بازگشت

موافقان و مخالفان مهدي


مقدمه

انقلابها، هرچه با عظمت باشند، دوستان و دشمنان بيشترى دارند. نهضتهاى توحيدى ، شكوهمندترين حركت تاريخ بوده و جريانهاى موافق و مخالف نيرومندى داشته اند.

بازتاب نهضت مهدى ، بيش از نهضتهاى رهايى بخش پيشين خواهد بود. آرمانهاى بلند، شرك ستيزى و عدالت گسترى بى مرز و جهان شمول آن ، هم شور در دل مردمان محروم خواهد آفريد و هم دشمنان توحيد و عدل را بر خواهد انگيخت .

آن فرشته رحمت و غضب ، همان گونه كه دوستانى يكدل و با صفا در كنار دارد، دشمنانى كينه ورز و خطرناكى نيز در برابر خواهد داشت . بايد ديد همراهان حضرت كيانند، شمارشان چند است و خواستگاه اجتماعيشان كدام است و چه نقشى در پيشبرد نهضت دارند. دشمنان را در كدامين جناح و خط فكرى بايد جست و جو كرد و شيوه برخورد امام ، با مخالفان چگونه خواهد بود.

شناخت معيارها و موازين ياران ، ما را كمك خواهد كرد راه را بهتر شناخته و در صف منتظران با بصيرت قرار گيريم .

ياران امام

ياران امام ، سنگهاى زيرين انقلاب جهانى اند. همان گونه كه پيامبربا همراهى مهاجران و انصار، رسالت شكوهمندش را به انجام رساند و على (ع ) با مجاهدات افسران رشيدش ، حماسه هاى بزرگ آفريد، فرياد رس موعود نيز، با همكارى مردان نمونه و خود ساخته عدالت را به جهان باز خواهد آورد وراثت را به محرومان زمين خواهد بخشيد.

منابع دينى ما، بر جايگاه والاى آن جوانمردان اشارتها دارد.(470) امامان ، همواره آرزومند همراهى آن حضرت بوده اند و ياورى آن چهره پنهان كرده را به دوستان خويش ، همه گاه ، يادآورى مى فرموده اند:

((خدايا، درود بفرست بر مولا و سرورم صاحب الزمان و مرا از ياران و پيروان و حاميان او قرار داده و از آنان كه در ركابش ، شربت شهادت مى نوشند، با شوق و رغبت بى هيچ گونه كراهت .(471) ))

عدد ياران ، سيصد و سيزده نفر ياد شده است :

در موثقه مفضل بن عمر از امام صادق :

(( كانى انظر الى القائم على منبر الكوفه و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاث عشر رجلا على هذه اهل البدر.(472) ))

گويا مى نگرم قائم را بر منبر كوفه و سيصد و سيزده نفر يارانش ، كه پيرامونش گرد آمده اند، به شمار اهل بدر.

اين مضمون ، به طور مستفيض از ائمه به ما رسيده است ، از جمله : روايت محمد حنيفه از على (ع )(473) روايت عبدالاعلى (474) و ابى الجارود(475) و ابى بصير از امام باقر(476) و روايت ابى خالد (477) و ابن حضرمى (478) و ابان بن تغلب (479) و مفضل بن عمرو(480) از امام صادق و...

در متون عامه نيز، در عدد ياران مهدى ، شمار ياد شده ، بارها و بارها ياد شده است ، از جمله : روايت ام سلمه از پيامبر(481) و روايت سيوطى از امام باقر(ع )(482) .

محمد حنيفه از على (ع ) (483) . روايت عبدالاعلى (484) و ابى الجارود (485) و ابى بصير از امام باقر (486) و روايت ابى خالد (487) و ابن حضرمى (488) و ابان بن تغلب (489) و مفضل بن عمرو (490) از امام صادق و...

متون عامه نيز، در عدد ياران مهدى ، شمار ياد شده ، بارها و بارها ياد شده است ، از جمله : روايت ام سلمه از پيامبر (491) و روايت سيوطى از امام باقر (ع )(492)

در برخى از روايات ، ياران مهدى ده هزار نفر ياد شده و تا آنان گرد نيايند قيام صورت نمى گيرد.

در صحيحه ابى بصير از امام صادق :

(( لا يخرج القائم (ع ) حتى يكون تكلمة الحلقة . قلت : كم تكلمة الحلقة . قال : عشرة آلاف . (493) ))

تا حلقه كامل نگردد، قائم خروج نمى كند.

گفتم : كامل شدن حلقه به چند است ؟

فرمود: ده هزار نفر.

در روايات ديگر، به جاى كامل شدن حلقه ، از كامل شدن ((العقد)) (494) و ((فئه ))(495) سخن به ميان آمده است كه با گرد آمدن ده هزار نفر تكميل مى شوند.

در نقلهاى ديگر، از شمار كمتر و در برخى فزونتر از پيش نيز، ياد شده است .

از جمله ، ابن رزين غافقى از على (ع ) روايت مى كند.

((مهدى ، در ميان دوازده تا پانزده هزار ياور قيام خواهد كرد.)) (496)

در روايت ابن مسعود، شمار بيعت كنندگان ، بيش از پنج هزار نفر ذكر شده است . (497)

در احاديث ديگر به توده هاى انبوهى اشاره شده است كه از نقاط گوناگون جهان ، بويژه مشرق زمين به كمك امام مى شتابند.(498)

چه بسا بشود گفت : سه دسته گزارشهاى ياد شده ، با يكديگر تعارض ‍ ندارند، بلكه در طول يكديگرند. در مجموع ، نشانگر سير تشكل يارانند. سيصد و سيزده نفر نخستين گروندگان هستند كه در انتظار ظهور موعود در مكه بوده اند. با گرد آمدن اين گروه ، دعوت آغاز مى شود، پس از انتشار خبر و گزارش آن به محرمان ، ده يا دوازده هزار نفر، كه ستونهاى اصلى نيروهاى انقلاب را تشكيل مى دهند، به سرعت به امام مى پيوندند. با اجتماع آنان ، پاكسازى حجاز آغاز مى شود. در ادامه نهضت ، توده هاى انبوه ، از سراسر جهان ، به حضرت مى پيوندند و درگيرى بزرگ و خونبار با مستكبران شروع مى شود.

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

((سيصد و سيزده نفر ياران با او بيعت مى كنند. او تا هنگام كامل شدن ده هزار نفر در مكه اقامت كرده سپس رهسپار مدينه مى گردد.))(499)

امام صادق عليه السلام در پاسخ شخصى كه گمان مى برد، ياران مهدى تنها اندك شمارند و حضرت ، تنها با نيروى آنان ، به اصلاح جهان خواهد كوشيد، فرمود خروج مهدى به فراهم شدن امكانات بستگى دارد:

(( عن ابى بصير قال سال رجل من اهل الكوفه ابا عبدالله عليه السلام كم يخرج مع القائم عليه السلام فانهم يقولون انه يخرج معه مثل عدة اهل بدر ثلاثمائه و ثلاثة عشر رجل .)) قال : و ما يخرج الا فى اولى القوة و ما يكون اولى القوة اقل من عشرة آلاف .(500) ))

مردى از كوفيان ، از امام صادق پرسيد: همراهان قائم چند نفرند؟ مردم مى گويند: بمانند اهل بدر، سيصد و سيزده نفر بيش نيستند.

فرمود: جز به همراهى افراد قدرتمند قيام نكند، آنان هم ، كمتر از ده هزار نفر نباشند. علامه مجلسى ، همين معنى را از روايات استنباط كرده و مى نويسد: ((ياران مهدى ، منحصر به سيصد و سيزده نفر نيستند، بلكه اين شمار يارانى هستند كه حضرت به كمك آنان حركت را آغاز مى كند.(501) ))

شاهد بر مطلب اين كه در برخى از روايات ، به جاى ((اصحابه )) ((من اصحابه ))(502) آمده كه نشان مى دهد شمار ياد شده ، طلايه ياران امام را تشكيل مى دهند كه خود را به حضرت مى رسانند و نهضت را مى آغازند و در مقابل دشمنان مكى ، به دفاع از آقا مى پردازند(503) .

احتمال مى رود اين گروه اندك ، فرماندهان و وزيران امام باشند كه در آغاز هسته هاى اصلى نيروها را بر عهده دارند و پس از پيروزى ، براى ارشاد و دادرسى و كارگزارى به سرزمينهاى دور و نزديك فرستاده مى شوند.

