قرآن به قانون عدل ناطق است .
امام على عليه السلام :
(((القرآن ) رياض العدل و غدرانه ... (13) ))
- قرآن كريم بوستان در بوستان عدل و بركه در بركه عدالت است ...
نقش اصلى اين كتاب كه آخرين كتاب و شريعت است ، تبيين سنت عدل و اصول عدالت اجتماعى است . قرآن كريم بوستان سر سبز و بركه زلال دادگرى در جهان است در صورتى كه نيك شناخته گردد و به موازين آن عمل شود.
پيامبران كه از حقيقت جامعه و انسان و سعادت و نيكبختى او آگاهى كامل داشتند خوب مى دانستند كه همه احكام و آموزشها و برنامه هاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى و امنيت اجتماعى و عدالت اقتصادى و... تحقق مى پذيرد و بدينسان زمينه عينيت يافتن احكام آماده مى گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست تربيت مى شود، و با آسايش و فراغت و امنيت به تكليف تن مى دهد و به مقررات و اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مى گذارد و در پرتو چنين تعهدشناسى و مسئوليت پذيرى است كه به سعادت و خوشبختى دست مى يابد و راه عروج به معنويت و خدا را در پيش مى گيرد در سايه سياه ستم و اجتماع ستم بنياد كه هيچگونه امنيت اجتماعى و عدالت معيشتى نيست و خاطرى آسايش ندارد نمى توان انتظار داشت مردمان وظيفه شناس باشند و از حدود خويش تجاوز نكنند و به احكام دين عمل كنند، و احكام الهى در ميان آنان زنده باشد و جريان يابد؛ اينها همه در سايه عدل تحقق مى پذيرد دين در سايه عدل زنده است و زنده مى ماند
و اين است كه امام على بن ابيطالب عليه السلام فرموده است :
((العدل حياة الاحكام (14) ))
- اجراى عدالت سبب زنده بودن و زنده ماندن (عمل شدن به ) احكام دين است .
در چنين جامعه اى اخلاق ، حق شناسى ، و رعايت حدود روابط انسانى جايى ندارد. و اگر بطور جزئى و فردى مقرراتى رعايت مى شود و حقوقى منظور مى گردد، در كل نظام و مجموعه روابط اجتماعى ، حق و تكليف رعايت نمى شود قانون انسانى و عادلانه در اجتماعى عادل بايد پياده شود و همان قانون و برنامه در جامعه ستم بنياد ره ظلم در پيش مى گيرد و در تحكيم پايه هاى بيدادگرى بكار مى رود. بنابراين اصل بايد پايه ها و پايگاههاى اصلى اجتماع و نظام مديريت جامعه كه در همه زوايا و زمينه هاى اجتماع اثر مستقيم دارد و همه بخشهاى جامعه را به سوى جهت گيرى و حركت خويش هدايت مى كند عادلانه باشد تا كل روابط اجتماعى در تمام زمينه ها و بخشهاى حيات گروهى و جمعى رنگ عدالت به خود بگيرد، و حركتى در جهت عدل و داد داشته باشد.
امام صادق عليه السلام حاكميت زمامداران عادل را زمينه و علت اصلى احياى هر حق و عدل ، و مرگ هر ظلم و ستم و فسادى مى شمارد، و دين خدا را در پرتو چنين حاكميتى استوار و پايدار مى داند:
امام صادق عليه السلام :
((...ان فى ولاية و الى العدل و ولاته ، احياء كل حق و كل عدل ، و امانة كل ظلم و جور و فساد فلذلك كان الساعى فى تقوية سلطانه ، و المعين له على و لايته ساعيا فى طاعة الله ، مقويا لدينه ... (15) ))
-... و معلوم است كه ولايت والى عادل و واليان او، مايه زنده شدن هر حق و عدالت و مردن هر ستم و جور و تباهى است . بنابراين هر كس در تقويت قدرت و سلطه او بكوشد، و در مديريت دستيار او باشد، در طاعت خدا كوشيده و به تقويت دين خدا پرداخته است ...
امام صادق عليه السلام چنين آموزش مى دهد كه دوستداران آيين خدا و عملى شدن احكام الهى بايد در انديشه بر پادارى حاكميت عادل باشند و او را يارى رسانند، و براى استوارى اركان حكومت او بكوشند تا نه تنها در روابط اقتصادى و اجتماعى با شيوه هاى عادلانه اداره شوند بلكه در راه بندگى خدا و اجراى همه احكام دين نيز توفيق يابند.
امام صادق عليه السلام :
((فى شرح قوله تعالى : ((اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها)) قال : العدل بعد الجور. (16) ))
امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين فرموده خداوند (در قرآن كريم ): ((بدانيد كه همانا خداوند زمين را پس از مردن زنده خواهد كرد)) فرمود: (اين احياء) عدل پس از جور است .
عدالت زمينه حيات اجتماعى تنها در بخش ويژه اى از جامعه نيست بلكه در همه ابعاد حيات فردى و اجتماعى عامل اصلى حيات و زندگى انسانى اصل عدالت و عدل است . عدل حيات زندگى است و زندگى بى عدالت مرگى است ، كه حيات پنداشته مى شود.
امام كاظم عليه السلام :
((فى قول الله عزوجل : ((يحيى الارض بعد موتها)): ليس يحييها بالقطر، ولكن يبعث الله عزوجل رجالا فيحيون العدل فتحيا الارض لاحياء العدل . و لاقامة الحدفيها، انفع فى الارض من القطر اءربعين صباحا (17) .))
- امام كاظم عليه السلام ، در تفسير اين فرموده خداوند متعال (در قرآن كريم ): (( (خداوند) زمين را پس از مردن زنده مى كند)) فرمود: ((اين زنده كردن )) به اين نيست كه با باران زمين را زنده كند، بلكه خداوند مردانى را بر مى انگيزد تا اصول عدالت را زنده كنند، پس زمين در پرتو عدل (ديگر بار) زنده مى شود. (بى ترديد) اجراى حد خدا در زمين مفيدتر از چهل روز بارندگى است .
