بازگشت

زندگي ديني پيش از ظهور


مقدمه

زيست منتظرانه ، پيشينه اى دراز در تاريخ وافقى ناپيدا در آينده روزگار دارد. باور انتظار، نه تنها به پايان عصر حضور (260 ه - .ق .) كه به دوران آغازين دين باز مى گردد؛ چه ، تاريخ اسلام ، اين سلوك را، در زندگى دينى آن روزگار، نشان مى دهد.

در حقيقت ، اين باور، آن گاه بر انديشه پرتو افكند كه پيامبر اسلام (ص )، از ظهور دوباره دين و احياى سنت خويش ، در آينده دور، سخن گفت و دينداران را بر تحقق كامل دين و عينيت يافتن آرمانهاى نهايى اسلام ، به وسيله يكى از فرزندانش ، دوازدهمين امام شيعيان ، آگاه كرد.(173)

اينك ، قرنها از تجربه اين انديشه دينى مى گذرد. زندگى مردمان را در عصر پايدار و بلند انتظار، با تاريخى روشن از نمودها و جلوه هاى فكرى و عملى ، مشاهده مى كنيم . برخى بر آمده از باور راستين انتظار و پاره اى آميخته به پيرايه ها و وام گرفته از سنتهاى كهن بشر.

اين كوشش ، توصيف و نمايه اى است از گونه زندگى دينداران در عصر انتظار.

چشم اندازهاى گوناگون زندگى دينى : حيات دين ، تفكر و انديشه دينى و ديندارى انسان منتظر نگريسته مى شود، تا بايدها و نبايدها، راستيها از ناراستيها و اصالتهاى دينى منتظران را باز شناسيم و سلامت و ژرفاى اين باور را، در انديشه زلال معصومان (ع ) بنگريم .

چگونگى زندگى دينى ، در عصر انتظار، با توجه به شاخصهايى كه زواياى آن را به گونه جداى از يكديگر، نشان دهد، مى توان در دو محور نشان داد:

1.شرح چگونگى انديشه دينى .

2.شاخصهاى ديندارى .

به باور ما، مطالعه منابع و متون ، از زاويه فراخ و دريچه گسترده اين دو محور، تمامى مراحل تاريخ فرهنگ دينى را در مقياسى بزرگ پيش چشم مى آورد. اما آنچه در اين كاوش مى گنجد، شرح شاخصها و پديدارهايى از زندگى دينى است كه باور انتظار، آنها را در فرهنگ تشيع پديد آورده و يا بر پايه سخنان معصومين (ع ) به تحقق و پيدايى آنها باور داريم .

شرح انديشه دينى

با آغاز دوران غيبت ، مسؤ وليت و رسالت دينى امام (ع ) در برابر حفظ مكتب و هدايت امت ، بر عهده عالمان دين ، به عنوان نايب و جانشين امام ، نهاده شد. شرح و تفسير دين ، به منظور پاسخ گويى به نيازهاى موجود دينداران و بازگويى و باز فهمى تعاليم به جاى مانده از امامان (ع )، به وسيله اينان آغاز شد و به تدريج سلسله عالمان دين در طول تاريخ انتظار، به وجود آمد.

عالمان ، با به كار گرفتن آگاهيهاى خود، از منابع اوليه دين : قرآن و سنت ، و استناد به فهم علمى خويش از آنها، كوشيدند پاسخهاى در خور عصر را بيابند و با عرضه آنها، مسؤ وليت خويش را در روزگار غيبت به انجام رسانند.

دينداران نيز، بر اساس اين سخن امام (ع ):

(( واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة حديثنا)) (174)

وظيفه يافتند به عالمان دين مراجعه و موضع فكرى و رفتارى خود را در رويدادهاى زندگى ، با رهنمودهاى اجتهادى اينان هماهنگ كنند. اين پيوند و ارتباط متقابل ، ميان عالمان و مردمان ، سبب گرديد، معارف دينى در پرتو تلاشهاى دين شناسانه عالمان ، در بخشهاى گوناگون مكتب نموده شود و يا گذشت روزگار رشد و توسعه يابد.

دانشهاى بسيارى ، مانند: فقه ، كلام ، اصول ، تفسير، رجال ، حديث ، فلسفه ، عرفان و تاريخ ، كه اساس فكرى آنها در عصر حضور امامان ارائه شده بود، مراحل تكامل را پيمود و ميراث علمى ارزنده اى در اين علوم پديد آمد.

از جمله اين تلاشها، تثبيت انديشه غيبت در قرنهاى چهارم و پنجم بود كه غيبت امام (ع ) در روزگار نخستين ، مورد انكار و مناقشه عالمان سنى قرار مى گرفت . دانشوران شيعى ، در استوارى و درستى اين باور اسلامى بجد كوشيدند و پرسشها و شبهات را پاسخ گفتند. عالمانى چونان : نعمانى (175) شيخ صدوق (176) (م : 381)، شيخ مفيد(177) (م : 413)، شيخ طوسى (178) (م 460) در خصوص مسائل غيبت امام (ع ) و شرح فلسفه آن ، كتابهاى مستقل نگاشتند.

به هر روى ، انديشه دينى ، با همه گسترده آن ، در دوران غيبت ، با ايثار و مجاهدت عالمان شيعى پاس داشته شد و فراروى دينداران قرار گرفت . نقش بزرگ اينان در حفظ و رشد اين انديشه و نيز شدت دغدغه دينمدارى و پرواى دينى كه در تمامى دين پژوهيهاى آنان مشاهده مى شود، به هيچ روى جاى ترديد و انكار نيست .

البته وجود برخى كاستيها و نادرستيها، جاى انكار ندارد، مانند: رشد يافتگى بخشى از معارف دينى و كنار نهاده شدن بخشهاى ديگر، ذهنى انديشى و دور بودن از واقعيتهاى موجود و يا به وجود آمدن پاره اى افكار و آراى نادرست و تفسيرهاى ناصواب درباره بعضى مفاهيم دينى ، كه مصداق آن را امروزه در افكار گروهى با عنوان ((ولايتها)) شاهديم .

حتى در مطالعه تاريخ ، افرادى بدعتگذار را مى بينيم كه توانسته اند در مقياسى كوچك و محدود، انديشه دينى را از مسير اصيل آن خارج سازند و با دسيسه هاى درونى و يا خود فروشى ، به فرقه سازى و دعوتهاى گمراه كننده دست يازند.

