بازگشت

بررسي نشانه هاي ظهور


مقدمه

اعتقاد به آمدن مصلح كل در آخرالزمان ، ريشه در دل تاريخ دارد و مخصوص به اسلام و تشيع نيست . كم و بيش . كم و بيش ، همه اديان الهى ، صرف نظر از نوع جهان بينى و اختلافاتى كه در ويژگيهاى منجى موعود دارند، نويد آمدن وى را داده اند و براى او، نشانه هايى ياد كرده اند.

كليت اين مساءله ، آن قدر روشن است كه آيينهاى قديمى : برهمائى ، بودايى و... انتظار ظهور منجى دارند و نشانه هايى را بر نزديك بودن ظهور وى ، در كتابهاى خويش بيان كرده اند. با اين حال ، هيچ كدام از اين آيينها و مسلكها، تصوير روشنى از چگونگى قيام و آثار و نشانه هاى نزديك شدن ظهور، ارائه نداده اند. (213)

در اسلام ، بويژه تشيع ، بر خلاف اديان و مذاهب ديگر، از ظهور مهدى موعود(ع ) تفسير روشنى ارائه شده و چگونگى قيام و رخدادهايى كه به عنوان نشانه نزديكى ظهور رخ خواهد داد. به شرح بيان شده است .

اكنون اين پرسشها مطرح است :

آيا براى پيدايش اين انقلاب بزرگ ، كه همه جهان را فرا مى گيرد، نشانه اى وجود دارد؟

مردم از كجا و چگونه مهدى موعود را بشناسند و بر چه اساس و با چه وسيله اى مدعيان دروغين را از مهدى حقيقى باز شناسند؟ چه بسا افرادى به انگيزه هاى مادى و دست يافتن به حكومت و قدرت ، به دروغ به چنين ادعايى دست زنند، چنانكه در طول دوره هزار و چند صد ساله غيبت ، بارها چنين مدعيانى پيدا شده اند.

از اين گذشته مردمى كه بى صبرانه در انتظار قائم (عج ) و نجات بشر از ظلم و ستم ، به سر مى برند، وظيفه دارند خود را براى يارى آن حضرت ، آماده سازند، از كجا بفهمند كه زمان موعود نزديك شده و هنگام ظهور فرا رسيده است ؟

آيا اين انقلاب بزرگ ، ناگهانى و بدون مقدمه خواهد بود، يا با حوادث و جريانهايى ، كم كم زمينه آن را فراهم مى گردد، براى آن كه مسلمانان پاسخ روشنى از اين پرسشها داشته باشند و مهدى موعود را به درستى بشناسند، لازم بود: خصوصيات وى ، بستر زمانى ظهور، چگونگى قيام ، مخالفان ، ياران ، رخدادهايى كه پيش و يا در آستانه ظهور رخ مى دهد، ميزان ارتباط آنها، موضع گيرى مردم در برابر آنها و... به درستى روشن گردد، تا مردم با بيدارى و هوشيارى كامل ، منتظر قيام مهدى (ع ) بمانند و ياران و دشمنان وى را به خوبى بشناسند و فريب مدعيان دروغين را نخورند.(214)

بر اين اساس ، ما در اين نوشتار نگاهى داريم به نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) و بررسى ميزان اعتبار و چگونگى تحقق آنها، ولى پيش از آن ، يادآورى چند نكته را لازم مى دانيم :

1. منظور از نشانه هاى ظهور

آن دسته از رخدادها، كه بر اساس پيش بينى معصومان (ع ) پيش و يا در آستانه ظهور حضرت مهدى (ع )، پديد خواهند آمد، نشانه هاى ظهورند. تحقق هر يك از اين نشانه ها، نويدى از نزديك تر شدن ظهور قائم است ، به گونه اى كه با تحقق مجموعه رخدادهاى پيشگويى شده و به دنبال آخرين نشانه ظهور، حضرت مهدى (ع ) قيام خواهد كرد.

پس پديدار شدن يك و يا چند نشانه از مجموعه نشانه هاى ظهور، چيزى جز نزديك تر شدن زمان ظهور را نمى رساند. البته بسيارى از حوادث و تحولاتى را كه امامان (ع ) وقوع آنها را در دوران غيبت كبرى پيش بينى كرده اند، يا شمارى از آنها به عنوان نشانه ظهور معرفى كرده اند، به وقوع پيوسته اند.

مثلا، در روايات ، از اختلاف در ميان امت اسلام (215) ، انحراف بنى عباس و از هم گسستن حكومت آنان (216) ، جنگهاى صليبى (217) ، فتح قسطنطنيه به دست مسلمانان (218) ، در آمدن پرچمهاى سياه از ناحيه خراسان (219) ، خروج مغربى در مصر و تشكيل دولت فاطميان (220) النهرين و عراق امروزى (221) ، وارد شدن روميان در منطقه رمله و شام ، رها شدن كشورهاى عرب از قيد استعمار، بالا آمدن آب دجله و سرازير شدن آن به كوچه هاى كوفه ، (222) بسته شدن پل بر روى دجله ، بين بغداد و كرج ، اختلاف بى شرق و غرب و جنگ و خون ريزى فراوان (223) بين آنان و... (224) خبر داده شده كه ظاهرا همه ، يا بسيارى از آنها تا به كنون ، رخ داده اند. اما بايد توجه داشت كه :

اولا، معلوم نيست كه مراد از اين حوادث ، همان حوادثى باشد كه در روايات آمده است .

ثانيا، پيش بينى چنين امورى ، به معناى آن نيست كه اينها نشانه حتمى ظهورند، بلكه همه و يا بسيارى از آنها، صرفا، رخدادهايى هستند كه امامان (ع ) از وقوع آنها در آينده خبر داده اند.

ثالثا، بر فرض ، در روايات از برخى از اينها به عنوان نشانه ظهور ياد شده باشد، از كجا معلوم كه منظور ظهور حضرت مهدى (ع ) باشد؟

2. منظور از قائم

پيشگويى هاى معصومان (ع ) در مورد رخدادهاى دوران حكومتهاى بنى اميه و بنى عباس و چگونگى فروپاشى آنها و حركتهايى كه عليه آنها شكل مى گيرد و... گرچه ، گاه به عنوان نشانه هاى ظهور بيان شده ، ولى الزاما منظور از ظهور، ظهور حضرت مهدى (ع ) نيست ، بلكه نشانه ظهور فرج و گشايش در كار شيعه و زندگى آنان است ، چنانكه تعبير ((قائم )) در همه جا، به معناى قيام حضرت مهدى (ع ) نيست ، بلكه در شرايط اختناق و ديكتاتورى خشن بنى اميه و بنى عباس و چيرگى افرادى كه از سر عناد بر اولاد پيامبر (ص )، از هيچ شكنجه اى كوتاهى نمى كردند، مجالى براى ائمه (ع ) و شيعيان آنان نبود كه به وظايف خويش ، در جهت احياى اسلام و مسلمانان اقدام كنند. در اين شرايط، ايجاد رخنه و اختلاف بين آنان و شكل گيرى حركتها عليه آنها و در نتيجه ضعف ، يا فرو پاشى آنان ، به منزله گشايشى بود كه براى شيعيان پيش مى آمد، تا براى مدتى ، گرچه اندك آسوده شوند و از فشارها و زندانها و تعقيبها در امان بمانند. امامان نيز، اين فرصت را مى يافتند، با به سازماندهى شيعيان و احياى فرهنگ و ميراث اهل بيت بپردازند.

يادآورى : در دوران سياه حاكميت بنى اميه و بنى عباس ، ده ها قيام و انقلاب كوچك و بزرگ توسط شيعيان و طرفداران اهل بيت و بيشتر علويان ، عليه آنان ، به وقوع پيوست كه برخى از آنها، همچون قيام زيد بن على به گونه اى مورد تاءييد امامان (ع ) واقع شد.

از روايات استفاده مى شود كه تعبير ((قائمنا)) بر برخى از اين قيامها و يا حركتهايى كه خود ائمه (ع ) زمينه آن را فراهم مى ساخته اند، اطلاق شده است و از پيش گويى اين گونه حوادث ، به عنوان ((علامات فرج )) ياد شده است . (225)

بر اين اساس ، منظور از ((قائم )) در بسيارى از اين روايات ، ظاهرا، مهدى موعود(ع ) نيست ، بلكه مراد قيام كننده بحق است .

ثقه الاسلام كلينى در كافى ، بابى را گشوده با اين عنوان : ((فى ان الائمة (ع ) كلهم قائمون باءمر الله ))(226) كه بيانگر آن است كه لفظ ((قائم )) مخصوص و منحصر به امام زمان (ع ) نيست .

امام صادق (ع ) در تفسير آيه (( يوم ندعوا كل اناس ‍ بامامهم )) (227) مى فرمايد:

(( امامهم الذى بين اظهرهم و هو قائم اهل زمانه (228) ))

پيشواى آنان كه در پيشاپيش آنان حركت مى كند، و او قيام كننده اهل زمان خود است .

يا مى فرمايد:

)) ((كلنا قائم باءمر الله واحد بعد واحد، حتى يجيئى صاحب السيف ، فاذا جاء صاحب السيف جاء ماءمر غير الذى كان . (229) ))

همه ما، يكى پس از ديگرى قيام كننده به حكم خداييم ، تا وقتى كه صاحب شمشير بيايد. پس آن گاه كه صاحب شمشير آمد، با حكمى غير از آنچه بوده ، بيايد.

از تعبيرهاى ((هو قائم اهل زمانه ))، ((كلنا قائم باءمر الله )) و... در اين روايات استفاده مى شود كه لفظ ((قائم )) لزوما ويژه حضرت مهدى (ع ) نيست و شامل هر قيام كننده اى مى شود، هر كس كه انقلاب كند و مردم را به قيام عليه ظلم و بيداد فرا خواند ((قائم )) است . (230)

از برخى روايات نيز استفاده مى شود كه بسيارى از امامان (ع ) خود در صدد قيام بوده اند و به تدارك مقدمات حركت و تهيه لوازم آن مى پرداخته اند.

امام صادق (ع ) به مؤ من طاق مى فرمايد:

)) ((فو الله لقد قرب هذا الاءمر ثلاث مرات ، فاءذعتموه ، فاءخره الله . (231) ))

به خدا سوگند! اين امر (قيام ) سه مرتبه نزديك بود آغاز گردد و شما آن را تباه ساختيد. پس خداوند آن را به تاءخير انداخت .

ظاهرا منظور از جمله ((هذا الاءمر))قيام عليه حاكمان بنى اميه و يا بنى عباس است كه شرايط آن فراهم مى شد، ولى سستى اصحاب و عدم رازدارى آنان و يا بروز مشكلات ديگر، سبب به تاءخير افتادن آن شد.

يا اميرالمؤ منين (ع ) در خطبه اى حوادث و وقايع دوران بنى اميه و بنى عباس را بر شمرد و ياران خويش را از چيزهايى كه پس از وى ، تا هنگام ظهور قائم (ع ) واقع مى شوند، با خبر ساخت و آن گاه فرمود:

)) ((اذا قام القائم بخراسان و غلب على اءرض كوفان (كرمان ) و الملتان و جاز جزيرة بنى كاوان ، و قام منا قائم بجيلان و اءجابته الابر و الديلم ... ثم يقوم القائم الماءمول ...(232) ))

هنگامى كه قائم در خراسان قيام كند و بر سرزمين كوفه يا كرمان و ملتان (233) چيره شود و از منطقه جزيره بنى كاوان (234) نيز بگذرد و قيام كننده اى از ما در سرزمين گيلان قيام كند ساكنان سرزمينهاى ((ابر))(235) و ((ديلم )) دعوت وى را اجابت كنند... آن گاه قائم مورد اميد و انتظار ما قيام خواهد كرد.

در اين حديث ، چند بار كلمه ((قائم )) به كار رفته و روشن است كه منظور از ((قائم بخراسان )) و ((قائم بجيلان )) مهدى موعود نيست ، چه آن كه برابر اين روايت ، پس از قيام اينها، قائم اصلى ، حضرت مهدى (ع ) ظهور مى كند.

جالب اين جاست كه از قيام كننده در منطقه گيلان ، كه احتمال مى رود اشاره به حركتهاى علويان و شيعيان در آن منطقه باشد، به عنوان : ((قام منا قائم )) ياد شده است .

بر اين اساس ، گروهى از عالمان شيعه ، احتمال داده اند: چنگيز خان مغول كه از منطقه خراسان بزرگ خروج كرد و بخشهاى زيادى از سرزمينهاى تحت سيطره خوارزمشاهيان و بن عباس را به تصرف خويش در آورد(236) و نيز نواده وى ، هلاكوخان ، كه در سال 656. ه‍ ق بر مركز خلافت عباسيان هجوم برد و خليفه عباسى مستعصم را كشت ، در بغداد قتل عام كرد و خلافت عباسيان را براى هميشه بر انداخت (237) همان فردى است كه در روايت از قيام وى در خراسان خبر داده شده .

يا شاه اسماعيل صفوى را، كه بنيان گذار سلسله صفويه است و در سال 908 ه‍ ق حكومت را به دست گرفت و به ترويج مذهب شيعه پرداخت ((قائم بجيلان )) دانسته اند. (238)

به باور اينان ، از آن جهت كه شاه صفوى در آن شرايط سخت حاكميت حاكمان متعصب سنى مذهب و در روزگار غربت تشيع ، به حمايت از مذهب شيعه پرداخت و خود نيز از تبار علويان بود، به عنوان ((قائم منا)) ذكر شده است .

بنابراين بسيارى از حوادث كه در روايات از وقوع آن خبر داده شده ، به ويژه رخدادهاى دوران بنى اميه و بنى عباس ، در حقيقت نشانه هاى ((فرج )) در كار شيعيان و قيام امامان (ع ) و يا سرداران علوى و... است ، نه ظهور حضرت مهدى (ع ).

3. نشانه هاى بر پايى قيامت

در منابع روايتى ، از برخى از نشانه هاى ظهور، به عنوان نشانه هاى بر پايى قيامت و ((اشراط الساعة ))ياد شده است : خروج دجال ، آشكار شدن خورشيد در ناحيه مغرب ، نزول عيسى (ع ) از آسمان و... .

اين ، روايات اهل سنت ، بيشتر به چشم مى خورد(239)

به نظر مى رسد رواياتى كه نشانه هاى ظهور را و رواياتى كه نشانه هاى بر پايى قيامت را بر مى شمارند، در هم آميخته شده باشند و در برخى موارد جابجايى پيش آمده باشد.

پيامبر(ص ) مى فرمايد:

(( عشر قبل الساعة لابد فيها، السفيانى ، والدجال و الدخان و الدابة ، و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسى (ع ) و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس ‍ الى الحشر.(240) ))

ده چيز، پيش از برپايى قيامت ، به ناگزير رخ خواهد داد: خروج سفيانى و دجال ، پيدا شدن دود و چهارپا، خروج قائم ، طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن حضرت عيسى (ع ) از آسمان و فرو رفتن (در زمين در ناحيه مشرق و فرو رفتن در منطقه جزيرة العرب و آتشى كه از انتهاى عدن بر مى خيزد و مردمان را به سوى صحراى محشر مى كشاند.

برابر اين حديث ، خروج سفيانى و دجال و طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن مسيح (ع ) از آسمان و... از نشانه هاى قيامت است و حال آن كه در روايات ديگر، آنها به روشنى از نشانه هاى ظهور معرفى شده اند. البته نشانه هايى ، همچون خروج دجال و سفيانى ، بيشتر در منابع عامه به عنوان علامت قيامت و در منابع شيعه ، به عنوان علامت ظهور قائم آمده است .

روشن است كه مشروط كردن بر پايى قيامت به پديدار شدن اين حوادث و قرار دادن نشانه ظهور از نشانه هاى بر پايى قيامت ، به مقصود ما ضررى نمى زند؛ زيرا همه اين رخدادها، كه از وقوع آنها خبر داده شده ، چه به عنوان نشانه هاى ظهور و چه به عنوان نشانه هاى قيامت ، پيش از برپايى قيامت ، هر چند با فاصله زياد، واقع خواهند شد، با اين حساب ، آنچه در طول دوره غيبت كبرى ، واقع شود، به طور طبيعى ، پيش از برپايى قيامت ، واقع شده و در نتيجه ، از نشانه هاى قيامت است .(241)

بر اين اساس ، همه نشانه هاى ظهور، به گونه اى ، نشانه هاى قيامت هم هستند، ولى همه نشانه هاى قيامت نشانه هاى ظهور نمى توانند باشند؛ زيرا ممكن است ، برخى از آنها پس از ظهور حضرت مهدى (ع ) واقع شوند.