از اين گفتار روشن مى شود كه چرا در تبيين مشخصات دوران ظهور، اين همه بر عدالت تاءكيد شده است . ترديدى نيست كه براى ساختن جامعه توحيدى ، و تشكيل اجتماعى طبق تعاليم وحى ، پايه نخستين و كار مايه اصلى عدالت گسترى است . از اين رو در بيشتر احاديث مربوط به امام موعود عليه السلام ، بر عدل پرورى و ظلم ستيزى آن امام بزرگ تاءكيد شده است ، و سيره و خصلتى كه بطور عموم در احاديث آمده است (18)
دادگرى و دادگسترى است ، و پر كردن جهان از عدل .
آرى ، بر پادارى عدالت بزرگترين رسالت جهانى آن امام است .
عالم دل آگاه مؤ لف كتاب ارزنده : مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم ،(19) در اين باره مى گويد:
((عدل ، آشكارترين صفات نيك آن امام است ، براى همين در دعاى شبهاى رمضان ، ((عدل )) ناميده شده است :
((اللهم وصل على ولى اءمرك القائم المؤ مل ، و العدل المنتظر: خداوندا به ولى امر خود كه قيام كننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست))
و در حديثى كه در كتاب ((كمال الدين )) و خبر آن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده در توصيف آن امام آماده است : ((اول العدل و آخره ...: امام موعود آغاز عدل و پايان آن است)) منظور كمال دادگرى آن حضرت است . و كمتر حديثى درباره آن امام رسيده است كه از ذكر عدل تهى باشد... اخبار در اين معنا متواتر است ...)) (20)
نمونه هاى بسيار اندكى از اين احاديث را مى آوريم :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...و جعل من صلب الحسين عليه السلام ائمة يقومون باءمرى ... التاسع منهم قائم اهل بيتى ، مهدى امتى اشبه الناس بى فى شمائله و اءقواله و اءفعاله ، يظهر بعد غيبة طويلة و حيرة مضلة فيعلن اءمر الله و يظهر دين الله ... فيملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما. (21) ))
-... خداوند از فرزندان حسين امامانى قرار داده است كه امر (راه و روش و آيين ) مرا بر پا مى دارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدى امتم مى باشد. او شبيه ترين مردمان است به من در سيما و گفتار و كردار. پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سر درگمى مردم ، ظاهر مى شود آنگاه امر (آيين ) خدا را آشكار مى سازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.
امام على عليه السلام :
(( اءصبغ بن نباته : اءتيت اميرالمؤ منين عليه السلام فوجدته متفكرا ينكت فى الارض فقلت : يا اميرالمؤ منين مالى اراك متفكرا... فقال ... ولكن فكرت فى مولود يكون من ظهرى ... هو المهدى يملاها عدلا كما ملئت جورا و ظلما... (22) ))
اصبغ بن نباته مى گويد:
نزد اميرمؤ منان عليه السلام رفتم ديدم در فكر فرو رفته است و (با انگشت ) بر زمين خط مى كشد. گفتم : اى اميرمؤ منان ! چه شده است كه در فكر فرو رفتيد؟... فرمود: در مولودى مى انديشم كه از نسل من است و او مهدى است كه زمين را از عدل و داد بيآكند پس از آنكه از ستم و بيداد آكنده باشد...
امام حسين عليه السلام :
((لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم ، حتى يخرج رجل من ولدى فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما كذلك سمعت رسول الله يقول . (23) ))
- اگر از دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را دراز گرداند تا مردى از فرزندان من قيام كند، و زمين را از عدل و داد بيآكند، پس از آنكه از ستم و بيداد آكنده باشد. اين چنين از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم .
امام باقر عليه السلام :
((محمد بن مسلم قال : ساءلت ابا جعفر عليه السلام القائم اذا قام باى سيرة يسير فى الناس ؟ فقال بسيرة ما سار به رسول الله صلى الله عليه و آله حتى يظهر الاسلام قلت : و ما كانت سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ قال : ابطل ما كانت فى الجاهلية و استقبل الناس باعدل و كذلك القائم عليه السلام اذا قام بيطل ما كان فى الهدنة مما كان فى اءيدى الناس و يستقبل بهم العدل (24) ))
محمد بن مسلم مى گويد:
از امام باقر عليه السلام پرسيدم درباره قائم كه هرگاه قيام كند چه روشى در پيش مى گيرد؟ امام فرمود: روش پيامبر را تا اسلام را حاكم سازد گفتم : روش پيامبر چه بود؟ گفت : آنچه در (نظامها و آيين ) جاهليت بود باطل كرد، و عدالت ميان مردمان حاكم ساخت . و چنين است قائم عليه السلام آنگاه كه قيام كند آنچه را (از راه و روشها ميان مردم ) در زمان قبل از ظهور رايج بوده است زير پا مى نهد و آيين دادگرى را بر پا مى دارد.
در مقايسه دو دوره از تاريخ تشيع در عين حال كه تحمل رنج و دشواريهاى دوران غيبت و حفظ عقيده و آرمان در زير فشار چكمه حاكميتهاى ستمگر كارى ارزنده و والاست ليكن تحقق عدالت و گسترش اصول دادگرى در عالم هدف و آرمان اصلى است . و همين امر بايد خواسته اصلى عدالتخواهان و شيعيان على و آل على عليه السلام باشد. ويژگى و مشخصه اصلى دوران ظهور يعنى اجراى عدل بايد هدف و مطلوب نهايى باشد.
امام رضا عليه السلام :
((دعبل بن على الخزاعى يقول : اءنشدت مولاى الرضا عليه السلام ... قصيدتى ... فلما انتهيت الى قولى :
خروج امام لامحالة خارج
يقوم على اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل
و يجزى على النعماء و النقمات
بكى الرضا عليه السلام بكاء شديدا ثم رفع راءسه الى فقال لى : يا خزاعى نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين فهل تدرى من هذا الامام و متى يقوم ؟ فقلت : لا يا مولاى الا انى سمعت بخروج امام منكم يطهر الارض من الفساد و يملاها عدلا كما ملئت جورا فقال : يا دعبل ! الامام بعدى محمد ابنى و بعد محمد ابنه على ، و بعد على ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبته ، المطاع فى ظهوره لو لم بيق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يخرج فيملا الارض عدلا كما ملئت جورا... (25) ))
دعبل خزاعى مى گويد:
قصيده خود را (26) در حضور امام ابوالحسن الرضا عليه السلام خواندم ، چون به اين ابيات رسيدم :
امامى از آل محمد صلى الله عليه و آله ، به يقين : خروج خواهد كرد او به تاءييد اسم اعظم الهى و بركات نصر آسمانى به پا مى خيزد.