مطالعه سخنان معصومان (ع )، نشان مى دهد كه در روزگاران غيبت ، بعضى افراد مدعى علم دين ، داده ها و مفاهيم دينى را بر اساس ‍ خواهشهاى نفسانى تفسير و تاويل مى كنند و بدين گونه ، دين و تعاليم دينى قربانى خواسته هاى اينان مى شود.(179)

همچنان كه اكنون نيز، پاره اى از انحرافها و تفسير به رايها را در افكار گروهى شاهديم كه به نام دين ، همه تكاليف و مسؤ وليتهاى اجتماعى را در روزگار انتظار نفى مى كنند و براى خود، هيچ گونه وظيفه اجتماعى كه دين به آن حكم كرده باشد، نمى شناسند.

اين افراد، در دوران غيبت ، به گونه اى در باتلاق تاءويل و تحريف فرو مى غلتند كه گاه ظهور نيز، با امام (ع ) برخورد مى كنند و مورد انتقام قرار مى گيرند:

على (ع ) مى فرمايد:

(( اذا خرج القائم من اهل الفتوى بما لا يعلمون ، فتعسا لهم ولاتباعهم )) (180)

زمانى كه قائم ظهور كند، از عالمانى كه ندانسته فتوا مى دهند انتقام مى گيرد، اينان و پيروانشان را نگونسارى باد.

روايتهاى ديگر نيز، از فساد و انحراف برخى متوليان انديشه دينى روزگار غيبت خبر مى دهد. همچنين از بخشى ديگر از روايتهايى كه حركتهاى فكرى و فرهنگى امام (ع ) را در عصر ظهور بيان مى كند، دانسته مى شود كه در اين روزگار توجيهها و تاءويلها و تحريفها و انحرافها و پيرايه ها، بسيارى از باورهاى اسلام ناب و راستين را تهديد مى كند و ساخته هاى ذهنى مدعيان دين ، به عنوان باورهاى دينى ترويج مى شود. به برخى احاديث كه بيانگر وقوع اين احوال در حوزه انديشه دينى است ، اشاره مى شود:

امام صادق (ع ) درباره راه و روش مهدى (ع ) مى فرمايد:

(( يصنع كما صنع رسول الله (ص )، يهدم ما كان قبله كما قدم رسول الله (ص ) امر الجاهلية ، ويستاءنف الاسلام جديدا)) .(181)

راه و روش او، چون پيامبر(ص ) است ؛ يعنى هر چه را پيش از او باشد ويران مى كند، چنان كه پيامبر(ص ) جاهليت را ويران ساخت و اسلام را از نو مى نماياند.

در بسيارى از روايتهاى اسلامى : از تجديد دين و آمدن آيين جديد، توسط امام مهدى (ع )، سخن رفته است (182) . تجديد دين ، به هر يك از اين معانى تصور شود: تصحيح انحرافها و تحريفها، آشكار كردن فراموش ‍ شده هاى دينى ، شرح احكام واقعى و فهم درست دين ، متناسب با فرهنگ زمان و...همه اينها در تجديد حيات دين ، از اين حكايت مى كند كه پيش از ظهور، انديشه دينى به گونه اى به كاستيها و پيرايه ها آميخته خواهد شد كه از حركتهاى مهم امام (ع )، پاكسازى و پيراستن ذهنها از رسوبات فكرى گذشته و باز سازى فكر دينى و در نهايت ، احياى دوباره تعاليم اسلام راستين ، خواهد بود.

على (ع ) مى فرمايد:

(( يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى ، و يعطف الراى على القرآن اذا عطفوا القران على الراءى )) (183) .

هواپرستى را به خدا بازگرداند، پس از آن كه خدا پرستى را به هوا پرستى بازگردانده باشند. راءيها را به قرآن بازگرداند، پس از آن كه قرآن را به راءيهاى خود بازگردانده باشند.

اين كلام على (ع )، روشن مى كند كه انديشه دينى ، پيش از ظهور، در سطح وسيعى ، بر اساس هواها و هوسها و منافع شخصى و گروهى ، شكل مى گيرد.عالمان دنيامدار و نفس پرست ، اصول و فروع دينى و آيات وحى را به دلخواه تفسير و تاءويل مى كنند، آن گونه كه با آرزوهاى دنيا خواهانه آنان ، هيچ تضادى پيدا نكند و چنانكه احاديث بسيار ديگر نيز، به اين تصريح دارد، اين كار، امرى رايج خواهد بود. بدين روى ، چون تعاليم حياتبخش دين و چهره واقعى كتاب و سنت ، زير لايه هاى افكار و آراى نادرست ، پنهان مى شود، امام (ع ) آنها را بيرون مى كشد و آشكار مى سازد:

على (ع ) مى فرمايد:

(( ويحيى ميت الكتاب والسنة )) (184) .

مهدى (ع )، كتاب و سنت مرده و از ميان رفته را زنده مى كند.

در اين احاديث ، امام (ع )، به صراحت از مردن كتاب و سنت سخن مى گويد.

بى شك ، انديشه دينى كه برخاسته از كتاب و سنت باشد و حقيقتا آموزشهاى اين دو منبع اصلى شريعت را نشان دهد، در اين حكم ، همانند خواهد بود؛ يعنى اثر حياتى و سازنده در جامعه و زندگى دينى نخواهد داشت ؛ چرا كه جز پندارها و ادعاهاى دروغين به نام دين ، حقيقت ديگرى نخواهد داشت .

روايتهايى كه از پديد آمدن نارواييها و تيرگيها در حوزه تفكر دينى خبر ميدهند، بسيارند. آنچه ياد شد، گزينشى اندك از آن بسيار بود.

به راستى معصومان (ع ) چرا و به چه منظور از اين حوادث خبر داده اند؟

بى شك ، يك جهت مهم در بيان اين سخنان ، اين است كه از يك سوى ، دينداران با عوامل انحراف دينى كه در آينده جامعه را فرا مى گيرد، آشنا شوند و در گرفتن معارف دينى ، هوشيار باشند؛ و از ديگر سوى ، خواسته اند به عالمان و متوليان انديشه دينى هشدار دهند كه زمينه هاى انحراف و كژ انديشى را به نيكى بشناسند و از آنها پروا گيرند.