برخى براى بازشناسى نشانه هاى ظهور از نشانه هاى قيامت ، با استناد به اين كه دوره غيبت ، روزگار سختى و محنت است و پس از ظهور، برابر روايات قطعى ، جهان پر از عدل و داد مى شود و دوران رفاه و امنيت و عدالت فرا مى رسد و تا بر پايى قيامت ، ادامه مى يابد، قاعده ايى بيان كرده اند:

((قاعده كلى آن است كه حوادث مربوط به دوران فتنه و انحراف ناشى از امتحان الهى و خالص ساختن مردم و پيامدهاى آن ، مقدم بر ظهور است . بر اين اساس ، هر روايتى كه نشان دهنده روزگار خوبى و عدالت و تاءمين رفاه و آسايش باشد، مربوط به دوران پس از ظهور و نشانه برپايى قيامت است و از نشانه هاى نزديك شدن ظهور قائم (ع )، نمى تواند باشد(242) .))

از اين روى برابر اين قاعده ، بسيارى از رخدادها و نشانه ها كه در منابع روايى ، به ويژه منابع روايى اهل سنت و در كتابهاى ((ملاحم و فتن ))، تحت عنوان : ((اشراط الساعة )) بيان شده (243) و حاكى از وقوع جنگها، آشفتگيها، نابسامانيها و در هم ريخته شدنهاست ، مى بايد پيش از ظهور مهدى (ع ) واقع شوند: زيرا آنها پيش از اين كه علامت قيامت باشند، علامت ظهورند.

4.احتمال جعل و تحريف

حديثهاى فراوانى در مورد نشانه هاى ظهور، در منابع روايى وجود دارد. اسناد اين روايات ، بيشتر ضعيف و غير قابل اعتمادند. از نظر دلالت نيز، هماهنگى و انسجام لازم را ندارند و پاره اى از آنها مصحف و مغلوط هستند.

به نظر مى رسد، اهميت بسيار مساءله مهدويت از يك سو، و علاقه مندى شديد مسلمانان به آگاهى از چگونگى رخدادهاى آينده و پديدار شدن نشانه هاى ظهور مهدى عليه السلام ، از سوى ديگر، سبب شده كه دشمنان و بدخواهان ، به ويژه حاكمان ستم ، وسوسه شوند كه در جهت برآوردن منافع سياسى خويش ، تغييرهايى را در روايات به وجود آورند. به ويژه وجود اين واقعيت كه اساسا، افراد عادى و معمولى ، در برابر امورى كه دور از حيطه قدرت آنان و به مظاهر غيبى و مربوط به سرنوشت آنان است ، هر چند ساختگى و دروغ هم باشند، جراءت و جسارت تفكر و مخالفت با آن را ندارند و جز تسليم در برابر امورى كه به شكلى بر آنان مجهول است ، راهى براى خود نمى بينند(244) . برخى نيز براى موجه جلوه دادن كار خويش و اين كه فعاليتها و ادعاهاى آنان پيش بينى شده ، دست به جعل و تحريف زده اند. مثلا در تاريخ به افرادى بر مى خوريم كه به همين انگيزه ، خود را سفيانى معرفى كرده اند، چنانكه على بن عبد الله بن خالد، در سال 159 ه‍ ق . ادعا كرد كه همان سفيانى موعود، اوست (245) و در سال 294 ه‍ ق نيز فرد ديگرى مدعى شد كه سفيانى است (246) و هر يك ، براى درست جلوه دادن ادعاى خويش ، دست به شورشهايى نيز زده اند.

از اين روى ، گروهى از اهل نظر، روايات سفيانى را كه از نشانه هاى ظهور است ، مجعول دست خالدبن يزيد دانسته و گفته اند: چون وى ، مى خواست زمينه را براى حكومت فرزندش فراهم كند و حكومت را كه به چنگ مروانيان افتاده بود، دوباره به خاندان معاويه باز گرداند، دست به جعل چنين رواياتى زد.

خالدبن يزيد، از اين كه مى ديد به آسانى پيش از وى ، خلافت به دست بنى مروان افتاده است ، سخت آزرده خاطر بود، از اين روى ادعاى سفيانى بودن فردى از تيره خويش را راهى به سوى دستيابى مجدد به قدرت و نيز موجب تسلى دل خويش و روحيه دادن به بنى سفيان مى دانست .

او، تصور مى كرد كه مردم ، چون خروج سفيانى را از نشانه هاى ظهور و امرى حتمى الوقوع ، مى دانند، ناگزير در برابر ادعاى چنين امرى ، تسليم مى گردند.

در منابع عامه ، روايتى است كه مى گويد:

((سفيانى ، از فرزندان خالدبن يزيد است .(247) ))

به احتمال زياد، اين روايت ، توسط خود وى جعل شده ، تا مستمسكى براى طرح ادعاى نوه اش ، على بن عبدالله ، باشد.

ابوالفرج اصفهانى ، تصريح مى كند: خالدبن يزيد، مردى عالم و شاعر بوده و درباره اش گفته شده : ((جاعل روايت سفيانى است .(248) ))

چنين ادعاهايى ، به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد مساءله سوء استفاده از نشانه هاى ظهور و جعل و تحريف آنها، مطرح بوده است .

نمونه ديگر، داستان كشتن ، نفس زكيه است . خاندان بنى عباس ، بويژه منصور و برادرش سفاح ، تلاش فراوان كردند تا از وجود محمد بن عبدالله ، معروف به نفس زكيه ، بهره بردارى سياسى كنند و براى خويش ، در ميان مردم موقعيت و قدرتى دست و پا كنند. در نظر منصور و برادرش ‍ سفاح ، دامن زدن به شايعه مهدويت وى ، و برابر كردن نشانه هاى ظهور بر وى ، تنها راه غلبه بر بنى اميه بود.

ابوالفرج اصفهانى روايتى به به نقل از ابوهريره آورده كه مى گويد:

((نامش (نام مهدى (عج )) محمد بن عبدالله است و در زبانش كندى و لكنت است .(249) ))

اين روايت ، به احتمال زياد بدان خاطر جعل شده كه محمد بن عبدالله ، يا همان نفس زكيه ، به كندى و دشوارى سخن مى گفته و نمى توانسته همه كلمات را خوب ادا كند.

وجود جمله ((اسم ابيه اسم ابى )) در برخى از كتابهاى عامه ، در ضمن روايت معروف (( يملاء الارض قسطا و عدلا ظلما و جورا(250) )) ، به اين معنى كه نام پدر حضرت مهدى (ع )، ((عبدالله )) است ، به احتمال زياد، از ترفندهاى حاكمان بنى عباس ‍ باشد كه در راستاى همان هدفهاى سياسى جعل شده است .

زيرا نام پدر مهدى (ع ) به طور، قطع ((حسن )) است و در اين ، هيچ ابهام و ترديدى نيست . با توجه به اين كه در نقلهاى گوناگون عامه و خاصه ، جمله : ((و اسم ابيه اسم ابى ))، در روايت وجود ندارد.(251)

اينك ، با انبوهى از روايات صحيح و غير صحيح در زمينه نشانه هاى ظهور، رو به روييم كه دست كم ، شمارى از آنها از آفت جعل و تحريف مصون نمانده است . متاءسفانه در ميان حجم عظيمى از كتابهايى كه در مورد مهدويت و نشانه هاى ظهور تاءليف شده اند(252) ، كتابهاى وجود دارد كه از سر جهل و دلسوزى و يا به عمد و از روى غرض ، به اين امر دامن زده اند. سيد جعفر مرتضى عاملى ، برخى از اين كتابها را با نمودن برخى موارد تحريف آشكار در آنها، نشان داده است .(253)

البته برخى با گردآورى اين روايات خواسته اند، كه اصل اين روايات بمانند و نيز بنمايانند كه همگان ، در اصل ظهور مهدى (ع ) اتفاق دارند.

علامه مجلسى در ذيل روايت طولانى كه در مورد نشانه هاى ظهور آورده ، مى نويسد:

(( انما اوردت هذا الخبر مع كونه مصحفا مغلوطا و كون سنده منتهيا الى شرخلق الله عمر بن سعد لعنه الله ، لاءشتماله على الاخبار بالقائم (ع ) ليعلم تواطؤ المخالف و المؤ الف عليه صلوات الله .)) (254)

اين روايت را، با آن كه متن آن تغيير يافته و اشتباه دارد و سند آن ، به بدترين خلق خدا عمر بن سعد لعنة الله عليه ، منتهى مى گردد، آوردم ؛ زيرا در برگيرنده اخبارى از حضرت مهدى (ع ) است ، تا آن كه اتفاق مخالف و موافق در مورد وى دانسته گردد.

همان گونه كه مرحوم مجلسى تصريح كرده ، در سلسله اسناد اين روايات ، بيشتر روايانى قرار دارند كه ناشناخته ، ضعيف و دروغگو و جعل كننده اند و روايات آنان ، اعتبارى ندارد. افزون بر اين ، بسيارى از نشانه ها در روايات مرسله بيان شده كه نمى تواند مستند قرار گيرد، با اين حال ، در دسته اى از نشانه ها بويژه ، نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور، شمار روايات ، به قدرى زياد است كه برخى ادعاى مستفيض و متواتر بودن آنها را كرده اند(255) . از اين روى اصل وجود اين دسته از نشانه ها اجمالا مسلم است ، هر چند جزئيات آنها جاى بحث و تاءمل دارد؛ زيرا گاه ، برخى از آنها و حتى برخى از نشانه ها، به گونه اى بيان شده اند كه با قواعد علمى ،ساز نمى آيند.

صاحب ((كشف الغمه )) پس از آن كه عبارت شيخ مفيد را در مورد بر شمردن شمار زيادى از نشانه هاى ظهور آورده ، مى نويسد:

(( لا ريب ان هذه الحوادث فيها ما يحيله العقل و فيها يحيله المنجمون ، و لهذا اعتذر الشيخ المفيد رحمه الله فى آخر ايراده لها، والذى اءراده انه اذا صحت طرقات نقلها و كانت منقولة عن النبى (ص ) و الاءمام (ع ) فحقها ان تتلقى بالقبول لاءنها معجزات و المعجزات خوارق للعادات كانشقاق القمر و انقلاب العصا ثعبانا و الله اعلم .)) (256)

ترديدى نيست كه در بين اين نشانه ها، حوادثى وجود دارد كه عقلا محال مى نمايد و يا از نظر منجمان تحقق آنها غير ممكن است . از اين روى ، شيخ مفيد، در پايان سخن عذر آورده است .

اگر راههاى اين روايات و اسناد آنها، صحيح باشد و از پيامبر و امام هم روايت شده باشند، حق مطلب آن است كه آنها را تلقى به قبول كنيم ، چون معجزه اند و معجزات خوارق العاده هستند، همچون شكافته شدن ماه (به دست پيامبر(ص ) و تبديل عصا به اژدها(به دست حضرت موسى (ع ) و خدا بهتر مى داند.

ظاهرا منظور از عذر آوردن شيخ مفيد، اشاره به اين جمله وى باشد كه مى نويسد:

((خداوند به آنچه هست ، آگاه تر است و ما فقط بر اساس اين كه در اصول روايى آمده است ، نشانه ها را ذكر كرديم . (257) ))

از عبارت شيخ مفيد استفاده مى شود كه وى اطمينان به درستى همه اين نشانه ها، نداشته ، از اين روى با تاءكيد بر اين كه : ((ما فقط اين روايات را آورده ايم و خدا بهتر مى داند)) در حقيقت خويش را از التزام به آن ، به دور داشته است .

صاحب ((كشف الغمه ))، با توجه به تزلزل شيخ مفيد، مى گويد: بايد اسناد اين روايات مورد بررسى قرار گيرد، اگر مسلم شد از معصوم صادر شده و راويان آنها مورد اعتمادند، پذيرفته شود و آنهايى كه ظاهرا محال به نظر مى آيد، حمل بر معجزه شوند.

بنابراين التزام به درستى همه اين روايات مشكل است و در بررسى نشانه هاى ظهور، احتمال جعل و تحريف و دسيسه هاى دستهاى پنهان سياست را نبايد ناديده گرفت .

البته يادآورى اين نكته نيز بايسته مى نمايد كه وجود مواردى از جعل و تحريف ، در نشانه هاى ظهور و يا وجود مدعيان دروغين ، به عنوان نمونه نشانه ها، هيچ گاه دليل اين نمى شود كه همه روايات از اعتبار بيفتند و يا اصل همه نشانه ها زيرا سؤ ال برود. خير، همان گونه كه اشاره كرديم ، دسته اى از اين نشانه ها مسلم هستند و از آنها سخن خواهيم گفت .

همچنين وجود پاره اى اشكالات و ضعفها در نشانه هاى ظهور و احتمال تغيير و تحريف آنها از سوى دشمنان و يا ادعاهاى واهى برخى شيادان در مورد سفيانى و يا اصل مهدويت ، هيچ گاه به اصل مهدويت و اعتقاد به ظهور قائم (ع )، آسيبى نمى رساند، زيرا اعتقاد به مهدويت و ظهور حضرت مهدى (ع ) مورد اتفاق فريقين است و با تواتر ثابت شده و سخن علامه مجلسى كه بدان اشاره كرديم نيز، مؤ يد اين مطلب است .

5. مشخص نبودن زمان ظهور

گرچه اصل ظهور و نشانه هاى نزديك شدن آن ، از امور مسلم و قطعى است ، ولى بنا به مصالحى ، زمان ظهور، مشخص نشده است و هيچ كس ، جز خداوند از وقت دقيق آن آگاه نيست . بارها اصحاب از امامان (ع ) در مورد زمان خروج قائم (عج ) پرسيده اند، ولى آنان به صراحت از مشخص كردن آن نهى كرده اند و زمان ظهور را همچون علم به قيامت ، منحصر به خداوند دانسته اند.(258)

(( و اما وقت خروجه (ع ) فليس بمعلوم لنا على وجه التفصيل ، بل هو مغيب عنا الى اءن ياءذن الله بالفرج . (259) ))

و اما زمان ظهور مهدى (ع )، به روشنى و به شرح براى ما مشخص نشده است ، بلكه او تا آن گاه كه خداوند اجازه خروج بدهد، از ديدگان ما پنهان است .

فضيل از امام باقر(ع ) پرسيد كه آيا براى ظهور وقتى معين شده است ؟

امام (ع ) سه بار فرمود((كذب الوقاتون )) (260)

يا، كميت از آن حضرت پرسيد كه چه وقت حضرت مهدى (عج ) ظهور مى كند، امام (ع ) فرمود:

(( لقد سئل رسول الله (ص ) عن ذلك فقال انما مثله كمثل ساعة لاتاءتيكم الا بغتة (261) ))

از پيامبر(ص ) همين مطلب پرسيده شد. حضرت فرمود: مثل ظهور مهدى (ع )، همچون بر پايى قيامت است (كسى جز خدا از وقت آن آگاه نيست ) مهدى نمى آيد مگر ناگهانى .

مقتضاى اين احاديث و احاديث ديگر نظير آنها (262) آن است كه به هيچ روى ، نمى توان وقتى براى ظهور مهدى (عج ) معين كرد. با توجه به اين اصل مسلم ، نشانه هاى ظهور، تنها بيانگر نزديك شدن زمان ظهورند و بيش از آن ، دلالتى ندارند. اگر روايتى باشد كه زمان ظهور را مشخص ‍ سازد، بايد آن را توجيه كرد و يا به كنارى نهاد.

در برخى روايات ، به گونه سربسته و مجمل ، به زمان ظهور اشاره شده ، ولى بر فرض درستى آنها، ناسازگارى با قاعده فوق ندارند، زيرا در حقيقت آنها نيز وقتى معين نمى كنند، بلكه به گونه اى نشانه هاى ظهور را بيان مى كنند. مثلا در حديثى آمده :

((مهدى (ع ) قيام نمى كند، مگر در سالهاى فرد: سال اول ، سوم ، پنجم ، هفتم و يا نهم ، و يا روز شنبه دهم محرم .))

يا:

((در 23 رمضان منادى ندا مى دهد و مردم را به سوى مهدى (ع ) فرا مى خواند(263) .))

در اين روايات ،گرچه به گونه اى به زمان ظهور اشاره شده ، ولى با اين حال ، به صورت جزمى و دقيق زمان ظهور مشخص نشده است . در حقيقت ويژگيهاى آن زمان ، بيان شده است نه وقت دقيق زمان ظهور، بنابراين ، روايات ، ناسازگارى با اصل قاعده مشخص نبوده زمان ظهور ندارد. البته در برخى روايات ، كه سند آنها معتبر نيست ، به زمان دقيق ظهور اشاره شده ، ولى علما، به آن اعتنا نكرده و يا آنها را توجيه كرده اند.

