بازگشت

حكومت اسلامي در عصر انتظار


مقدمه

از مباحث مهم و اساسى در دوره غيبت ، بحث حكومت اسلامى و

انتظار فرج و ارتباط آن دو با يكديگر است . بيشتر فقهاى شيعه ، تشكيل حكومت اسلامى را در دوره غيبت ، ضرورى مى دانند و بر اين باورند كه فقهاى عادل ، بايد به اين مهم اقدام كنند و اگر يكى از آنان تشكيل حكومت داد، بر ديگران واجب است كه از او پيروى كنند.

در مقابل ، شمارى اندك برآنند كه اقامه حكومت از شؤ ون امام معصوم است ، بنابر اين ، در عصر غيبت تشكيل حكومت جايز نيست . اين تفكر، كه نخست به صورت يك اختلاف نظر فقهى كلامى مطرح بود، در اين اواخر رنگ سياسى به خود گرفت . شمارى بر اساس همين بينش به مخالفت با مشروطه پرداختند (1) و بزرگانى چون : آخوند خراسانى ، آية الله مازندرانى ، علامه نائينى و... را تخطئه كردند. زيرا اين گونه كارها را در عصر انتظار مشروع نمى دانستند.

اين تفكر چون تضادى با خودكامگى حكام نداشت ، بلكه غير مستقيم توجيه گر اعمال آنان نيز بود، از سوى آنان حمايت و ترويج شد، تا جايى كه پيش از انقلاب اسلامى ، هواداران اين انديشه به صورت تشكيلاتى منسجم در آمدند.

اين گروه ، با تبليغ اين كه وظيفه ما در اين عصر، انتظار است و بس و ما نبايد در كارهاى سياسى دخالت كنيم ، با مبارزان و طرفداران راه امام خمينى ، مخالفت مى كردند. اين بينش با القاى گفتارى از قبيل اين كه : از ما كارى ساخته نيست آقا امام زمان عج خود بايد بيايد و كارها را اصلاح كند، ما موظف به چنين امورى نيستيم ،... روحيه بى تفاوتى ، سكوت و سكون و ظلم پذيرى را تقويت مى كردند. (2)

هر چند با تلاش عالمان آگاه و پيروزى انقلاب اسلامى ، اين باور غلط، از صحنه بيرون شد و بسيارى از هواداران آن ، به صف انقلاب و مبارزان پيوستند، ولى اين بدان معنى نيست كه اين تفكر به كلى ريشه كن شده و ديگر هيچ هواخواهى نداشته باشد، زيرا هنوز در گوشه و كنار، حتى از سوى برخى از خواص به آن دامن زده مى شود. از آن روى ، بسيارى از دانشوران و صاحب نظران ، پس از انقلاب اسلامى ، برخى به اجمال و برخى به تفصيل به نقد و بررسى اين انديشه و مبانى آن پرداخته اند. (3)

با نگاهى به گفته ها و نوشته هاى طرفداران اين نظريه و دلائلى كه بدان استناد كرده اند، مى توان گفت كه اين باور انحرافى از سه راه زير سرچشمه گرفته است :

1. برداشت نادرست از رواياتى كه گسترش ستم و فساد را از نشانه هاى ظهور امام زمان عج معرفى مى كند.

2. استناد به رواياتى كه از هر گونه قيامى در عصر غيبت ، نهى و به سكوت و سكون و صبر بر بلاها، دعوت كرده است .

3. تفسير نادرست از امامت و رهبرى و تصور اين كه تشكيل حكومت در عصر غيبت ، دخالت در قلمرو كار امام معصوم عليه السلام است .

در اين مقال ، با بهره گيرى از گفتار بزرگان و با استناد به منابع روايى ، سيره معصومين عليه السلام و... به نقد و بررسى دلائل فوق خواهيم پرداخت .

