بازگشت

چگونه قدرتها در برابر او سر فرود مي آورند؟


اين سؤ ال در صدر سلسله پرسشهايى است كه پيرامون ظهور امام عصر عليه السلام مطرح مى گردد.

بـسـيارى مى پرسند كه : ((چگونه حكومتها در برابر امام مهدى عليه السلام خاضع مى گردند؟))

((چگونه آن اصلاحگران بزرگ جهانى بر حكومت و دولتها پيروز مى شود؟))

((و مـوضـع حـكـومـتـهـا و قـدرتـهـاى بـزرگ جـهانى در برابر آن حضرت چگونه خواهد بود؟))

ايـن مـوضـوع ، بـراسـتـى مـوضـوع حـسـاسـى اسـت و پـاسـخ آن نياز به اندكى شرح و تحليل دارد بدين صورت :

1 ـ حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه حـكـومـتـهـا و دولتـهـا، هـمـواره از افـراد تشكيل مى گردند و همان افراد هستند كه در كنار هم ، دست در دست هم ، هياءتهاى حاكمه را مـى سـازنـد و روشـن اسـت كـه هـر انـسانى از اين هياءتهاى حاكمه ، به گونه اى امور و رخدادها را ارزيابى نموده و حوادث را مى فهمد.

2 ـ حكومتها در حيات خويش به سلاح و مهمات تكيه دارند و سلاح نيز در دست ارتشهاست ، در دست بزرگترين فرمانده تا كوچكترين فرد ارتش و يا نيروهاى مسلح .

3 ـ و نـيـز حـكـومـتـهـا بـر نـيـروهـاى مـسلحى چون : پليس ، نيروهاى انتظامى ، دستگاههاى اطلاعاتى ، ارتش خلقى و پاسداران رنگارنگ تكيه دارند و اينها همه ، دستگاههايى هستند كـه حـكـومـتها و دولتها بدانها تكيه مى كنند و بوسيله آنها قدرت و نيرو مى يابند و با دست آنها با مخالفان خويش مى جنگند و آنان را سركوب مى كنند.

ايـنـك جـاى سـؤ ال اسـت كـه اگـر نـيـروهـاى مـسـلح و دسـتـگـاهـهـاى عـريـض و طـويـل كـه حكومتها بدانها تكيه مى كنند با حكومت موافق نبودند يا فرمانبردارى نكردند، ديگر از دولتها چه كارى ساخته است ؟

بعبارت ديگر: ((هياءت حاكمه يا سران نظامى كه نيروهاى نظامى آن را از نظر فكرى و عقيدتى با آنان موافق نباشند، چه مى كنند؟))

حـكـومـتـها همواره از ارتش و نيروى نظامى خويش بيشتر از نيروى بيگانه مى هراسند چرا كـه بـر نـيـروى خـارجـى مـمـكـن اسـت بـوسـيـله نـيـروى مـوجـود در داخـل پيروز شد و آن را نابود ساخت ، اما بر ارتش خودى ، هنگامى كه همه ستون و بدنه و راءس يا بيشتر آن ، سر به طغيان و شورش برداشت ، چه مى توان كرد؟

دولتـها در برابر نيروهاى مسلح خويش هنگامى كه از آنان جدا شوند يا از نظر فكرى و عقيدتى با دولت خويش ‍ مخالف باشند، قدرتى ندارند.

آرى ! تـنـهـا وسيله رويارويى با چنين ارتش نظامى ، كمك گرفتن از ملت و يارى جستن از تـوده هـاى مـردم است و اين تلاش نيز هنگامى كه مردم به ارتش بپيوندند و يك صدا، بر ضد هياءت حاكمه بشورند با شكست روبرو مى گردد و حكومت سقوط مى كند.

در بـحـثـهـاى گـذشته ، خاطر نشان ساختيم كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله به هـنـگـامه خبر دادن از ظهور امام مهدى عليه السلام فرمود: (( انه يخرج بالسيف . ))

يعنى او با شمشير عدالت قيام خواهد كرد.