اكنون پس از يادآورى اين امور، مى پردازيم به تبيين و بررسى نشانه هاى ظهور و آن را در چند محور پى مى گيريم :

شمار نشانه هاى ظهور

در منابع دينى ، انبوهى از رخدادهاى طبيعى و غير طبيعى و دگرگونيهاى سياسى و اجتماعى ، به عنوان نشانه ظهور ياد شده اند. نعمانى ، شيخ صدوق (م :381 ه‍ ق .) شيخ مفيد (413 ه‍ ق .)، شيخ طوسى (460 ه‍ ق .) و طبرسى (548 ه‍ ق .) از پيشينيان شيعه و بسيارى نيز از پسينيان و معاصران ، اخبار مربوط به نشانه هاى ظهور را در كتابهاى خود گرد آورده اند.(264)

شيخ مفيد، در آغاز باب ((علامات قيام القائم ))، با اشاره به اخبار و آثارى كه در اين مورد از معصومان (ع ) رسيده است ، بيش از پنجاه نشانه را ياد كرده (265) و علامه مجلسى در بحارالانوار، شمار بيشترى را بر شمرده است .(266)

علماى عامه نيز، از جمله : علاء الدين هندى ، ابن حجر، سيوطى و...نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) را در كتابهاى خويش بر شمرده اند.(267)

روشن است كه درجه اعتبار و درستى همه اين نشانه ها، يكسان نيست ، برخى در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوارند و برخى در كتابهاى عامه و منابع دست دوم ياد شده اند كه اعتبار زيادى ندارند. برخى از اين نشانه ها، تنها نشانه ظهورند و برخى ، هم نشانه ظهورند و هم برپايى قيامت . برخى نشانه هاى كلى و محوريند و برخى ، بيانگر مسائل ريز و جزئى كه گاه ، همه آنها را مى توان در عنوان واحدى گرد آورد.(268)

بنابراين ، نمى توان مشخص كرد كه نشانه هاى ظهور چه مقدارند. به فرض ‍ كه مشخص هم باشد، اهميتى ندارد. مهم اين است كه فراوانى روايات ،به ما اين مشخص هم باشد، اهميتى ندارد. مهم اين است كه فراوانى روايات ، به ما اين اطمينان را مى دهند كه در آستانه ظهور مهدى موعود، حوادثى رخ خواهد داد.

شناخت موارد اصلى و مهم اين حوادث ، به ويژه نشانه هاى حتمى و چگونگى تحقق و دلالت آنها بر ظهور و مسائل مربوط به آن ، چيزى است كه ما در اين مقال در پى آن هستيم .

نعمانى ، در اين باره مى نويسد:

(( هذه العلامات التى ذكرها الائمة (ع ) مع كثرتها و اتصال الروايات بها و تواترها و اتفاقها موجبة الا يظهر القائم الا بعد مجيئها و كونها اذا كانوا قد اخبروا اءن لا بد منها و هم الصادقون ... ثم حققوا كون العلامات الخمس التى اءعظم الدلائل و البراهين على ظهور الحق بعدها كما ابطلوا امر التوقيت ...(269) .))

اين نشانه هايى كه امامان (ع ) فرموده اند، با توجه به شمار زياد آنها و اين كه سلسله اسناد اين روايات ، به آنان مى رسد و نيز توجه به اين كه روايات متواترند و مورد اتفاق ، سبب مى گردد كه ظهورى در كار نباشد، مگر پس ‍ از پديدار شدن اين نشانه ها؛ زيرا امامان (ع ) از مسلم بودن پديد آمدن آنها خبر داده اند و آنان راستگويند... سپس نشانه هاى پنجگانه را كه از بزرگ ترين نشانه ها بر آشكار شدن حق است ، مورد تاءكيد قرار داده اند، چنانكه از مشخص ساختن زمان ظهور، نهى كرده اند.

در اين سخن ، نعمانى به فراوانى نشانه هاى ظهور و رواياتى كه در اين باب رسيده ، اشاره مى كند. و در مجموع با توجه به اسناد آنها به معصومان (ع ) تحقق آنها را پيش از ظهور مهدى (ع ) امرى مسلم مى داند و بر تواتر آنها و مورد اتفاق بودن اخبار نشانه هاى ظهور تاءكيد مى ورزد.

انواع نشانه هاى ظهور

همانگونه كه پيش از اين اشاره كرديم ، نشانه هاى ظهور گوناگون اند: كلى ، جزئى ، خاص ، مجمل و كنايى ، مقيد و مشروط به تحقق شرايط ديگر، منفصل و متصل ، عادى و غير عادى .

بر شمردن همه اين اقسام ، نه چندان مفيد است و نه لازم ؛ چه آن كه بسيارى از آنها، نشانه هاى قطعى ظهور نيستند. افزون ، بر اين ، از نظر سند و محتوا اشكال دارند و درستى و نادرستى آنها، خيلى روشن نيست . از اين روى ، ما، به چند نوع از اقسام نشانه هاى ظهور كه مهم ترين آنها، به ويژه نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور مى پردازيم . و در پايان به اشكالها و شبهه هايى كه به نشانه هاى ظهور و پيش گويى آنها در روايات شده است ، پاسخ خواهيم گفت .

1- نشانه هاى حتمى

در ميان نشانه ها شمارى از آنها به روشنى به عنوان : ((علائم حتمى ظهور))، ياد شده اند. منظور از نشانه هاى حتمى در مقابل غير حتمى ، ظاهرا آن است كه تحقق پديدار شدن آنها، بدون هيچ قيد و شرطى ، قطعى و الزامى خواهد بود، به گونه اى كه تا آنها واقع نگردند، حضرت مهدى (ع ) ظاهر نخواهد شد. اگر كسى پيش از واقع شدن نشانه هاى حتمى ، ادعاى ظهور مهدى (ع ) را بكند، ادعايى است نادرست .

در برابر اينها نشانه هاى غير حتمى است ، يعنى مقيد و مشروط به امورى هستند كه در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه ، پديد مى آيند. به عبارت ديگر، نشانه هاى غير حتمى ، شايد پديد آيند و شايد پديد نيايند و امام زمان (ع ) ظهور كند. امامان معصوم (ع ) به خاطر مصالحى ، از پديد آمدن آنها در دوره غيبت ، خبر داده اند.

گروهى ، نشانه هاى حتمى را نشانه هايى دانسته اند كه در آنها ((بداء)) حاصل نمى شود. بر خلاف نشانه هاى غير حتمى كه ممكن است ((بداء)) حاصل شود و تغيير يابند و يا به كلى حذف شوند.

(( و لعل المراد بالمحتوم ما لا بد من و قوعه و لا يمكن ان يلحقه البداء.))

شايد منظور از حتمى آن باشد كه از پديد آمدن آن گريزى نيست و امكان ندارد كه ((بداء)) در مورد آن حاصل شود.

در روايتى ((محتوم )) در برابر ((موقوف )) به كار رفته است .(270)

امام باقر(ع ) در تفسير آيه شريفه :

(( ثم قضى اءجلا و اءجل مسمى عنده (271) .))

مى فرمايد:

(( انهما اءجلان ، اءجل محتوم و اءجل موقوف .

قال له حمران : مالمحتوم ؟

قال : الذى لا يكون غيره .

قال : و ما الموقوف ؟

قال : هو الذى لله فيه مشية (272) ...))

آنها دو هنگامند: هنگام محتوم و هنگام موقوف .

حمران از آن حضرت پرسيد: محتوم چيست ؟

فرمود: آن كه غير از آن نمى بوده باشد؟

عرض كرد: موقوف چيست ؟

فرمود: آن (رخدادهايى است ) كه در آنها مشيتى از خداوند است . شايد پديد آيند و شايد نيايند).

از ظاهر اين روايت و روايات به اين مضمون ، استفاده مى شود كه منظور از ((حتمى ))، يعنى قطعى و مسلم كه خداوند تغيير و تبديل آنها را اراده نكرده است .

البته بايد توجه داشت كه حتمى و يا مسلم و قطعى بودن وقوع اين نشانه ها، به اين معنى نيست كه پديد نيامدن آنها محال است ، بلكه به حسب فراهم بودن شرايط و مقتضيات و نبودن بازدارنده ها، پديد آمدن آنها اگر خداوند اراده كند، قطعى خواهد بود.

براى روشن شدن اين مطلب ، بايسته مى نمايد شرح دهيم كه رخدادهايى كه از پديد آمدن آنها خبر داده شده سه حالت دارند:

1. برخى از امور مسلم ، به همان گونه كه خبر داده اند، پديد مى آيند و هيچ تغييرى در آنها داده نمى شود. اين دسته از امور، حوادثى هستند كه شرايط اقتضاى آنها فراهم است و مانعى در كار نيست . چنين امورى را هر چند خداوند قادر است تغيير دهد و يا آنها را اصلا بردارد، ولى چون مخالفت و تغيير و حذف آنها با اصول مسلم : ((عدالت )) ((حكمت )) و ((لطف )) خداوند ناسازگار است ، تغيير آنها از سوى خداوند، محال خواهد بود. مانند ظهور حضرت مهدى (ع ) كه امكان ندارد تغيير كند، يا اصلا برداشته شود، چنانكه خداوند، توان به انجام ظلم را دارد، ولى انجام آنها بر وى محال است .

2. دسته اى از رخدادها، مانند حالت نخست ، امورى حتمى و قطعى هستند، ولى تبديل و برداشتن آنها ناسازگارى با حكمت و عدالت خداوند ندارد. اين امور، هر چند از جهت اين كه اسباب و شرايط ايجاد آنها، وجود دارد و باز دارنده اى هم بر سر راه پيدايش آنها نيست و از اين جهت ، حتمى هستند، ولى هيچ اشكالى ندارد كه اراده خداوند آنها را تغيير دهد، يا آن را بردارد. نشانه هاى حتمى ظهور، از اين گونه اند يعنى از نظر فراهم بودن شرايط و مقتضيات در آن زمان ، پيش بينى شده با نبودن باز دارنده بر سر راه پديد آمدن آن ، تحقق آن قطعى و الزامى خواهد بود. با اين حال ، امكان دارد به اراده خداوند تغيير كنند و يا محقق نشوند، پس ‍ حتمى بودن ، به معناى آن نيست كه محال است رخ ندهند.

3.دسته اى از رخدادها، آنهايى هستند كه پديد آمدن آنها، در صورتى كه بازدارنده اى پيش نيايد و يا مقتضيات آنها موجود باشد، واقع خواهند شد. شمار زيادى از نشانه هاى ظهور كه در روايات ، پديدار شدن آنها در طول دوره غيبت ، پيش بينى شده است و به عنوان نشانه هاى غير حتمى شمرده مى شوند، از اين گونه اند؛ از اين روى امكان دارد، پديد نيايند.

بنابراين ، مى توان نتيجه گرفت كه نشانه هاى حتمى ، از جهت فراهم بودن شرايط و نبودن بازدارنده ها، پديد خواهند آمد. ولى محال نيست كه خداوند آنها را تغيير دهد.

از آن جا كه در روايات فراوانى ، امامان (ع )، بر مسلم بودن پديد آمدن آنها تاءكيد كرده اند، مى توان گفت كه اراده خداوند، بر پديد آمدن آنهاست . (273)

اين نشانه هاى حتمى به چه مقدارند؟ در روايات اختلاف است . در شمارى از اخبار، نشانه هاى حتمى ظهور، پنج عدد شده اند.

عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق (ع ) شده اند.

عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود:

(( لا يخرج المهدى حتى تطلع مع الشمس آية (274) .))

در اين روايت ، گرچه تعبير ((حتمى )) به كار نرفته ، ولى از سياق آن پيداست كه تا چنين نشانه اى با خورشيد ظاهر نشود، حضرت مهدى (عج ) ظهور نخواهد كرد.

در ميان نشانه هايى كه بدانها اشاره كرديم ، حتمى بودن نشانه هاى پنجگانه : خروج سفيانى ، خروج يمانى ، صيحه آسمانى ، قتل نفس زكيه و خسف در بيداء روشن است ، زيرا از روايات فراوانى كه در ميان آنها روايات صحيح نيز وجود دارد، حتمى بودن آنها استفاده مى شود.

نعمانى مى نويسد:

(( ...ثم حققوا كون العلامات الخمس التى اعظم الدلائل و البراهين على ظهور الحق بعدها، كما بطلوا امر التوقيت .(275) ))

سپس نشانه هاى پنجگانه را كه بزرگ ترين دليل و نشانه بر آشكار شدن حق است ، ثابت كرده اند همانگونه كه مساءله مشخص كردن زمان معين را براى ظهور، باطل كرده اند.

نعمانى ، در اين سخن ، ضمن آن كه بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاكيد مى ورزد، آنها را بزرگ ترين و مهم ترين نشانه هاى ظهور نيز مى داند.

ولى حتمى بودن ساير نشانه ها مورد اشكال است ؛ زيرا نشانه هايى همچون طلوع خورشيد از مغرب ، نداء و اختلاف بين حاكمان بنى عباس ، از رواياتى مانند روايت ابى حمزه استفاده مى شوند كه مرسله است و نمى توان بر آن اعتماد كرد. افزون بر اين ، چنانكه خواهيم گفت ، احتمال مى رود منظور از ((نداء))، همان صيحه آسمانى باشد كه از نشانه هاى پنجگانه بود و ((طلوع خورشيد از مغرب )) نيز، گذشته از ضعف سند آن ، بر ظهور خود حضرت مهدى (ع ) تطبيق شده است . از آن جا كه اين نشانه ها در برخى روايات در رديف ((و خروج القائم من المحتوم )) آمده اين احتمال وجود دارد كه از نشانه هاى حتمى بر پايى قيامت ، باشند نه نشانه هاى ظهور.

همچنين روايت ((ظاهر شدن دستى با خورشيد)) اولا، زيادبن مروان (276) در سند روايت توثيق نشده ، ثانيا، در برخى از نسخه ها، به جاى ((كف يطلع من السماء))، ((كسف يطلع من السماء)) است ؛ از اين روى ، احتمال دارد، مراد پديد آمدن كسوف باشد.(277)

((ظاهر شدن نشانه اى با خورشيد))، كه به عنوان نشانه حتمى ذكر شده ، سخن معصوم (ع ) نيست ، سخن ابن عباس است .

غير از اين مواردى كه ياد كرديم ، موارد ديگرى نيز در كتابهاى روايى ، به عنوان نشانه هاى حتمى آمده ، ولى با توجه به اسناد ضعيف آنها، نمى توان به حتمى بودن آنها، بلكه به اصل نشانه بودن آنها مطمئن شد بر همين اساس ، شيخ مفيد، اصل تقسيم نشانه ها به حتمى و غير حتمى را امرى مسلم دانسته ، ولى بر اين باور است كه حتمى بودن همه آنها روشن نيست .(278) بنابراين ظاهرا علائم حتمى ظهور همان پنج تا است كه در ادامه مقاله آنها را مورد بحث قرار خواهيم داد.

2- نشانه هاى متصل به ظهور

برابر روايات ، شمارى از علائم ظهور، متصل به ظهور خواهند بود، به گونه اى كه بين آنها و ظهور فاصله زيادى نباشد. البته اين كه فاصله آن نشانه ها، تا ظهور چه مدت و يا چند روز است . به راستى روشن نيست . ولى قدر مسلم آن است كه فاصله زياد نيست و احتمالا، مجموعه نشانه هاى متصل به ظهور، در همان سال ظهور، يا سال پيش از آن رخ مى دهند. از پديدار شدن نخستين نشانه متصل ، تا ظهور مهدى نشانه ها همچون حلقه هاى زنجير بدون فاصله پى در پى پديد مى آيند، چنانكه در روايتى ، محمد بن صامت از امام صادق (ع )، پس از آن كه برخى نشانه ها را امام (ع ) بيان كرده بود، پرسيد: فدايت شوم مى ترسم اين امر (تحقق نشانه هاى ظهور مهدى ) به طول انجاميد؟

امام (ع ) فرمود:

(( لا، انما(هو) كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا(279) .))

نه محققا، همچون مهره هاى تسبيح ، يكى پس از ديگر مى آيد.

حتى در مورد برخى از نشانه هاى متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نيز، بيان شده است . امام باقر(ع ) درباره قتل نفس زكيه ، فرمود:

(( ليس بين قيام القائم (ع ) و قتل النفس الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة (280) .))

فاصله ميان كشته شدن نفس زكيه و قيام قائم بيش از 15 شب نيست .

خروج سفيانى و يمانى نيز، برابر آنچه از روايات استفاده مى شود.(281) در يك محدوده زمانى در آستانه ظهور صورت مى گيرد و فاصله آن تا قيام قائم (ع )، از پانزده ماه ، بيشتر نخواهد بود.(282) در روايات ، فاصله يك سال ، 9ماه (283) و هشتم ماه هم گفته شده است .(284)

بر اين اساس ، ترديدى نيست كه شمارى از نشانه هاى ظهور، كه بيشتر نشانه هاى حتمى نيز هستند، نزديك ظهور و متصل به آن واقع مى شوند.