امام صادق مى فرمايد:

((گويا مى نگرم به قائم بر فراز منبر كوفه ، يارانش در پيرامون او حلقه زده اند. آنان پرچمداران لشكرها و كارگزاران امام بر روى زمين هستند.(504)

از اين گروه ، به ((نقباء، ((خواص )) و ((ذخر الله )) تعبير شده است .(505)

خاستگاه ياران

ياران مهدى ، از صنف و نژاد ويژه اى نيستند، بلكه از گروهها و نژادهاى گوناگون و از سرتاسر جهان هستند. مردمى كه به يارى امام مى شتابند، (( من اقاليم الارض )) (( من اقصى البلادند.)) در اين حركت عظيم ، مردمان عجم ، نقش پر اهميتى در خدمتگزارى امام بر عهده دارند.(506)

حضرت در سن جوانان ظاهر مى شود. ياران وى را نيز، بيشتر جوانان پر تحرك و پر نشاط تشكيل مى دهند و پيران در ميانشان اندك شمارند:

(( ان اصحاب القائم شباب لا كهل معهم الا كالكحل فى العين او كالملح فى الزاد واقل الزاد الملح .(507) ))

ياران قائم ، جوانانند و پيران اندك بسان سرمه در چشم يا نمك در طعام و كمترين چيز در غذا نمك است .

اين جوانانند كه با شنيدن خبر ظهور امام ، شبانه حركت مى كنند. رخت استراحت در هم مى پيچند، شتابان راه حجاز پيش مى گيرند و به حضرت مى پيوندند. زنان نيز، در اين نهضت بزرگ جايگاه شكوهمندى دارند و در همه مراحل انقلاب حضور فعال خواهند داشت . زنان در تهيه مقدمات حركت ، شركت دارند پس از پيروزى ، در اداره كارها، به امام كمك مى كنند

امام باقر مى فرمايد:

(( و يجئى والله ثلاث مائه و بضعة عشر رجلا فيهم خمسون امرئة يجتمعون على غير ميعاد(508) ))

سوگند به خد ا، سيصد و اندى نفر، بدون وعده پيشين گرد مى آيند در ميان آنان پنجاه زن است .

وجود زنان در ميان خواص و وزيران مهدى ، نشانگر اوج و عظمت والاى بانوان در انقلاب جهانى است . كلمه ((رجل )) كه در روايات به كار رفته علامت تغليب است ، نه حصر. در روايات عامه نيز از وجود زنان در نهضت مهدى ياد شده است (509) .

گزينش ياران

همه انبياء و مصلحان الهى ، هسته هاى اصلى نهضت خويش را با آزمايش ‍ برگزيده اند؛ چرا كه راه دشوار است و آميخته با رنجها و بدون داشتن يارانى يارانى آب ديده ، سرد و گرم چشيده ، فداكار و با وفا، نمى توان خطر كرد. ياران بى وفا و نامطمئن ، نه تنها حركت را به جلو نمى برند كه آن را به شكست خواهند كشاند.

طالوت ، كه در روايات ، ياران مهدى به ياران او تشبيه شده اند، در نبرد با جالوت ، لشكريانش را با تشنگى آزمود. تن پروران و ناشكيبايان نظم را بر هم زدند، حريصانه به آب افتادند، ولى صبور مردان از آن لب تر نكردند. از اين راه ، روشن شد كه گروه نخست ارزش و توان همراهى با طالوت را ندارند و سرانجام ، در رويارويى با سپاه دشمن ، وحشت آنان را فرا گرفت و از جنگيدن ، باز ماندند، ولى گروه دوم كه ايمان فكرى و بصيرت واقعى داشتند، همه پيروزى را در اختيار خدا ديدند و صبورانه مقاومت ورزيدند.

ياران مهدى نيز، براى رسيدن به درجه شايستگى همرهى ، از غربالهاى گونه گون گذر داده مى شوند و پس از پيمودن مراحل دشوار، به قله رفيع ((نصرت )) بالا مى روند.

راز نزديك شدن به امام ، نه خويشاوندى ، كه كاميابى در آزمونهاى الهى است . پاره اى از آزمايشها، پيش از قيام صورت مى گيرد و پاره اى پس از آن . طولانى شدن غيبت ، فتنه ها، فريبندگيها، افكار باطل ، جاه و مقام ، جلوه فروشان ، محراب داران ، دين به دنيا فروشان عالم نمايان و... بسيارى از منتظران را از راه باز مى دارند مگر آنان را كه خدا راه نمايد. عاشقان راستين ،

چنگ زنندگان به ولايت ، جهادگران در راه خدا، مخلصان و بريدگان از دنياى دنى .

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

((دوران غيبت قائم ، چنان به درازا خواهد كشيد، تا حق در خلوص ‍ خود رخ نمايد و ايمانهاى خالص از ناخالص ، جدا شود، كسانى كه سرشت ناپاك داشته و ترس آن است كه به هنگام پيروزى دولت قائم ،منافقانه خود را در صف مؤ منان جاى دهند، پيش از قيام مهدى از آن جدا شوند.(510) ))

به ميزان درجات ايمان و گذر از آزمونها متمايز مى شوند و به ميزان مايه هاى ايمانى ، دريارى امام ، بر يكديگر پيشى مى جويند.

به فرموده امام صادق :

(( منهم من يفقد عن فراشه ليلا فيصبح بمكه و منهم يرى يسير فى السحاب نهارا.... قلت جعلت فداك ايهم اعظم ايمانا؟ قال : الذى يسير فى السحاب نهارا...(511) ))

در وقت ظهور، برخى ياران شب در بستر ناپديد مى شدند و فرداى آن در مكه اند و گروهى ، روز در آسمان ره مى سپارند. گفتم : فدايت شوم كدام يك ايمانشان بيشتر است ؟ فرمود: آن كه در آسمان حركت مى كند.

پس از گرد آمدن نيروها، آزمونها، سخت تر مى شود. امام ، با آزمونهاى جسمى و روانى ، باورها را به آزمايش مى گذارد. از جمله ، همانند طالوت كه سپاهيانش را با تشنگى آزمود، ياران امام نيز، با تشنگى امتحان خواهند شد.(512)

فراتر از آن ، امام بى پروا به باورهاى خرافى و عوامانه حمله مى برد و معارف به دور از دسترس و پوشانده شده در غبار فراموشى و رازناك را آشكار مى سازد. در اين تكانهاى فكرى ، صاحبان بصيرت و معرفت ، تزلزلى به خود راه نداده و استوار بر جاى مى مانند. ولى آنان كه در باورهاى خود، ناخالصى دارند و انديشه را از سر سرچشمه نگرفته اند. و به جاى شاهراه ، به كوره راه رفته اند در حقانيت امام ترديد كرده اند از پيرامون حضرت ، پراكنده مى شوند. در سخنرانى امام در مسجد كوفه (513) تخريب ديوار مسجد پيامبر، تفاوتهاى ، فكرى و بينش همراهان به بوته آزمايش در مى آيد و درجه و رتبه ياران در پيروى فرامين امام ارزيابى مى شود.(514)

ويژگيهاى همراهان مهدى (515)

1. خداجويى : خداجويى و توحيد، سرلوحه عقايد و خصال ياران مهدى است . آنان خدا را به شايستگى شناخته و همه وجودشان غرق جلوه نور ايزدى است . همه چيز را جوله او ديده و جز ياد او، سخن ديگران در نظرشان بى لطف و جاذبه است . غيب را چونان شهود ديده و از صفاى روحانى عالم معنى نوش كرده اند. ايمانى خالصانه در سينه دارند كه شك و ترديد با آن بيگانه است (516) در شناخت حقيقت ، به مرتبه يقين رسيده اند و حقايق را بدون پرده مشاهده مى كنند.(517)

كمال معرفت و آشنايى با حقايق آنان را به مرحله عالى خشيت نائل كرده و از كوتاهى در انجام وظيفه ، هراس دارند. زيرا آن كس كه به خدا نزديكتر است و به عزت و قدرت بى پايان او، بيشتر آگاهى دارد ترسش از خدا فزون تر است و در انجام وظيفه شكيباتر.

شوق ديدار محبوب ، دلهايشان را به وجد آورده و در اشتياق وصل او، شب و روز نمى شناسند.

امام صادق عليه السلام درباره اينان مى فرمايد:

(( رجال كان قلوبهم زبر الحديد لايشوبها شك فى ذات الله .... كالمصابيح كان قلوبهم القناديل و هم من خشيه الله مشفقون يدعون بالشهاده يتمنون ان يقتلوا فى سبيل الله .(518) ))

مردانى كه گويا دلهايشان پاره هاى آهن است . غبار ترديد در ذات مقدس ‍ خداى ، خاطرشان را نمى آلايد.... همانند چراغهاى فروزانند، گويا دلهايشان نور باران است . از ناخشنودى پروردگارشان هراس دارند. براى شهادت دعا مى كنند و آرزومند كشته شدن در راه خدايند.

ام ير المومنان ياران مهدى را گنجهايى مى داند آكنده از معرفت خدايى .

(( بخ بخ للطالقان فان الله تعالى كه كنوز ليست من ذهب و لافضه ولكن بها رجال مومنون عرفوا الله حق معرفته و هم ايضا انصار المهدى فى آخر الزمان )).(519)

خوشا به حال طالقان كه خداى بزرگ در آن گنجاى نهفته دارد برتر از طلا و نقره . آن گنجها، مردانى مومناند كه خداى را به شايستگى شناخته اند. آنان ، ياران مهدى در آخر الزمان هستند.