البته عوامل انحراف در انديشه دينى ، در همه زمانها بوده است ، حتى در عصر حضور، افكار و تاءويلهاى نادرست و عالمان منحرف وجود داشته اند. اما آنچه دوران غيبت را در برابر اين رويداد حساس مى كند اين است كه چون مفسر واقعى دين ، حضور ندارد، معيارى مسلم و قطعى كه شاخص بازشناسى انديشه راستين از دروغين باشد. وجود ندارد. در عصر حضور، شيعيان ، هنگام اختلاف يا ترديد در فهم و يا اعتقاد درست از نادرست ، به حضور امامان (ع ) مى رسيدند و معارف دينى خويش را به داورى معصومانه ايشان مى گذاشتند. اما در عصر غيبت ، اگر چه قرآن ، به طور كامل و بى هيچ كاستى در دسترس است ، ولى محك زدن انديشه ها به قرآن و داورى خواستن از قرآن باز به نوبه خود، استناد به فهمى از قرآن خواهد بود و هرگز قطعيت و معصوميت داورى معصومانه امام (ع ) را نخواهد داشت . بى ترديد، قرآن ، معيار اصيل بازشناسى درستيها و راستيها در انديشه دينى اين دوران است ، اما شناخت مراد قرآن ، بدون دخالت فهم عالم در دسترس نيست ؛ از همين روى ، مى بينيم برخى در استناد به قرآن ، به ديدگاهى روى مى آورند كه حتى فهم ظواهر آن را حجت نمى دانند و معتقد مى شوند كه جز از طريق احاديث و سخنان معصومان (ع )، نمى توان به مراد وحى دست يافت ! خوب ، آيا اين ديدگاه را مى توان معيار قرار داد؟ پاسخ منفى است ، زيرا اين خود فهمى است بشرى و چه بسا خطا و ديگر آن كه اساسا در تمسك و استناد به حديث ، امكان لغزش و فرو افتادن در خطا به مراتب بيشتر است ، چه اگر به فرض ، مشكل فهم درست آن را به سبب : تعارض ، از ميان رفتن قراين ، پوشيده ماندن ظرف صدور و موقعيت تخاطب و...، ناديده بگيريم باز با مشكلى بزرگ تر روبه رو، مى شويم ، يعنى پديده جعل و وضع حديث و تشخيص ‍ حديث درست از نادرست .

آيا رخ نمودن انديشه هاى گوناگون در تاريخ انديشه دينى را مى توان در دايره پديدار شدن انحرافها در فكر دينى زمان غيبت دانست ؟

بى شك ، اختلاف آرا و افكار در حوزه انديشه دينى ، به مقتضاى اجتهادى بودن آن است و اين ، نزد دين پژوهان ، اصلى پذيرفته و برخاسته از تعاليم دينى امامان (ع ) است . از اين روى ، بايد بر اساس هماهنگى و ناهماهنگى و برابرى و نابرابرى ملاكهاى درستى بر هر كدام از آنها، به داورى پرداخت . احاديث ياد شده ، انديشه هايى كه بر پايه فهم و استنباط درست ، يعنى با آگاهيهاى لازم و شناخته شده براى اجتهاد، پديد آيد و معيارهاى مسلم اجتهاد دينى را متناسب با نيازمنديهاى فرهنگ دينى زمان خود، دارا باشد، در بر نمى گيرند. انديشه هايى كه بى توجه به قانونمنديها و ضوابط كشف شده براى فهم درست دين ، به وجود آيند و با اصول مسلم در تفكر دينى ، ناسازگار و بيگانه باشند، روشن است كه انحراف خواهند بود.

بنابراين ، انديشه دينى در طول زمان غيبت ، به تلاشى مشترك و پيوسته ، از سوى دين شناسان خبره و آگاه ، نياز دارد، تا منابع ، شيوه هاى فهم و تحقيق دينى براى بازيافت آموزشهاى راستين و اصيل اسلام در هر زمان شناخته گردد. اين ، به توبه خود، تلاشى است بر آمده از روح و فرهنگ انتظار و ايجاد زمينه سازى براى تحقق اصلاح در تفكر دين كه بزرگ ترين حركت در انقلاب جهانى مهدى (ع ) است

شاخصهاى ديندارى

بسيارى از بايدها و شاخصهاى بايسته اى كه باور به دين را زندگى عصر انتظار مى نمايانند، در روايات اسلامى ، بيان شده است از اين چشم انداز، به مطالعه پاره اى از آنها مى پردازيم :

1. انتظار فرج

به انتظار زيستن و منتظرانه دين داشتن ، وظيفه اى است كه شريعت اسلام ، از مؤ منان خواسته است . چشم داشتن به ظهور منجى و حاكميت دوازدهمين امام ، از سلسله امامان معصوم (ع )، باور به تداوم امامت و عينيت رهبرى دينى ، در نهايت تاريخ زندگى است ، نهايتى دور، ولى در پيش ، بسا امروز، فردا يا فرداى ديگر.

عالمان دين ، بر پايه احاديث معصومين (ع ) انتظار فرج را شاخص بزرگ انسان ديندار در عصر غيبت دانسته اند و همواره دينداران را به داشتن و دانستن اين مهم ، فرا خوانده اند:

پيامبر اسلام (ص ) مى فرمايد:

(( افضل اعمال امتى انتظار الفرج من الله عزوجل )) (185)

انتظار فرج داشتن برترين عمل امت من است .

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( الا اءخبركم بما لا يقبل الله عزوجل من العباد عملا الا به ؟ فقلت بلى ، فقال :))

(( شهادة ان لا اله الا الله محمدا عبده و رسوله ... و الانتظار للقائم (ع ).)) (186)

خبر دهم شما را به چيزى كه خداوند عمل بندگان را جز با آن نمى پذيرد؟

گفتم آرى .

امام فرمود: باور به خداى يكتا و بندگى و پيامبرى محمد... و چشم داشتن به ظهور قائم (ع ).

مفهوم انتظار: انتظار، باورى است بارور به عمل ، كه در زندگى انسان منتظر، در قالب كردارى خاص ، تجسم مى يابد. دست روى دست گذاردن و بى هيچ كنشى منتظرانه ، خود را منتظر دانستن ، تفسيرى وارونه و منافقانه از انتظار است .

انتظار، اعتقادى است در گرو عمل ، عمل كردن به آنچه كه فرهنگ انتظار ايجاب مى كند.

انتظار، چشم داشتن به حاكميتى است كه در آن ، ناپاكان ، ظالمان ، متظاهران بى اعتقاد و معتقدان بى كردار، به شمشير عدالت و ديانت سپرده مى شوند. دين ، از بدعتها و كجيها و نفاقها و نارواييهاى بشرى پيراسته مى گردد.

نادرستيها و ناراستيها كنار مى رود، كاخهاى به ظلم افراشته تاريخ ، سقوط مى كنند، زنجيرهاى جل و اسارت گسسته مى شوند، نابخرديها و ناحقيها، پايان مى يابند، دنياى ناراستان به فرجام مى رسد.