در برابر، نشانه هاى فراوانى وجود دارند كه از پيدايش آنها در عصر غيبت خبر داده شده ، ولى پيوستگى به ظهور معلوم نيست . چه بسا، با فاصله زياد، از ظهور مهدى (ع ) واقع شوند. چنانكه شمارى از نشانه ها، همچون از هم گسستن بنى اميه و بنى عباس ، خروج ابومسلم خراسانى ، اختلاف بين مسلمانان و بين بنى عباس و اشغال منطقه جزيره ، توسط تركها و بسته شدن پل بر روى دجله و...بر فرض نشانه بودن آنها، سالها، بلكه قرنهاست كه از وقوع آنها مى گذرد.

3. نشانه هاى غيرعادى

تحقق نشانه هاى ظهور، همچون واقع شدن ساير پديده ها، به روال طبيعى و عادى است ، ولى پيش گويى برخى از آنها، به گونه اى در اخبار بازتاب يافته ، كه به نظر ميرسد، واقع شدن آنها به طور عادى ، غير ممكن مى نمايد و تحقق آنها، به صورت غيرطبيعى و در چهار چوب معجزه خواهد بود. مثلا، ((طلوع خورشيد از مغرب ))، ((ظاهر شدن دست و يا نشانه اى با خورشيد در آسمان )) ((صيحه آسمانى )) و...اگر همان معناى ظاهرى آنها مراد باشد، بايد به گونه معجزه رخ دهند، زيرا پديدار شدن چنين امورى ، عادتا ممكن نيست . البته شايد برخى از اين نشانه ها معناى كنايى و رمزى داشته باشند و اشاره به رخدادهايى كه پيدايش آنها، عادتا، امكان دارد.(285) و برخى از آنها نشانه نباشند و در درستى آنها ترديد باشد كه در جاى خود به آنها اشاره خواهيم كرد. با اين حال ، بخشى از نشانه هاى ظهور و يا دست كم ، شمار اندكى از آنها، به گونه معجزه رخ خواهند داد.

اكنون ، بايد ديد آيا تحقق هر امرى غير عادى ، مى تواند معجزه باشد؟

آيا هر حادثه اى كه ظاهرا ممكن نيست ، حتما معجزه است ؟ فرقى نمى كند بين نوع حوادث ؟

از باب نمونه ، از خروج دجال و صيحه آسمانى به گونه اى خبر داده شده كه در ظاهر تحقق آنها، ممكن نيست . آيا مى توان پديدار شدن اين گونه نشانه ها را معجزه دانست ؟

يا اين كه فرق است بين حوادث مثبت و منفى و فرق است بين امورى كه در جهت باطل و تاءييد آن صورت مى گيرد و امورى كه براى اثبات حقانيت حق و اقامه حجت بر آن واقع مى شوند؟

معجزه چهار چوب خاصى دارد. تحقق هر امرى را صرفا غير عادى باشد، نمى توان معجزه دانست ؛ زيرا معجزه ، با انگيزه هاى صحيح و الهى و در شرايط خاص صورت مى گيرد و بر اين اساس ، تنها نشانه هايى كه در راستاى تقويت حق و تاءييد ظهور و قيام مهدى عليه السلام باشد و تحقق آنها به صورت عادى ممكن نباشد، معجزه خواهند بود، نه هر حادثه غير عادى ، تا چه رسد به حوادثى كه سبب تقويت باطل شود.

قانون معجزه

معجزه قانون خاص خويش را دارد. تمام معجزه هايى كه به دست پيامبران الهى واقع شده اند، در محدوده همين قانون صورت پذيرفته اند. سنت الهى ، بر اين جارى است كه حتما بايد معجزه در مسير اقامه برهان و تاييد حق باشد و اين ، در هر زمان و به دست هر فردى باشد فرق نمى كند، چه از ناحيه فردى كه نماينده حق است صورت گيرد و چه از جانب فردى كه طرفدار باطل ، بدين معنى كه به دست نماينده باطل ، معجزه اى رخ دهد، تا بطلان ادعا و دروغگويى را آشكار سازد. بر اساس ‍ اين تحقق هر امرى و هر حادثه اى ، به صورت غير عادى ، تنها وقتى معجزه است كه در مسير اقامه دليل براى حق و تاءييد آن باشد. البته اين كه معجزه اى به دست نماينده باطل ، اتفاق افتد، بسيار كم است ، ولى در هر صورت اگر در مسير حق و براى تقويت آن باشد، مانعى ندارد.

و آنچه خارج از اين چارچوب باشد، معجزه نيست ، چه توسط فردى خوب و حامى حق واقع شود و چه توسط نماينده باطل و طاغوت ؛ زيرا صدور معجزه اى كه بخواهد به تقويت باطل و تشويق مسير انحراف و خط شيطانى منجر شود، محال خواهد بود. خداوند حكيمى كه همه را به سوى حق مى خواند، محال است امرى را حادث كند كه سبب گمراهى و انحراف مردم از حق شود:

((هرگاه ظاهر روايتى ، حاكى از آن باشد كه نشانه ها به صورت معجزه روى خواهند داد، ناچاريم آنها را توجيه كنيم و در صورت امكان ، حمل بر معناى كنايى و رمزى آن كنيم ؛ زيرا اين كار بهتر است ، از اين كه تمام و يا قسمتى از اين روايت را به دور افكنيم و تكذيب كنيم . از اين گذشته ، اسلوب شمارى از اين اخبار، به گونه اى است كه از آنها تحقق معجزه به گونه مستقيم فهميده نمى شود، هر چند ظاهر آنها، بيانگر وقوع آن حوادث ، به گونه معجزه باشد و به ذهن شنونده ، در ابتدا، چنين معنايى خطور كند. (286)

بنابراين ، اگر نپذيرفتيم كه تحقق برخى از نشانه هاى ظهور، به گونه معجزه خواهد بود، چنانكه ظاهر روايات نشان مى دهد، بايد رد محدوده تقويت حق و اقامه برهان بر آن و در چهارچوب قانون معجزه پديد آيند. با توجه به اين كه حركت دجال ، در جهت فريب و انحراف مردم و باز داشتن آنان از مسير حق است و به صورت طاغوتى در برابر مهدى عليه السلام مى ايستد، نمى تواند معجزه باشد. اگر درستى روايات آن پذيرفته شود، بايد به گونه اى توجيه كرد.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 1. خروج سفيانى

اينك ، شمارى از نشانه هاى را به بوته بررسى مى نهيم : نشانه هاى حتمى و غير حتمى .

خروج سفيانى

پيش از قيام قائم عليه السلام ، مردى از نسل ابوسفيان ، در منطقه شام ، خروج مى كند و با تظاهر به ديندارى ، گروه زيادى از مسلمانان را مى فريبد و به گرد خود، مى آورد و بخش گسترده اى از سرزمينهاى اسلام را به تصرف خويش در مى آورد و بر مناطق پنجگانه : شام ، حمص ، فلسطين ، اردن ، قنسرين (287) و منطقه عراق ، سيطره مى يابد و در كوفه و نجف ، به قتل عام شيعيان مى پردازد. و براى كشتن و يافتن آنها جايزه تعيين مى كند. (288)

سفيانى ، با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است ، ولى همواره ذكر يارب يارب بر زبانش جارى است . (289)

حكومت دودمان بنى عباس به دست وى از هم گسسته مى شود.

وى ، آن گاه كه از ظهور مهدى عليه السلام با خبر مى گردد و با سپاهى عظيم به جنگ وى مى رود و در منطقه بيداء بين مكه و مدينه ، با سپاه امام عليه السلام برخورد مى كند و به امر خدا، همه لشكريان وى ، به جز چند نفر، در زمين فرو مى روند و هلاك مى شوند. (290)

اين خلاصه از ويژگيهاى سفيانى است كه در منابع دينى و كتابهاى معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است : غيبت شيخ طوسى و نعمانى ، ارشاد شيخ مفيد، كمال الدين صدوق و... روايات مربوط به خروج سفيانى ، به اندازه اى است كه برخى آنها را متواتر و براى اثبات سفيانى ، كافى دانسته (291) . بنابراين ، اصل خروج سفيانى ، صرف نظر از ويژگيها و قضاياى جزئى امرى مسلم است . پيش از اين گفتيم كه خروج سفيانى ، از نشانه هاى حتمى ظهور است . ولى اين كه سفيانى كيست و چه ويژگيهايى دارد و چگونه شورش مى كند و... چندان روشن نيست . از برخى روايات ، استفاده مى شود كه نام وى عثمان بن عسبة است و از خاندان ابوسفيان ، كه در دوره غيبت خروج مى كند. اين احتمال درست نيست ، زيرا، سند اين روايات ضعيف است . (292) در منابع شيعه ، گويا فقط دو روايت در اين مورد وجود دارد كه در سند يكى ، محمد بن على الكوفى (293) قرار دارد كه توثق نشده و روايت دوم هم ، مرسله است . (294)

افزون بر اين در برخى از روايات ، از امام عليه السلام در مورد نام سفيانى پرسيده شده و آن حضرت ، از بيان آن خوددارى كرده اند. (295) حال آن كه اگر نام وى مشخص بود، دليلى نداشت كه از بردن نام وى ، خوددارى كند. به نظر مى رسد، سفيانى فرد مشخصى نيست ، بلكه فردى است با ويژگيهاى ابوسفيان ، كه در آستانه ظهور مهدى عج بر طرفداران از باطل ، خروج مى كند و مسلمانان را به انحراف مى كشاند.

در حقيقت ، ابوسفيان ، به عنوان سر سلسله سفيانيان ، سمبل پليدى است . او غارتگرى بود كه بار رباخوارى و زور گويى و چپاول اموال مردم ، ثروتهاى هنگفتى به چنگ آورده بود و از راه فريب و تحميق توده هاى ستم كشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتى جاهلى ، قدرت فراوانى به دست آورده بود.

ابوسفيان ، به عنوان سردمدار شرك و بت پرستى و سرمايه دارى طاغوتى ، هر نوع حركت و جنبشى را كه دم از عدالت ، برادرى ، آزادى مى زد دشمن شماره يك خود مى دانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر مى خاست .

سفيانى ، فردى است با اين ويژگيها كه در برابر انقلاب بزرگ و جهانى حضرت مهدى عليه السلام خروج مى كند و تلاشهاى فراوانى براى رودرويى با آن به عمل مى آورد.

بر اين اساس ، در حقيقت سفيانى يك جريان است ، نه يك شخص . نهضت پيامبران و اولياى الهى همواره با واكنش منفى و مخالفتها و كارشكنيهاى سران شرك و نفاق بوده است . و در برابر هر مصلحى ، فرد يا افرادى ، با ويژگيهاى سفيانى ايستاده اند.

امام سجاد مى فرمايد:

(( ان امر القائم حتم من الله و امر السفيانى حتم من الله و لا يكون قائم الا بسفيانى .)) (296)

ظهور قائم عليه السلام ، از ناحيه خداوند قطعى و خروج سفيانى نيز، از جانب خداوند قطعى است . در برابر هر قيام كننده و مصلحى ، يك سفيانى وجود دارد.

سخن امام ، بيانگر آن است كه سفيانى ، جنبه شخصى ندارد. بنابراين ، هر كه در برابر حق خروج كند و داراى ويژگيهاى ابوسفيان باشد، سفيانى است . اكنون براى زدودن هر گونه ابهام و شبهه اى ياد آورى چند نكته را لازم مى دانيم :

الف . امكان دارد گفته شود، لازمه اين سخن آن است كه در زمانهاى مختلف و يا حتى در يك زمان ، سفيانيهاى فراوانى وجود داشته باشند و حال آن كه ظاهر روايات ، نشان مى دهد كه فردى كه به عنوان سفيانى در آستانه ظهور، خروج مى كند، يك فرد بيشتر نيست ؟

پاسخ : اشكالى ندارد كه در بستر تاريخ سفيانيهاى متعدد باشند، چنانكه فرا خوانندگان به حق و مصلحان بسيارند. ولى سفيانى اصلى ، كه سرآمد همه سفيانيهاست در خباثت و شيطنت ، در آستانه ظهور مهدى عليه السلام خروج مى كند و سرانجام او نيز، همچون همه سفيانيهاى تاريخ ، در برابر انقلاب جهانى آن حضرت به زانو در خواهد آمد.

ب . برابر برخى روايات ، سفيانى ، از نسل ابوسفيان است و حال آن كه بر اساس اين نظريه ، چنين تقيدى نيست هر كسى با اين ويژگيها باشد، سفيانى است ؟

پاسخ : اولا، مراد روايات اين نيست . احتمال مى رود، منظور اين باشد كه سفيانى از نظر ويژگيها و خصلتهاى استكبار و ضد انسانى ، بسان ابوسفيان است ، نه اين كه از نسل وى باشد.

ثانيا، بر فرض كه وى از نسل ابوسفيان هم باشد، هيچ اشكالى ندارد كه آخرين حلقه از جريان باطل ، شرك و نفاق ، افزون بر ويژگيهاى صنفى ، از نظر شخصى نيز از تبار ابوسفيان باشد، تا ترسيم اين دو جريان عينى تر و ملموس تر و نمودى از دشمنى خاندان ابوسفيان با خاندان پيامبر صلى الله عليه واله باشد.

خاندان ابوسفيان ، با خاندان پيامبر و اميرالمؤ منين عليه السلام دو قطب متضاد حق و باطل بوده اند و دشمنى سفيانى با حضرت مهدى عليه السلام شايد استمرار همين جريان باشد.

امام صادق در اين باره مى فرمايد:

(( انا و آل ابى سفيان بيتين ، تعادينا فى الله ، قلنا، صدق الله ، و قالوا كذب الله ، قاتل ابوسفيان رسول الله (ص ) و قاتل معاويه على بن ابى طالب (ع ) و قاتل يزيد بن معاويه الحسين بن على (ع )، والسفيانى يقاتل القائم (ع ).(297) ))

ما و خاندان ابوسفيان ، دو خاندانى هستيم كه بر سر دين خدا با هم دشمنى داريم . ما سخن خداوند را تصديق كرديم و آنان تكذيب كردند. ابوسفيان ، با پيامبر(ص ) مبارزه كرد و معاويه با على (ع ) و يزيد با حسين بن على (ع ) به مخالفت برخاستند و سفيانى نيز، با قائم (ع ) خواهد جنگيد.

بنابراين ، سفيانى جريان باطل در بستر تاريخ است و رو در رويى بين حق و باطل ، در اين دو خانواده ، نمونه بارزى از جريان اين دو خط است . بنابراين ، بر فرض كه سفيانى را از نسل ابوسفيان هم بدانيم ، اشكالى به وجود نمى آيد و آخرين مهره اين زنجيره ، همان سفيانى است كه در آستانه ظهور قائم (ع ) خروج مى كند.

اين كه همزمان با خروج سفيانى از منطقه شام ، يمانى و خراسانى ، به طرفدارى از حق در ناحيه خراسان و يمن ، قيام مى كنند نيز، مويد اين نظر مى تواند باشد.(298)

ح . در برخى روايات ، از مساله جنگ سفيانى با حاكمان بنى عباس ‍ فروپاشى حكومت عباسيان به دست وى سخن به ميان آمده است و اين با خروج وى ، در آستانه ظهور و جنگ وى با حضرت مهدى (ع ) كه در روايات بسيارى به آن تصريح شده ، منافات دارد.(299)

برخى به توجيه و تاءويل اين روايات پرداخته و احتمالاتى همچون : روى كار آمدن دوباره بنى عباس در آستانه ظهور و مانند آن را مطرح كرده اند.(300) آنچه مسلم است ، مراد از ((بنى عباس )) در اين روايات حكومت بنى عباس در سده هاى نخستين نمى تواند باشد؛ زيرا خروج سفيانى از نشانه هاى متصل به ظهور است و شورش وى ، به دست حضرت مهدى سركوب مى گردد و حال آن كه از فروپاشى خلافت عباسى در سال 656 ه - .ق . اكنون قرنها مى گذرد.

در مورد روى كار آمدن مجدد حاكمان بنى عباس و تجديد دولت آنان در آستانه ظهور، هر چند ظاهر برخى از روايات ، حاكى از آن است (301) ، با اين حال ، اطمينان به اين كه پس از قرنها دوباره حاكميت بنى عباس باز گردد، مشكل است و نمى توان به استناد چنين روايتى به آن ملتزم شد، زيرا، ((سند روايت ضعيف (302) و مخالف ظاهر روايات ديگر است .(303) بنابراين ، ارتباط خروج سفيانى با خلافت بنى عباس ، مشكل است ، به ويژه اگر مراد از سفيانى را چنانكه گفتيم ، معناى كنايى و رمزى بدانيم . در اين صورت ، مخالفت وى با بنى عباس و از هم گسستن آنان نيز معنايى كنايى خواهد داشت .