و ايـن سـخـن را بـرخـى به تمسخر گرفته و وسيله تاخت و تاز قرار داده و مى گويند: ((از شـمـشـيـر، در بـرابـر سـلاحهاى مرگبار كه اگر بكار افتد، همه چيز را به خاك و خاكستر تبديل مى كند، چه كارى ساخته است ؟

از سلاحهاى ويرانگر و مخربى چون : انواع بمبها، اقسام مسلسلها، انواع و اقسام تفنگها، تـانـكـهـا، زره پـوشـهـا، نـفـربـرهـا، هـواپـيـمـاهـا و ديـگـر وسـايـل جـنـگـى زمـيـنـى ، هـوايـى ، دريـايـى كـه اگـر بـه كـار افـتـد، نـسـل بـشـر را از صـفحه روزگار بر مى دارند، آخر در برابر اينها شمشير چه ارزشى دارد؟ و اثر آن در برابر اين سلاحهاى ويرانگر و نابود كننده و سريع چيست ؟))

براى پاسخ به اين سؤ ال مقدمه اى ترسيم مى گردد، اميد كه مفيد افتد.

مقدمه :

از انبوه رواياتى كه گذشت به اين واقعيت تصريح دارد كه حضرت عيسى عليه السلام بـه هـنـگـام قـيـام امام مهدى عليه السلام ، از آسمان فرود مى آيد و ضمن اقرار و تصديق وجـود گـرانـمايه آن اصلاحگر بزرگ جهانى به او اقتدا مى كند. و اين مطلب ثابت شده اسـت كـه خـداوند، عيسى عليه السلام را به آسمانها برده است ، چرا كه كشته شدن او را به دست دشمنان رد مى كند و مى فرمايد:

(( وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا المَْسِيحَ عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ رَسولَ اللّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صلَبُوهُ وَ لَكِن شبِّهَ لهَُمْ وَ إِنّ الّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِى شكٍ مِّنْهُ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظنّ ِ وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِينَا بَل رّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ ... . ))

يعنى : و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح ، پسر مريم ، پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكشيدند بلكه كار بر آنان مشتبه شد و بى ترديد آنانكه در مـورد او اخـتـلاف مـى كـردنـد خـود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند و تنها پيرو پندار خود بودند و عيسى را به يقين نكشته بودند.

عـلاوه بـر قـرآن شـريـف و نيز روايات پيرامون صعود حضرت عيسى به آسمان ، بسيار اسـت و بـيـانـگـر ايـن واقـعـيـت كه او در آسمانها زنده و روزى مى خورد و اينك از صعود او بيشتر از 1900 سال مى گذرد.

و نـيـز ايـن روايات به صراحت بيانگر اين واقعيت است كه عيسى عليه السلام به هنگامه قيام امام مهدى عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و به آن گرامى اقتدا مى كند و به امامت او نماز مى گذارد.

راسـتـى كـه حـكـمـت بـالغـه خدا و تدبير عظيم او را نظاره كنيد كه چگونه حضرت عيسى عـليه السلام را به آسمانها صعود مى دهد تا او را براى روزى بسيار شكوهبار و هدفى شكوهمند و مقصدى والا، ذخيره سازد

راسـتـى چـه ثـمـره ، چه فايده و چه حكمتى در فرود آمدن عيسى عليه السلام به زمين در قيام جهانى امام مهدى عليه السلام است ؟ و چه رابطه اى ميان اين فرود و آن ظهور هست ؟

كه از يك سو امام گرانقدر و پرشكوهى كه براى اصلاح زمين و زمان ذخيره شده است بپا مـى خـيـزد و خـورشيد جهان افروزش از پس ابرهاى غمبار غيبت طلوع مى كند و از دگر سو پـيامبر بزرگى كه در آسمانها ذخيره شده است فرود مى آيد و ضمن تصديق قيام جهانى مـهـدى عـليـه السلام به او اقتدا مى كند؟ راستى چه رابطه اى ميان اين دو رخداد شكوهمند است ؟

و چه مناسبتى ميان اين دو حادثه بى نظير مى باشد؟

پـيـش از هر چيز شايسته است فراموش نكنيم كه شمار مسيحيان جهان اكنون از هزار ميليون نفر مى گذرد، به عنوان مثال :

زمـامـداران و دولتـهـا و مـلتـهـاى اروپـا هـمه يا بيشترشان مسيحى اند، بيشتر زمامداران و حـكـومـتـهـا و مردم قاره سياه ، مسيحى هستند، همينطور دولتهاى آمريكاى شمالى و جنوبى و عـقـيـده مـسـيـحـيـان نـيـز در مورد عيسى عليه السلام مشهور است كه قرآن ضمن انتقاد، آن را ترسيم و تصحيح مى كند. بدين صورت :

1 ـ (( وَ قَالَتِ النّصارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ . ))

و نصارى گفتند كه عيسى پسر خداست .