فراگيرى ستم و فساد از نشانه هاى ظهور

در روايات ماءثوره از معصومين عليه السلام آمده است كه پيش از ظهور مهدى عليه السلام ظلم و فساد، جهان را فرا مى گيرد، انحراف و كجروى به اوج مى رسد. بسيارى از گناهان بزرگ رواج مى يابد.

پيامبر اسلام مى فرمايد:

(( المنتظر الذى يملاء الله به الارض قسلطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.(4) ))

زمين را خداوند، به وسيله مهدى منتظر عج پر از عدل و داد مى كند، همان گونه كه پر از ستم و جور شده است .

مضمون جمله فوق از ائمه معصومين عليه السلام نيز نقل شده است . (5) در برخى از روايات همين باب بعضى از گناهانى كه پيش از ظهور رواج پيدا مى كند آمده است . (6)

برخى ، از اين گونه روايات ، نتيجه گرفته اند كه وجود ستم و فساد و حكومتهاى خود كامه در جهان ، پيش از ظهور مهدى عليه السلام طبيعى است ، بلكه مقدمه ظهور و فرج آن حضرت است و ما نبايد با مقدمه ظهور آن حضرت مبارزه كنيم .

اينان ، با اين برداشت ، تشكيل حكومت اسلامى را در دوره غيبت ممنوع اعلام كرده اند؛ زيرا به پندار اينان ، هر اندازه دولت اسلامى موفقيت كست كند، از ظلم و فساد كاسته مى شود و ظهور امام عليه السلام كه مشروط به پر شدن زمين از فساد و ستم است ، به تاءخير مى افتد!

نقد و بررسى

پيامدهاى زيانبار اين برداشت از روايات ، تا حدودى روشن است . زيرا بر اساس اين تفكر، امر به معروف و نهى از منكر و دخالت در امور سياسى ، نه تنها جايز نيست كه بايد به كسانى كه به اين مسائل مى پردازند، مخالفت كرد:

((آنان اجازه هيچ گونه فعاليت سياسى خلاف رژيم طاغوتى را به اعضاى خويش نمى دادند و تمام فعاليتهاى گروههاى مبارزاتى مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگى ، مردمى و مردود مى دانستند و متقابلا رژيم طاغوت هم هيچ برخوردى جدى با تشكيلات آنان داشت . (7)

صاحبان اين تفكر، راه و حركت امام خمينى را تخطئه مى كردند. و ارتباط با امام و ياران او را، گناهى نابخشودنى مى دانستند (8)

اين برداشت از روايات ، به دلايل زير باطل است :

به نتيجه اين برداشت ، هيچ فقيهى نمى تواند ملتزم باشد، زيرا لازمه اين تفكر، تنها عدم مشروعيت حكومت نيست ، بلكه هر عمل مصلحانه اى بايد از ديدگاه آنان جايز نباشد. از امر به معروف و نهى از منكر در امور جزئى گرفته تا مبارزه با ستم و حكومتهاى ستمگر. حال آن كه امر به معروف و نهى از منكر، از ضروريات اسلام و بر هر فرد مسلمان ، انجام آن واجب است .

افزون بر اين ، پيامبر گرامى اسلام مدينه فاضله در خصوص وظايف منتظران مهدى (ع ) مى فرمايد:

(( طوبى لمن ادرك قائم اهل بيتى و هو مقتد به قبل قيامه ، يتولى وليه ، و يتبرا من عدوه و يتولى الائمة الهادية من قبله ، اولئك رفقايى و ذوو ودى و مودتى ، و اكرم امتى على ...)) (9)

خوشا به حال كسى كه به حضور ((قائم )) برسد و حال آنكه پيش از قيام او نيز، پيرو او باشد. آن كه با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پيشوايان هدايتگر پيش از او نيز دوست است .

اينان ، همنشين و دوستان من ، و گرامى ترين امت در نزد من هستند.

بزرگترين مبارز، عليه ظلم و جور حكومتهاى باطل ، خود مهدى است ، پس چگونه ممكن است كه جامعه منتظر در اين بعد به او اقتدا نكند و به او مانند نشود.