ممكن است بگوييم سفيانى به جنگ ، دودمانى پرسابقه و مسلط بر كشورهاى اسلامى و داراى ويژگيهايى همچون ويژگيهاى حاكمان بنى عباس ، مستبد و خشن و مردم فريب و... مى رود و با غلبه بر آن ، بر ممالك شام و عراق مسلط مى گردد. بر اين اساس ، نه مراد از سفيانى شخص ‍ خاصى است و نه مراد از بنى عباس ، همان حاكمان عباسى در سده هاى گذشته .

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 2. خسف در بيداء

واژه ((خسف ))، به معناى فرو رفتن و پنهان شدن است (304) و ((بيداء))، نام سرزمينى است بين مكه و مدينه . ظاهرا منظور از ((خسف در بيداء)) آن است كه سفيانى ، با لشكرى عظيم ، به قصد جنگ با مهدى (ع ) عازم مكه مى شود، در بين مكه و مدينه و در محلى كه به سرزمين ((بيداء)) معروف است ، به گونه معجزه ، به امر خداوند، در دل زمين فرو مى روند.(305)

اين حادثه ، در روايات بسيارى از عامه و خاصه ، به عنوان نشانه ظهور بيان شده در شمارى از آنها بر حتمى بودن آن نيز تاءكيد شده (306) است . صاحب منتخب الاثر، پس از ذكر اين نشانه تصريح مى كند كه روايات آن ، به حد تواتر مى رسد.(307) اينك ، دو نمونه از آن روايات :

على (ع ) در تفسير آيه شريفه (( و لوترى اذفزعوا فلافوت و اخذمن كان قريب .(308) ))

(( قبيل قائمنا المهدى يخرج السفيانى .... و ياتى المدينه جيشه حتى اذا انتهى الى البيداء خسف الله . به (309) ))

در آستانه ظهور قائم ما، مهدى (ع ) خروج مى كند... سپاه وى ، به سوى مدينه حركت مى كند و چون به سرزمين بيداء مى رسند، خداوند آنها را در كام زمين فرو مى برد.

يا مى فرمايد:

(( و يخرج رجل من اهل بيتى فى الحرم فيبلغ السفيانى ، فيبعث اليه جندا من جنده فيهزمهم فيسير اليه السفيانى بمن معه ، حتى اذا

جاوزوا بيداء من الارض ، خسف بهم ، فلاينجوا منهم الا المخبر عنهم .))(310)

مردى از خاندان من ، در سرزمين حرم قيام مى كند، چون خبر ظهور وى به سفيانى مى رسد، وى ، سپاهى از لشكريان خود را براى جنگ ، به سوى او مى فرستد، ولى (سپاه مهدى ) آنان را شكست مى دهد، آنگاه خود سفيانى با لشكريان همراه ، به جنگ وى مى روند و چون از سرزمين بيداء مى گذرند، در زمين فرو مى روند و جز يك نفر، كه خبر آنان را مى آورد همگى هلاك مى شوند.

گر چه حادثه ((خسف )) در منطقه ((بيداء)) و در مورد لشكر سفيانى واقع مى شود، ولى در برخى روايات ، غير از خسف در بيداء، از خسف در مشرق و خسف در مغرب نيز ياد شده است .))(311) و اين نشانگر آن است كه در ساير نقاط زمين نيز، چنين حوادثى رخ مى دهد و به امر خداوند دشمنان مهدى (عج )، بدين وسيله نابود مى گردند.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 3. خروج يمانى

سردارى از يمن قيام مى كند و مردم را به حق و عدل دعوت مى كند. اين نشانه ، در منابع عامه نيست . ولى در مصادر شيعه ، روايات فراوان در اين باره وجود دارد، به گونه اى كه برخى آنها را مستفيض دانسته اند.(312) و همان گونه كه قبلا اشاره كرديم ، خروج يمانى از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است .

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( خروج الثلاثه ، الخراسانى و السفيانى و اليمانى فى سنه واحده فى شهر واحد، فى يوم واحد و ليس فيها رايه باءهدى من رايه اليمانى يهدى الى الحق .))(313)

قيام خراسانى و سفيانى و يمانى ، در يك سال و در يك ماه و يك روز خواهد بود و در اين ميان ، هيچ پرچمى به اندازه يمانى ، دعوت به حق و هدايت نمى كند.

و در روايت ديگرى مى خوانيم :

(( واليمانى من المحتوم ))(314)

در برخى روايات ، افزون بر قيام يمانى و خراسانى ، از قيام مصرى همزمان با قيام آنان ، خبر داده شده است .(315) گرچه تصريح نشده كه پرچمدار مصرى نيز، همچون يمانى و خراسانى دعوت به حق مى كند، ولى به نظر مى رسد كه وى نيز، همزمان با آنان ، در آن سوى دنياى اسلام ، به حمايت از امام بر مى خيزد.

بنابراين ، خروج يمانى ، اجمالا از نشانه هاى حتمى ظهور است ، هر چند جزئيات و چگونگى قيام وى روشن نيست ، خروج خراسانى و مصرى نيز، گرچه در برخى روايات در كنار يمانى آمده اند، ولى حتمى بودن آنان مسلم نيست .

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 4.قتل نفس زكيه

نفس زكيه ، يعنى فرد بى گناه ، پاك ، كسى كه قتلى انجام نداده است و جرمى ندارد.

حضرت موسى در اعتراض به كار خضر مى فرمايد:

(( اقتل نفسا زكيه بغير نفس ))(316)

آيا جان پاكى را بى آن كه قتلى انجام داده باشد، مى كشى ؟

گويا در آستانه ظهور مهدى (عج )، درگير ودار مبارزات زمينه ساز انقلاب مهدى (ع )، فردى پاكباخته و مخلص ، مخلصانه در راه امام (ع ) مى كوشد و مظلومانه به قتل مى رسد. فرد ياد شده ، از اولاد امام حسن مجتبى است كه در روايات ، گاهى از او به عنوان : ((نفس زكيه ))، ((سيد حسنى )) ياد شده است .

قتل نفس زكيه ، چنانكه قبلا ياد كرديم از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است . هر چند در منابع عامه ، نامى از آن برده نشده ، ولى در منابع شيعه ، روايات آن فراوان و بلكه متواتر است (317) از اين روى ، در اصل تحقق چنين حادثه اى به عنوان علامت ظهور، شكى نيست ، هر چند جزئيات آن و نيز زمان و مكان تحقق آن و ويژگيهاى مقتول ، مشكل است .

برخى (318) احتمال داده اند كه مراد از نفس زكيه ، محمد بن عبدالله بن حسن ، معروف به نفس زكيه است كه در زمان امام صادق (ع ) در منطقه ((احجاز زيت )) در نزديكى مدينه كشته شد.

اين احتمال درست نيست ، به چند دليل :

1. لازمه اش اين است كه پيش از تولد مهدى (ع )، بلكه پيش از آن كه امامان (ع ) از آن خبر دهند، اين نشانه رخ داده باشد.

2. در روايات تصريح شده كه نفس زكيه ، بين ركن و مقام كشته مى شود و حال آن كه محمد بن عبدالله بن حسن ، در منطقه ((احجار زيت )) در نزديكى مدينه كشته شده است .

3. همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم ، برابر روايات قتل نفس زكيه ، از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است ، حال آن كه محمدبن عبدالله ، سالها پيش از تولد مهدى (ع ) به قتل رسيده است .

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

(( ليس بين قيام القائم (ع ) و قتل النفس الزكيه اكثر من خمس عشر ليله .(319) ))

بين ظهور مهدى (ع ) و كشته شدن نفس زكيه ، بيش از پانزده شبانه روز فاصله نيست .

محمد بن عبدالله بن حسن ، معروف به نفس زكيه ، در زمان امام صادق (ع ) و در سال 145 ه - .ق . به قتل رسيده و از آن هنگام تا به حال ، بيش از ده قرن مى گذرد و نمى تواند علامت متصل به ظهور باشد.

به نظر مى رسد، امورى چون همنامى وى و پدرش با پيامبر اكرم (ص ) و پدر گرامى ايشان ، شباهت ظاهرى ، بودن وى از خاندانى شريف و بزرگوار امام حسن مجتبى (ع )، وجود برخى نشانه ها، چون داشتن خالى سياه بر روى كتف راست ، قيام وى در شرايط سخت و در اوج خشونت بنى اميه و از همه مهمتر، شيطنتها و تحريفهاى بنى عباس ، سبب گشته بود كه مردم به اشتباه بيفتند و گروهى او را مهدى تصور كنند.

علاوه بر اين ، از برخى قرائن استفاده مى شود كه خود ((نفس زكيه )) و پدرش عبدالله محض ، كه شيخ بنى هاشم در آن عصر به شمار مى رفت و نيز برادرش ابراهيم ، به ايجاد و تقويت اين شبهه در بين مردم دامن مى زدند و چنين وا مى نمودند كه گويا مهدى ايشان ، همان مهدى موعود است . آنان مى خواستند از اين راه ، در رسيدن به قدرت و پيروزى انقلاب خويش و در هم شكستن بنى اميه كمك بگيرند. امام صادق (ع ) در همان هنگام ، آنان را از اين كار بازداشت .(320)

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 5. صيحه آسمانى

منظور از صيحه آسمانى ، ظاهرا صدايى است كه در آستانه ظهور حضرت مهدى (ع ) از آسمان شنيده مى شود(321) و همه مردم ، آن را مى شنوند.

در روايات ، تعبيرهاى ((نداء)) و ((صوت )) نيز به كار رفته كه ظاهر آنها نشان مى دهد كه هر يك از آنها، نشانه جداگانه اى است كه پيش ‍ از ظهور واقع مى شود،(322) لكن به نظر مى رسد كه اينها تعبيرهاى گوناگون از يك حادثه و يا دست كم ، اشكال گوناگون يك حادثه باشند. مراد از همه آنها، همان بلند شدن صدايى در آسمان است ، ولى به اعتبار اين كه صداى عظيم بيدارباشى است كه همه را متوجه خود مى كند و نيز موجب وحشت عمومى و ايجاد دلهره و اضطراب مى گردد، به آن صيحه ، فزعه ، صوت و ندا، كه هر يك بيانگر ويژگى از آن حادثه اند، اطلاق شده است .

اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها سه رخداد جداى از هم باشند كه در يك زمان رخ مى دهند، به اين گونه كه ابتدا صدايى عظيم و هولناك به گوش جهانيان مى رسد كه همه را متوجه مى كند (صيحه ) و به دنبال آن ، صداى مهيب و هولناكى شنيده مى شود كه دلهاى مردم را به وحشت مى اندازد (فزعه ) و آن گاه از آسمان صدايى شنيده مى شود كه مردم را به سوى مهدى (ع ) فرا مى خواند (نداء).

رواياتى كه در مورد اين نشانه ها از طريق شيعه و سنى رسيده فراوان هستند، بلكه متواتر.(323)

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

(( ... ينادى مناد من السماء باسم القائم (ع ) فيسمع من بالمشرق و من المغرب لايبقى راقد الا استيقظ و لاقائم الا قعدو و لاقاعد الاقام على رجليه فزعا من ذلك الصوت ، فرحم الله من اعتبر بذلك الصوت فاجاب ، فان الصوت الاول هو صوت جبرئيل الروح الامين . ثم قال : يكون الصوت فى شهر رمضان فى ليله جمعه ، ليله ثلاث و عشرين ، فلاتشكوا فى ذلك ، واسمعوا و اطيعوا.

و فى آخر النهار صوت ابليس ينادى الا ان فلانا مظلوما ليشك الناس و يفتنهم .)) (324)

ندا كننده اى از آسمان ، نام قائم را ندا مى كند. پس هر كه شرق و غرب است ، آن را مى شنود، از وحشت اين صدا، خوابيده ها بيدار، ايستادگان نشسته و نشتگان بر دو پاى خويش مى ايستند. رحمت خدا بر كسى كه از اين صدا عبرت گيرد و نداى وى را اجابت كند، زيرا صداى نخست ، صداى جبرئيل روح الاءمين است .

آن گاه ، مى فرمايد: اين صدا، در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان خواهد بود. در اين هيچ شك نكنيد و فرمان بريد. در آخر روز، شيطان فرياد مى زند كه ((فلانى مظلومانه كشته شد)) تا مردم را بفريبد و به شك اندازد.

يا امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( ينادى مناد من السماء اول النهار، يسمعه كل قوم بالسنتهم ، الا ان الحق فى على و شيعته ، ثم ينادى ابليس لعنه الله فى آخر النهار من الارض ، الا ان الحق فى عثمان و شيعته ، فعند ذلك يرتاب المبطلون .))(325) ))

در ابتداى روز، گوينده اى در آسمان ندا مى دهد كه آگاه باشيد كه حق با على و شيعيان اوست . پس از آن ، در پايان روز، شيطان كه لعنت خدا بر او باد، از روى زمين فرياد مى كند كه حق با عثمان و پيروان اوست ، پس در اين هنگام ، باطل گرايان به شك مى افتند.

(( اذا نادى مناد من السماء ان الحق فى آل محمد(ص ) فعند ذلك يظهر المهدى على افواه الناس و يشربون حبه ، و لايكون لهم ذكر غيره .(326) ))

هرگاه گوينده اى از آسمان صدا بزند كه حق با اولاد محمد(ص ) است ، در آن هنگام ، ظهور مهدى (ع ) به سر زبانها مى افتد، به گونه اى كه غير از او، ياد نمى كنند.

افزون بر اينها، روايات ديگرى نيز به همين مضمون (327) وجود دارد كه از مجموع آنها چند نكته را مى توان استفاده كرد:

1. ((صيحه ))، از نشانه هاى حتمى ظهور شمرده شده است و شيخ طوسى ، شيخ مفيد، صدوق ، نعمانى و.... حتمى بودن آن اشاره كرده اند.(328)

2. اين صدا از آسمان شنيده مى شود، به گونه اى كه همه مردم روى كره زمين ، در شرق و غرب ، آن را مى شنوند و به خود مى آيند.

3. محتواى اين پيام آسمانى ، دعوت به حق و حمايت و بيعت با مهدى (ع ) است ، با تعبيرهاى : (( ان الحق لعلى و شيعته )) ، (( ان الحق فى آل محمد)) .

4. همزمان با شنيده شدن اين صدا از آسمان و يا كمى پس از آن ، در روى زمين نيز صدايى شنيده مى شود. ندا دهنده شيطان است كه مردم را به گمراهى فرا مى خواند و تلاش مى كند با ايجاد ترديد در مردم ، آنان را از حمايت مهدى (ع ) و اجابت دعوت آسمانى ، باز دارند.

5. جبرئيل ، مردم را به حق فرا مى خواند و شيطان و نيروهاى شيطانى و پيروان سفيانى به باطل . ظاهر شدن اين نشانه ، همزمان با خروج سفيانى و صيحه آسمانى است .

6. در برخى روايات ، زمان آن ، شب جمعه 23 ماه رمضان معين شده است .

با توجه به اين كه در روايات ديگرى ، خبر از ظهور حضرت در روز عاشورا، داده شده ، مى توان نتيجه گرفت كه واقع شدن نداى آسمانى ، در همان رمضان ، پيش از محرم است كه فاصله آن تا ظهور، 3 ماه و 17 روز بيشتر نخواهد بود. ناگفته نماند كه تعيين وقت مشخص براى ظهور، با ظاهر رواياتى كه به روشنى از تعيين هر گونه وقتى براى ظهور منع مى كند ناسازگار است .

افزون بر اين ، اسناد بيشتر آنها ضعيف است ، از اين روى بيشترين چيزى كه مى توان گفت آن است كه : صيحه و يا نداى آسمانى از نشانه هاى ظهور است .

اكنون بايد ديد كه صيحه آسمانى ، طبيعى خواهد بود، يا غير طبيعى .

از ظاهر روايات ، با توجه به ويژگيهايى كه براى آن بيان شده ، فهميده مى شود كه تحقق آن ، طبيعى نخواهد بود. خداوند، براى آن كه شروع اين انقلاب جهانى را اعلان بكند و به همگان برساند كه انقلابى بزرگ در حال شكل گيرى است و حق بودن مهدى (عج ) را بنماياند و به ياران و دوستان و علاقه مندان به چنين رستاخيزى خبر بدهد، تا به يارى وى بشتابند، صيحه آسمانى را معجزه آسا به گوش همگان مى رساند. اشكال هم ندارد و با قانون معجزه هم هماهنگ است .