2.بصيرت و آگاهى : شناخت مقصد چراغ راه است ، راه را بر رونده آشكار و آسان مى سازد. در دو راهيها، او را از سرگردانى رهايى مى بخشد. مردان حقيقت آشنا، از دورى راه ، نااميد نمى گردند و در بحرانها، كمرخم نمى كنند. پيچ و خمهاى زندگى و كژيها، آنان را به بيراهه نمى كشاند. چراغى فرا روى دارند و بردبارانه به سوى آن راه مى گشايند.(520)

على عليه السلام رويارويى با فتنه هاى كور و رطه هاى هراس انگيز. چون جنگيدن با مسسلمانان بى شعور و جاهلان پينه بر پيشانى بسته را، نه در صلاحيت هر كس كه در توان دلير مردانى مى بيند كار كشته و ژرف نگر، كه در ظواهر درنگ كرده و از وراى همه موانع پايان را تماشا كنند و اسلام ناب محمدى را از اسلام ناخالص و شرك آلود متمايز سازند.

حضرت در آغاز درگيرى با مسلمانان مقدس نماى پيمان شكن ، خطاب به ياران ، فرمود:

(( و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله ، و لايحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواقع الحق .(521) ))

ميان شما و اهل قبله در جنگ گشوده شد و اين علم را برندارد مگر آن كس ‍ كه بينا و شكيبا باشد و دااند كه حق در كجا است .

ياران مهدى ، در بصيرت ، رايت و خردمندى سرآمدند. در فتنه هايى كه زيركان در آن فرو مى مانند، هوشيارانه راه جويند و حق را از باطل باز شناسند.

چنان از جامهاى حكمت سيرابند و آماده كار كه :

(( حتى اذا وافق القضاء انقطاع مده البلاء حملوا بصائرهم على اسيافهم و دانوا لربهم بامر واعظهم ))(522) ))

چون فرمان خدا آزمايش را به سر آورد، شميرها در راه حق آختند و بصيرتى را كه در كار دين داشتند آشكار كردند. طاعت پروردگارشان را پذيرفتند و فرمان واعظشان را شنيدند.

بصيرت و آگاهى عميق از هدفها و راهها و شناخت دوستان و دشمنان اسلام ، سبب مى شود كه در احياى سنت و مبارزه با بدعت درنگ نكنند و در پى رسالت شركت زدايى ، به همراه امام خود، تبر بر دارند و بت شكنى كنند، پيرايه هايى كه به اسم دين در ذهنا جاى گرفته و با گذشت زمان مقدس يافته اند نابود سازند و اسلام را در صفا و خلوص نخستين خود عرضه بدارند.

3. عبادت و بندگى : ياران مهدى ، مردان عبادتند و نيايش ، شيران روز و نيايش گران شب .

آن هم نه عبادتى عادت گونه و يا چون پرستش مزدوران و تاجران ، بلكه نيايشى عارفانه و پاكبازانه ، پيوند روح با ابديت ، عالى ترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان در برابر خدا. عبادت آزادگان . نيايش پرجوش و خروش و سير و سلوك . روح بندگى و راز و نياز با جانشان در هم آميخته ، همواره خود را در محضر خدا مى بيند و از ياد او لحظه اى غفلت نمى ورزند. از ترس خداوند، نيمه شب ، چونان مادران فرزند مرده مى گريند. شب زنده داران و روزه داران .(523)

بهگفته فضيل بن يسار:

(( رجال لاينامون الليل لهم دوى فى صلاتهم كدوى النحل يبيتون قياما على اطرافهم رهبان باليل اسد بالنهار.(524) ))

مردانى كه سبك خوابند و در نماز، بسان زنبور عسل ، زمزمه كنان .

امام ، در سفر و حضر، جنگ و صلح ياران را به تعبد و تضرع سفارش ‍ مى كند، تا مقصد فراموش نگردد و پيروزيهاى پياپى ، آنان را به غفلت و غرور دچار نسازد. همواره پيروزى را از جانب خدا ببينند و مناجات و نماز را كليد نصرت او.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

(( حتى اذا صعد النجف قال لاصحابه ؛ تعبدو ليلتكم فيبيتون بين راكع و ساجد يتضرعون الى الله .(525) ))

چون بر فراز نجف برآيد، به ياران خطاب كند. امشب را به عبادت به روز آوريد آنان برخى در ركوع و برخى در سجده شب را به سحر مى رسانند و به درگاه خدا تضرع مى كنند.

يا مى فرمايد:

((گويا، قائم و يارانش را در نجف اشرف مى نگرم ، توشه هايشان به پايان رسيده و لباسهايشان مندرس گشته است . جاى سجده بر پيشانيشان نمايان است . شيران روزند و راهبان شب .(526) ))

4. حافظان حدود خدا: اسلام ، دين مرزهاست و همه چيز در آن ، قانون دارد. واجبات و محرمات مرزهاى دين خدايند حركت در مرز، حركت در راه است و تجاوز از آن ، بيراهه و گمراهى . ياران مهدى ، مرزبان دين خدايند و حافظان حدود او. در اجراى فرمانهاى حق ، سخت و پى گير و استوارند و در انجام دستورها و وظيفه ها، دستخوش احساسات و دوستيهاى بى مورد واقع نمى شوند. قدرت و حشمت آنان را مغرور نمى كند و سنگدلى دشمنان ، ايشان را به افراط نمى كشاند. جنگهاى مهيب و دشواريهايى نبرد، آنان را در عبادت سهل انگار نمى كند و تهى دستى ايشان را به مال اندوزى و تجاوز وا نمى دارد. نخستين شرط بيعت امام با ياران ، حافظت حدود خدا است .

على عليه السلام مى فرمايد:

((ياران با اين شرائط با امامشان بيعت مى كنند كه دست پاك باشند و پاكدامن زبان به دشنام نگشايند و خون كس ، به ناحق نريزند. به سكونتگاه مردم هجوم نبرند و كس را به ناحق نيازارند. بر مركبهاى ممتاز سوار نشوند و لباسهاى فاخر نپوشند. مسجدى را خراب نكنند و بر مردم راه نبندند. به يتيم ستم روا ندارند و راهى را ناامن نكنند. شاهد باز نبوده و شراب ننوشند.

در امانت ، خيانت نكرده و پيمان شكن نباشند. احتكار نكنند و پناهنده را نكشند. فراريان را دنبال نكرده ، مجروح را نكشند. ساده بزيند و در راه خدا به شايستگى جهاد كنند.

امام نيز، متعهد مى شود، بسان همراهان زندگى كند، دربان و حاجت براى خود نگيرد. به اندك قانع باشد و به يارى خدا در راه استقرار عدالت بكوشد و خدا را به شايستگى عبادت كند.(527) ))

امام ، بر رفتار كراگزاران خود و مواظبت آنان بر اجراى وظايف خود نظارت دو چندان دارد.(528)

بايد چنين باشد، زيرا ايجاد حكومت اسلامى ، در گرو حفظ حدد خداست و ايجاد جامعه آرمانى ، جز با تربيت استوانه هاى پولادين ممكن نمى گردد. اگر كارگزاران نظام توحيدى ، با فضيلت باشند و وظيفه شناس ، مردم نيز حرمت دين نگه دارند و پياپيش بر كاروان عدالت راه گشايند. پيروزى حق و شكست باطل در گرو تعهد و پاى مردى پرچمداران آن است .

5. شجاعت : ياران مهدى ، دلير مردند و جنگاوران ميدانها نبرد. دلهايى چون پولاد دارند و از انبوه دشمن ، هراسى به دل راه نمى دهند. ايمان به هدف ، همه وجودشان راتسخير كرده و عشق به خاندان پيامبر(ص ) به بازوانشان قوت بخشيده است . اراده جنگيدن ، سرشار از شجاعتى بى همانند، آنان را به رزمگاه مى كشاند. دل مردن دارند و عشق به شهادت . عزت نفس و بلندى همت ، آنان را از كوه بلند پايه تر كرده و هيبتشان را در سينه ستمكاران دو چندان . غيور مردانند و ترسويان و زبونان ، در جمعشان راه ندارند.

مولايشان ، اندامى پهلوانانه دارد، سينه اى ستبر و بازوان پولادين و ورزيده .(529) يارانش قوت چهل مرد دارند. شيران ميدان رزمند و جانهايشان از خاراسنگ ، محكم تر.(530)

شجاعت بى بدليشان ، ترس را بر دلهاى مستكبران چيره ساخته و پيشاپيش راه گريز پيش مى گيرند.

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

(( كانى انظر اليهم مصعدين من نجف الكوفه ثلاث مائه و بضعه عشر رجلا كان قلوبهم زبرالحديد... يسير الرعب امامه شهرا و خلفه شهرا.(531) ))

گويا، آنان را مى نگرم ، سيصد و اندى مرد بر بلنداى نجف كوفه ايستاده اند.

دلهايى چون پولاد دارند. در هر سو، تا مسافت يك ماه راه ، ترس بر دلهاى دشمنان سايه مى افكند.))