2 ـ (( وَ إِذْ قَالَ اللّهُ ياعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنت قُلْت لِلنّاسِ اتخِذُونى وَ أُمِّىَ إِلَهَينِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سبْحانَك مَا يَكُونُ لى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْس لى بِحَقٍ إِن كُنت قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فى نَفْسى وَ لا أَعْلَمُ مَا فى نَفْسِك إِنّك أَنت عَلاّمُ الْغُيُوبِ . ))

يـعـنـى : و يـادآور آنگاه را كه خدا به عيسى بن مريم گفت : ((آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را جز خدا به خدايى گيرند؟))

گـفـت : ((تـو را بـه پـاكـى ياد مى كنم ، مرا نسزد چيزى بگويم كه شايسته آن نباشم اگر من چنين گفته بودم تو خود مى دانستى تو به آنچه در ضمير من مى گذرد دانايى و من از آنچه در ذات تو است بى خبرم ، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى .))

3 ـ (( لّقَدْ كفَرَ الّذِينَ قَالُوا إِنّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ . ))

يعنى : آنان كه گفتند: ((خدا، همان مسيح پسر مريم است .)) كافر شدند.

شاعر در مورد عقيده آنان به مسيح عليه السلام مى گويد:

(( عجبا للمسيح بين النصارى

حيث قالوا: ان الا له اءبوه

ثم قالوا: ابن الاله اله

ثم قاموا بجهلهم عبدوه ))

يـعـنـى : در مـورد مـسيح ، ميان پيروانش در شگفتم هنگامى كه مى گويند: ((خدا، مسيح است .))

آنـگـاه مـى گـويـنـد: ((فـرزنـد خـدا، هـمـان خداست .)) و سپس ناآگاهانه و متعصبانه به پرستش او قيام مى كنند.

ما در روزگار خويش به نشريات گمراه كننده اى كه مبشران و مبلغان مسيحى آنها را چاپ و تـوزيـع مـى كـنند، بر مى خوريم كه در عصر فرهنگ و دانش نيز همين خرافه و دروغ به صراحت آمده است . و آنان تصريح مى كنند كه : ((عيسى ، خداست .)) و ((خدا، همان عيسى اسـت و او خـداى نـجـات دهـنـده اسـت .)) و سـخـنانى از اين قماش ‍ بافته هاى كفر آلود كه بـراسـتـى خـدا برتر و بالاتر از بافته هاى آنانست . و او بلند مرتبه و بزرگ از هر آنچه شرك گرايان مى پندارند، پاك و منزه است .

بـه هـر حـال بـحـث در ايـن اسـت كـه : مـسـيحيان با اين عقيده و انديشه در مورد عيسى عليه السـلام هـنگامى كه در سراسر جهان بشنوند كه حضرت مهدى عليه السلام آن اصلاحگر بـزرگ عـصـرهـا و نسلها ظهور نمود و عيسى عليه السلام نيز از آسمان فرود آمده و ضمن تـصـديـق آن حـضرت و اقرار به امامت او و كمك به قيام جهانيش ، به او اقتدا نموده و به امـامـت او نـمـاز مى خواند، در اين صورت آيا در سراسر گيتى حكومت و دولت و ملتى پيدا مى شود كه مسيحى باشند و باز هم با قيام جهانى امام مهدى عليه السلام مخالفت ورزند؟ و با او سر ستيز درآيند؟

روشـن است كه هرگز! بلكه همه مسيحيان به پيروى از عيسى عليه السلام و به دستور او زير پرچم امام عصر عليه السلام وارد مى گردند و اسلام واقعى را خواهند پذيرفت و از طرفداران امام عصر عليه السلام خواهند شد.