شخص منتظر، خود ساخته اى است آماده پيوستن و در آمدن در صف نهضت و قيامى كه نهمين سلاله حسين (ع )، آن را رهبرى مى كند و همه سنگرهاى ظلم و ستم و پليدى و نفاق و ناپاكى و بدعت را فرو مى ريزد و حق و حق پرستى و درستى و راستى و عدالت را جايگزين آن مى كند.

انتظار مكتب آمادگى : آمادگى هميشگى ، جوهر اصلى انتظار است و وظيفه قطعى منتظران . انتظار قيام و ظهور مهدى (ع ) را داشتن ، آمادگى پيشين مى خواهد، از جمله : پيراسته و پاك زيستن ، صداقت در عقيده و عمل داشتن ، دارا بودن توان روحى براى جهاد و مبارزه در ركاب امام مهدى (ع ).

آنان كه انتظار را به عنوان عقيده و باورى دينى در ذهن مى پرورند، و بازتاب عملى آن را در بر پايى مجالس دعا و جشن مى جويند، ولى با الفباى مبارزه و جهاد و باطل ستيزى نا آشنايند، در طول زندگى خود، كوچكترين صحنه برخورد با دشمنان دين تجربه نكرده اند و حتى از تصور آن نيز، بر خود مى لرزند، چگونه مى خواهند به صف مجاهدان در قيام توفنده و جهانى مهدى (ع ) در آيند و با بزرگ ترين و بيشترين دشمنان روياروى شوند؟ آيا اينان ، تاريخى مكرر از پيروان موسى نخواهند بود كه گاه نبرد گفتند:

(( فاءذهب اءنت و ربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون .)) (187)

پس تو و پروردگارت برويد و بجنگيد كه ما در اين جا نشسته ايم .

پيوستن به جمع ياران مهدى (ع )، از منتظرانى ساخته است كه روح جهاد و ستيز با باطل را، به روزگار غيبت ، تجربه كرده باشند. بسا اين گروه ، بر اين پندارند كه قيام و انقلاب مهدى (ع )، به نيروى غيب و اعجاز است . مس وجودشان ، به يك نظر طلاى ناب مى شود؟ شجاع ، دلير و شهادت خواه ! در حقيقت ، اينان چشم دوخته اند تا امام (ع ) ظهور كند، اوضاع مادى و معنوى را به يك نگاه به سامان آورد و آن گاه اينان ، به زندگى آرام و ايمن دست يابند.

ابو بصير از امام صادق (ع ) مى پرسد:

(( جعلت فداك متى الفرج ؟ فقال : يا ابا بصير و اءنت ممن يريد الدنيا؟ من عرف هذا الامر فقد فرج عنه لانتظاره .)) (188)

فدايت شوم ، فرج كى خواهد بود؟

امام فرمود: اى ابو بصير؟ تو هم از كسانى هستى كه دنيا را طلب مى كنند! آن كس كه قيام امام را بشناسد براى او، به جهت انتظارش فرج شده است .

چون امام (ع )، متوجه است كه ابو بصير، با توجه به زندگى غمبار شيعيان ، از فرج مى پرسد، به گونه اى پاسخ او را مى دهد كه بفهمد، فرج به معناى چشم داشتن به رهايى از سختيها و رسيدن به كاميابيهاى زندگى نيست ، بلكه فرج ، در گرو شناخت حق و شناختن رهبر و امام حق و منتظر يارى رساندن به اوست . راوى مى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم :

مردم مى گويند: مهدى كه قيام كند، كارها خود بخود درست مى شود، و به اندازه يك حجامت خون نمى ريزد.

امام (ع ) فرمود:

(( كلا، والذى نفسه بيده ، لو استقامت لاءحد عفوا، لاءستقامت لرسول الله (ص ) حين اءدميت رباعيته ، و شج فى وجهه ، كلا و الذى نفسه بيده ، حتى فسخ نحن و اءنتم العرق و العلق .)) (189)

هرگز چنين نيست . به خداى جان آفرين سوگند، اگر قرار بود كار براى كسى خود به خود درست شود، براى پيامبر(ص ) درست مى شد، هنگامى كه دندانش شكست و صورتش شكافت . هرگز چنين نيست كه كار، خود به خود درست شود، به خداى جان آفرين سوگند، كار دست نخواهد شد تا اين كه ما و شما در عرق و خون غرق شويم .

بنابراين ، از زاويه خواهشها و آرزوها و خواسته هاى بشرى خويش ، قيام امام (ع ) را نگريستن و منتظر او بودن ، به هيچ روى با تعاليم اسلامى سازگارى ندارد. در احاديث ، كسى منتظر و ياور مهدى (ع ) دانسته شده كه در زندگى منتظرانه خود، دوره آمادگى را گذرانده و به مرتبه ايثار جان و مال در راه خدا رسيده باشد. براى شركت در استقرار عدل بزرگ و نجات بشر مظلوم و انسانيت محروم ، گامهاى خود را به ايمان و ايثار استوار سازد و آن گاه براى يارى كردن نهضتى كه مى خواهد ريشه ظلم را در جهان بكند و عدل و قسط را به جاى آن بنشاند، بى صبرانه منتظر جهاد باشد.

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( ليعدن اءحدكم لخروج القائم و لو سهما، فاءن الله اذا علم ذلك من نيته رجوت لاءن ينسى فى عمره حتى يدركه و يكون من اءعوانه و اءنصاره .)) (190)

بايد هر يك از شما براى خروج قائم اسلحه آماده كند. چون وقتى خداوند ببيند كسى به نيت يارى مهدى اسلحه تهيه كرده ، اميد مى رود خداوند، عمر او را دراز كند، تا ظهور را درك كند و از ياوران مهدى باشد.

آماده بودن و سلاح تهيه كردن ، بيش از هر چيز، نيرو و روح سلحشورى و ستيز لازم دارد. منتظر مسلح ، وقتى مى تواند در صف جهاد گران قيام ، قرار گيرد، دست به سلاح ببرد و در ركاب امام حق ، نقش بيافريند كه در صحنه نبرد، پيروزى يا شهادت در نظر او يكسان باشد. در صحنه شعله و خون ، عاشقانه خود را براى امام و آرمانهاى او بخواهد، نه امام را براى آرزوهاى خويش و اين ، ميسر نمى شود مگر آن كه همواره روح حماسه و اقدام و سلحشورى و مقاومت و شهادت و ايثار را در خود بپروراند و هر آن آمادگى خود را براى چنين امرى بيازمايد.