در سوار كارى و تير اندازى بى نظيرند: ((خيرالفوارس )). در رزمگاه نشان شجاعان بر تن دارند و چونان پيامبر(ص ) در نبرد بدر، نشانه ويژه بر سر نهاده اند.(532)

دليرى ، ويژه باران برگزيده نيست ، همه خدا جويان و مستضعفان از پديدار شدن طلايه حق و عدالت قوى دل مى گردند و حياتى دوباره مى يابند.

ترس را كنار مى نهند و به صف رزم آوران مى پيوندند.

6. فرمانبرى : ياران امام ، عاشقان مولاى خودند و پاكبازان راه او. از وى چونان فرزندانى خلف ، فرمان مى برند و بهتر از بنده اى گوش به فرمان ، از حضرت ، پيروى مى كنند. در انجام دستورهاى وى ، بر يكديگر، پيشى مى گيرند.

به فرموده پيامبر (ص ):

(( كدادون مجدون فى طاعته )).(533)

تلاش گر و كوشا در پيروى از اويند.

پيروى از امام ، نه برخاسته از زور، كه ناخالصان را به زور در ضيافت اهل وفا در نياورند و در خلوت جوانمردان ، ناپاكان حضور نيابند. بلكه عشق و علاقه قلبى به مهدى ، آنان را به فرمانبرى وا مى دارد. بسان پروانه ، به دور شمع وجودش ، در گردشند. جاذبه سازنده و پر قدرتش ، آنان را مجذوب كرده است . لبخند او را، جلوه رضاى خدا و عتابش را تازيانه خشم خدا مى شمرند. او، را بيش از هر كس ، دوست مى دارند و پيروى از او را ،بدون قيد و شرط، بر خود لازم مى شمارند. يادگار پيامبر را در ميان دارند و از هر چه پيرامون او وجود دارد، نشان يار جسته و به آن تبرك مى جويند.

(( كان على خيولهم العقبان ، يتمسحون بسرج الامام يطلبون بذلك البركه و يحفون به و يقونه بانفسهم فى الحروب و يكفونه ما يريد منهم .(534)

سوارانى با نشان و پرچم ، براى تبرك دست بر زين مركب امام مى سايند و درگرد امام در چرخشند. با جان و دل ، او را در جنگها يارى كرده و آنچه طلب مى كند. كفايت مى كنند.

دوستان خدايند و خدا دوست . به جاى ناشكيبايى بزدلان و راحت طلبان ، ياريش مى كنند و در برابر نافرمانى نمك ناشناسان ، پاكبازان تسليم اويند.(535)

امام حسن عسكرى (ع ) در سخنانى كه در آخرين روزهاى عمر، به فرزند خود فرموده ، از ياران مخلص مهدى ياد كرده و فرزند را با ياد آن مردان با وفا دلدارى داده است :

((...روزى را مى بينم كه پرچمهاى زرد و سفيد در كنار كعبه ، به اهتزاز در آمده ، دستها براى بيعت تو، پى در پى صف كشيده اند. دوستان با صفا، كارها را چنان به نظم و ترتيب در آورده اند كه همچون دانه هاى در گرانبها كه در رشته اى قرار گيرند، شمع وجودت را احاطه كرده اند و دستهايشان براى بيعت تو، در كنار حجر الاسود. به هم مى خورد. قومى به آستانه ات گرد آيند كه خداوند آنان را از سرشتى پاك و ريشه اى پاكيزه و گرانبها آفريده است . دلهايشان از آلودگى نفاق و پليدى شقاق پاكيزه است . به فرمانهاى دينى فروتند و دلهايشان از كينه و دشمنى پيراسته ، رخسارشان براى پذيرش حق آماده است و سيمايشان با نور فضل و كمال آراسته . آيين حق را مى پرستند و از اهل حق پيروى مى كنند.(536)

7. ايثار و مواسات : از ويژگيهاى بارز همراهان مهدى ، ايثار و مواسات است . وحدت مقصد و اخلاص نيت ، دلهايشان را با هم پيوند داده و يار و غمخوار يكديگرند. آنان براى يكديگر خود را به رنج افكنند و در بهره گيرى از زيباييهاى زندگى ، ديگران را بر خود پيش دارند و بايد چنين باشند آن كس كه خود ساخته نباشد، نمى تواند سازندگى كند و آن كه بر دوست خود، مهر نورزد، ديگران را شايسته ترحم نبيند. پيروزى پيامبر اسلام (ص ) در گرو ياران ايثارگر و فداكار بود و همه قيامهاى اصلاحگرانه تاريخ اسلام از چشمه مواسات بهره گرفت .

از آن سو، از عوامل خانه نشين شدن امامان ، اندك بودن ياران موافق و فداكار بوده است .(537)

بريد عجلى نقل مى كند:

(( قيل لابى جعفر(ع ) ان اصحابنا بالكوفه جماعه كثيره فلو امرتهم لاطاعوك واتبعوك ؟ فقال : يجيئى احدهم الى كيس اخيه فياخذ منه حاجته ؟ فقال لا. قال : فهم بدمائهم ابخل ، ثم قال : ان الناس فى هدنه نناكحم و نوارثهم و نقيم عيلهم الحدود و تودى اماناتهم حتى اذا قام القائم جاءت المزامله و ياءتى الرجل الى كيس اخيه فياخذ حاجته لايمنه .(538) ))

به امام باقر گفته شد: يارانمان در كوفه بسيارند. اگر فرمان دهى از تو اطاعت خواهند كرد. فرمود: چنان هستند كه كس بدون اجازه برادر دينى ، از مال او نيازمندى خود را بر طرف كند؟ گفت خير.

فرمود: پس آنان كه از بذل مال دريغ كنند، در نثار جان بخيل ترند. سپس ‍ افزود: مردم در صلح اند با آنان ازدواج كرده و از ايشان ارث بريم و برايشان اقامه حدود كرده و امانات آنان را اداء كنيم . زمان قيام قائم دوران رفاقت فرا رسد. مرد به سراغ مال برادر رفته حاجت خود برگيرد و كس او را منع نكند.

در روايات ، از ياران مهدى علاوه بر تعبير ((مزامله )) به رفقا، نيز نام برده شده اند،(539) به معناى دوستان همدل و همراز، با لطف و صفا، دوستان بزم و رزم ، دوستيشان ، چنان محكم است كه گويا برادران تنى اند. و همه شان از يك پدر و مادرند.

(( كانما ربا هم اب واحد وام واحده قلوبهم مجتمعه بالمحبه و النصيحه .(540) ))

گويا يك پدر و مادر آنان را پروريده اند. دلهاى آنان از محبت و خير خواهى به يكديگر آكنده است .

8. زهد و ساده زيستى : زهد و ساده زيستى ، زينت كارگزاران مهدى است .

آرمانش رساندن جامعه به قله رفيع توحيد و عدالت است و خوشكامى و نيك بختى را در آرامش ديگران مى جويند. غذايشان ساده و لباسشان بى پرايه است . زندگيشان از معيشت درويشان فراتر نمى رود. با دردهاى جامعه آشنا و رنجهاى بشر در احساس لطيفشان ، بازتاب دارد. نمى توانند تن به آسايش و شادكامى سپارند و از احوال مردمان غافل شوند و نام مصلح جهان بر خويش نهند؛ چرا كه آن كه با عشرت طلبان همسو شود و دل در گرو آز و طمع بندد، نمى تواند مروج دين باشد و كارگزارى شايسته براى حكومت عدل و داد.(541)

امام صادق (ع ) به كسانى كه براى رسيدن به نان و نام در آرزوى حكومت اهل بيت بودند، مى فرمود: ((اينك ، هنگام آرامش ماست . اگر به قدرت دست يابيم ، همراهان ما زندگى دشوارترى از ديگران خواهند داشت . رسم كشور دارى ايجاب خواهد كرد كه پشتوانه درويشان و بينوايان باشيم . تواضع و فروتنى را پيشه سازيم و درناگواريهاى روزگار شريك آنان باشيم ، تا مردم از ما الگو گيرند و تلخى زمانه در كامشان گران نيايد.(542)

امام صادق (ع ) در برابر پافشارى دوستان براى قيام و شتاب در خروج قائم فرمود:

(( ما تستعجلون به خروج القائم ، فوالله ما لباسه الا الغيظ و لاطعامه الا الجشب و ما هو الا السيف و الموت تحت ظل السيف .(543) ))

چرا در خروج قائم شتاب مى ورزيد. به خدا سوگند، لباسش درشت و غذايش ناچيز است . زندگى در حكومت او، جنگيدن است و مرگ در سايه شمشير.

ستمديدگان جهان ، آزادى خود را در دست آن پاكبازان ديده و از سراسر گيتى به ياريشان مى شتابند. درستى گفتار و شعارشان را در كردارشان مى جويند و در پى ديدن نشانه هاى اخلاص و صداقت به درگاهش سر مى سپارند.