او حق و باطل را از هم جدا مى كند و همه را بر شادخواريها و كينه توزيها كيفر مى دهد.
امام رضا عليه السلام بشدت گريست ، آنگاه فرمود: ((اى دعبل ! روح القدس به زبان تو سخن گفته است . آيا مى دانى اين امام چه كسى خواهد بود؟)) گفتم : نه (شخص او را نمى شناسم ) ليكن شنيده ام كه امامى از شما آل محمد صلى الله عليه و آله خروج مى كند و زمين را از عدل و داد پر مى كند. امام رضا عليه السلام فرمود: ((پس از من فرزندم محمد امام است پس از محمد فرزندش على امام است پس از على (هادى ) فرزندش حسن امام است و پس از حسن (عسكرى ) فرزندش حجت قائم خواهد بود. اوست كه در زمان غيبت چشم به راه اويند و در زمان ظهور همه مطيع او گردند او زمين را پر از قسط و عدل مى كند پس از آنكه پر از جور و ستم شده باشد...))
شعر دعبل ، شاعر بزرگ شيعى ، برداشت عمومى جامعه آن روز از امام موعود عليه السلام و انقلاب و قيام او و ويژگيهاى آن قيام است كه پيش از تولد آن امام بزرگ در تعاليم اسلامى به مردمان آموزش داده شده بود و جامعه به آن ايمان داشت اين برداشت عمومى و ايمان ترديد ناپذير جداسازى هر حق از باطل به دست آن امام بزرگ و اجراى دقيق و همه جاگير عدالت است . دعبل در پاسخ به سؤ ال حضرت امام رضا عليه السلام نيز بر اين ويژگى اصلى امام موعود عليه السلام انگشت مى گذارد و عدالت گسترى آن امام بزرگ را به عنوان روش اساسى و آرمان اصلى در قيام او، بر مى شمارد امام در تاءييد سخن دعبل درست بر همين مشخصه اصلى و آرمان اصولى امام منتظر تاءكيد مى كند و امام موعود را با خصلت والا و آرمانى دادگرى و ايجاد عدالت در سراسر گيتى ياد مى كند.
امام جواد عليه السلام :
(( عبدالعظيم الحسنى : قلت لمحمدبن على بن موسى عليه السلام : انى ارجو ان تكون القائم من اهل بيت محمد الذى يملا الارض قسطا و عدلا... فقال عليه السلام يا اباالقاسم ! ما منا الا و هو قائم بامر الله عزوجل ... ولكن القائم الذى يطهر الله عزوجل به الارض من اهل الكفر والجحود و يملاها عدلا و قسطا هو الذى تخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه ...(27) ))
- عبدالعظيم حسنى مى گويد: به امام جواد عليه السلام گفتم : اميد دارم كه شما قائم خاندان پيامبر باشى كه زمين را از عدل و داد آكنده مى كند... امام گفت : اى ابوالقاسم همه ما قائم به امر خداى بزرگيم ... ليكن آن قائمى كه خداوند به دست او زمين را از كافران و منكران پاك مى گرداند و سراسر گيتى را از عدالت سرشار مى سازد، كسى است كه تولد او از مردم پنهان خواهد بود و خود او از چشمها غايب ...
امام جواد عليه السلام در پاسخ به جناب عبدالعظيم حسنى فرمودند:
همه امامان قائم به امر الهى هستند، ليكن آن قائمى كه گسترنده عدل و برپا دارنده آيين دادگرى و براندازنده كفر و شرك و بيداد در سراسر جهان است امام موعود و غائب است ، كه در شرايط زمانى و مكانى ويژه اى به اين كار بزرگ و الهى دست مى يازد و اين خواسته همه پيامبران و نيكان را تحقق مى بخشد.
آنچه براى تبيين اين موضوع (اهميت عدل در برنامه هاى امام موعود عليه السلام ) بسيار جالب و با اهميت است نخستين سخنى است كه امام مهدى عليه السلام در آغاز تولد بر زبان آورده است :
جناب حكيمه خاتون (28) اين سخن را چنين روايت مى كند:
آن امام بزرگ در لحظات نخستين پس از تولد دهان به سخن گشود و بسان پيامبران كه در آغاز كودكى توان سخن گفتن دارند به يكتايى خداوند ورسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و امامت امام على عليه السلام ، و همه امامان گواهى داد سپس چنين فرمود:
((...اللهم انجز لى ما وعدتنى و اتمم لى امرى و ثبت و طاتى و املا الارض بى عدلا و قسطا. (29) ))
- خداوندا! به آنچه به من وعده دادى وفا كن ، و امر (حكومت عدالت گستر جهانى ) مرا به كمال برسان ، و گامهاى مرا استوار بدار، و زمين را به دست من آكنده از عدل و داد ساز.
امام ! در آغاز تولد، توفيق انجام رسالتى را از خداوند مى طلبد كه براى اجراى آن رسالت در پرده غيبت قرار گرفته است تا از دسترس جباران زمان دور و از گزند آنان مصون باشد و آن رسالت اجراى عدالت است .
امام مهدى عليه السلام در جريان موفقيت كلى كه نصيبش مى گردد و سراسر دلها و آباديها را جذب خويش مى كند و با نيروهاى بالنده مردمى و توده هاى مظلوم انسانى بر همه طاغوتان و مستكبران و سلطه طلبان اعم از سياسى نظامى و اقتصادى پيروز مى گردد، صرف نظر از عوامل و نيروهاى معنوى فراوانى كه مددكار اوست و امدادهاى غيبى كه به يارى او مى شتابند و شايستگيهايى فزون از حد و وصف ناپذيرى كه براى رهبرى كل اجتماعات بشرى در خود دارد علاوه بر اينها همه تكيه بر سنتها و قوانين حاكم بر جهان و جامعه بشرى دارد و اينهاست كه او را پيروز مى سازد و قيام او را پوينده و راه و نهضت او را استوار مى دارد.
