بازگشت

43- تشرف سيد محمد علي تبريزي


جناب آقا ميرزا هادى بجستانى از عالم فاضل سيد محمد على تبريزى نقل مى كند: در سـال تـشرف به عتبات عاليات بين تبريز و كرمانشاه در يكى از منازل بين راه نهرى بود.

من از قافله عقب ماندم .

وقتى خواستم از نهر عبور كنم , پياده شدم كه قضاى حاجت كنم .

قاطرم متوجه آب شـد و پـايش لغزيد و در آب فرو رفت و چون اثاثيه من روى حيوان بود, خود را در نهر انداختم كه او را بيرون آورم , اما نمى دانستم كه آن جاگود است .

از قضا نهر بيشتر از يك شتر عمق داشت .

مـن هـم در آب فرو رفتم و آب مرابه همراه مركب مى برد گاهى پايم به زمين مى رسيد و گاهى سرم در آب فرو مى رفت .

تقريبا چهار ساعت به اين حالت همراه آب مى رفتم تا اين كه شكمم مملو از آب ومشرف به هلاكت شدم همان جا به حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف متوسل گرديدم .

ناگاه در حال بـيهوشى سيدى را كنار نهر ديدم .

دست آوردند و من و آن حيوان را از آب بيرون كشيدند.

چشمم مى ديد لكن زبان و ساير اعضايم حس وحركتى نداشت .

كنار نهر بر زمين افتادم و از هوش رفتم .

قـدرى گـذشت و هوا تاريك شده بود.

صداى چاووش و ساير رفقاى اهل قافله راشنيدم وقتى به من رسيدند, مدتى مرا معلق نگاه داشتند تا آبها از درونم خارج شد وقدرى به حال آمدم .

بعد مرا به مـنزلى بردند كه تقريبا سه فرسخى آن جا بود.

دو شب در آن جا مانديم تا حال من بجا آمد.

و ديگر آن سـيد را نديدم و احتمال نمى رفت كه اهل آن محل باشد, چون تمام اهالى آن ديار كرد ناصبى و سنى متعصب كه به خون زوار تشنه اند, مى باشند.

و از بركت دست مبارك آن سرور و يمن قدوم آن بزرگوار,همان جا تا نجف اشرف , هميشه مهمان زوار و ديگران بودم و كمال خوشى و آسايش براى من فراهم بود