در حجاز، فرودستان و بينوايان در انتظار ظهور مهدى لحظه مى شمارند(544) و در ساير سرزمينها نيز، غير مسلمانان براى رهايى از ستم بيدادگران ، امام را مى جويند به دست مهر او به آستان اسلام ، پيشانى مى سايند.(545)

9. نظم و انضباط: نظم در زندگى و كار، از ارزشهاى انسانى و از رموز كاميابى است . انسانهاى موفق . برنامه دارند و بر اساس اصول مشخص ، حركت مى كنند. انقلابهاى رهايى بخش و سازمان يافته ، كمتر با شكست روبه رو مى شوند. پيامبر اسلام ، سمبل نظم بود. در زندگى شخصى ، اوقات خود را تقسيم مى كرد و عبادت و استراحت و روابط خانوادگى و اجتماعى حضرت ، بر اساس نظمى روشن شده بود.(546) على (ع ) نيز، با نظم بود و به هنگامى مرگ فرزندان و پيروان خود را به نظم در كارها سفارش فرمود.(547)

ياران امام زمان نيز، داراى نظم و تشكيلاتى مناسب با حكومت جهانى اند. با اين كه روابط گرمى با مردم دارند، بسان پدر و فرزند، ولى كارها را بر اساس اصولى محكم و روشن پيش مى برند و تشكيلاتى بر اساس معيارهاى اسلامى در ميانشان برقرار است .

از ياران امام برخى سمت نقابت و نمايندگى دارند.(548)

ديگران ، در اختيار اين گروهند.

سپاهيان امام ، لباس يكسان استفاده مى كنند. نيروهاى متحدالشكل و منظم مهدى ، منظم ترين نيروهاى رزمى جهانند.

على (ع ) آنان را اين گونه مى ستايد:

(( كانى انظر اليهم و الزى واحد و القد واحد و الجمال واحد و اللباس واحد.))(549)

گويا آنان را مى نگرم ، زى و هياءتى يكسان ، قد و قامت برابر، در جمال و برازندگى همانند و هم لباسند.

در آغاز و انجام كارها، سازماندهى دارند و در بيعت با امام و دعوت به قيام و جهاد با دشمنان هماهنگ عمل مى كنند. دوستانى با صفايند و كارها را ماهرانه به نظم و رديف در آورده اند و پيشاپيش ، مقدمات حركت را براى امام فراهم مى كنند.(550)

مخالفان مهدى

امام ، دشمنان سخت گير و كينه توزى نيز در برابر خواهد داشت . معارضاتى كه در مقدمات نهضت اخلال مى كنند و پس از پيروزى نيز. در نابودى آن خواهند كوشيد.

كند و كاو درباره مخالفان ، نشان مى دهد سواى مستكبران بيدادگر كه در سر لوحه قهر سپاه مهدى قرار دارند، بيشترين كارشكنيها، از جانب كسانى است كه ادعاى موافقت با امام دارند و خود را از منتظران مهدى مى دانند. اينان ، امام را نه به خاطر پياده كردن اسلام اصيل ، بلكه براى همراه كردن امام با آروزها و هوسهاى خود مى خواهند. پس از پيوستن به امام ، چون كارها را بر وفق مراد خود نمى بينند و ناچارند از منافع نامشروع خود درگذرند. به توجيه اهداف خود روى مى آورند و با سلاح دين و مذهب ، به جنگ امام مى روند كه به فرموده امام صادق :

((چه بسيار از كسانى كه ادعاى پيروى او را دارند، ولى پس از ظهور حضرت ، از او روى مى گردانند.))(551)

در اين بخش ، به برخى از اين افراد و يا گروهها اشاره مى كنيم .

1. راحت طلبان :

راحت طلبى ريشه در خود پرستى دارد و خودخواهى ، منشاء همه مفاسد است . لذت طلبى حالتى را در انسان ايجاد مى كند كه همه معيارهاى اعتقادى و اخلاقى او را دگرگون مى سازد.

لذت طلب ، دين را به گونه اى توجيه مى كند كه با رفاه او در تزاحم نباشد. او بيشتر به دنبال آن دسته از احكام ساده و بدون دردسر است كه دنياى او در خطر نيفتد. جمعى از مسلمانان مكه ، پيش از هجرت به مدينه ، خدمت پيامبر رسيده ابراز مى داشتند: مورد آزار دشمنانيم ، اگر اجازه دهى با دشمنان مى جنگيم .

پيامبر مى فرمود: اكنون ماءمور به مبارزه نيستيم . دست نگاه داريد. نماز بخوانيد و زكات بدهيد.

پس از هجرت به مدينه و ايجاد آرامشى نسبى در آن شهر، پس از آنكه دستور جهاد نازل گشت زبان به اعتراض گشودند كه خدايا، چرا فرمان نبرد دادى و آن را مدتى به تاءخير نينداختى . قرآن ، ريشه ترس و وحشت آنان را راحت طلبى مى شمرد و مردم را نسبت به فرجام آن هشدار مى دهد.(552)

انقلاب جهانى امام زمان ، بدون گذشتن از آتش و خون به پيروزى نمى رسد. در نبرد محرومان با مستكبران ، برق تيغ بلا، ايمانها را به آزمايش در مى آورد.

مومنان راستين پيشاپيش به استقبال رفته و خود را براى بلايا آماده مى كنند، ولى راحت طلبان با دستاويز قرار دادن مذهب ، در پس توجيه وضع و پايگاه خويش هستند. در دوران انتظار، بيش از همه چيز، در فكر زندگى خودند و انتظار را بيشتر در دعا و.... مى جويند.

از برابر آيات جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ستم ، بى تفاوت مى گذرند. اين گروه نجات بشر و عمل به اين گونه دستورها را مربوط به زمان ظهور مى دانند و مبارزه در زمان غيبت را نامشروع مى پندارند.

امام خمينى در طرز تفكر اين گروه مى گويد:

((مى گويند: اگر حضرت صاحب ، خودشان مقتضى مى دانند، براى جهاد و مبارزه ، تشريف بياورند، من كه دلم براى اسلام بيشتر از آن حضرت نسوخته است و حضرت هم كه اينها را مى بيند، خودشان بيايند، چرا من اين كار را بكنم .(553) ))

از برهان لطف ، اين نتيجه مى گيرند كه حضرت ، نسبت به كساتيهاى جامعه از ما داناتر است و تواناتر، تاءخير حضرت در ظهور، برخاسته از مصلحتى بوده و نياز به اقدام ما نيست . با كند و كاو بيشتر در منطق و روش زندگى اين گروه ، متوجه مى شويم كه همه اين گفته ها، پوششى است براى راحت طلبى و در واقع انحراف اخلاقى ، سرمنشاء اين عقايد است ، نه بينش دينى و بصيرت اعتقادى و....

امام خمينى درباره اينان مى گويد:

((از صدر اسلام تاكنون ، دو طريقه ، دو خط بوده است : يك خط، اشخاص راحت طلب كه تمام همشان به اين است كه يك طعمه اى پيدا بكنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا را هم ، آنهايى كه مسلمان بودند مى كردند. اما مقدم بر هر چيزى در نظر آنان ، راحت طلبى بود..... از اول نهضت اسلامى ، ما شاهد اشخاص كه .... راحت را بر هر چيزى مقدم مى داشتند (بوده ايم ) تكليف را در اين مى دانستند كه نمازى بخوانند و روزه اى بگيرند.(554)

اين گروه كه در دوران غيبت ، راحت طلبى سبب همدستى آنان با كفر و ستم شده است ، به هنگام ظهور امام نيز، نمى توانند شيوه زندگى را تغيير دهند. براى ادامه زندگى ، بدون دردسر و به دور از غوغا و مبارزه ، با حضرت همراه نمى شوند. در پاسخ دعوت امام به جهاد با مستكبران ، آيات تقيه را مى خوانند. امام زمان در مقابله با توجيه هاى كژانديشانه آنان به قرآن استدلال مى كند و حق را بدون پرده آشكار مى سازد و سرانجام ، راحت طلبان را در رديف منافقان كيفر مى دهد.

امام صادق مى فرمايد:

(( انما جعلت التقيه ليحقن بها الدم . فاذا بلغت التقيه الدم فلا تقيه وايم الله لودعيتم لتنصرونا لقلتم لانفعل انما نتقى و لكانت التقيه احب اليكم من آبائكم و امهاتكم و لو قدقام القائم ما احتاج الى مسائلتكم عن ذلك و لاقام فى كثير منكم من اهل الانفاق حدلله .(555)

فلسفه تشريع تقيه ، حفظ خونهاست . اگر تقيه ، به مرز خون رسد. جاى تقيه نيست . به خداى سوگند، اگر شما براى يارى ما دعوت شويد، خواهيد گفت : ما در تقيه هستيم و نمى توانيم شما را يارى دهيم . همانا تقيه از پدران و مادران برايتان عزيرتر است . اگر قائم ما بپا خيزد، به ياوه گوييهاى شما گوش نخواهد داد و در حق بسيارى از شما مردم منافق ، حدود خداوند را جارى خواهد ساخت .

2. جمود انديشان :

از بامداد اسلام ، ظاهر گرايان از مهم ترين موانع احياى دين و تحولات اجتماعى بوده اند، كسانى كه به باطن و روح و هدف دين توجه نكرده و افق در كشان فراتر از پوست و قالب را نمى نگرد. دور بودن از واقعيتهاى عينى ، آنان را كوته بين كرده و به خود محورى دچار. محدود بودن در كشان نسبت به دين ، موجب مى شود كه در زمانهاى حساس ، تكليف را نشاسند و به رويارويى پيامبر و امامان كشانده شوند.