از اصول و سنتهاى تغييرناپذير الهى كه حاكم بر جهان و جامعه بشرى است اصل عدالت است (30) عدل و تعادل قانونى است كه در سراسر كائنات حضور دارد و زير بنا و سنگ زيرين بناى جامعه هاى سالم بشرى است اگر جامعه يا قوم و ملتى خويش را با اين اصل هماهنگ و همآوا سازد و حركت خود را در راستا و جهت عدالت قرار بدهد با كل هستى هماهنگ و همآوا شده است و ماندگار و پايدار است . و هر چه از عدالت فاصله بگيرد برخلاف جريان كلى هستى و قانونمنديهاى آن حركت كرده است و بضرورت آسيب پذير و نااستوار و نابود شدنى است اين سنت خدا است و سنت خدا تغييرپذير نيست : ((لن تجد لسنة الله تبديلا (31) و در سنت خدا تغيير نخواهى يافت))
آن همه قيامها، حركتها و انقلابها كه پويندگى خويش را از دست دادند، و چندان ماندگار نشدند به همين علت بود كه علل و عوامل بقا و دوام را كشف نكردند، و اگر كشف كردند خود را با قوانين آن هماهنگ نساختند، از اين رو چون رهگذرى از سراب ايام شتابان گذشتند، و اثرى از خويش بر جاى نگذاشتند.
بنابراين ، پيروزى بزرگ در دوران ظهور، نخست بر اجراى عدالت استوار است .
عدالت موجب پيوند ناگسستنى توده هاى انسانى با قائد و پيشوا مى گردد، فداكاريهاى بزرگ و ايثارهاى وصف ناشدنى را موجب خواهد گشت . و اين چگونگى خود، زمينه واژگونى بنياد ستمها و بيدادگريهاى فردى و اجتماعى طاغوتان را در همه زمينه هاى زندگى مهيا خواهد ساخت . آنچه در عينيت ملموس تاريخ گذشته زندگى انسان و اجتماعات ديده شده همين است و بس ، و كسانى كه تنها با شعار بخواهند به اصولى تكيه كنند، و در عينيت و عمل از آن اصول فاصله بگيرند. حمايت توده ها را در دراز مدت نمى توانند كسب كنند، و در نتيجه پايدارى چندانى نصيبشان نخواهد شد. و اگر باشد چيزى سطحى خواهد بود و بس از اينرو، در دوران ظهور، اصل عدالت در ريز و درشت مسائل علمى مى شود، و كوچكترين و بزرگترين امور در چارچوب ميزان عدل محدود مى گردد، به گونه اى كه هيچگونه ستمى به كسى نمى رود و اندك بيدادى انجام نمى گيرد. تحقق دقيق عدالت در همه امور و روابط انسانى و مسائل فردى و اجتماعى ، به دست آن امام منجى ، در حديثى از امام رضا عليه السلام چنين تببين شده است :
امام رضا عليه السلام :
((يطهر الله به (القائم عليه السلام ) الارض من كل جور، و يقدسها من كل ظلم ... فاذا خرج وضع ميزان العدل بين الناس ، فلا يظلم احد احدا... (32) ))
- ... خداوند زمين را به دست قائم عليه السلام از هر ستمى پاك گرداند، و از هر ظلمى پاكيزه سازد... آنگاه كه خروج كند، ميزان عدل را در ميان مردم نهد، و بدينگونه هيچ كس نتواند به ديگرى ستمى كند.
اين جمله ، كه به دست آن منجى بزرگ : ((ميزان عدالت ميان مردمان نهاده مى شود))، نكته ارزشمندى را در بر دارد. و آن مشخص شدن حد مرز و چارچوب عدل و عدالت است . اصول عدالت در پاره اى از كليات امور براى بشر روشن است ، ليكن در بيشتر امور و مسائل بطور دقيق حد و حدود عدل مشخص نيست . يكى از مشكلات عمده در راه بشريت همين روشن نبودن معنا و مفهوم عدالت و حد و مرزهاى آن است در نزد همگان و ترديدى نيست كه اجراى عدالت دقيق ، در آغاز و قبل از هر چيز، شناخت دقيق و مشخص از مفهوم عدالت و حدود آن را لازم دارد. يعنى چيزى كه همه سيستمهاى حقوقى و قضايى و حكومتى با آن به گونه اى درگيرند، يعنى تعيين حدود عدالت . هر گروه و مكتبى عدل و عدالت را به گونه اى تفسير مى كند. در بسيارى از مكاتب و افكار و نظامها عدالت را طورى معرفى مى كنند كه ضد عدالت است . اين است كه عدالت درست و آرمانى تحقق نمى پذيرد.
در كلام والاى امام رضا عليه السلام ، به همين موضوع اشاره دارد كه در دوران ظهور، ميزان و معيار شناخت عدالت مشخص مى گردد، و به دست مردمان داده مى شود، و همگان از اصول و فروع عدل در روابط اجتماعى و رفتار فردى آگاه مى گردند. در پرتو شناخت دقيق حوزه و مفهوم عدالت و در دست داشتن ميزان عدل ، زمامداران وظيفه خويش را روشن مى شناسند، و مردمان نيز رفتار فردى و گروهى خويش را تصحيح مى كنند، و به اصول عدالت گردن مى نهند. در برخى از احاديث توجه به جزئيات و ريز مسائل را، در ((عدل مهدوى ))، چنين تبيين كرده اند:
امام صادق عليه السلام :
((اول ما يظهر القائم من العدل ، آن ينادى مناديه ان يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة ، الحجر الاسود و الصواف . (33) ))
- سخنگويان دولت مهدى ، از نخستين مرحله ، در مكه ، فرياد مى زنند: هر كس نماز فريضه خويش را، در كنار حجرالاسود و محل طواف خوانده است ، و اكنون مى خواهد نماز نافله بخواند، به كنارى رود، تا آن كس كه مى خواهد نماز فريضه بخواند، (بيايد و) بخواند.