اينك رواياتى را در اين مورد مى آوريم :

1 ـ از امام باقر عليه السلام آورده اند كه ضمن حديث مفصلى فرمود:

(( ...فـاذا اجـتـمـع عنده عشرة آلاف رجل ، فلا يبقى يهودى و لا نصرانى الا آمن به و صدقه ... . ))

يـعـنـى : هـنـگـامى كه ده هزار نفر پيكارگر و آگاه بر گرد آن حضرت گرد آمدند ديگر يـهودى و مسيحى يافت نمى شود جز اينكه به او و قيام جهانى اش ايمان مى آورند و او را تصديق مى كنند.

2 ـ اين روايت بصورت ديگرى نيز آمده است كه مى فرمايد:

(( ... فـاذا اجـتـمـع عـنـده العـقـد ـ عـشـرة آلاف رجـل ـ فـلا يـبـقـى يـهـودى و لا نـصـرانـى و لا اءحـد ممن يعبد غير الله تعالى الا آمن به و صـدقـه و تـكـون المـلة واحـدة . مـلة الاسـلام و كـل ما كان فى الاءرض ـ من معبود سوى الله تعالى ـ تنزل عليه نار من السماء فتحرقه . ))

يـعـنـى : هـنـگـامـى كـه بـرگـرد امام مهدى عليه السلام پس از ظهورش ده هزار نفر انسان سـاخـتـه شده و فداكار، گرد آمدند، همه يهوديان و مسيحيان و كسانى كه جز خداى يگانه را مى پرستند، به امامت و راه و رسم او ايمان مى آورند و قيام جهانى و دگرگونسازش را تصديق و تاءييد مى كنند. آنگاه است كه همه ملتها يك ملت مى شوند، ملت اسلام و پيروان همه اديان به دين آسمانى اسلام مى گروند و همه معبودهاى دروغين مورد غضب خدا قرار مى گـيـرنـد و آتشى از آسمان فرود آمده و آنها را طعمه خويش مى سازد و همه را به خاكستر تبديل مى كند.

3 ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود:

(( اذا بـعـث السـفـيـانـى الى المـهـدى جـيـشـا فـخـسـف بـه بـالبـيـداء و بـلغ ذلك اءهـل الشـام قـالوا لخـليـفـتـهـم : ((قـد خـرج المـهـدى فـبـايـعـه و ادخل فى طاعته ، و الا قتلناك .))

((فـيـرسـل اليـه بـالبـيـعـة و يـسـيـر المـهـدى عـليـه السـلام حـتـى يـنـزل بـيـت المـقـدس و تـنـقـل اليـه الخـزائن و تـدخـل العـرب و العـجـم و اءهـل الحـرب و الروم و غـيـرهـم فـى طـاعـتـه ، مـن غـيـر قتال ، حتى تبنى المساجد بالقسطنطنية و مادونها. ))

يـعـنـى هـنـگـامـى كـه سـفـيـانـى سـپـاهـى را بـسـوى مـهـدى عـليـه السـلام گـسـيل مى دارد و آن سپاه در بيابانى در ميان مكه و مدينه به زمين فرو مى رود و خبر اين حـادثه دهشتناك به شام و مردم آن رسد، آنان به زمامدار خويش مى گويند: ((مهدى نجات بخش ، ظهور كرده است ، با او بيعت كن و اطاعت او را گردن گذار! در غير اين صورت تو را نابود خواهيم ساخت .))

و او نـيـز بـه نـاچـار بـراى بـيـعت با امام مهدى عليه السلام گروهى را مى فرستد و آن حـضـرت هـمـه جـا را در مـسـيـر خـودش ‍ فـتـح مى كند تا در بيت المقدس فرود مى آيد. همه گـنـجـيـنـه هـا بـسـوى او انـتـقـال مـى يـابـد و عـرب و عـجـم ، اهـل حـرب و روم و ديـگران ، حكومت عادلانه و راه و رسم انسانساز و رهايى بخش او را بى آنـكـه بـا او پـيكار كنند مى پذيرند. آنگاه حركت جهانى او تا جايى پيش مى رود كه همه جا، نداى توحيد و عدالت ، طنين افكن مى شود و در قسطنطنيه و فراتر از آن و... مساجد را بنياد مى كند.))

و با اين بيان ، استفاده از سلاح ، ضرورت پيدا نمى كند و انواع اسلحه ها بى آنكه به وجود آنها احساس نياز شود، كنار گذاشته مى شودامـا يهود هم ، بر گرد آن خورشيد جهان افروز حلقه مى زنند و او ((الواح تورات )) را كـه در نقاط خاصى مدفون است ، براى آنان خارج مى سازد و آنان در ميان آن نوشته هاى آسـمـانـى ، ويـژگـيـهـا و نشانه هاى امام مهدى عليه السلام را مى يابند و همگى اسلام را پذيرفته و در خط امامت او گام مى سپارند.