در جريان نزول آيه روزه و نماز مسافر، پيامبر در سفر، دستورافطار دادند و خود روزه گشودند، ولى گروهى كه به خيال مقدس مآبانه خود، هر سختى ثواب دارد، به روزه ادامه دادند. پيامبر با آنان برخورد كرد و بديشان لقب گناهكار داد.(556)

وجود پيامبر و مخالفت صريح با اين گروه ، به آنان عرصه ميداندارى نمى داد. پس از پيامبر، تفكر قشرى و ظاهر بينى در لواى حراست از سنت و جماعت ، در ميان مردم رايج شد و رود نحله هاى گوناگون فكرى به فرهنگ اسلامى ، بويژه در دوران غيبت ، آن را تشديد كرد. فرقه هاى گوناگون در عالم اسلام پيدا شد. ارباب مذاهب و فرق ، به اسلام به عنوان دينى جامع و حيات بخش توجه نكردند و با يكسونگرى به برخى از جوانب دين ، زمينه ناتوانى ساير اجزاء آن را فراهم كردند.

عالم تشيع نيز، از اين خوان بى نصيب نماند. غيبت امام و دور كردن شيعه از عرصه سياست و اجتماع ، سبب شد كه حركت اجتهاد بيشتر در حل مسائل فردى متمركز شود و دستورات اسلام به عنوان يك سيستم اجتماعى و اقتصادى و... كمتر در كار تحقيق و تدريس قرار گيرد. (557)

سايه انداختن تفكر اخبارى گرى بر افكار گروهى از علما مساله را تشديد كرد و سبب شد كه نوعى جمود و گذشته گرايى در محافل علمى شيعه رسوخ كند. و مراكز فرهمگى آن ، بويژه در سده هاى اخير، در برخورد با مسائل نو ظهور كمتر واكنش مثبت نشان دهند. ريشه معارضه برخى از متدينين در برابر انديشه هاى ناب امام امت را بايد در گذشته گرايى و يكسو نگرى در مسائل اسلام ، جست و جو كرد.

به هنگام ظهور امام ، تحجر در انديشه ها و رفتار اجتماعى ، نه تنها از ميان نرفته كه در لفافه هاى نو ظهور جلوه هاى ديگر مى يابد.

امام ، احياگر دين است در همه مسائل فكرى و كاربردى اسلام ، به دگرگونيهاى وسيعى دست مى زند و دستوراتى را كه در طى روزگاران دراز، بر توده مردم پنهان مانده و مردم ناشيانه به آن عمل مى كنند، آشكار مى سازد(558) .

حضرت ، براى ايجاد عدالت عمومى ، اموال نامشروع را مصادره مى كند، قطايع و زمينهايى كه حكومتها به ناروا به افراد واگذار كرده اند، به بيت المال بر مى گرداند(559) . دست حرامخواران را از اموال عمومى كوتاه مى كند و نقبهاى نامريى به بيت المال را مسدود مى كند.(560)

در اجراى عدالت ، تا آن جا پيش مى رود كه راه را بر افرادى كه به زيارت مستحبى خانه خدا مى روند بسته و حج واجب را در اولويت قرار مى دهد(561) .

شيوه حرمسازى و مسجد نمايى را نمى پسندد و مساجد را از تزئينات غير ضرورى پاك مى سازد(562) . در حرم پيامبر و مسجد الحرام تغييرات مهمى را به اجراء مى گذارد. در قضاوت ، شيوه داودى را پيش مى گيرد و با معيارها و موازين نوينى كه در اختيار دارد، كشف حقيقت مى كند و تنها به شيوه قضايى گذشته ، يعنى بينه و سوگند اكتفا نمى كند(563) .

در تفسير قرآن ، اسرار پنهانى و رموزى كه بر مردم پنهان مانده را آشكار ساخته و درهاى حكمت و معرفت را بر مردم مى گشايد. تاءويل قرآن و مصاديق بارز و پنهان آيات آن را بر مردم آشكار مى سازد(564) .

امام زمان ، احكامى كه پيامبر و امامان پيشين ، به سبب نبودن شرايط، نتوانسته اند اجرا كنند، جارى مى كند و اسلام را با همه شرايط و ويژگيها، در جهان حاكم مى سازد.

تحولات مهم فرهنگى و اجتماعى و سيره امام در حكومت و قضاوت ، با ذهنيتى كه مردم از دين دارند و تحجر انديشان القا كرده اند، جديد جلوه مى كند و روش امام را با معتقدات خود بيگانه مى بينند.

(( اذا قام القائم استانف دعاء جديدا كما دعاء رسول الله )) (565) .

امام ، نه مشرع است و نه دين ساز، بلكه جديد بودن روش حضرت در ارتباط با شناخت واژگونه مردم آن دوره از دين است ، كه كارهاى امام را جديد جلوه مى دهد، گويى دين جديد آورده است . گروهى كه با اسلام اصيل بيگانه بوده و تنها بر ظواهر گذشته جمود دارند. روش امام را با سيرت نياكان خود ناشناخته ديده ، زبان به اعتراض مى گشايند و با سلاح مذهب ، به مقابله امام مى شتابند.

گروهى كه از فهم بطون و معانى بلند قرآن عاجزند، به ظواهر قرآن ، عليه امام استشهاد مى كنند و عده اى با استدلال به سيره اى از پيامبر كه در خيال دارند، به تحولات اجتماعى و اقتصادى امام انتقاد مى كنند.

امام زمان ، در بيرون كردن اين گروه از صحنه اجتماعى و افكار عمومى ، پيش از جدش پيامبر به زحمت مى افتد. پيامبر، با كافران بى پرده ، رو به رو بود كه از اعلان دشمنى ابايى نداشتند و آشكار با اسلام و پيامبر مى جنگيدند. ولى اين دسته از معارضان مهدى ، پينه بر پيشانى دارند و در ميان مردم ، به زهد و ورع مشهورند و با سلاح دين ، به جنگ امام مى روند. بى كمترين ترديد، به تير تكفيرش مى زنند و با ايجاد شايعه و جنگ روانى افكار عمومى را عليه او بسيج مى كنند.

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( ان قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس مما استقبله رسول الله (ص ) من جهال الجاهلية )) .

(( فقلت : و كيف ذاك )) .

(( قال : ان رسول الله (ص ) اتى الناس و هم يعبدون الحجارة و الصخور والعيدان والخشب المنحوته و ان قائمنا اذا قام اتى الناس و كلهم يتاول عليه كتاب الله و يحتج عليه به . ثم قال : اما والله ليدخلن عليهم عدل جوف بيوتهم كما يدخل الحر والقر)) .(566) آزردگيهايى كه مهدى ما از سوى نادانان روزگار خود متحمل مى شود، بيش از زحماتى است كه به پيامبر از جاهلان زمان خود وارد شده .

گفتم : و چگونه ؟

فرمود: پيامبر در زمانى برانگيخته شد كه مردم سنگ و درخت و چوب مى پرستيدند. قائم ، آن گاه كه قيام كند، مردم عليه او قران را تاويل مى كنند. به خدا سوگند، همانند سرما و گرما عدالت وارد سراهاى آنان خواهد شد.

در قضيه اى ، امام در جمع مردم سخن مى گويد و حقايق را بر مردم آشكار مى سازد، گروهى از مردم كه تاب سخنان حضرت را نياورده عليه امام خروج مى كنند.

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( انه اول قائم يقوم منا اهل البيت يحدثكم بحديث لاتحتملونه فتخرجون عليه برميلة الدسكرة فتقاتلونه فيقاتلكم فيقتلكم )) (567) .

در وقت ظهور قائم ما، برايتان سخنانى گويد كه تاب شنيدن آن را نداريد. عليه او در رميله شورش خواهيد كرد. او، با شما جنگيده و شما را نابود خواهد كرد.

خطاب امام به شيعيان ، ((يحدثكم )) نشانگر آن است كه اين گروه ، از مخالفان امام ، از شيعيان هستند و همگى ، به دست امام از ميان مى روند.

3. كافران و منافقان

در طول تاريخ اسلام ، افرادى از منافقان ، با سوء استفاده از آزاديهاى اسلامى ، وارد مسلمانان شده و با تظاهر به شعائر اسلامى ، از امكانات جامعه مسلمانان ، استفاده كرده اند. مصالح اسلام ، ايجاب مى كرد پيامبر و ائمه ، با آنان مدارا كنند و از درونشان پى جويى نكنند در حكومت مهدى نيز، اين گونه افراد در صدد نفوذ در حكومت و جامعه اسلامى بر مى آيند. منافقان ، گاه تردستانه ، تا سطح تصاحب مقامات عالى حتكومت امام پيش مى روند، ولى ذكاوت و قدرت امام جايى براى دست اندازى منافقان باقى نمى گذارد و شديدا پاكسازى مى شوند(568) . دو چهرگان كه آينده خود را در خطر مى بينند، با پخش شايعه و همكارى با گروههاى معارض ، دشمنى خود را آشكار مى كنند. در مناطق مرزى ، با دشمنان خارجى همدست مى شوند و در مركز خلافت ، كوفه ، آشكارا با امام مى جنگند. حضرت ، پس از درهم شكستن مقاومت مخالفان ، پيروزمندانه وارد كوفه مى شود و منافقان را در رديف ساير فرقه هاى منحرف نافرمان ، از ميان بر مى دارد(569) .