اين يكى از مشكلات مردم در حج است كه كثرت طواف كنندگان موجب مى گردد تا طواف واجب بسيارى درست انجام نگيرد. از اين رو امام چنين دستورى را صادر مى كنند. و اين نهايت دقت است در اقامه عدل و احقاق حق و كمك به مسائل انسانى .
فراگيرى عدالت و گسترش آن حتى به درون خانه ها و خانواده ها و تشكيل خانواده بر اساس عدالت ، كارى دشوار است كه از نظر هر نظام حقوقى و اخلاقى بسيار سخت و شايد ناممكن است ، زيرا كه دست قانون و حتى تربيت و اخلاق ، به عنوان نظام ، به بيشترين بخشى از روابط درونى خانوادگى نمى رسد، و در خانه ها و خانواده ها مسائلى مى گذرد كه از نظر ناظران اجتماعى و قانونى و حتى تربيتى و اخلاقى پوشيده است . در دوران امام مهدى عليه السلام از سويى تربيت و ايمان و اعتقاد و پرورش اخلاقى مردم اصالتى ويژه مى يابد، و از سويى ديگر اجراى قانون و قاطعيت در اجراى حق و عدل تا بدانپايه پيش مى رود و عميق مى گردد كه در درون خانه ها عدل حاكم مى شود، و روابط داخلى و پنهانى زن و مرد و ديگر افراد خانواده در چهار چوب معيار و ميزان عدالت قرار مى گيرد.
امام صادق عليه السلام :
((اما والله ليد خلن (القائم ) عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر و القر. (34) ))
- مهدى ، عدالت را، همچنانكه سرما و گرما وارد خانه مى شود. وارد خانه هاى مردمان كند، و دادگرى او همه جا را بگيرد.
خاستگاه اصلى تصحيح روابط اجتماعى و سامانيابى جامعه ، جامعه كوچك خانواده است . در اين محيط كوچك و هسته نخستين زيست گروهى ، افراد مى آموزند كه چگونه يكديگر را مراعات كنند، و حق و حقوق متقابل را در نظر داشته باشند، و يكديگر را تحمل كنند، و آسايش هم را فراهم سازند. درباره اين گونه امور و هرچه مربوط به سلامت زندگى انسانى بشود و در اجراى عدالت نقش داشته باشد، اقدام جدى و عادلانه خواهد شد.
امام على عليه السلام :
((...فلا يترك عبدا الا اشتراه و اعتقه (35) و لا غارما الا قضى دينه ، و لا مظلمة لاحد من الناس الا ردها، و لايقتل منهم عبد الا ادى ثمنه ... و لايقتل قتيل الا قضى عنه دينه ، والحق عياله فى العطا، حتى يملا الارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا و عدوانا... (36) ))
- برده اى نمى ماند مگر اينكه (امام مهدى عليه السلام ) او را مى خرد و آزاد مى كند. و بدهكارى نمى ماند جز اينكه بدهى او پرداخت مى شود. مظلمه و حقى بر گردن كسى نمى ماند جز اينكه به صاحب حق باز گردانده مى شود. كسى كشته نمى شود مگر اينكه ديه آن را مى پردازد. و تنى به قتل نمى رسد مگر اينكه بدهيهاى او را مى پردازد، و خانواده اش را چون ديگر افراد جامعه اداره مى كند. (با اين روشها) زمين را از داد آكنده گرداند، پس از آنكه از بيداد و ستم آكنده باشد... .
در احاديث ، درباره شيوه رفتار و برنامه هاى امام منجى ، از مسائل شگفت آور و بظاهر كوچك سخن رفته است . مثلا در رواياتى آمده است كه در دوران ظهور پنجره هايى كه به معابر باز شده است بسته مى شود و ناودانها و راه آبهايى كه به خيابانها و كوچه ها مى ريزد مسدود مى گردد. اينگونه موضوعات كه در مسائل اجتماعى امورى فرعى و كم اهميت به شمار مى آيد، از تعميم و گسترش دقيق عدالت در آن دوران پرده بر مى دارد، و نشان مى دهد كه آسايش انسانها حتى در اين گونه امور نيز تاءمين خواهد گشت .
امام باقر عليه السلام :
((... و يوسع الطريق الاعظم (37) ... و يهدم كل مسجد على الطريق و يسد كل كوه الى الطريق ، و كل جناح و كنيف و ميزاب الى الطريق ...(38) ))
- (هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند) راههاى بزرگ و اصلى را توسعه مى دهد... و تمام مساجدى كه به گونه اى مانع ايجاد راه است خراب مى كند، و همه دريچه ها و پنجره هايى كه به راهها گشوده شده ، يا بالكنها و ناودانها و فاضلابهايى كه در (راههاى عمومى ) قرار گرفته است ، مى بندد.
مسائل ياد شده در سخن امام باقر عليه السلام ، هر كدام بنوعى بيانگر گسترش عدالت اجتماعى و تصحيح روابط انسانى و حدود زندگى است ، و نشان دهنده زدودن همه موانع زيست درست و معقول انسانها. به آن كوته فكرانى كه گمان مى كنند حكومتهاى الهى و معنوى به مسائل مادى زندگى توجه نمى كنند، تذكر داده شده است كه حتى اگر مسجدى مانع راه و معبر پر جمعيت عمومى بود و ويران مى گردد.