بنابراين ، انسان منتظر، نمى تواند در برابر فساد و ستم و حكومتهاى جور بى تفاوت باشد، تا چه رسد به اين كه مؤ يد آنان باشد.

لازمه اين تفكر اين است كه قيام و اقدام پيامبرمدينه فاضله و ائمه معصومين (ع ) نيز براى تشكيل حكومت ، درست نبوده است ؛ زيرا اين حديث ، هم از پيامبرمدينه فاضله و هم از ديگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نيز، مقيد به زمان خاصى نيست . بنابراين ، بايد تلاشهاى ائمه (ع ) و حتى پيامبررا در راه تشكيل حكومت اسلامى منكر شويم ، و يا ((نعوذ بالله )) آنها را نيز محكوم كنيم ؛ زيرا همه اينها حركتهاى اصلاحى قبل از ظهور بوده است . پس برداشت فوق ، با سيره قطعيه معصومين (ع ) ناسازگار است ، زيرا آنان ، با اين كه در انتظار حكومت جهانى مهدى (ع ) بودند، لحظه اى از تلاش و كوشش در راه مبارزه با حكومتهاى جور باز نمى ايستادند. احاديثى كه از على (ع ) درباره ظهور مهدى (ع ) نقل شده ، بيانگر آن است كه آن حضرت ، با اين كه در انتظار حكومت جهانى مهدى (ع ) بوده ، ولى اين انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمى داشته است . براى كسى كه اندك آشنايى با تاريخ اسلام داشته باشد، مى داند كه على (ع ) تا آخرين لحظات زندگى در تلاش و مبارزه براى تحقق حكومت حق بود و هنوز از جنگ با خوارج نياسوده بود كه در نهروان ايستاد و مردم را به جنگ با معاويه دعوت كرد. (10)

در كوفه نيز، آماه مى شد، تا جنگ ديگرى را با معاويه ساز كند كه به شهادت رسيد. (11)

پس از شهادت آن حضرت ، جريان تشكيل حكومت اسلامى و كوتاه كردن دست جباران از حاكميت مردم ، به عهده امام حسن (ع ) قرار گرفت و امام (ع ) پس از به وجود آمدن تشكل نوين در لشگر، به معاويه مى نويسد:

((فاليوم فليتعجب المتعجب من توثبك يا معاويه على امر لست من اهله ، لا بفضل فى الدين معروف ، و لا اثر فى الاسلام محمود... فدع التمادى فى الباطل و ادخل فيما دخل فيه الناس من بيعتى ، فانك تعلم انى احق بهذا الامر منك عند الله و عن كل اواب حفيظ.)) (12)

امروز، جاى آن است كه از دست اندازى تو بدين مسند، در شگفت فرو روند، چرا كه تو، به هيچ روى شايسه اين منصب نيستى نه به داشتن فضيلتى اسلامى و نه به گذاشتن اثرى نيك و پسنديده ... پس پى گيرى باطل را فرو گذار و چونان مردم ، به بيعت من درآى ؛ چه ، تو خود مى دانى كه من به خلافت از تو شايسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه كار و شايسته .

اما پس از آن كه عده اى از فرماندهان وى به معاويه پيوستند و خلل در صف لشكريان پديد آمد و ياران وفادار اندك شدند و جنگ را با آن وضعيت ، بى سرانجام ديد، صلح و مراقبت بر اعمال معاويه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخى از يارانش فرمود:

((و الله ما سلمت الامراليه الا انى لم احد انصارا و لو وجدت انصارا لقاتلته ليلى و نهارى .)) (13)

به خدا سوگند! كار را به معاويه وانگذاشتيم ، مگر به خاطر اين كه ياورى نداشتم اگر ياورانى داشته باشم ، شب و روز با معاويه خواهم جنگيد.