على (ع ) مى فرمايد:

(( المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه فى سبيل الله .)) (191)

منتظر امر ما، بسان كسى است كه در راه خدا به خون خود، غلتيده باشد.

اين سخن ، انسان منتظر را فردى مهيا براى جهاد و شهادت معرفى مى كند و به او، اين باور را مى دهد كه سلوك منتظرانه ، مسؤ وليتى است بسان جهاد، سخت و چه بسا همراه بذل جان ، از اين روى ، منتظر بايد خود را فديه اى ببيند در راه اعتلاى دين ، بى هراس از شهادت و پذيراى هر گونه فداكارى و ايثار.

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( من مات منكم و هو منتظر لهذا الامر كمن هو مع القائم فى فسطاطه ، قال : ثم مكث هنيئة ثم قال : لا بل كمن قارع معه بسيفه ، ثم قال : لا و الله الا كم استشهد مع رسول الله )) . (192)

هر كس به انتظار بزيد و بميرد، چون كسى است كه قائم را ياورى كرده است .

پس از لحظه اى درنگ ، فرمود:

نه ، بلكه بسان كسى است كه با آن حضرت شمشير زند.

و سپس فرمود:

نه ، به خدا، به حتم ، همچون كسى است كه در ركاب رسول خداشهيد شده باشد.

بهاى كدام زندگى ، چون بهاى ياورى و شمشير زدن در خدمت حضرت را مى تواند داشته باشد؟ چگونه زيستنى است كه فرجامش بسان شهادت است ؟

بى شك ، زيستى كه در نتيجه و اثر، با شهادت و جهاد يكسان باشد، زيستنى كه آگاهى بخشد، شور و اشتياق دينى بيافريند، ارزشها را بگسترد و در جهت تحقق هدفهاى مكتب ، باشد بله ، در عصر انتظار، بدين سان زيستن ، ياورى امام قائم است .

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( من عرف امامه ثم مات قبل اءن يقوم صاحب هذا الاءمر، كان بمنزلة من كان قاعدا فى عسكره .)) (193)

هر كس امام خود را بشناسد و پيش از قيام او بميرد، مانند كسى كه در گروه سربازانش نشسته باشد.

انسان منتظر، بايد به گونه اى بزيد كه اگر ظهور و قيام مهدى (ع ) را در حيات خويش درك نكند، باز در آن سهيم باشد و اين در گرو آن است كه از نظر فكر و عمل ، در صف حق جويان و باطل ستيزان روزگار خويش ‍ باشد و سلوك اجتماعى اش ، در جهت زمينه سازى و آمادگى هر چه بيشتر خود و جامعه ، براى پذيرش اين قيام باشد.

چنين انسانى ، همواره جهادى بزرگ را فرا روى خود مى نگرد و آزمون پايدارى به دين و عقيده را كه لازمه اين جهاد است ، در سراسر دوران زندگى به اجرا مى آورد و پيوسته با آزمونهاى كوچك تر، ميزان موفقيت و شايستگى خود را در آن آزمون بزرگ مى افزايد.

انتظار مكتب تعهد و تكليف : نزد همگان ، جاودانگى شريعت و احكام آن ، اصلى بى ترديد است و در تمامى عصرها، پيروى از دستورها و تعاليم دينى و پياده كردن آنها در متن زندگى واجب است . بر پايه اين اصل پذيرفته و مسلم ، دينداران ، براى هميشه به حضور در صحنه و به انجام همه تكليفهاى فردى و اجتماعى وظيفه دارند. انجام تكليفهاى دينى ، تعطيل بردار نيست .

آيا غيبت امام و چشم به ظهور او داشتن ، مى تواند مجوز برداشتن تكليف در بخشى از احكام دينى باشد؟

در اين صورت ، جاودانگى شريعت اسلام ، به عنوان يك دستگاه فكرى و حقوقى و ارزشى به هم پيوسته ، چگونه تفسير خواهد شد؟

مثلا در روايتهاى بسيارى از گسترش ظلم و فساد و انحراف ، در عصر غيبت ، سخن رفته است كه اكنون شاهد آن هستيم ، آيا انسان ديندار كه در اين روزگار مى زيد، در برابر اينها رها و بى تكليف است ؟ يا تكليف مبارزه با ظلمها و فسادهاى فردى و اجتماعى و اصلاح جامعه و جهاد در راه دفاع از مكتب و امت ، همچنان باقى و جاويد است ؟

هيچ كدام از فقيهان و دين شناسان به رها شدن بخشى از احكام دين فتوا نداده اند، آن هم احكامى كه نگهداشت دين به عمل كردن به آنها وابسته است . براى اجراى حكم امر به معروف و نهى از منكر، شرايطى از جمله : شناخت معروف و منكر و نتيجه بخش بودن آن ، بيان كرده اند، اما اين به معناى برداشتن تكليف نيست .

آيا مى توان گفت : در عصر غيبت به سبب حاضر نبودن امام (ع )، با وجود اين همه ظلم و فساد، شرايط امر به معروف و نهى از منكر تحقق نمى يابد و يا هجومى صورت نمى گيرد؟ اگر چنين است ، پس چرا فقيهان در مباحث فقهى خود، در طول دوران غيبت ، براى اين موضوع ، كتابى اختصاص داده و در چگونگى آن به تفصيل سخن گفته اند. آيا بيهوده بحث كرده اند؟!

جاى تاءسف است كه شاهد باشيم گروهى نا آشنا به مسائل دين ، انتظار را به گونه اى تفسير كنند كه اصل جاودانگى تكليف و تعهد دينى انسان ديندار در اين بخش از دستور دينى ناديده انگاشته شود.

به راستى بسامان آوردن نابسامانيهاى دينى در اجتماع و دست يازيدن به حركتهاى اصلاحى و احياگرى در عصر انتظار، با فرهنگ انتظار ناسازگار است و زنده نگاهداشتن سنت دعوت دينى حرام و ناروا؟

امام سجاد(ع ) مى فرمايد:

(( ان اهل زمان غيبة ، القائلين بامامته و المنتظرين لظهوره ... الدعاة الى دين الله عزوجل سرا و جهرا.)) (194)

معتقدان به مهدى (ع ) و منتظران ظهور او در عصر غيبت ... در پنهان و آشكار مردمان را به دين خدا فرا مى خوانند.