كفار نيز، كه ادعاى سركردگى مردم جهان را داشته و نهضت آزادى بخش ‍ مهدى را مانع منافع نارواى خود مى بينند، در برابر حضرت صف آرايى مى كنند.

آنان ، براى جلوگيرى از مسلمان شدن مستضعفان و حاكميت محرومان ، نيرو تهيه كرده و با سپاهيان امام درگير مى شوند.

امام صادق مى فرمايد:

(( اذا خرج القائم لم يبق مشرك بالله العظيم ولا كافر، الاكره خروجه (570) ))

مشركان و كفار از قيام مهدى ناخشنودند.

دنياى كفر، با دستاويز قرار دادن كيش نصرانيت ، با امام درگير مى شوند و به دشمنان امام ، كمك مى رسانند و به هنگام شكست ، بديشان پناه مى دهند(571) .

از برخى از روايات استفاده مى شود، سفيانى ، مهم ترين مخالف امام نيز، صليب در گردن دارد(572) .

امام ، طى گفت و گوهاى اعتقادى و سياسى ، معارضان غير مسلمان را همراه خود مى كند و مشركان كينه ورز جنگ افروز را، شكست مى دهد.

شيوه برخورد امام با مخالفان

از مسائل نيازمند به بحث ، روش برخورد امام با مخالفان است . جايگاه ساير ارباب مذاهب و مكاتب در حكومت امام كدام خواهد بود. به تعبير ديگر مقصود از حكومت جهانى واحد كه امام منادى آن است چيست ؟ آيا وحدت دين مقصود است يا وحدت حتكومت . در هر صورت ، رفتار امام با اهل كتاب يا با ديگر مسلمانان غير معتقد به مذهب امام چگونه است ؟

مخالفان امام به چند دسته تقسيم مى شوند.

1. مخالفان سياسى و مذهبى مسلمان .

2. اهل كتاب .

3. مستكبران .

دسته اول

در ذهن برخى از شيعيان ، اين انديشه وجود دارد كه در حكومت امام كه مروج مسلك اهل بيت است ، ساير ارباب مذاهب ، جايى نخواهند داشت و همه آنان مى بايست به ولايت على (ع ) گردن نهند. روش مهدى ، با روش جدش ، پيامبر و على (ع ) در برخورد با مخالفان متفاوت است . آنان ، ماءمور رحمت بودند و گذشت و مهدى ، ماءمور انتقام . اگر على در برخورد با مخالفان مذهبى و سياسى گذشت مى كرد و از كردار افرادى مثل شورشيان بصره و يا خوارج مى گذشت ، بر اثر نبودن شرايط انتقام بود، ولى در حكومت مهدى ، مانعى براى شدت عمل با مخالفان وجود ندارد. دليلى كه ممكن است براى اين مطلب ارائه كرد، رواياتى است كه دلالت دارد روش برخورد مهدى (ع ) با مخالفان ، با روش برخورد على (ع ) با مخالفان بصرى تفاوت دارد.

در روايت معلى بن خنيس از امام صادق چنين آمده است :

(( ايسير القائم (ع ) اذا قام بخلاف سيرة على (ع ).))

(( فقال : نعم و ذاك ان عليا ساربا لمن والكف لانه علم ان شيعته سيظهر عليهم من بعده و ان القائم اذا قام سار فيهم بالسيف ... و ذلك لانه يعلم ان شيعته لم يظهر عليهم من بعده ابدا.(573) ))

آيا روش قائم بر خلاف سيره على (ع ) است ؟

فرمود: بلى . على بعد از دست يافتن بر مخالفان ، آنان را بخشيد، چون مى دانست دشمنان ، پس از او بر شيعيانش مسلط خواهند شد. ولى قائم ، با مخالفان با شمشير روبه رو مى شود، چون مى داند دشمنان هرگز بر پيروان او، مسلط نخواهند شد.

اين روايت و مانند آن ، تا چه حد دلالت بر مقصود دارند؟

مرورى بر روايات سيره مهدى (ع )، نشان مى دهد، در نظام آن حضرت ، آزادى مذهب وجود دارد و مسلمانى به جرم داشتن عقيده مخالف ، مجازات نمى شود و خالفان مذهبى ، حق اظهار عقيده دارند، به چند دليل :

1. در هيچ روايتى از منابع شيعى چنين مطلبى نقل نشده است كه مهدى (ع ) مخالفان را به ترك مذهب و پذيرش ولايت على (ع ) وا مى دارد. تنها در مواردى كه از شدت عمل سخن به ميان آمده ، بر خورد با ناصبيها و معاندان اهل بيت است (574) و بس . و ناصب ، نه هر مخالف و غير موافق عقيده و مسلك اهل بيت ، كسى است كه دشمنى با على و ديگر امام (ع ) را در سينه پرورانده و از اظهار سب و دشمنى ابائى ندارد و در فقه شيعه ، سب على و ائمه ، حكم سب پيامبر را دارد.

2. امام ، در همه مراحل دعوت و فعاليت ، به تبيين اهداف و علل اقدامات خود مى پردازند و جواب و نقطه ابهامى را براى مردم باقى نمى گذارد. مخالفان سياسى و مذهبى ، با استفاده از جو آرامى كه امام ايجاد مى كند، به بيان مواضع خود مى پردازند و جواب مى شنوند. از جمله ، در منزل ثعلبيه ، يكى از بزرگان بنى هاشم ، به سيره امام انتقاد مى كند و خواهان دليل شرعى براى آن مى شود.

امام ، بر خلاف برخى از ماءموران كه خواهان شدت عمل با اين گونه انتقاد گرانند، به آرامى پاسخ مى دهد و با استدلالهاى مستند به سيره پيامبر، او را با خود همراه مى سازد.(575)

3. امام ، تنها با مخالفان مذهبى و سياسى كه مسلحانه عليه امام و برنامه هايشان بپا خيزند، بر خوردى قهرآميز دارد. در مورد آنان نيز، از جاده انصاف بيرون نمى رود و با آنان مدارا مى كند. حضرت ، پيشاپيش با مخالفان اتمام حجت مى كند و به قرآن و سنت پيامبر، با ايشان به گفت و گو مى نشيند. در مواردى كه دشمن ، كينه خود را آشكار مى سازد و، جنگ را مى آغازد و دست به خون ياران مهدى مى آلايد، امام دستور مقابله مى دهد(576) .

اما در پاسخ آنان كه به اين روايت استدلال كرده اند بايد گفت : ((امام ، روش على (ع ) را در مقابله با شورشيان بصره ، در پيش ندارد)) اولا، روايت در مورد مخالفان نظامى و پيمان شكنان است ، نه مطلق مخالفت . و اين حق به امام داده شده است كه براى شكستن شوكت مخالفان و جلوگيرى از اجتماع دوباره آنان ، فراريان را تعقيب كند و مجرمان را مجازات ، چنانكه شيوه على (ع )، در نبرد صفين بر آن بود(577) .

ثانيا، روايت بر فرض درستى سند معارض است با سخن ديگرى از امام صادق كه مى فرمايد:

(( و ينادى مناديه الا لاتتبعوا موليا ولا تجهزوا على جريح و يسير بهم كماسار على (ع ) يوم البصرة .(578) )) ))

منادى امام ، فرياد بر مى دارد فراريان را تعقيب نكنند و مجروحى را نكشند. بمانند روش على (ع ) با بصريان ، با آنان رو به رو مى شود.

در مورد ديگر، امام براى دعوت مسلمانان مكه نماينده اى مى فرستد، فرستاده حضرت ، براى آنان سخن مى گويد و به كتاب خدا و سنت پيامبر احتجاج مى كند. گروهى از مخالفان ، در كنار كعبه او را مى كشند. امام ، خود به مكه مى آيد براى آگاهى بيشتر مردم ، به تفصيل بر ايشان سخن مى گويد و بر كتاب خدا و سنت پيامبر از آنان بيعت مى گيرد و متعرض ‍ كس نمى شود(579) .

در روايت ديگر، حضرت پس از آمدن به مكه ، تنها كشندگان فرستاده خود را مجازات مى كند و چيزى بر آن نمى افزايد(580) .

اين روايتها، نشاندهنده نرمش و عفو و رحمت امام در برخورد با مخالفان مذهبى و معتقدان به ديگر مذاهب است .

دسته دوم :

از برخى روايات استفاده مى شود: حكومت امام ، شرق و غرب را فرا مى گيرد و همه غير مسلمانان مى بايست مسلمان شوند و گرنه از ميان خواهند رفت . امام كاظم (ع ) نقل شده است :

(( ... وله اسلم من فى السموات والارض طوعا و كرها)) .