امام حسين (ع ) نيز، براى برچيدن بساط ننگين و فساد گستر يزيد بن معاويه به پا مى خيزد و حماسه بزرگ كربلا ره به وجود مى آورد. آن حضرت در تبيين گوشه اى از هدفهاى خود، از امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با سلطنت ناحق يزيد، سخن مى گويد و رهبرى را حق خود مى شمرد و با استناد به سخنان پيامبر گرامى اسلام مدينه فاضله ، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظيفه همه مسلمانان ياد مى كند.

ديگر ائمه نيز، با توجه به شرايط زمانى و مكانى ، نه تنها با دستگاههاى ظالم مبارزه كردند كه مسلمانان را نيز به جهاد بر ضد آنان فرا خواندند. بيش از پنجاه روايت در ((وسائل الشيعه )) و ((مستدرك الوسائل )) و ديگر كتابهاى روايى است كه ائمه به شيعيان امر مى فرمايند: از پادشاهان و ستمگران كناره گيرى كنيد، به دهان مداحان خاك بريزيد، هر كس بامدادى براى آنان بتراشد و يا دواتشان را آماده كند چنين و چنان مى شود و...(14)

آرى ، ائمه (ع ) منتظر حكومت جهانى مهدى (ع ) بودند. ولى انتظار آنان مسؤ ليت ساز بود، نه مسؤ ليت بردار. انتظارى كه آنان را لحظه اى از تلاش ‍ و كوشش براى نابودى دشمن و استقرار حكومت اسلامى باز نمى داشت .

اين برداشت ، معارض است با آن دسته از رواياتى كه از وجود قيامها و حكومتهاى حق ، كه پيش از ظهور مهدى (ع ) پديدار مى گردند، خبر مى دهند:

پيامبر اكرم مدينه فاضله مى فرمايد:

(( يخرج اناس من المشرق فيوطئون للمهدى سلطانه .(15) ))

مردمى از مشرق قيام مى كنند و زمينه حكومت مهدى عليه السلام را فراهم مى سازند.

حافظ ابوعبدالله گنجى شافعى ، محدث معروف اهل سنت در كتابى كه درباره مناقب على عليه السلام نوشته بابى را با عنوان : ((ذكر اهل المشرق للمهدى عليه السلام )) آورده است . وى در اين باب حديث فوق را نقل كرده و در ذيل آن نوشته است :

(( هذا حديث حسن ، صحيح روته الثقات و الاثبات ، اخرجه الحافظ ابو عبدالله بن ماجة القزوينى ، فى سننه .(16) ))

اين حديث ، حديثى است حسن و صحيح كه آن را راويان موثق و عالمان حجت روايت كرده اند، و حافظ ابن ماجه قزوينى ، اين حديث را در كتاب سنن خود آورده است .

در برخى ديگر از روايات فريقين ، به شكل گرفتن دولت حقى ، پيش از ظهور مهدى (ع )، كه تا قيام آن حضرت ادامه پيدا مى كند، تصريح شده است :

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

(( كانى بقوم قد خرجوا جوابالمشرق ، يطلبون الحق فلا يعطونه ، ثم يطلبونه فلا يعطونه فاذا راءوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما ساءلوا، فلا يقبلونه ، حتى يقوموا، و لا يدفعونها الا الى صاحبكم قتلا هم شهداء اما انى لو ادركت ذلك لا بقيت نفسى لهذا الامر.(17) ))

گويا مى بينم مردمى را از مشرق ، كه در طلب حق قيام كرده اند، ولى (حاكمان ) به آنان پاسخى نمى دهند. پس از مدتى ، دوباره قيام مى كنند. اين بار نيز، به آنان پاسخى داده نمى شود. ولى اين مرتبه كه وضع را چنين مى بينند، شمشيرهاى خود را بر شانه هايشان مى نهند. در اين هنگام ، آنچه را مى خواهند به آنان مى دهند. اما نمى پذيرند و دست به قيام مى زنند (و رژيم حاكم را ساقط و حكومتى بر اساس مبانى اسلام تشكيل مى دهند) اينان ، اين حكومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدى (عج )) تسليم نمى كنند. كشتگان اين قيام ، همه شهيد به شمار مى آيند. اگر من ، آن زمان را درك كنم ، خود را براى خدمت مهدى (ع ) نگه مى دارم .