از ابعاد مهم و زير بنايى دادگرى ، در حكومت امام مهدى عليه السلام ، اجراى موازين عدالت دقيق درباره طبقه حاكم و كارگزاران دولت است . روشن است كه قوانين عدل و موازين دادگرى بايد به دست مجريان و كارگزاران حكومتى اجرا شود و تحقق پذيرد، و عطش واقعى انسانها را به عدالت در واقعيت و عينيت خارجى بر طرف كند. كار گزاران حكومت و مجريان امور، همواره و در طول تجربه تلخ تاريخ ، خود از دشواريهاى بزرگ ساختن جامعه انسانى بوده اند و خواهند بود، زيرا كه مديران جامعه و مجريان امور انسانهايى از متن جامعه اند، و ساختارى فكرى و فرهنگى دارند، و همسان همه مردم به اقدام و عمل دست مى زنند، حال چگونه مى توان اجتماعى را پس از ايجاد انقلاب و دگرگونى در كل نظام آن ، به دست گروه و بخشى از مردم همان جامعه سپرد، و اميد داشت كه اصول انقلابى عملى گردد، و معيارهاى پيشين بكلى كنار زده شود؟ اين مشكل در دوران ظهور چگونه حل خواهد شد؟
خطر ديگرى نيز كارگزاران و مديران جامعه و نظام نو بنياد و انقلابى را تهديد مى كند. و آن اين است كه انقلاب همواره در معرض اين خطر قرار دارد، كه به ((نظام )) تبديل شود. و آنان كه در آغاز - به عنوان يك مسؤ وليت و وظيفه انقلابى - پستى را پذيرفتند و با ايثار و فداكارى به اجراى كارى تن دادند، بتدريج به عنوان پست و شغل و مقام به كار خويش بنگرند، و كم كم در خط سلطه طلبى و برترى جويى و منافع خواهى بيفتند. و اين مشكل ديگرى است كه همه انقلابها بدان دچارند. و منشاء آن ، تحول تدريجى انقلاب به نظامگرايى ، و انقلابيون حكومتگران و حكومتگران به سلطه طلبان است . در اينجاست كه آرمان عدالت اجتماعى - كه در آغاز هر حركت و انقلاب هدف اصلى است - فراموش مى شود.
اين موضوع ، در نظام و انقلاب بزرگ و الهى امام موعود عليه السلام ، منتفى است ، زيرا كه در گام نخست ، كارگزاران حكومت حضرت مهدى عليه السلام ، انسانهاى ساخته شده و تربيت يافته اى هستند، كه ترس از خدا و پايبندى به تعهد و تكليف با خون آنان عجين شده ، و ايمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است . آنان در سير باطنى و روحى كه پيموده اند، از قيد اميال و شهوات و گرايشها و كششهاى نفسانى آزاد گشته اند، و به ملكه عدالت راستين دست يافته اند (39) در مراحل بعد كه انقلاب نهايى آن امام گسترش مى يابد و قلمرو حاكميت مهدوى عليه السلام به همه نواحى جهان كشيده مى شود، و بضرورت كارگزاران ديگرى (به نمايندگى از امام و كارگزاران اصلى در نقطه مركزى ) انتخاب مى شوند، و به اطراف جهان گسيل مى گردند، در مورد آنان - صرف نظر از انتخاب بر اساس موازين درست و شايستگيهاى اصولى - سختگيرى فراوان مى شود، و با مراقبت كامل ، از ناحيه دولت مركزى ، به كارى و منصبى گمارده مى شوند، و همواره اعمال و رفتارشان زير نظر است . ماءموران مخفى و چشم و گوشهاى دولت مركزى ، بيش از آنكه مردم را زير نظر بگيرند، به اعمال و رفتار كارگزاران دولت مى نگرند، زيرا روشن است كه اگر مجموعه مديران يك جامعه صالح و عادل و متعهد باشند، منبع و خاستگاه اصلى تزريق شايستگى و درستى به رگهاى جامعه و كل اندام اجتماعى پديد گشته است . و اگر آنان صالح و شايسته نباشند، نشر عدل و صلاح در سطح جامعه به دست چه كسانى انجام خواهد يافت .
اين موضوع در احاديث مربوط به امام منجى ، بارها مورد تاءكيد قرار گرفته است ، يعنى كه آن حضرت نسبت به كارگزاران و ماءموران دولت خويش بسيار سختگير است ، و با آنان بر خوردهايى شديد و نرمش ناپذير دارد:
امام على عليه السلام :
((... ياخذ الوالى من غيرها، عمالها على مساوى اعمالها...)) (40)
-... او عمال و كار گزاران حكومتهاى جور را بر آنهمه كار بد كه كرده اند مؤ اخذه مى كند...
امام على عليه السلام :
((... لينز عن عنكم قضاة السوء و ليقبضن عنكم المراضين ، و ليعزلن عنكم امراء الجور، و ليطهرن الارض من كل غاش ... (41) ))
-... امام مهدى عليه السلام قاضيان زشتكار را كنار مى گذارد، و دست سازشكاران (42) را از سرتان كوتاه مى كند، و حكمرانان ستم پيشه را عزل مى نمايد، و زمين را از هر نادرست و خائنى پاك مى سازد.
امام مهدى عليه السلام كار گزاران حكومتهاى پيشين را كنار مى گذارد و دست آنان را از جامعه كوتاه مى كند، و در برابر انحرافها و كجرويهاى طبقه حاكم ، خشن و قاطع مى ايستد، و كژى و خلافى از آنان را نمى بخشد، و پهنه زمين را از زمامداران ستمگر پاك مى سازد.
((المهدى سمح بالمال ، شديد على العمال ، رحيم بالمساكين . (43) )) - مهدى ، بخشنده است . او درباره عمال و كار گزاران و ماءموران دولت خويش بسيار سختگير است ، و با ناتوانان و مستمندان ، بسيار دلرحم و مهربان .
با سختگيرى و اعمال روش دور از نرمش و چشم پوشى ، درباره كارگزاران حكومت و مجريان امور، امام موفق مى شود روشهاى عادلانه خويش را در جامعه جامه عمل بپوشاند، و نمونه كامل و آرمانى حكومت و نظام دادگستر را به همگان بنماياند، و اصلى ترين مشكلى را كه همه حكومتهاى بشرى در طول تاريخ گرفتار آن بودند از ميان بردارد. در دوران آن امام منجى ، نخست از كارگزاران و دست اندركاران و همه مجريان امر خواسته مى شود كه به موازين عدالت پايبند باشند و بدان عمل كنند. و بدينسان اين اقدام عملى مهم ، از متصديان امور به ديگران سرايت مى كند. و اين خود بهترين شيوه و روش است كه توده هاى مردم بنگرند و ببينند كه سر رشته داران كارها نخست خود به حق و عدل تن داده اند، و همه تبعيضها و اعمال نفوذها و برترى طلبيها و امتياز خواهى را زير پا گذاشته اند و از اين طبقه حاكم ديگر سازشكارى ، رشوه گيرى ، حق كشى و امتياز دهى بيجا انتظار نمى رود.