(( قال انزلت فى القائم . اذا خرج باليهود والنصارى و الصابئين والزنادقة و اهل الردة و الكفار فى شرق الارض و غربها. فعرض عليهم الاسلام . فمن اسلم طوعا امره بالصلوة والزكاة و مايومر به المسلم و يجب لله عليه و من لم يسلم ضرب عنقه حتى لايبقى فى المشارق و المغارب احد الا وحد الله ... ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزيه كما قبلها رسول الله ...(581) ))

همه اهل آسمانها و زمين ، به رغبت يا جبر، تسليم اويند.

امام فرمود: آيه ، درباره قائم نازل شده است . در وقت ظهور، بر يهود و ترسايان و صابئين و زنديقان و مرتدان و كافران شرق و غرب زمين ، اسلام عرضه مى شود.

هر كس مسلمان شد، مى بايد نماز و روزه و ساير واجبات را به جاى آورد و هركس اباورزيد كشته مى شود. تا در روى زمين همه موحد باشند... صاحب اين امر، مثل پيامبر، جزيه نمى پذيرد.

اين روايت ، به قرينه ظهور آيه كريمه ليظهره على الدين كله (582) دلالت دارد كه در وقت ظهور امام زمان ، همه اهل زمين مى بايست مسلمان شوند و در آن وقت ، جزيه اى كه در زمان پيامبر(ص ) ميان حكومت اسلام و اهل كتاب بر قرار بود وجود ندارد.

ولى در برابر، دلائل محكم ترى وجود دارد كه اين برداشت از آيه و روايت را سست مى كند.

1. روايات مستفيض وجود دارد كه سيره امام بر اساس كتاب و سنت است . و هدف آن حضرت ، احياى قوانين قرآن و روش پيامبر خواهد بود(583) . و گرفتن جزيه ، از مقررات اسلامى و بر اساس قرآن و سنت پيامبر است .

2. روايت عياشى بر اكراه اهل كتاب بر اسلام و نيز ساير روايات در اين باب ، مستند نيستند امين الاسلام طبرسى ، در اعلام الورى در پاسخ اشكالاتى كه بر سيره امام شده : امام از اهل كتاب جزيه نمى پذيرد، يا جوان بيست ساله نا آشناى با دين را مى كشد و... مى نويسد:

(( انا لا نعرف ما تضمنه السئوال من انه (ع ) لا يقبل الجزيه من اهل الكتاب و انه يقتل من بلغ العشرين ولم يتفقه فى الدين فان كان ورد بذلك خبر فهو غير مقطوع به (584) ))

آنچه سؤ ال در بر دارد مثل اين كه امام ، جزيه از اهل كتاب نمى پذيرد و جوان بيست ساله دين ناآشنا را مى كشد، ما ماخذى براى آن نمى شناسيم .

اگر خبرى نيز در اين باره وارد شده باشد مقطوع نيست .

3. برخى گزارشهاى مكرر حكايت دارد كه امام ، با سپاهيان رومى كه كيش ‍ نصارا دارند صلح مى كند(585) . در روايت ابى بصير تصريح شده است كه امام زمان ، مثل پيامبر(ص ) با اهل كتاب قرار داد جزيه امضا مى كند:

(( قلت : فما يكون من اهل الجزيه عنده ؟ قال : يسالمهم كما سالمهم رسول الله ويودون الجزيه (586) .))

از امام صادق پرسيدم : سرنوشت اهل كتاب در دولت مهدى چگونه است .

فرمود: بسان پيامبر از آنان جزيه خواهد گرفت .

اين روايت ، با روايت ابن بكير معارض است و در صورت ناتمام بودن سند و آن و كنار گذاشتن هر دو، مرجع عمومات كتاب و سنت است .

4. در متون عامه روايتى از پيامبر نقل شده است :

(( والذى نفسى بيده ليوشكن ان ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلا يكسر الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزيه فيفيض المال حتى لايقبله احد(587) .

به زودى ، عيسى در ميان شما نازل شده ، به عدالت حكم مى كند. صليب را مى شكند، خوك را مى كشد، جزيه را بر مى دارد. مال چنان فراوان مى شود كه كسى نمى پذيرد.

عموم محدثان عامه و برخى از محدثان خاصه ، از اين روايت استفاده كرده اند كه مقصود از برداشتن جزيه از اهل كتاب به روزگار مهدى (ع ) وادار كردن آنان به اسلام است .

بغوى از محدثان عامه ، در شرح حديث اين معنى را تقويت كرده است (588) .

ولى ، از ذيل روايت اين معنى استفاده مى شود كه مال ، چنان فراوان شود عيسى و نماز خواندن آن حضرت در پى امام (589) ، چنان كه در روايات آمده و نيز احتجاج امام با يهوديان و نصارا، حقانيت دين اسلام را بر همه جهانيان اثبات خواهد كرد و همگى از دل و جان مسلمان خواهند شد. در آن صورت ، موردى براى جزيه باقى نخواهد ماند سيد صدرالدين صدر، پس از ذكر روايت ، همين معنى را استفاده كرده است (590) .

اينها شواهدى هستند كه دلالت دارند، امام زمان ، پيروان اديان آسمانى را مجبور به ترك دين نيم كند و اگر آنان مسلمان مى شوند، از روى رغبت و مشاهده اسلام ناب و فرود آمدن عيسى (ع ) است .

پس مقصود از آيه ((ليظهر على الدين كله )) حكومت جهانى واحد است ، نه وحدت دين .

شايد از عموم آن استفاده كنيم كه بر كافران ، در آن روزگار، اتمام حجت مى شود و الحاد و شرك ، ريشه كن خواهد شد و همه باز دارنده هاى پيشرفت اسلام ، از ميان خواهد رفت و تمام مردم جهان سر به فرمان دستورهاى ولى عصر خواهند بود.

دسته سوم :

مستكبران و مفسدان ، دشمنان اصلى امام هستند. و سپاه سلحشور امام ، با آنان به شدت برخورد مى كند و زمين را از لوث وجودشان پاك خواهد ساخت .

اينها، اشارتهايى بود به ويژگيهاى موافقان و مخالفان مهدى .

روشن شد، ياران امام مؤ منان راستين و انسانهاى وارسته اى هستند كه در همه كمالات انسانى و اسلامى سر آمد مردمان روزگار خويش هستند و از پيش ، خود را براى همكارى با امام آماده كرده اند دشمنان حضرت ، جاهلان بى بصيرتند كه مشعلداران تحجرند و با فهم وارونه از دين و يا ضعفهاى اخلاقى ، آلت دست دشمنان حضرت واقع مى شوند و به همراهى منافقان و مشركان خودخواه ، با امام درگير مى شوند.

كسانى مى توانند در ركابش شمشير بزنند كه اسلام را در همه زواياى زندگى ، تجسم بخشند و به روزگار انتظار، زمينه قيام را فراهم آورند كه نزديك شدن به ولى عصر، با تقربى معنوى امكان دارد و امام ، به هنگام فراهم آمدن شرايط و وجود ياران توانا و شايسته ظهور خواهد كرد. هر چه شمار مؤ منان مخلص افزايش يابد، جامعه و زمان به امام نزديك تر مى شود. آن كس كه دعوى انتظار دارد، ولى پاكباز نيست ، نه تنها توفيق ياورى را پيدا نمى كند كه بر امام راه خواهد بست و جامعه اى كه انديشه ها و ارزشهاى الهى را در خود جاى نداده و در آتش ستم و اختلاف مى سوزد، نمى تواند مردان كارساز پرورش دهد. مرحوم سيد بن طاووس ‍ در وصيتى مفصل به فرزندش مى نويسد:

((اى فرزند، اى محمد، ترا و برادرت را و هر كس را كه اين كتاب را بخواند، به آشتى و درستى در معامله با خداى عزوجل و رسول او(ص ) و حفظ و رعايت فرمان خدا و رسول كه درباره ظهور مولاى ما مهدى (ع ) بيان فرموده اند و بشارت داده اند، سفارش مى كنم ، چه قول و عمل بسيارى از مردم از نظرهاى فراوان با عقيده آنان مخالف است . مثلا بارها ديده ام كه اگر بنده اى يا اسبى يا درهم و دينارى از آنان گم شود، سراپا متوجه آنان مى شوند و براى يافتن ، نهايت كوشش را به عمل مى آورند، اما نديده ام كه كسى براى تاءخير ظهور آن حضرت و عقب افتادن اسلام و تقويت ايمان مسلمانان و قطع ريشه كافران و ستمكاران به اندازه دلبستگى به اين امور ناچيز دلبسته باشد و به اندازه اى كه براى از دست دادن اين اشياء متاءثر مى گردد، متاءثر باشد. پس چنين كسانى چگونه مدعى آنند كه به حق عارفند و به رسول او واقف و به امامت آن حضرت معتقد و چگونه ادعاى دوستى آن بزرگوار مى كنند و درباره چگونگى هاى والاى او به مبالغه مى پردازند))(591)