در سنن ابن ماجه ، (18) كنزالعمال ،(19) الملاحم و الفتن ،(20) روايتى نزديك به مضمون اين روايت آمده است ، با اين تفاوت كه اين حديث ، از پيامبر اكرم مدينه فاضله و از طريق اهل سنت و آن روايت از طريق شيعه از امام محمد باقر(ع ) نقل شده است . هر دو، به اين معنى اتفاق دارند كه پيش از انقلاب جهانى مهدى ، متصل مى شود. سيد بن طاووس ، اين حديث را به صورتى دقيق تر از كتاب ((الفتن )) تاءليف نعيم بن حماد خزاعى (21) كه از محدثين بزرگ اهل سنت است و در قرن دوم و سوم هجرى مى زيسته ، نقل كرده است : نعيم بن عبدالله ، به سند خود از ابراهيم بن علقمه ، از عبدالله نقل مى كند كه ما روزى نزد پيامبر اسلام مدينه فاضله نشسته بوديم كه گروهى از بنى هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پيامبرمدينه فاضله به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتى در چهره اش نمايان شد. اصحاب علت ناراحتى را پرسيدند، حضرت چنين توضيح داد:

(( انا اهل بيت اختار الله لنا الاخره على الدنيا و ان اهل بيتى هولاء يلقون بعدى بلاء و تطريدا حتى ياتى قوم من ههنا نحو المشرق اصحاب رايات سود يساءلون فلا يعطونه مرتين او ثلاثا فيقاتلون فينصرون فيعطون ما ساءلوا فلا يقبلونها حتى يدفعونها الى رجل من اهل بيتى فيملاء الارض ‍ عدلا كما ملوها ظلما، فمن ادرك ذلك منكم فلياتهم و لو حبوا هلى الثلج فانه المهدى .(22) ))

ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما، آخرت را بر دنيا برگزيده و اينان كه خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگى و دورى و تبعيد از وطن مى گردند و اين سختيها، ادامه مى يابد، تا زمانى كه مردمى از مشرق زمين قيام مى كنند. آنان كه اصحاب پرچمهاى سياه هستند. در آغاز قيام ، خواسته مردم از حكومت ، حق است ، ولى سردمداران حكومت زير بار نمى روند، دو يا سه بار قيام با اين انگيزه صورت مى گيرد، تا اين كه مردم به مبارزه خود ادامه داده و حكومت تسليم خواسته هاى آنان مى گردد، ولى اين بار، مردم نمى پذيرند.

و حكومت جديدى بر اساس حق تشكيل مى دهند و اين حكومت تداوم مى يابد. تا اين كه مردم آن را به مردى از خاندان من تحويل مى دهند و او زمين را پر از عدل مى كند، همانگونه كه پر از ظلم كرده اند. پس اگر كسى از شما آن زمان را درك كند، بايد به آن مردم بپيوندد، هر چند سينه خيز روى برف برود، چون او مهدى (ع ) است .

گروهى احاديث فوق را بر قيام و نهضت امام خمينى حمل كرده اند و جمهورى اسلامى را زمينه ساز حكومت مهدى (ع ) شمرده اند. (23)

در روايتى ديگر، قيام يمانى از نشانه هاى قيام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدايت و مردم نيز، به يارى او دعوت شده اند.