از ابعاد مهم و زير بنايى ديگر، در ساختن جامعه عادلانه ، راهيابى و نفوذ عدلت در درون روح افراد، و بر قرارى عدل و تعادل اخلاقى و تربيتى در ميان توده است . تربيت معنوى و تصحيح اخلاق افراد، در حد بالا و آرمانى ، در دوران ظهور نيز از جمله اهداف است . و اين موضوع از عوامل ساختن جامعه و برقرارى روابط عادلانه است . حق جويى و عدالت خواهى - در پرتو تربيت درست و تصحيح اخلاق و برقرارى عدل و تعادل باطنى - به عمق انديشه و ژرفاى روان مردمان نفوذ مى كند، و محور گرايشها و گزينشهاى آنان قرار مى گيرد. از اين رو، هر قانون و معيار عدل گستر و بر حقى ، داراى زمينه هاى درونى انسانى است ، و با انگيزه هاى فردى و روحى انتخاب و اجرا مى شود.
در زمينه عدالت اخلاقى و تعادل باطنى ، در احاديث ، بر محورهايى تكيه شده است ، از آن جمله راستگويى و اجتناب از دروغ ، و خوش بينى ، و مهرورزى و پرهيز از كينه توزى و دشمنى . در جامعه اسلامى مهدوى ، انسان به انسان دروغ نمى گويد، و راستگويى اصل و معيارى تخلف ناپذير در روابط خواهد بود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((... به (بالمهدى عليه السلام ) يمحق الله الكذب و يذهب الزمان الكلب ...))
- به دست (مهدى ) خداوند دروغگويى را در (روابط اجتماعى ) محو مى كند، و روزگار آزمندى (سختى و فشار) را به سر مى آورد.
دروغ ، در روابط اجتماعى ، زمينه بيداد و ظلم و حقكشى و فساد و انحطاط است . چه بسيار ظلمها و ستمها كه از راه دروغ و وارونه جلوه دادن حقها و حقوقها پديد مى آيد. به اين دليل براى مبارزه با ستم و فساد و انحطاط بضرورت بايد دروغ محو گردد. دروغ اطمينان و اعتماد افراد را به يكديگر نيز از بين مى برد، و جامعه را دچار بى اعتمادى و سوءظن مى كند. نتيجه حتمى چنين وضعى گسترش ترس و دلهره و عدم اعتماد ميان مردم است . در ميان افرادى كه راستگويى به صورت يك اصل پذيرفته شده باشد، امنيت به معناى واقعى كلمه و در همه ابعاد حيات فردى و اجتماعى تحقق مى يابد. امنيت اقتصادى ، امنيت سياسى ، امنيت اجتماعى و... زيرا روشن است كه انسان در اجتماع راستگو مى داند كه بايد كالايش را به بهاى واقعى بفروشد، و هر كالايى را به بهاى واقعى بخرد. از اين نظر كاملا مطمئن است در آسايش و فراغت به سر مى برد. و همين امر به همه بخشهاى ديگر اقتصادى و ارتباطى جامعه حكمفرماست . امنيت سياسى نيز از همينجا به دست مى آيد، زيرا هر چه مى شنود و هر اصل و آموزش و تبليغى مى بيند كه رنگ سياسى دارد، باور دارد كه راست است و مقرون به حقيقت . اين است كه مى تواند با كمال امنيت خاطر و راحتى وجدان و بدور از هر گونه نگرانى ، از معيارها و خط و ربطها پيروى كند. امنيت اجتماعى نيز تنها در جامعه راستگويان وجود دارد. در اين جامعه مردمان هيچگونه هراس و بيمى از يكديگر ندارند، و همه با اطمينان كامل با يكديگر رابطه بر قرار مى كنند، و به زندگى خويش ادامه مى دهند. اين است كه در دوران ظهور، كذب و دروغ ، از جامعه ها رخت برمى بندد.
در كار ساختن يك جامعه سالم ، بايد زمينه هر نوع طبقه سازى و پديد آمدن برتريهاى طبقاتى محو گردد. و عواملى كه جامعه ها را به طبقات گوناگون اقتصادى (اشراف سرمايه داران و بينوايان )، و سياسى (طبقه حاكم و فرمانفرما و طبقه محكوم و فرمانبر)، و نظامى (طبقه قدرتمند و مسلح به ابزار و طبقه فاقد ابزار نظامى )، و فرهنگى (طبقه دانشمند و متفكر و شاعر و هنرمند و... و طبقه بيسواد و ناآگاه و...)، تقسيم مى كند از ميان برود، و همگان بر اصل عدل و معيار و ميزان عدالت در كنار هم و با حقوقى مساوى زندگى كنند، و مردمان با وجود شغلها و كاردانيها و كارآييهاى گوناگون فردى و گروهى ، به خدمتگزارى و اداره جامعه بپردازند، و هر كس در هر بخش و پست و مقام و پايگاه قدرت اجتماعى كه قرار دارد با ديگر افراد به اصل عدل و معيار حق رفتار نمايد، و از هر گونه امتياز خواهى و سلطه طلبى دورى گزيند.
در دوران ظهور، اين چگونگى نيز تحقق مى يابد. يعنى انسانها به شخصيت و ارزش واقعى خويش مى رسند، و بند ذلت و بردگى از همه برداشته مى شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...به (بالمهدى )... يخرج ذل الرق من اءعناقكم ...))
-...به دست مهدى عليه السلام بندهاى بردگى از گردن شما همه گشوده مى گردد...