از امام باقر عليه السلام در اين مورد آورده اند كه فرمود

(( و انـمـا سـمـى المـهـدى ، لانـه يـهـدى الى اءمـر خـفـى و يـسـتـخـرج التـوارة و الانجيل من اءرض يقال لها انطاكية . )) (656)

يعنى : تنها بر اين جهت نام مبارك حضرت قائم عليه السلام ، مهدى ناميده شد كه از جانب خـدا، بـه هـر كـار نـهـان و سـرى هـدايـت مـى شـود و تـورات و انجيل را از نقطه اى از زمين كه انطاكيه نام دارد، خارج مى سازد.

و در برخى از روايات آمده است ، كه : ((مهدى عليه السلام ، مهدى ناميده شد، چرا كه به اسـفـار تـورات راهنمايى مى گردد و آن را از كوههاى شام خارج مى سازد و يهود را بدان فـرا مـى خـوانـد و آنـان بر آن كتابها بصورت دسته جمعى و سى هزار نفرى تسليم مى گردند.)) (657)

در كتاب ((اسعاف الراغبين )) است كه :

((حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام ((تـابـوت سـكـيـنـه )) بـنـى اسـرائيل را از غار انطاكيه و ((اسفار تورات )) را از كوهى در شام خارج مى سازد و با آن با يهود بحث و گفتگو مى كند و بسيارى از آنان تسليم مى گردند.)) (658)

بـه هـر حال ، ظاهر مطلب اين است كه در مرحله نخست ، سى هزار نفر از يهود، حق و عدالت را پذيرفته و به اسلام ايمان مى آورند. آنگاه اين گرايش به حق و پذيرش اسلام بى وقفه ادامه مى يابد تا همه يهوديان مسلمان شده و به امامت مهدى عليه السلام و راه و رسم زندگى ساز و قيام نجات بخش او ايمان مى آورند.

آنـچـه آمـد مـربـوط به يهود و نصارى و ايمان آنان به اسلام و قيام جهانى حضرت مهدى عـليـه السـلام و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى بود. اما اينك جاى آن است كه بنگريم و بدانيم كه پيروان ديگر اديان و مرامها چه خواهند كرد؟

روشـن است كه اين دگرگونى عظيم و ناگهانى كه ـ با قيام حضرت مهدى عليه السلام و فـرود آمـدن عـليـه السـلام از آسمان و اقتداى به آن حضرت و تصديق او ـ در دولتها و مـلتـهـا در سـراسـر جـهان پديدار مى گردد، بزودى اثر عميق خويش را در نظامهاى لائيك هـمـانـنـد چـيـن و شـوروى و بـيـشتر كشورهاى خاور دور مى گذارد؛ چرا كه آنان مى توانند خـويـشتن را در برابر حقيقت بزرگ و دگرگونسازى كه مسير تاريخ و زندگى جهانيان را تـغيير مى دهد به نادانى و ناآگاهى زنند. بويژه كه امام مهدى عليه السلام متفكران و انـديـشـمـنـدانـى را بـه عـنـوان پـيـام رسـان و مـبـلغ اسـلام ، بـسـوى مـلتـهـا و دولتـهـا گـسـيـل مـى دارد تا اسلام را آن گونه كه هست ، بى هيچ كم و كاست و افراط و تفريط و افـزودن چـيـزى بـر آن ، بـه بـشـريـت بـشـناسانند. اينجاست كه دولتهاى لائيك نيز جز پـذيـرش حـق و سـر فـرود آوردن در بـرابـر نـظم عادلانه و پيشواى عدالت پيشه و پر اقتدار آن ، راهى براى خود نخواهند يافت .

در روايتى كه از نظرتان گذشت خوانديد كه :

((پـس از گـرايـش مـسـيحيان و يهوديان به اسلام و ايمان به حضرت مهدى عليه السلام تـمـامـى كسانى كه جز خدا را مى پرستند نيز، به راه و رسم عادلانه و آسمانى او ايمان مى آورند و او را تصديق مى نمايند.))