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

(( ...و ليس فى رايات راية اهدى من اليمانى هى راية هدى لانه يدعوا الى صاحبكم ، فاذا خرج اليمانى حرم بيع السلاح على الناس و كل مسلم ، و اذا خرج اليمانى فانهض اليه ، فانه رايته راية هدى و لا يحل لمسلم ان يتلوى عليه ، فمن فعل ذلك فهو من اهل النار، لانه يدعوا الى الحق و الى الطريق مستقيم .(24) ))

هيچ يك از پرچمهاى برافراشته شده (پيش از ظهور امام زمان (ع )) هدايت يافته تر از پرچم يمانى نيست . پرچم او، پرچم هدايت است . زيرا او، مردم را به حكومت امام زمان (ع ) فرا مى خواند. به هنگام خروج يمانى ، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است . هنگامى كه يمانى خروج كرد، به سوى او بشتاب ، زيرا پرچم او پرچم هدايت است . براى هيچ مسلمان روا نيست كه با او مخالفت كند. مخالف او در آتش است ، زيرا يمانى مردم را به حق و صراط مستقيم دعوت مى كند.

از روايات فوق ، استفاده مى شود كه پيش از قيام قائم ، قيامهايى صورت مى گيرد و مردم بايد در آن قيامها شركت كنند.

رواياتى كه دلالت بر فراگير شدن ظلم در هنگام ظهور مهدى (ع ) مى كنند، به اين معنى نيستند كه همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هيچ فرد و يا گروه صالحى در آن هنگام يافت نمى شود كه از حق طرفدارى كند كه در نتيجه ، فراگير شدن ظلم و فساد جبرى باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج ! زيرا به تعبير قرآن ، به هنگام ظهور مهدى (ع ) افراد صالح و مستضعف وجود دارند كه آنها وارث حكومت زمين ، به رهبرى آن حضرت مى شوند.(25) روايات زيادى نيز بر اين معنى دلالت دارند. (26) بنابراين ، اين برداشت با اين دسته از آيات و روايات تعارض دارد.

در احاديث ياد شده ، تكيه بر فراگير شدن ظلم است ، نه فراگير شدن كفر و بى دينى . يعنى چنان نيست كه در هيچ جا اهل اعتقاد و دين يافت نشوند. پس همان گونه كه از ظاهر اين روايات استفاده مى شود، مراد از جمله : (( ملئت ظلما و جورا.)) ظلم طبقه حاكمه است ، زيرا لازمه ظلم ، وجود مظلوم است ، بنابراين ، به هنگام ظهور مهدى (ع )، ظلم طبقه حاكم در ابعاد گوناگون شدت مى يابد و فراگير مى شود و قيام مهدى (ع ) براى حمايت از مظلومان است :

((مسلمانان در آخرالزمان ، به وسيله مهدى عليه السلام ، از فتنه ها و آشوبها خلاصى مى يابند، همان گونه كه در آغاز اسلام از شرك و گمراهى رهايى يافتند.(27) ))

با توجه به اين معنى ، اين احاديث ، به هيچ روى مسؤ وليت مبارزه با فساد و ستم و جانبدارى ازحق و عدالت و همچنين تشكيل حكومت اسلامى را نفى نمى كنند.

ممنوعيت قيام در عصر غيبت ؟!

از جمله رواياتى كه براى مشروع نبودن تشكيل حكومت در عصر غيبت ، مورد استفاده واقع شده اند، رواياتى است كه به ظاهر قيام مسلحانه را پيش از ظهور مهدى عليه السلام منع مى كنند و تاكيد دارند كه اين گونه قيامها به ثمر نمى رسند. روايات ياد شده را شيخ حر عاملى در ((وسائل الشيعه )) و محدث نورى در ((مستدرك الوسائل )) گرد آورنده اند. براى پاسخ به شبهه فوق ، به دسته بندى روايات ياد شده مى پردازيم و از هر كدام نمونه اى نقل و سپس به نقد آن مى پردازيم :

1- برخى از اين روايات ، به طور عام ، هر نوع قيام و برافراشتن هر پرچمى را پيش از ظهور حضرت حجت عليه السلام محكوم مى كنند و پرچمدار آن را طاغوت مشرك معرفى مى كنند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

(( كل رايه ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله )).(28)

هر پرچمى پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتى است كه در برابر خدا پرستش مى شود.

امام باقر مى فرمايد:

((هر پرچمى پيش از پرچم مهدى عليه السلام بلند شود، پرچمدار آن ظاغوت است .(29) ))