منظور بردگى توده هاى انسانى براى حكومتهاى خودكامه ، سرمايه داران ، كارخانه داران و زمين داران بزرگ و امثال آنان است ، كه هستى و نيستى توده هاى مردم را در دست دارند و سرنوشت مردم همه در دست مراكز قدرت و گروههاى مسلط در جامعه است ، و آدميان به ظاهر آزاد زندگى مى كنند، ليكن با مطالعه عميق در روابط اجتماعى روشن مى گردد كه افراد در اينگونه نظامها و زير بار آن سلطه ها، سرنوشتى اسارت بار دارند، و همه جوانب زندگى و فكر و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سياست و همه چيزشان اسير پنجه قدرتهاى مسلط جامعه است . و اين قدرتهاى مسلط يا خود حكومتها هستند، (چنانكه در برخى نظامها چنين است )، يا جريانهايى هستند كه حكومتها عامل دست آنهايند، مانند حكومت هاى سرمايه دارى . در هر دو نوع اين حكومتها، انسان آزادگى واقعى و در خور را ندارد، و اسير و برده است ، اسارت و بردگييى سهمگين تر از بردگيهاى دوران گذشته .
اين نوع بردگى كه ارمغان جامعه هاى صنعتى و ره آورد شوم تكنولوژى و مكاتب سياسى و اقتصادى جديد است ، از روابط ناانسانى و ظالمانه اقتصادى و سياسى بر مى خيزد، روابطى كه بر معيار منافع طلبى و مال پرستى و سلطه جويى است ، كه به حق و عدالت پشت كرده و ارزشهاى انسانى را ناديده گرفته است . اين چنين شيوه ها و روشها دست آوردى ندارد جز به زنجير كشيدن انسانها، و به بيگارى گرفتن افراد، و به كار اجبارى گماردن ، و استثمار حقوق ، و زير پا نهادن ارزش واقعى انسانها.
انسانها در اينگونه اجتماعات ، اسير نظام اقتصادييى هستند كه از بالا تعيين مى شود و بر آنان تحميل مى گردد. اسير نظام فرهنگى هستند كه براى ايشان تدوين كرده اند. در بند شبكه هاى اجتماعيى هستند كه اهرم اصلى آن در دست مراكز قدرت و دولتهاست . اسير نظام هنرى و احساسيى هستند كه با معيارهايى از پيش ساخته و با هدفها و انگيزه هاى ويژه ، به اذهان و افكار مردم ديكته مى شود. از اين رو، انسانهاى قرن ما، بردگانى بظاهر آزادند. ذوق ، هنر، انديشه و ابتكارشان همه كاناليزه شده و هدايت شده است . مجموعه اين بندها و شبكه هاى پيچيده بر سر راه انسان ، او را از گوهر اصلى و ماهيت انسانى خويش تهى ساخته است ، آزاد شدن از اين نوع بردگى ، به معناى آزادى همه استعدادها و خلاقيتها و نيروهاى نهفته انسانى است . و اين آزادى است كه در پرتو عدالت واقعى مهدوى عليه السلام تحقق مى پذيرد، و ذلت و اسارت كلى انسان كه در سايه نظامهاى ستم بنياد بر بشريت تحمل شده بود، ره نيستى در پيش مى گيرد.
از ديگر امورى كه در احاديث بر آن تاءكيد شده است ، محو كينه توزى و جايگزينى مهرورزى و دوستى در دلهاست . و اين بى گمان از فروغ جاودانه عدالت است كه در جامعه پرتو مى افكند و سرزمين دلها را از كينه توزى و دشمنى مى شويد و آكنده از مهر و محبت مى سازد. هنگامى كه ميزان عدالت در ميان مردمان نهاده شد، و سر سوزنى از آن تخلف نگرديد، و در هر برخوردى حقوقى ، حق به حقدار داده شد، و در هر تضاد اجتماعى كه پاى منافعى در ميان بود با آيين عدالت رفتار شد، جايى براى كينه ها و بدگمانيها و دشمنيها باقى نمى ماند.
سخنى والا و عميق در اين بعد از فلسفه اجتماعى عدالت گسترى از بانوى اكرم حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليه السلام روايت شده است :
((...والعدل تنسيقا للقلوب ... (44) ))
- عدالت مايه پيوند يافتن دلها (و تحكيم روابط اجتماعى ) است ...
انسانها، در ظلمت تبعيض و بيعدالتى دلهايشان از هم مى گسلد، و كينه توزى و دشمنى و درگيرى در ميانشان رسوخ مى كند، و راه تضاد و ناسازگارى و برخوردهاى ناهنجار به روى آنان گشوده مى گردد.
در نظام عدل بنياد مهدوى عليه السلام با اجراى دقيق عدالت ، ريشه تبعيضها، بى عدالتيها، ستمها، ناراحتيها، نگرانيها، بدبينيها، و كينه توزيها از دلها بر مى آيد و انسانها بى بيم و هراس و بدون هيچ نگرانى از تضييع حقى ، در كنار يكديگر و با دلهايى سرشار از لطف و محبت با يكديگر زندگى مى كنند.
امام على عليه السلام :
((... و لو قام قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد... (45) ))
-... آنگاه كه قائم ما عليه السلام قيام كند... كينه ها از دلها بيرون رود...
اكنون و با توجه به اين امور روشن مى گردد كه چگونه عدالت اجتماعى ، اخلاق فردى و روابط درونى و پيوندهاى روحى انسانها را بهبود مى بخشد، و درون آدمى را از هر گونه ديو سيرتى و زشت خويى سالم مى سازد. و اين خود درس آموزنده اى است براى همه مربيان اجتماعى و مصلحان اخلاقى و سياستمداران متعهد، كه از چه راه بروند تا نتيجه بگيرند، و چه شيوه هايى بكار بندند، تا جامعه صالح و انسان صالح بسازند. اگر سالهاى سال با تبليغ زبانى از بهبود روابط انسانى و مهرورزى و دوستى انسانها سخن بگويند، و در زبان با كينه توزى و دشمنى بستيزند، تا هنگامى كه روابط اجتماعى ظالمانه و بيدادگريهاى اقتصادى و سياسى و... را از ميان بر ندارند، ريشه كينه توزى و دشمنى و عدم سلامت روانى را باقى گذارده اند. و از اين ريشه اهريمنى همواره جوانه ها و شاخه ها خواهد روييد.