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : يادآورى چند نكته

1. گر چه پديدار شدن نداى آسمانى ، به گونه معجزه ، مانعى ندارد، ولى تحقق آن به طور طبيعى هم ، امكان دارد و لزومى ندارد كه آن را پيچيده و حمل بر معجزه كنيم در عصر صدور اين روايات ، پيش بينى چنين حوادثى ، فوق العاده ، عجيب و تحقق عادى آن غير ممكن مى نموده ، ولى در جهان امروز، واقع شدن چنين پديده اى امرى بسيار طبيعى و عادى است . با استفاده از ماهواره ها و ابزارهاى پيشرفته صوتى و تصويرى فرستنده هاى قوى و مدرن تلويزيونى ، راديويى و وسايل و ابزار پيشرفته ترى كه امكان دارد در آينده به كار گرفته شود. به آسانى و همزمان ، مى توان فرياد حق را به گوش همه جهانيان رساند.

بر اين اساس ، منظور از جبرئيل كه در برخى از روايات آمده سخن گوى حق به مراد از شيطان سخن گوى باطل است ، امروز، استكبار جهانى ، با استفاده از همين ابزار، در گمراهى مردم و ادامه سلطه خويش بهره مى برد و سرسختانه مردم را به حمايت از باطل دعوت مى كند.

اين كه در روايات از دعوت به حق ، تعبير به ((صداى آسمانى )) و از دعوت به باطل تعبير به ((صداى زمينى )) شده است ، ظاهرا كنايه از بزرگى و عظمت و سيادت جبهه حق است ، در مقابل جبه باطل كه حقير و پست و زمينى است . در هر صورت ، وقوع چنين پديده اى ، در زمان ما، چه رسد به زمانهاى آينده ، امرى بسيار عادى و طبيعى است و نيازى به توجيه آن و حمل كردن آن بر معجزه نيست .

2. بر فرض كه پديدار شدن اين نشانه را به گونه معجزه بدانيم ، مسلم ، محدود به همان نداى حق و دعوت به حمايت از امام (ع ) است ، نه صداى شيطان ، كه مردم را به باطل فرا مى خواند، زيرا اگر صداى شيطان ، معجزه آسا، به گوش جهانيان برسد، با هدف اصلى معجزه ، كه اقامه حجت براى تاءييد و تقويت حق است ، سازگارى ندارد و امكان ندارد معجزه براى تقويت باطل صورت گيرد، اين كه در برخى روايات آمده (( نداى به باطل )) براى ما ثابت نيست و دليلى بر آن نداريم .

3. در برخى روايات ، سخن از ((نداء)) در كنار كعبه به ميان آمده است ، از جمله ، امام صادق مى فرمايد:

(( كانى بالقائم يوم عاشورا يوم السبت قائما بين الركن و المقام ، بين يديه جبرئيل (ع ) ينادى البيعه لله ....)) (329)

گويا مى بينم كه حضرت قائم (عج )، در روز شنبه ، عاشورا، هنگام ظهر، بين ركن و مقام ، در كنار كعبه ايستاده است و در پيش او، جبرئيل صدا مى زند: بيعت براى خداست ....

گويا اين ((نداء)) غير از نداى آسمانى و صيحه است كه به عنوان نشانه ظهور بيان شده ، زيرا اين ((نداء))، در زمين و پس از ظهور است و ((نداء)) در آسمان و در آغاز روز صورت مى گيرد ولى احتمال هم دارد كه همان صداى آسمانى كه به گوش همه جهانيان مى رسد، توسط سخن گوى حق ، جبرئيل از كنار كعبه بلند شود و با وسايل پيشرفته ، در همه جهان شنيده شود. و ((هنگام ظهر)) نيز منافاتى با روايات قبل ندارد، زيرا امكان دارد، در وقت هاى مختلف اين دعوت تكرار شود.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 6. خروج دجال

اين نشانه ، در كتابهاى اهل سنت ، از نشانه بر پايى قيامت دانسته شده است ،(330) ولى ، در منابع روايى شيعه ، از نشانه هاى ظهور.(331) برابر آنچه پيش از اين يادآور شديم ، هيچ اشكالى ندارد كه رخدادهايى چون خروج دجال هم ، نشانه ظهور باشند و هم نشانه قيامت ، بدين معنى كه اين رخداد پيش از ظهور و در دوره غيبت واقع گردد. به هر حال بر اساس ‍ آنچه از ظاهر اخبار استفاده مى شود، دجال فردى است كه در آخر الزمان و پيش از قيام مهدى (ع ) خروج مى كند و غير عادى است و با انجام كارهاى شگفت انگيز

جمع زيادى از مردم را مى فريبد و سر انجام به دست عيسى مسيح (ع ) در

كنار دروازه ((لد)) در منطقه شام ، به هلاكت مى رسد.

آيا دجال داراى ويژگيها و صفات غير عادى است ؟ آيا دجال شخص ‍ است ، يا جريان الحادى ؟

بر فرض كه دجال ، داراى چنان ويژگيهايى باشد، تحقق آن را چگونه مى توان تصور كرد: معجزه يا غير معجزه ؟ اينها، پرسشهايى است كه در اين بخش به بررسى آن مى پردازيم .

در مورد اصل دجال ، صرف نظر از ويژگيهاى او، چند احتمال وجود دارد:

الف . دجال ، نام شخص معينى نيست . هر كسى كه با ادعاهاى پوچ و بى اساس و با توسل به حيله گرى و نيرنگ ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است ، بر اين اساس ((دجال ))ها خواهند بود. اين كه در روايات از ((دجال ))هاى فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت مى كند.

پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:

(( لاتقوم الساعه حتى يخرج المهدى من ولدى ، و لايخرج المهدى حتى يخرج ستون كذابا كلهم يقول :((انا نبى )).)) (332)

قيامت ، بر پا نمى شود، تا وقتى كه مهدى (ع ) از فرزندانم قيام كند و مهدى (ع ) قيام نمى كند، تا وقتى كه شصت دروغگو خروج كنند و هر كدام بگويد: من پيامبرم .

((دجال ))، از ريشه ((دجل )) به معناى دروغگوى حيله گر است . در روايات ، از اين ((دجال ))ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است . در برخى ، دوازده و در برخى سى ، شصت و هفتاد دجال آمده است .(333) از ميان اين ((دجال ))ها، فردى كه در دروغگويى و حيله گرى و مردم فريبى سر آمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است ، نشانه ظهور مهدى (ع ) و يا بر پائى قيامت است . بر اين اساس ، بايد گفت : ما دو نوع داريم : يكى همان دجال حقيقى و واقعى است كه پس از همه ((دجال ))ها مى آيد و ديگرى گروهى شياد و دروغگويند كه دست به فريبكارى و تحميق و گمراهى مردم مى زنند.

پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:

(( يكون قبل خروج الدجال نيف على سبعين دجالا(334) ))

پيش از خروج دجال ، بيش از هفتاد دجال خروج خواهد كرد.

يا مى فرمايد:

(( ان بين يدى الساعه الدجال و بين يد الدجال كذابون ثلاثون او اكثر))(335) ))

پيشاپيش برپايى قيامت ، خروج دجال است و پيش از دجال ، سى دروغگو، يابيشتر، خواهند بود.

يا مى فرمايد:

(( تكون امام الدجال ستون خداعه ...(336)

پيش از خروج دجال ، شصت نيرنگ خواهد بود.

با توجه به معناى لغوى دجال و نيز فراوانى آنان در روايات ، فرد خاصى منظور نيست ، بلكه هر آدم حقه باز دروغگويى كه با فريفتن مردم ، به فتنه انگيزى بپردازد، دجال است ، منتهى ممكن است يكى از آنان كه تبلور اين صفات در وى ، از همه بيشتر است ، نشانه ظهور باشد.

در حقيقت داستان دجال ، بيانگر اين واقعيت است كه در آستانه هر انقلابى ، افراد فريبكار و منافق ، كه معتقد به نظامهاى پوشالى گذشته و پاسدار سنتهاى و ضدارزشهايند، براى نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلى گذشته ، همه تلاش خود را به كار مى گيرند و با سوء استفاده از زمينه هاى فكرى و اجتماعى و احساسات مردم ، دست به تزوير و حيله گرى مى زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استوارى رهبران آن ، دلسرد و دو دل كنند و در نهايت با شيطنت ، آنان را به كژ راهه برند.

پس ، حركت مزورانه ((دجال ))ها، همواره بزرگترين خطرى است كه به ثمر رسيدن انقلاب را تهديد مى كند و تنها هوشيارى مردم و شناخت به موقع است كه مى تواند توطئه ها را خنثى كند.

در انقلاب جهانى حضرت مهدى (ع )، نيز، چنين خطرى پيش بينى شده است . چون انقلاب مهدى (ع )، از همه انقلابهاى تاريخ بزرگ تر و گسترده تر است ، خطر فريبكاران دجال صفت نيز، به مراتب بيشتر و گسترده تر است . در آستانه ظهور مهدى (ع ) و انقلاب بزرگ ، آنان همه تلاش خويش را به كار خواهند گرفت كه مردم را بفريبند و آنان را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره ، از پيروزى حتمى آن جلوگيرى كنند.

امامان (ع )، از پيش ، اين خطر را گوشزد كرده اند و پيدايش حركتهاى انحرافى را پيش بينى كرده اند، تا مردم با هوشيارى كامل ، به استقبال چنين حوادثى بروند و در دام شيادان گرفتار نشوند. اين كه در روايت تاءكيد شده است : ((هر پيامبرى ، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته )) به خوبى نشان مى هد كه در برابر نهضت همه انبيا، ((دجال ))هايى خروج كرده اند و گاهى تا سر حد انحراف امتهاى آنان و تنها گذاشتن پيام آوران آسمانى ، پيش رفته اند، ولى در نهايت ، به خاك مذلت افتاده اند و با رسوايى تمام ، شكست خورده اند.

ب . احتمال دوم آن است كه فردى معين و مشخص ، به عنوان ((دجال )) در دوره غيبت ، با همان ويژگيهايى كه براى وى بيان شده ، خروج مى كند و مردم را به انحراف مى كشاند.

ظاهر بسيارى از روايات ، بيانگر اين احتمال است ، ولى تقريبا هيچ كدام از اين روايات ، سند معتبرى كه بشود بر آن اعتماد كرد، ندارند. مستند اين نشانه ، در منابع شيعه ، دو روايت است كه شيخ صدوق ، آنها را در ((كمال الدين )) آورده است و سند هر دوى آنها ضعيف است و در محتواى آنها نيز ناهماهنگى و ضعفهاى فراوانى ديده مى شود، چنانكه شيخ صدوق ، بدان اشاره كرده است .

با توجه به روايات زياد در منابع عامه ، اصل قضيه دجال ، بعيد نيست صحيح باشد، ولى تعريف و توضيحاتى كه درباره اش گفته اند، نمى تواند درست باشد؛ زيرا خروج دجال ، با او اوصافى كه بدانها اشاره كرديم ، به صورت طبيعى ، تقريبا، غير ممكن است و بيشتر، به افسانه شباهت دارد، تا واقعيت و به صورت معجزه نيز، با توجه به توضيحى كه پيش از اين ، در مورد قانون معجزه آورديم ، نمى تواند واقع شود، زيرا معجزه بودن چنين پديده هايى مستقيما، در جهت تقويت و تاءييد باطل است و موجب انحراف بيشتر مردم مى گردد، مگر اين كه بگوييم صدور معجزه از دجال ، به رسوايى وى منجر مى شود كه بعيد است .

نكته در خور يادآورى اين كه : اصل داستان ((دجال ))، در كتابهاى مقدس مسيحيان آمده است . در انجيل ، واژه ((دجال )) بارها به كار رفته و از كسانى كه منكر حضرت مسيح باشند، و يا ((پدر و پسر را)) انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است :

((دروغگو كيست ؟ جز آن كه مسيح بودن عيسى را انكار كند. آن دجال است كه پسر و پدر را انكار كند(337) .))

كلمه دجال ، در كتابهاى مقدس و منابع دينى مسيحيان ، به زبان انگليسى انتى كريست (chris Anti) آمده است ، يعنى دروغگو و حيله گر.

بنابراين ، خروج دجال ، به اين گونه كه بيان كرديم ، مشكل است ، مگر اين كه بگوييم ، خروج دجال ، كنايه است .

ج . اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از ((دجال ))، همان سفيانى باشد كه در كتابهاى عامه ، بيشتر به عنوان ((دجال )) و در كتابهاى خاصه به عنوان ((سفيانى )) آمده است (338) .

گرچه از بعضى جهات ، خروج دجال و سفيانى ، يكسانند و هر دو دعوت به باطل مى كنند و با توسل به حيله گرى و تزوير، مردم را مى فريبند، به مبارزه با جناح حق بر مى خيزند و سرانجام به هلاكت مى رسند و... ولى با دقت در روايات خروج سفيانى و روايات مربوط به خروج دجال ))، در مى يابيم كه بين اين دو فرقهاى زيادى وجود دارد و اگر اصل خروج دجال را امرى مسلم بدانيم ، ناچار بايد فردى غير از سفيانى باشد. مثلا، دجال ، ادعاى ربوبيت مى كند و كافر است ، ولى دليلى بر كفر سفيانى نداريم . فقط در روايتى اشاره شده كه وى ، صليبى بر گردن دارد كه اگر درست باشد، مسيحى است ، ولى روايت از معصوم (ع ) نيست (339) و ارزشى ندارد.

افزون بر اين ، در روايات آمده كه سفيانى رياكارانه تظاهر به ديندارى و تقدس مى كند و مدام ذكر ((يا رب يا رب )) بر زبان وى جارى است .

خروج سفيانى ، همزمان است با قيام سردارانى از خراسان و يمن و مصر كه به حق و عدالت فرا مى خوانند و زمينه را براى انقلاب بزرگ مهدى ، مهيا مى سازند.

خروج سفيانى ، منطقه نسبتا محدودى را فرا مى گيرد، در حالى كه دجال ، به جز مكه و مدينه ، به همه جاى زمين مى رود و فتنه وى ، همه جا را مى گيرد. در شكل و قيافه هم ، با يكديگر، فرق دارند. پس دجال نمى تواند، همان سفيانى باشد.

ه . دجال ، كنايه از كفر جهانى و سيطره فرهنگ مادى بر همه جهان است .

استكبار، با ظاهرى فريبنده ، مردم را، بويژه مسلمانان را مى فريبد و با قدرت مادى و صنعتى و فنى عظيمى كه در اختيار دارد، آنان را به شدت مرعوب خويش مى سازد، به گونه اى كه مسلمانان احساس خودباختگى مى كنند. قدرت مادى استكبار، بيش از آنچه كه هست در نظر آنان بزرگ جلوه مى كند، تا آن جا كه مى پندارند آب و نان آنها به دست اوست .

پيامبران امتهاى خويش را از فتنه دجال بيم داده اند، در حقيقت آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه حاكميت طاغوت و استكبار جهانى برحذر داشته اند:

(( ما بعث الله نبيا الا و قد اءنذر قومه الدجال ...(340) .))

پس بعيد نيست كه منظور از دجال ، با آن شرايط و اوصاف ، قدرتهاى بزرگ و اهريمنى باشند.

برخى از اهل نظر، اين احتمال را تقويت كرده اند و همه ويژگيهايى كه براى دجال بيان شده با ويژگيهاى استكبار برابر دانسته اند. مثلا در اوصاف دجال گفته شده : ((كوهى از طعام و شهرى از آب به همراه دارد)) كنايه از امكانات عظيم و گسترده اى است كه استكبار در اختيار دارد.

گفته شده : دجال ، به همه جاى زمين سفر مى كند و... مى تواند اشاره به ابزار و وسايل پيچيده تبليغاتى و مخابراتى و تجهيزات مدرن مبادله پيام ماهواره اى و نيز استفاده از ابزار پيشرفته حمل و نقل و هواپيماهاى مافوق صوت براى مسافرت از جايى ، به جاى ديگر باشد.

سيطره استكبار جهانى بر جهان سوم ، در واقع ، با استفاده از شگرد ويژه است : طرفدارى از حقوق بشر، صلح ، امنيت ، كمكهاى بشر دوستانه و....

استكبار، به معناى واقعى ، دجال است . استكبار خود را قيم ملتها مى داند و با تكيه به ثروت انبوه و قدرت عظيمى كه در اختيار دارد، در همه جاى زمين دخالت مى كند و همه را به زير سلطه خويش مى آورد(341) .

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 7. در آمدن پرچمهاى سياه از خراسان

اين حادثه نيز، در منابع دينى به عنوان نشانه ظهور بيان شده و در مورد آن ، رواياتى از معصومان (ع ) رسيده است . مضمون اين روايات آن است كه پيش از ظهور مهدى (ع ) در منطقه خراسان (خراسان قديم : قسمتهاى زيادى از ايران ، افغانستان ، تركمنستان ، تاجيكستان و ازبكستان ) انقلابى برپا مى شود و مردم در حالى كه پرچمهاى سياه را به اهتزاز در آورده اند، به حركت در مى آيند(342) .))