همان گونه مى نگريد، امام (ع ) منتظران معتقد و راستين را در روزگار غيبت ، دعوت كنندگان به دين خدا معرفى مى كند. اگر انتظار را به معنى برداشته شدن تكليفهاى اجتماعى و نبودن مسؤ وليتهاى اصلاحى در جامعه بدانيم ، پس دعوت به دين در اين سخن امام معصوم (ع ) چگونه تفسير مى شود؟

آيا مبارزه با فسادهاى اجتماعى ، با ظلم و بى عدالتى و با حركتهاى ضد انسانى و ضد دينى مستبدان و مستكبران ، كه بقاى آنها، محور دين و باورهاى دينى را در پى دارد، دعوت به دين خدا نيست ؟

آيا تحقق و استقرار حاكميت دين و احياى نماز و حج و ولايت و امامت در جامعه و برقرارى عدالت اسلامى به قدر توان ، دعوت به دين نيست ؟ تلاش در راه اصلاح بنيادهاى مادى و معنوى اجتماع و برآوردن سلامت ديندارى ، دعوت به دين نيست ؟

پس ، انتظار، باورى نيست كه با آن تعهد اجتماعى انسان منتظر نفى شود، يا سكوت و سازش با ستم بارگان و ظالمان توجيه گردد.

با چه تفسيرى از دين ، مى توان از دست رفتن عزت دينى و تحمل انواع ذلتها و مشاهده فسادها و ظلمها و هيچ نگفتن و انزوا گزيدن را، ديندارى دانست ؟

سرنوشت ميليونها انسان ديندار را در دست فاسدان و جنايت پيشگان و ظالمان ديد و از ميان رفتن اركان و ارزشها و اصالتهاى دين و دينداران را، به دست اين شيطان صفتان ، شاهد بود و در برابر، خود را ديندارى بى تكليف دانست ؟ راستى امام زمان (ع ) از اين ديندارى راضى است ؟ اين گونه تفسير از انتظار، با كدام اصل دينى سازگار است ؟

البته دست زدن به مبارزه و مقاومت منفى كه در برخى روايتها(195) به آن اشاره شده ، پذيرفته است ؛ زيرا در پاره اى شرايط زمانها، اين موضعى است پسنديده و خرد ورزانه ، ولى بايد مقتضاى زمانى و اجتماعى جامعه را شناخت و تاءثير اين موضوع را در موفقيت دعوت دينى ، ارزيابى كرد و سنجيده و هوشمندانه عمل كرد. پس به هر روى ، تكليف و تعهد دينى باقى و جاويد است .

2.نگهداشت ايمان دينى

در روايتهاى بسيارى از امتحان دينداران در دوره غيبت سخن گفته شده است . ايمان و ديندارى ، در بوته آزمايش گذاشته مى شود و مردمان به اصالت ايمان و استوارى در نگهداشتن دين خود، سنجيده مى شوند. آزمايشهاى دينى ، براى همه ايمان آورندگان در همه زمانها، قانون الهى است :

(( اءحسب الناس اءن يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون .)) (196)

اما اين قانون ، در روزگار غيبت به دو جهت ، مورد تاءكيد است :

آن كه امام (ع ) از نظرها پنهان است و منتظران ، منتظر اويند و چون اين امر، به درازا مى كشد، افكار و دعوتهاى باطل ، در ميان مسلمانان پديد مى آيد و گروهى گمراه مى شوند:

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( ان لصاحب هذا الامر غيبتين احديهما تطول حتى يقول بعضهم : مات ، و بعضهم يقول : قتل ، و بعضهم يقول : ذهب ، فلايبقى على اءمره من اءصحابه الا نفر يسير. )) (197)

به راستى مهدى (ع )، دو غيبت دارد. دوم آن ، به اندازه اى به درازا مى كشد كه گروهى مى پندارند: وى ، مرده است و گروهى مى پندارند: كشته شده و گروهى مى پندارند: (ظهور او) گذشته است . پس بر پيروى از او، كسى باقى نماند، مگر مردمانى اندك .

على (ع ) مى فرمايد:

(( يكون له حيرة و غيبة تضل فيها اءقوام و يهتدى فيها اخرون .))

به سبب غيبت مهدى (ع )، سردرگمى به وجود مى آيد مى آيد كه گروهى گمراه مى شوند و گروهى ديگر بر هدايت مى مانند.

در اين دوران ، شرايطى به وجود مى آيد و اوضاعى بر جوامع دينى حاكم مى شود كه نگاهداشتن دين ، بسيار دشوار مى شود. بيشترين مردمان ، به انگيزه هاى گوناگون ، ايمان دينى خويش را در زندگى از دست مى دهند و ديندارى را كنار مى نهند:

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( و راءيت الناس قد استووا فى ترك الاءمر بالمعروف والنهى عن المنكر و ترك التدين به .)) (198)

مردمان را مى نگرى كه در كنار نهادن امر به معروف و نهى از منكر همراه مى شوند و نسبت به آن ناباورند.

مهم ترين انگيزه اى كه سبب مى گردد در اين دوران ، دينداران به آزمايشهاى اعتقادى و عملى بسيار، رو به رو گردند، عبارتند از:

گسترش زمينه هاى ناباورى : از يك سو، آشكار شدن اختلافها و فتنه هاى فكرى و پيدايش آرا و مسلكهاى گوناگون در حوزه انديشه و باورهاى دينى ، ترديدها و ياءسها را مى آفريند و سستى در گرايشها و باورها را پديد مى آورد:

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

(( و اختلاف شديد بين الناس و تشتت فى دينهم .))(199)

و اختلاف شديد ميان مردمان رخ دهد و در دين خود، پراكنده مى شوند.

از سوى ديگر، رواج مرامها و مسلكهاى ناروا و فساد انگيز، در ميان مردمان ، روح ديندارى را در جامعه از بين مى برد و پيروى از تعاليم شريعت ناچيز مى شود

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( و راءيت الناس ينظربعضهم الى بعض ، و يقتدون باءهل الشرور، و راءيت مسلك الخير و طريقه خاليا لا يسلكه اءحد.)) (200)

مردمان را مى نگرى كه به پيروى از مرام يكديگر مى پردازند و به بدكرداران اقتدا مى كنند، و باور حق و راه آن را مى نگرى كه بى رهروست .

افزايش انگيزه هاى انحراف و گريز از دين : ديندارى ، به سبب گذر از تاريخى طولانى ، به تيرگيها و پيرايه ها و خرافه ها و سنتهاى بشرى مى آميزد و بسيارى فهمها و عملكردها و جهتگيريهاى نادرست و نابخردانه و ارتجاعى و انحرافى و آفت زده به حساب دين گذاشته مى شود و در نتيجه ، چهره روشن و فطرى دين ،

زير اين لايه هاى تيره پنهان مى گردد و بدين روى ، ارزش و اصالت واقعى رويكرد به دين و ديانت از ميان مى رود و مردمان از آن مى رمند:

على (ع ) مى فرمايد:

(( ايها الناس سياءتى عليكم زمان يكفاء فيه الاسلام كما يكفاء الاناء بمافيه .))(201)

اى مردم ! به زودى بر شما روزگارى خواهد آمد كه اسلام را از حقيقت آن بپردازد، همچون ظرفى كه واژگونش كنند و آن از آنچه درون دارد تهى سازند.

يا مى فرمايد:

(( و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا.))

و اسلام پوستين باژگونه پوشد.

ستيزه جوييها با ديندارى : خودپرستان و خودكامگان و پيروان باطل ، كه هماره به دنبال هدفهاى دنيا پرستانه اند، چون فرهنگ اصيل ديندارى را مانعى بزرگ براى رسيدن به هدفهاى خود مى بينند، به استفاده از تمامى امكانات و به كار گيرى همه راهها و شيوه هاى ممكن ، به ستيز با دين و دينداران مى پردازند و ايشان را در تنگنا و سختى مى گذارند:

(( و راءيت اءهل الباطل قد استعلوا على اءهل الحق و راءيت الشر ظاهرا لا ينهى عنه و يعذر اءصحابه ... و راءيت الفاسق فيما لا يحب الله قويا محمودا، و راءيت اءصحاب الآيات يحقرون و يحتقر من يحبهم .)) (202)

اهل باطل را مى نگرى كه بر اهل حق چيره شده و بديها آشكار گشته از آن نهى نمى شود و پيروان آن در امانند... و فاسق را مى نگرى كه به كردار ناپسندش توانا و مورد تحسين است و مردان حق و پيروان آنان را مى نگرى كه كوچك و ذليل شمرده مى شوند.

وجود اين عوامل در محيط دينى دوران غيبت ، بويژه فزونى و شدت يافتن آنها در روزگار نزديك به ظهور، ديندارى را بسيار سخت و مشكل مى كند تا آن جا كه :

پيامبر(ص ) مى فرمايد:

(( لاءحدهم اءشد بقية على دينه من خرط القتاد فى الليلة الظلماء، اءو كالقابض على جمر الغضا.))(203)

هر يك از آنان اعتقاد و دين خويش را با هر سختى نگاه مى دارد، چنان كه گويى درخت خار مغيلان را در شب تاريك با دست پوست مى كند، يا آتش پر دوام را در دست نگاه مى دارد.

از همين روى آنان كه براى نگهداشتن ايمان دينى خود، در برابر اين رخدادها، استقامت نورزند و با اراده قوى سختيها و تنگناها را تحمل نكنند و يا از ديانت خويش بينش و شعور درستى نداشته باشند، از زمره دينداران و منتظران واقعى خارج خواهند شد:

امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( لابد للناس من اءن يمحصوا، و يميزوا، و يغربلوا و يخرج فى الغربال خلق كثير.)) (204)

ناگزير، مردمان امتحان مى شوند و از هم تمييز مى يابند و غربال مى شوند و بسيارى از غربال بيرون مى روند (در امتحان ، موفق نمى شوند).

در آن روزگار، انسان ديندار بايد هوشيارانه و ژرف بينانه اصول خالص ‍ ديانت را بيابد و وسوسه هاى ناهنجار و انگيزه هاى دور ساز ايمان را از خود دور سازد و اين گوهر را در طول زندگى ، از آسيب و انحراف نگاه دارد:

امام صادق (ع )، از رواج بسيارى نارواييهاى دينى در ميان مردمان سخن مى گويد و در پايان سفارش مى فرمايد:

(( فكن على حذر، واطلب من الله عزوجل النجاة ،... فكن مترقبا! واجتهد ليراك الله عزوجل فى خلاف ما هم عليه .)) (205)

خود بر بر حذر دار و از خدا رهايى بخواه ... هوشيار باش و بكوش تا خدا تو را در راهى غير از گمراهيهايى كه مردمان در آنند، ببيند.

براى انسان ديندارى كه در برابر حوادث و پيشامدهاى زندگى ، بجدّ تصميم مى گيرد و متناسب با انديشه ها و باورهاى خود، موضع مثبت يا منفى بر مى گزيند، بروز حوادث دگرگون ساز، در شكفته شدن استعدادهاى وجود او اثرى سازنده دارد.

چنين شخصى ، وقتى در زندگى دينى با حادثه اى رو به رو مى شود كه با ديندارى اش پيوند دارد، ناگزير است درباره آن بينديشد و از ميان آنچه به نظرش مى آيد بر پايه انديشه اى قانع كننده ، موضعى جديد برگزيند. هر چه از اين گونه حوادث تكرار شود، انديشه و موضع جديد نيز، پى در پى جريان مى يابد. در اين روند است كه شخصيت و هويت مستقل فردى و اجتماعى شخص شكل مى گيرد و داراى موضع فكرى و عملى ويژه اى مى شود كه همواره خود را در حفظ و دفاع از آن ، متعهد و مسؤ ول مى بيند.

در عصر غيبت ، آزمايشها، درست همين نقش را براى شكل گيرى شخصيت و آشكار شدن موضع دينى متدينان ، ايفا مى كنند. انسان ديندار، به هر اندازه كه بتواند موضع زندگى دينى خود را، در ظرف حوادث و رويدادها، با آموزشها و تعاليم اصيل دينى هماهنگ كند، به همان ميزان در آزمايش دينى خود پيروز شده است و آمادگى شركت در تحقيق عدالت جهانى و برقرارى حكومت مهدى (ع ) را پيدا خواهد كرد.

بنابراين ، قانون آزمايش غربال شدن مؤ منان ، در ظرف زمانى غيبت كه گمراهيها و ستمها، هجوم مى آورند، در شكوفا شدن حق جويى و خلوص ‍ دينى دينداران و شايستگى براى حضور در جهادى فراگير سخت در ركاب مهدى (ع ) نقشى اساسى و زيربنايى دارد.

به فرموده پيامبر (ص ):

(( انتظار الفرج بالصبر عبادة )) (206)

چشم به راه فرج داشتن ، همراه با صبر و استقامت ، عبادت است .

زيرا در مكتب انتظار و امتحان و تمرين مقاومت ، انسانهايى ساخته مى شوند كه حاملان اصلى ترين اعتقاد و دارندگان راستين ترين و استوارترين موضع حق هستند.