ظاهرا، پديدار شدن اين نشانه در آستانه ظهور و يا اندكى پيش از آن است ، به گونه اى كه در زمان ظهور، آنان هستند، و حضرت مهدى آنان را به سوى خويش فرا مى خواند.

امام باقر مى فرمايد:

(( تنزل الرايات السود التى تخرج من خراسان الى الكوفة ، فاذا ظهر المهدى (ع ) بعث اليه بالبيعة (343) .))

بيرقهاى سياهى از خراسان بيرون مى آيد و به جانب كوفه به حركت در مى آيند. پس چون مهدى (ع ) ظاهر شود، اينان وى را دعوت به بيعت مى كنند.

غير از روايت فوق روايات ديگرى نيز وجود دارد كه نشان مى دهد، خروج پرچمهاى سياه از خراسان قيامى است كه در آينده و در آستان ظهور برپا مى شود. در حقيقت ، آن پرچمهاى سياه را ياران مهدى (ع ) به همراه خواهند آورد(344) .))

برخى احتمال داده اند كه منظور از خروج پرچمهاى سياه از خراسان ، همان قيام ابومسلم خراسانى در سال 140 ه - . ق . عليه حاكميت هزار ماهه بنى اميه است (345) كه به از هم گسستن حكومت بنى اميه و روى كار آمدن بنى عباس انجاميد.

مستند اينان ، روايت زكار از امام صادق (ع ) و برخى قرائن و مؤ يدات تاريخى است . در اين روايت ، با اشاره به نام و مشخصات ابومسلم خراسانى ، از وى به عنوان صاحب پرچمهاى سياه ، ياد شده است (346) .

ولى اين احتمال درست نيست ، زيرا روايت زكار، كه مهم ترين مستند و دليل آن به شمار مى رود، از نظر سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است . افزون بر اين ، تطبيق اين نشانه بر شورش ابومسلم خراسانى در پيش از يك قرن قبل از تولد مهدى (ع ) و نشانه ظهور دانستن آن ، بسيار بعيد است .

به نظر مى رسد تبيين حوادث و وقايع دوران بنى اميه و بنى عباس ، در برخى روايات ، به منظور هوشيار ساختن مسلمانان و آگاهى دادن به آنها نسبت به وظايف حساس خويش در آن دوران است نه تبيين علام ظهور.

پيش گويى اين حوادث ، به خاطر اهميت فوق العاده آن براى مسلمانان آن زمان و نسلهاى آينده بود.

اين نكته نيز در خور توجه است كه حاكمان بنى عباس تلاش مى كردند، قدرت را از دست بنى اميه بگيرند، از اين روى ، ((نفس زكيه )) را مهدى معرفى مى كردند و از جانب ديگر سعى مى كردند شورش ابومسلم خراسانى را در راستاى قيام مهدى (ع ) و نشانه ظهور وى قلمداد كنند. بر اين اساس ، همان گونه كه پيش از اين هم يادآور شديم ، بعيد نيست حاكمان بنى عباس ، به دلخواه خويش ، در اين روايات دست برده باشند و آنها را با خود تطبيق كرده باشند.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 8. خسوف و كسوف

از نشانه هاى ظهور، كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر و يا اول همان ماه است .

كسوف در روزهاى نخست و روزهاى آخر ماه و خسوف در روزهاى ميانى ماه ، طبيعى و عادى است و در طول تاريخ ، بارها و بارها، رخ داده و از نظر علمى خسوف و كسوف در روزهاى ياد شد، پديده عادى به حساب مى آيد و از ديرباز، منجمان ، بر اساس محاسبه هاى دقيق رياضى و نجومى ، زمان گرفتن خورشيد، يا ماه را در طول سال ، پيش بينى مى كرده اند، ولى خورشيد گرفتگى در وسط ماه يا ماه گرفتگى در اول و يا آخر آن ، ظاهرا امرى غير عادى و رؤ يت آن ، امكان ندارد. البته در خود روايات هم ، به غير عادى بودن تحقق اين نشانه تصريح شده است :

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

((آيتان تكون قبل القائم لم تكونا منذ هبط آدم (ع ) الى الارض ، تنكسف الشمس فى النصف من شهر رمضان والقمر فى آخره ، فقال رجل يا بن رسول الله تنكسف الشمس فى آخر الشهر والقمر فى النصف ؟ فقال ابوجعفر(ع ): انى لاعلم بما تقول ولكنها آيتان لم تكونا منذ هبط آدم (ع )(347) .

دو نشانه ، پيش از قيام مهدى (ع ) پديد خواهد آمد كه از زمان هبوط آدم (ع ) در زمين بى سابقه است : گرفتن خورشيد نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن .

مردى به امام عرض كرد: اى پسر رسول خدا! كسوف در وسط و خسوف در آخر ماه ؟

حضرت فرمود: (آرى ) من به آنچه مى گويى داناترم ، ولى آن دو نشانه اند كه واقع شدن آنها از زمان هبوط آدم (ع ) سابقه ندارد.

اين كه سؤ ال كننده ، از سخن امام (ع )، در شگفت مى شود و نيز تاءكيد و تصريح امام (ع ) به اين كه وقوع اين دو نشانه ، به گونه اى است كه از ابتداى خلقت ، سابقه ندارد، ولى با اين حال ، واقع خواهند شد. به روشنى گويا اين نكته است كه تحقق خسوف و كسوف ، به گونه اى كه ياد شد، خارج از چهارچوب ، امور عادى به صورت معجزه خواهد بود.

يا مى فرمود:

(( ان لمهدينا لم يكونا منذ خلق الله السموات و الارض ، ينكسف القمر الاول ليلة من رمضان و تنكسف الشمس فى النصف منه ، ولم يكونا منذ خلق الله السموات والارض (348) .))

براى مهدى ما، دو نشانه است كه از هنگامى كه خداوند آسمانها و زمين را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و كسوف در نيمه همان ماه .

در اين روايت ، زمان كسوف به جاى آخر ماه ، اول ماه و به جاى هبوط آدم ، خلقت زمين و آسمانها آمده است . در برخى روايات ، كسوف در سيزدهم و چهاردهم ماه نيز آمده است (349) . كسوف ، افزون بر اول و آخر ماه رمضان كه در دو روايت گذشته بود، در 5 و 25 ماه نيز پيش گويى شده است (350) . اين اختلاف اندك ، اثر چندانى در مساءله ندارد، زيرا گرفتن ماه ، در شبهايى كه ماه در محاق است ، ديده نمى شود، حالا چه اول ماه و چه آخر ماه و چه شبهاى نزديك به آخر، هر چند در شب پنجم و بيست و پنجم ، احتمال وقوع آن بعيد نيست .

به نظر مى رسد كه وقوع اين دو پديده ، به صورت غير عادى ، به خاطر آن است كه اهميت مساءله ظهور، نمايانده بشود و مردم از خواب غفلت بيدار شوند و خود را مهياى مشاركت در آن نهضت عظيم سازند.

به عبارت ديگر، خداوند در آستانه ظهور، براى اقامه حجت بر مردم و مطمئن ساختن ياران حضرت مهدى (ع )، به ظهور آن حضرت ، چنين پديده هايى را بر خلاف معمول و به گونه معجزه محقق مى گرداند.

برخى بر اين باورند كه خسوف و كسوف ، به گونه اى كه ياد شده ، در چهارچوب حوادث طبيعى و عادى نيز قابل بررسى و تبيين است و براى آن ، احتمالها و توجيه هايى را ياد كرده اند، ولى نياز به اين توجيه ها نيست ، زيرا هيچ اشكالى ندارد كه پديدار شدن آنها به صورت معجزه باشد، زيرا در جهت اقامه حجت و تقويت حق و هدايت مردم است و با قانون معجزه ناسازگارى ندارد. البته يادآورى اين نكته لازم است كه اگر چه در روايات فراوانى ، در منابع شيعه و سنى ، به پديد آمدن اين نشانه در آستانه ظهور تصريح شده است ،(351) ولى اين نشانه از نشانه هاى حتمى ظهور نيست و در روايات ، به ناگزير بودن آن اشاره نشده است ، از اين روى خسوف و كسوف را از نشانه هاى قطعى و مسلم ظهور نمى توان به حساب آورد.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 9. فراگير شدن جهان از ظلم و جور

فراگير شدن ظلم و جور، از نشانه هاى معروف ظهور حضرت مهدى به شمار است . اين نشانه ، در روايات بسيار، به چشم مى خورد. در بعضى به همين عنوان كلى ، مورد اشاره قرار گرفته ، چنانكه در روايت معروفى كه با سندهاى گوناگون نقل شده آمده :

(( يملاء الله به الارض قسطا بعد ما ملئت ظلما و جورا(352) .))

خداوند، به وسيله ظهور مهدى عليه السلام زمين را پر از عدل و داد مى سازد، پس از آن كه از ظلم و ستم پر شده باشد.

يا از حضرت مهدى (عج ) نقل شده :

(( علامة ظهورى كثره الهرج و المرج و الفتن ... .)) (353) ))

نشانه آشكار شدن من ، زياد شدن هرج و مرج و فتنه ها و آشوبهاست .

گاهى نيز، زياد شدن گناهان و مفاسد اخلاقى و اجتماعى در ميان مسلمانان ، به عنوان نشانه هايى نزديك شدن ظهور پيش گويى است .

علامه مجلسى در باب نشانه هاى ظهور، روايتى را از امام صادق آورده كه در آن ، بيش از يكصد نوع گناه و انحراف اخلاقى ، اجتماعى ، اعتقادى و فرهنگى كه در دوران عيبت ، دامن گير جوامع اسلامى مى شود، پيش گويى شده است ،(354) از جمله : رشوه خوارى ، قماربازى ، شراب خوارى ، زياد شدن زنا، لواط، قطع صلح رحم ، سنگ دل شدن مردمان ، اهتمام مردم تنها به شهوت و شكم ، از ميان رفتن شرم ، نپرداختن زكات و خمس ، كم فروشى ، بى اعتنايى به اوقات نماز، آراستن مساجد به زيورآلات ، گزاردن حج به انگيزه هاى مادى و براى غير خدا، رعايت نكردن احترام بزرگترها، پيروى از ثروتمندان ، صرف كردن سرمايه هاى عظيم در فساد و ابتذال و بى دينى ، چاپلوسى و تملق گويى و... .

زياد شدن اين فسادها و آلودگيها در ميان مردم ، در واقع ، نوعى از فراگير شدن ظلم و جور روى زمين است . البته فساد و گناه ، كم و بيش ، در ميان مردم بوده ، مهم ، فراگير شدن آن است ، به گونه اى كه بديها بر خوبيها، ضدارزشها، بر ارزشها، غلبه مى يابد و لهيب آتش فساد و تباهى ، دامن همه را مى گيرد و جامعه انسانى در باتلاق فساد و انحطاط فرو مى رود.

افزون بر اين ، گسترش حاكميت استكبار در روى زمين در استضعاف و محروميت قرار گرفتن پيروان حق ، كه بر اساس پيش گويى امامان (ع ) در آستانه ظهور پيش خواهد آمد، نمود ديگرى از بى عدالتى و زياد شدن ظلم و جور است .

در زمان حاضر، سلطه ستمگرانه و غارتگرانه استكبار جهانى و استثمار به غارت ثروتهاى ملتهاى محروم ، طليعه اى از تحقق اين نشانه و فراگير شدن ظلم و جور است .

يادآورى : سخن از زياد شدن ظلم و جور و گناه و كم شدن افراد صالح است ، نه اين كه همه مردم كافر شوند، يا افراد صالح هيچ نباشند. در همان زمان ، كه همه جا را تباهى فرا گرفته و ابرهاى تيره گناه سايه افكنده ، افراد پاكباخته ، متعهد و صالحى كه زمينه قيام آن حضرت را آماده مى سازند و در حمايت از آن منجى بزرگ ، به جهاد برمى خيزند.

در روايات ، در حالى كه از زياد شدن ستم ، به عنوان نشانه ظهور ياد شده ، به اين نكته اشاره شده كه جامعه منتظر مهدى ، بايد در به پا داشتن ارزشها و مبارزه با ضد ارزشها، تلاش جدى بكند و منتظران ، به تهذيب نفس ‍ بپردازند و... .

شهيد مرتضى مطهرى ، روايتى از شيخ صدوق مى آورد مبنى بر اين كه : منظور از فراگير شدن ستم ، آن است كه هر يك از شقى و سعيد، گروه حق و باطل ، به نهايت كار خود مى رسند. ستمكاران و بدكاران ، به نهايت درجه بدى و نابكارى مى رسند و لهيب آتش آنان همه را فرا مى گيرد. در اين هنگام ، كه صالحان در مظلوميت و استضعاف به سر مى برند و همه راههاى چاره بر آنان بسته مى شود، مهدى (ع ) ظهور مى كند و دنيا را پر از عدل و داد مى كند.(355)

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 10- زمينه سازان

انقلاب حضرت مهدى عليه السلام همچون ديگر انقلابها، بدون مقايسه و زمينه سازى ، به وجود نمى آيد، بلكه در آستانه ظهور، حركتهايى پا مى گيرد و زمينه را براى ظهور آن حضرت فراهم مى آورد. اين سلسله قيامها و انقلابها كه از سوى حق پويان صورت مى گيرد، بر اساس آنچه در برخى روايات آمده ، زمينه را براى حركت جهانى مهدى (عج ) آماده مى كند.

پيشگويى تحقيق اين نشانه ها، به تعبيرهاى گوناگونى در روايات آمده كه به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم :

پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:

(( يخرج ناس المشرق فيوطئون سلطانه . (356) ))

گروهى از ناحيه مشرق ، قد برمى افرازند و زمينه حكومت مهدى (ع ) را فراهم مى سازند.

يا مى فرمايد:

(( تجى ء الرايات السود من قبل المشرق كان قلوبهم زبر الحديد فمن سمع بهم فلياءتهم فبايعهم و لو حبوا على الثلج . (357) ))

افرادى با بيرقهاى سياه ، از ناحيه مشرق مى آيند كه دلهاى آنان مانند قطعه هاى فولاد، محكم است . پس هر كس قيام آنان را شنيد، براى بيعت به سوى آنان بشتابد، هر چند لازم باشد، با سينه بر روى برف برود.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

(( كانى بقوم قد خرجوا بالمشرق ، يطلبون الحق فلا يعطونه ، ثم يطلبونه فلا يعطونه ، فاذا راوا ذلك ، وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ماسالوا فلا يقبلونه حتى يقوموا، و لايدفعوا الا الى صاحبكم قتلاهم شهداء، اما انى لو ادركت ذلك لابقيت نفسى لصاحب الامر. (358) ))

گويى قومى را مى بينيم كه از مشرق در طلب حق قيام كرده اند، ولى بدانان نمى دهند و باز مطالبه مى كنند، ولى بدانها نمى دهند، پس چون چنين مى بينند، شمشيرهاى خويش را بر دوش مى گيرند (آماده نبرد مى شوند) پس در آن هنگام ، آنچه را مى خواهند به آنان مى دهند، ولى نمى پذيرند تا اين كه پيروز مى شوند و آن را جز به حضرت صاحب الاءمر(ع ) تسليم نمى كنند. كشتگان آنان شهيدند. اگر من آنان را درك كنم ، جانم را براى صاحب الاءمر مى گذارم .

در اين روايات ، به روشنى از برپايى قيامها و انقلابهايى در آستانه ظهور حضرت مهدى (ع ) خبر داده شده است . افزون بر اينها، روايات فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه صرف نظر از موارد اختلاف اندكى كه در جزئيات آن هست ، در مجموع ، همه آنها بر اين نكته اتفاق دارند كه پيش ‍ از ظهور مهدى (ع )، حكومتى به رهبرى يكى از صالحان ، كه گمان مى رود از فرزندان ، پيامبر هم باشد، در ناحيه مشرق تشكيل مى گردد و زمينه ظهور را مهيا مى سازد. و اين حكومت ، تا ظاهر شدن مهدى (ع ) و تسليم آن به حضرت ايشان ، ادامه مى يابد.

بر همين اساس ، برخى ، تشكيل دولت شيعى مذهب صفويه را، كه پس از قرنها استيلاى حاكمان مستبد و متعصب عامى مذهب ، روى كار آمد، همان دولتى دانسته اند كه در روايات ، از جمله زمينه سازان حكومت مهدى (ع ) به شمار آمده است .(359)

در اين زمان ما نيز، برخى با استناد به ويژگيهايى كه در روايت آمده ، انقلاب اسلامى ايران را كه در سال 1357 ه - . ش به رهبرى امام خمينى به پيروزى رسيد، همان دولتى دانسته اند كه زمينه را براى ظهور و قيام مهدى (ع ) آماده مى كند و ان شاء الله تا ظهور آن حضرت ادامه مى يابد(360) .

به باور اينان ، بسيارى از نشانه ها كه در روايات آمده ، بر انقلاب اسلامى ايران تطبيق مى كند، به ويژه در برخى روايات ، به رهبرى مقام ، كه سيدى از اولاد پيغمبر است و از قم قيام مى كند و ياران او، بدون ترس و واهمه در برابر طاغوت پايدارند، اشاره شده است كه همگى آنها به انقلاب اسلامى ، صدق مى كند(361) .

در هر صورت ، گرچه قرائن فراوانى اين احتمال را قوت مى بخشد، ولى دليل قطعى و صحيحى كه ثابت كند منظور از حكومت زمينه ساز كه ائمه (ع ) از آن خبر داده اند، انقلاب اسلامى ، به رهبرى امام خمينى است ، در دست نيست .

البته اين ، نخستين بارى نيست كه علماى شيعه ، چنين احتمالى را مطرح ساخته اند. پيش از اين نيز، هرگاه حركت و انقلابى از ناحيه شرق ، بويژه منطقه خراسان صورت مى گرفت ، اين احتمال قوت مى گرفت .

ولى ، ناگفته نماند، هيچ يك از آن حركتها به اندازه انقلاب اسلامى ، زمينه ساز انقلاب مهدى (ع ) نبوده اند. بكله اصلا مقايسه آنها با انقلاب اسلامى باطل است ، از اين روى احتمال اين كه مراد از ((دولت زمينه ساز)) از جمله انقلاب اسلامى ايران باشد و تا ظهور حضرت مهدى (ع ) تداوم يابد، بسيار است .

بالآخره ، چه اين احتمالها درست باشد و چه نباشد، با توجه به روايات بسيارى كه در اين بخش رسيده ، در دوره غيبت و در آستانه ظهور مهدى ، دولتهايى به حمايت از حق روى كار مى آيند و انقلابهايى به حمايت از آن پا مى گيرند و زمينه را براى ظهور مهدى (ع ) آماده مى سازند و اين ، از نشانه هاى ظهور است .

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 11- بارانهاى پياپى

در سال ظهور، بارانهاى پياپى ، زمين را آباد و سرسبز مى كند و وضع مردم ، بهتر مى شود. امامان (ع ) در تبيين نشانه هاى ظهور و خبر دادن از رخدادهاى آن روزگار، از اين واقعه نيز، ياد كرده اند كه به چند نمونه از احاديثى كه در اين باره رسيده اشاره مى كنيم :

شيخ مفيد، با بهره گيرى از روايات ، مى نويسد:

(( ثم يختم ذلك باريع و عشرين مطرة متصل فتحيى بها الارض ‍ بعد موتها و تعرف بركاتها(362) .))

پس پايان مى گيرد اين (پديد آمدن نشانه ها) با بيست و چهار باران پياپى كه زمين را پس از آن كه مرده بود، زنده مى كند و بركات آن را مى شناساند.

شيخ طوسى از امام صادق (ع ) روايت مى كند:

(( ان قدام القائم لسنة غيداقة ، يفسد التمر فى النخل فلاتشكوا فى ذلك (363) .))

در آستانه قيام مهدى (ع )، سالى پرباران خواهد بود كه در اثر آن ، خرما بر روى نخل مى پوسد. پس در اين ، ترديدى به خود راه ندهيد.

يا امام صادق مى فرمايد:

(( و اذا آن قيامه ، مطر الناس فى جمادى الآخرة و عشرة ايام من رجب ، مطرا لم ير الناس مثله ، فينبت اللّه به لحوم المؤ منين فى ابدانهم فى قبورهم ...(364) .))

و چون هنگام ظهور مهدى (ع ) نزديك شود، در تمام ماه جمادى الآخر و ده روز نخست ماه رجب ، بارانى بر مردم ببارد كه تا آن هنگام ، مانند آن را نديده باشند. پس خداوند، به وسيله آن ، گوشت بر بدن مؤ منان ، كه در قبرهايشان خفته اند، بروياند.

بارش اين مقدار باران ، آن هم پياپى ، كم سابقه و يا بى سابقه است . با اين حال ، حمل آن بر معجزه ، وجهى ندارد، زيرا وقوع آن به گونه عادى ممكن است . البته احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه اين بارانها، همزمان و در همه جاى زمين ببارد كه در اين صورت ، مى تواند جنبه اعجاز داشته باشد(365) .

اين نشانه را گرچه بزرگانى مانند: شيخ مفيد، شيخ طوسى و طبرسى در رديف نشانه هاى ظهور آورده اند، ولى بايد توجه داشت :

اولا، روايت طبرسى و مفيد مرسله است .

ثانيا، جمله (( فينبت اللّه به لحوم المؤ منين )) در ذيل روايت طبرسى ، نشان مى دهد كه مربوط به برپايى قيامت و زنده شدن مردگان است .

و ثالثا، روايت شيخ طوسى نيز ضعيف است ، زيرا در سند آن على بن ابى حمزه (366) قرار دارد كه از واقفيه است .

بنابراين ، اثبات چنين نشانه اى براى ظهور، به استناد اين گونه روايات ، مشكل است . البته از مجموع اين روايات و سخنانى كه در اين باب گفته اند، با توجه به اين كه دوران ظهور، آغاز سامان يافتن امور و از بين رفتن مشكلات است ، احتمال مى رود كه از نظر طبيعى ، شرايط مساعدى پيش مى آيد، تا سال ظهور سالى پرباران و آبادان باشد.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 12- جنگهاى خونين

در منابع دينى ، از جنگ هاى خونين و كشتارهاى بزرگ نيز، به عنوان نشانه هاى ظهور ياد شده است (367) . گويا اين جنگها بين اهل باطل ، بر سر رقابتهاى مادى و سياسى روى مى دهد كه در نهايت ، بدون پيروزى هيچ يك از دو گروه و پس از بر جاى گذاشتن . انبوهى از كشته ها، پايان مى يابد. بروز چنين فاجعه اى بزرگ ، نتيجه طبيعى فساد زمين و فراگير شدن ظلم و جور است . از برخى روايات ، استفاده مى شود كه در منطقه ((قرقيسا)) جنگ عظيمى بين بنى عباس و مردانى رخ مى دهد كه نوجوانان زورمند، فرسوده و پير مى گردد و لاشه هاى كشته هاى بر روى هم انباشته مى گردد. از قرائن و شواهد برمى آيد كه اين خون ريزيهاى بزرگ ، در همان واقعه خروج سفيانى و آشوبهاى آن زمان است و حادثه جداگانه اى نيست .

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از اين روايات ، در هم كوبيدن مستكبران و دشمنان حق و عدالت باشد كه در زمان ظهور و به دست مهدى (ع ) انجام مى شود، بنابراين از وقايع دوران ظهور است ، نه نشانه ظهور.

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 13- خروج ياءجوج و ماءجوج

در برخى روايات ، خروج ياءجوج و ماءجوج از نشانه هاى ظهور، دانسته شده (368) كه با دقت در اين روايات ، روشن مى شود كه ارتباطى به مساءله ظهور ندارند، بلكه بيشتر آنها، ناظر به برپايى قيامت هستند. دو موردى كه در قرآن از خروج ياءجوج و ماءجوج ياد شده هم (369) ، هيچ دلالتى بر اين قضيه ندارد.

اين ، افزون بر ضعف سند روايات اين باب و ضعف دلالت و نارسايى و گاه تناقض آنهاست .

شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 14- طلوع خورشيد از مغرب

از جمله نشانه هاى ظهور كه در روايات به آن اشاره شده ، طلوع خورشيد از مغرب است ، وقوع چنين پديده اى ، اگر معناى ظاهرى آن مراد باشد، مستلزم در هم ريختن و از هم پاشيدن نظم جهان و تغيير در حركت منظومه شمسى خواهد بود و اين ، با اصول حاكم بر نظام طبيعت ، ناسازگارى دارد. به طور قطع حضرت مهدى (ع )، بر روى همين زمين ، حكومت جهانى خويش را تشكيل مى دهد(370) .

بر اين اساس تحقق اين نشانه به گونه معجزه ، چنانكه برخى پنداشته اند، ميسر نيست ، زيرا معجزه در محدوده نظام حاكم بر طبيعت و جهان صورت مى گيرد(371) .

به نظر مى رسد، منظور از طلوع خورشيد از مغرب ، حضرت مهدى است .

فيض كاشانى در توضيح رواياتى در اين زمينه مى نويسد:

(( و كاءنه كنى بطلوع الشمس من مغربها فى الحديث عن ظهوره (ع ) كما يظهر من بعض الاخبار))(372) )) .

گويا، طلوع خورشيد از مغرب ، كنايه از ظهور حضرت مهدى (ع ) است ، همان گونه كه از برخى اخبار هم استفاده مى شود.

همان گونه كه مرحوم فيض اشاره كرده ، از برخى روايات نيز اين مطلب استفاده مى شود. در ذيل رويات صعصعه ، كه اين حادثه را به عنوان نشانه ظهور معرفى مى كند، جمله اى است كه روشنگر اين معناست . صعصعة در پاسخ فردى كه از منظور اميرالمؤ منين (ع ) از جمله (( لا تساءلونى عما يكون بعد ذلك ...)) پرسيده بود، گفت :

(( ان الذى يصلى خلفه عيسى بن مريم هو الثانى عشر من العترة التاسع من ولد الحسين بن على (ع ) و هو الشمس الطالعة من مغربها(373) .))

كسى كه حضرت عيسى (ع )، پشت سروى نماز مى گزارد، دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر(ص ) و نهمين نفر از فرزندان حسين بن على است و هم اوست خورشيدى كه از غروبگاهش طلوع مى كند.

بر اين اساس ، طلوع خورشيد از مغرب ، معناى كنايى دارد و در حقيقت تشبيه شده است ظهور حضرت مهدى (ع ) به طلوع خورشيد از غروبگاهش . همان گونه كه خورشيد، پس از آن كه چهره در نقاب شب فرو مى كشد، دوباره پرده هاى سياهى را مى درد و طليعه روشن آن از كرانه هاى افق پرتوافشانى مى كند، حضرت مهدى (ع ) نيز، پس از طى دوران محنت و محروميت و سپرى شدن روزگار غيبت و انتظار، ظهور مى كند بسان خورشيدى ، جهان فتنه عدالت و بستوه آمده از ظلم و ستم و بى عدالتى را با پرتو حياتبخش عدالت ، زنده و روشن مى كند.

اشكالاتى كه در باب نشانه ظهور، مطرح شده است

اكنون كه برخى از نشانه هاى ظهور را مورد بررسى قرار داديم و به ميزان صحت هر يك و نيز اقسام آن اشاره كرديم ، يادآورى اين نكته را نيز لازم مى دانيم كه در باب نشانه ظهور، گاهى اشكالاتى مطرح شده است كه بد نيست در اين جا به آنها اشاره كنيم .

1- دلسردى و ياءس

با توجه به اين كه نشانه ها بر اساس پيش بينى معصومان (ع )، در طول دوره غيبت واقع مى شوند، مسلمانان چاره اى ندارند جز آن منتظر تحقق آنها بمانند و در برابر رخدادها تسليم باشند. روشن است كه اين ، سبب دلسردى و ياءس آنان مى شود و در نتيجه از تعقيب اهداف بلند اسلامى و انجام وظايف و مسؤ وليتهاى خويش ، دلسرد مى شوند(374) .

اين اشكال درست نيست ، زيرا همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم ، نشانه هاى ظهور، چه حتمى و چه غير حتمى ، امورى نيستند كه تغييرناپذير باشند و بدون هيچ تغييرى و به گونه خودكار، در موقع مقرر واقع گردند، بلكه آنها بر اساس پيش بينى معصومان (ع ) در صورتى كه اوضاع و احوال ، به همان روال كه پيش بينى شد، جلو رود واقع مى شوند و تنها بيانگر نزديك تر شدن ظهورند، نه چيز ديگر.

در ميان اين همه نشانه اى كه براى ظهور بيان شد، تنها شمار اندكى از نشانه ها، ناگزيرند و بر اساس تفسيرى كه از ناگزير بدون آنها ارائه شد، آنها نيز، امورى جبرى و تغييرناپذير نيستند و ممكن است به اراده خداوند، تغيير كنند و يا پيش و پس داشته شوند.

افزون بر اين ، نشانه هاى حتمى ظهور، نشانه هاى در آستانه ظهور واقع مى شوند. بنابراين ، پيش بينى و تبيين نشانه هاى ظهور، نه تنها مايه دلسردى و سستى مؤ منان نمى گردد كه چراغ اميد را در دل آنان روشن نگه مى دارد و آنان را در به عهده گرفتن نقشهاى اساسى دلگرم مى كند.

2- آگاه شدن مخالفان

تشريح نشانه هاى ظهور، به همان نسبت كه براى مؤ منان و دوستان آن حضرت ره گشاست و موجب مى گردد كه آنان با درك و بينش صحيح از زمان ، خويش را براى پيوستن به جبهه حق و كمك و يارى امام (ع ) آماده سازند، براى غير مسلمانان و دشمنان حضرت مهدى (ع ) نيز مى تواند، هشدارى باشد تا به هنگام ، خود را براى مخالفت و موضع گيرى در برابر آن حضرت مهيا سازند و به تهيه ساز و برگ جنگى و اقدامات پيشگيرانه بپردازند؟ بويژه آن كه وقتى دسته اى از اين نشانه ها در زمان واحدى و در نزديكى ظهور واقع شود، چه بسا اسباب آن شود كه دشمنان از واقع امر مطلع شوند و به سرعت اقدامات لازم را براى رو در رويى با وى به عمل آورند و مشكلات جدى بر سر راه انقلاب امام (ع ) به وجود آورند؟ بنابراين ، بيان نشانه هاى ظهور، چه بسا به زيان قيام امام (ع ) و ياران وى تمام شود! در پاسخ به اين اشكال چند نكته را يادآور مى شويم :

الف . مخالفان از دو حال خارج نيستند:

1. گروهى اصلا منكر وجود مهدى (عج ) و مساءله ظهورند و به هيچ يك از اين نشانه ها، اعتقادى ندارند، مانند كافران ، مشركان و... .

2- گروهى ، ظهور مصلح كلى را در آخرالزمان ، قبول دارند، ولى اين كه آن منجى ، حضرت مهدى (ع ) باشد، با ويژگيهاى و نشانه هايى كه ما معتقديم ، قبول ندارند. مانند مسيحيان و يهوديان و...

روشن است كه هر دو گروه ، اصل ظهور حضرت مهدى (ع ) و نشانه هايى را كه ما براى نشان دادن نزديكى ظهور معتقديم ، قبول ندارند و همه را از اساس منكرند، بنابراين معنى ندارد كه آنها مترصد باشند كه به محض ‍ تحقق نشانه ها، آماده مخالفت و كارشكنى شوند.

ب . بر فرض كه دشمنان ، حضرت مهدى (ع ) نشانه هاى ظهور را هم بشناسند و بدانند، باز هم نمى توانند جلوى حركت او را بگيرند، زيرا مساءله ظهور امرى اتوماتيكى نيست كه تا آن نشانه ها آشكار شد، بدون فاصله محقق شود و در نتيجه آنها بتوانند ابراز مخالفت و كارشكنى بكنند. بلكه ظهور به اراده خداوند است هر گاه زمينه را مهيا ديد، به آن حضرت اذن ظهور مى دهد.

ج . نكته مهم تر اين كه ، به موجب روايات ، ظهور حضرت مهدى (عج ) در شرايطى صورت مى گيرد كه به اراده خداوند، حيله گرى و توطئه دشمنان ، آشكار و خنثى مى گردد و دشمنان آن حضرت از رويارويى با وى ناتوان مى شوند و هر كارى بكنند نمى توانند به هدفهاى شوم خويش دست يابند. از اين روى ، اگر همه را به درستى بشناسند، باز هم نمى توانند از نشانه ها سوء استفاده بكنند و...

د. خداوندى كه ظهور حضرت مهدى (ع ) را در آخرالزمان و در شرايطى كه دنيا در آتش ظلم و تباهى مى سوزد، مقرر داشته ، خود ضامن فراهم شدن شرايط و خنثى كردن توطئه دشمنان و محافظت از آن حضرت است . انقلاب حضرت مهدى ، انقلاب عادى نيست ، بلكه انقلابى است كه به اراده تحقق مى يابد و خداوند، بهترين پشتيبان و نگهدارنده آن است .

ه‍. از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه عقايد انحرافى و باطل و ديد مادى مخالفان و دشمنان حضرت مهدى (عج )، سبب مى شود كه براى همه اين مسائل توجيهات مادى داشته باشند و از واقعيتها و حقايق ، هيچگاه آگاه نشوند:

(( و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاءغشيناهم فهم لايبصرون (375) .))