امام صادق (ع ) در وصف آنان مى فرمايد:

(( رجال كاءن قلوبهم زبر الحديد لايشوبها شك فى ذات الله ، اءشد من الحجر، لو حملوا على الجبال لاءزالوها.)) (207)

ياران مهدى (ع )، مردانى هستند پولاد دل و همه وجودشان يقين به خدا، مردانى سخت تر از صخره ها. اگر به كوهها روى آرند آنها را از جاى بر كنند.

3.ارزش ديندارى

ويژگيهاى دينى در عصر غيبت ، كه به برخى از آنها اشاره شد، سبب مى شود دينداران در اين روزگار، رتبه و مقامى والا بيابند كه اينك به پاره اى از آن رتبه ها اشاره مى كنيم :

تكامل در بينش دينى : امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(( قال النبى (ص ) لعلى (ع ): يا على ! و اءعلم ان اءعظم الناس يقينا قوم يكونون فى اءخر الزمان ، لم يلحقوا النبى و حجب عنهم الحجة فامنوا بسواد فى بياض .)) (208)

پيامبر (ص )، به على (ع ) فرمود: يا على ! بزرگ ترين مردمان در ايمان و يقين كسانى هستند كه در واپسين روزگار مى زيند، پيامبرشان را مشاهده نكرده و امامشان پنهان است ، پس به سبب خواندن خطى بر روى كاغذ، ايمان مى آورند.

انسان ديندار، در صدر اسلام ، عقايد و باورهاى دينى از پيامبرمى گيرد و تعاليم خالص دين را با دريافت مستقيم از مفسر واقعى وحى ، دريافت مى كند، رسول خدا(ص ) را مى بيند و از روش و منش و سيره او الهام مى گيرد و پايه باورهاى خود را استوار مى سازد و... اين امور در آسان كرده پذيرش حق ، نقش بسزايى دارند.

اما انسان ديندار در اين عصر، از تمامى اين دريافتهاى حسى به دور است و تنها بر اساس درك عقلى و تاريخى ، پيامبر(ص ) و امامان (ع ) را مى شناسد و به رسالت و امامت ايشان ايمان مى آورد.

پيامبر(ص ) مى فرمايد:

(( ولكن اخوانى الذين ساتون من بعدكم ، يومنون بى و يحبونى و ينصرونى و يصدقونى ، و ما راونى .)) (209)

برادران من كسانى هستند كه پس از شما (اصحاب ) مى زيند. به من ايمان مى آورند و مرا دوست مى دارند و يارى مى رساند و به من ايمان مى آورند، در حالى كه مرا نديده اند.

بى گمان ، ديندار بودن به روزگار غيب افزون ترى را مى طلبد، چرا كه ايمان به وجود پيامبر(ص ) و امامان معصوم (ع ) و غيبت مهدى (ع )، به نوبه خود، ايمان به غيب است . (210) و چونان ايمان به مبداء و معاد، نيازمند تعقل و تفكر است ؛ از اين روى ، باور داشتن در اين روزگار، بصيرت دينى بيشترى مى خواهد.

امام سجاد(ع ) مى فرمايد:

(( ان اهل زمان غيبته ، القادلون بامامته ، المنتظرون لظهوره افضل اهل كل زمان ، لان الله تعالى ذكره اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبه عندهم بمنزله المشاهده ... اولئك المخلصون حقا.)) (211)

به درستى كه مردمان زمان غيب مهدى (ع ) كه امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اويند، از مردمان همه زمانها برترند؛ زيرا خدا چنان عقلها و فهمها و شناخت آنان را قوت بخشيده است كه غيبت نزد آنان همچون ديدن باشد...آنان به حق اخلاص ورزانند.

ديندارى در اين روزگار، نيازمند بينشى است كه انسان ديندار در پرتو آن ، توان يابد تا در برابر تحريفها و مسخها و شبهه ها و ترديدها و تزلزلها و گريز و آويزها و سر كوفتها از درون و بيرون حوزه دين ، همچنان رويكرد دينى خود را نگاه دارد و با هيچ يك از اين عوامل ، خلوص دينى و ديندارى را در فكر و عمل از دست ندهد. در حالى كه ديندارى در عصر پيامبر (ص )، با اين گونه مسائل همراه نبوده است .

شكيبايى در دين : پيامبر(ص ) فرمود:

(( سياتى قوم من بعدكم ، الرجل الواحد منهم له اجر خمسين منكم ، قالوا: يا رسول الله نحن كنا معك ببدر و احد و حنين ، و نزل فينا القران ، فقال : انكم لو تحملو الما حملو الم تصبروا صبرهم .)) (212)

به زودى پس از شما، كسانى مى آيند كه يك نفر آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد. گفتند: اى رسول خدا! ما در جنگ بدر واحد و حنين در ركاب شما جهاد كرده ايم و درباره ما آيه قرآن نازل شده است !

پيامبر فرمود: زيرا اگر آنچه از آزارهاى و رنجها كه بر آنان مى رسد بر شما آيد، بسان آنان ، شكيبايى نخواهيد داشت .

پايدارى بر دين ، در روزگار غيب ، به پذيرش سختيها و بيمها و محروميتها و تنگناهاى مادى ، كه اجمالى از آن پيشتر ياد شد، خلاصه نمى شود، بلكه تحمل فشارهاى سخت روحى و معنوى نيز، بر آنها افزوده مى گردد و چنانچه ديندارى با صبر و شكيبى درست و آگاهانه تواءم نباشد، به تدريج نااميديها روى مى آورد و باور را از روح و فكر مى سترد. در نتيجه عينيت زندگى انسان ديندار، كه بيشترين مردمان آن روزگارند.

با توجه به نابسامانيهاى دينى و اجتماعى در روزگار غيبت ، مى توان فشارهاى روحى و ياءس آورى را كه ممكن است انسان ديندار را مورد هجوم قرار دهد، از دو ناحيه دانست :

1.از ناحيه مسخ فرهنگ دينى ، كه به وسيله متوليان دين و در قالب دين شناسيهاى نابخردانه و جاهلانه صورت مى گيرد و اصالت ديندارى را در جامعه از ميان مى برد.

2. از ناحيه مدعيان ديندارى كه در انواع فسادها و تباهيها و ذلتها و ظلمها و دين فروشيها و... فرو افتاده اند و عزت و تعالى زندگى دينى را از ميان برده اند.

بى ترديد، مشاهده اين گونه امور براى انسان ديندارى كه در هر شرايطى ، به سلامت دينى خود و جامعه و امت مى انديشد، بسيار دردناك و رنج آور است . به اميد روزى كه با ظهور مهدى (ع ) اين درد و رنج نيز، پايان يابد.