بازگشت

6- تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله


6- تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله

عالم جليل آخوند ملا زين العابدين سلماسى (ره ) فرمود: روزى در مـجلس درس فخر الشيعه , آية اللّه علامه بحر العلوم (ره ) در نجف اشرف نشسته بوديم , كه عالم محقق جناب ميرزا ابوالقاسم قمى - صاحب كتاب قوانين -براى زيارت علامه وارد شدند.

آن سـال , سـالى بود كه ميرزا از ايران براى زيارت ائمه عراق (ع ) و حج بيت اللّه الحرام آمده بودند.

كسانى كه در مجلس درس حضور داشتند كه بيشتر از صد نفر بودندمتفرق شدند.

فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه , كه در درجات عالى صلاح و ورع و اجتهاد بودند, مانديم .

محقق قمى رو به سيد كرد و گفت : شما به مقامات جسمانى (به خاطر سيادت ) وروحانى و قرب ظـاهـرى (مـجـاورت حـرم مـطـهـر اميرالمؤمنين (ع )) و باطنى رسيده ايد.

پس از آن نعمتهاى نامتناهى , چيزى به ما تصدق فرماييد.

سـيد بدون تامل فرمود: شب گذشته يا دو شب قبل [ترديد از ناقل قضيه است ] براى خواندن نماز شـب بـه مسجد كوفه رفته بودم .

با اين قصد, كه صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم , تا درسها تعطيل نشود.

[سالهاى زيادى عادت علامه همين بود.

] وقـتـى از مـسـجـد بـيرون آمدم , در دلم براى رفتن به مسجدسهله شوقى افتاد, اما خود رااز آن مـنـصـرف كردم , از ترس اين كه به نجف اشرف نرسم , ولى لحظه به لحظه شوقم زيادتر مى شد و قلبم به آن جا تمايل پيدا مى كرد.

در هـمـان حـالـت ترديد بودم كه ناگاه بادى وزيد و غبارى برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حركت داد.

خيلى نگذشت كه خود را كنار در مسجدسهله ديدم .

داخل مسجد شدم , ديدم خالى از زوار و مترددين است جز آن كه شخصى جليل القدرمشغول مناجات با خداى قاضى الحاجات است آن هـم با جملاتى كه قلب را منقلب وچشم را گريان مى كرد.

حالم دگرگون و دلم از جا كنده شد و زانوهايم مرتعش و اشكم از شنيدن آن جملات جارى شد.

جملاتى بود, كه هرگز به گوشم نـخـورده و چشمم نديده بود, لذا فهميدم كه مناجات كننده , آن كلمات را نه آن كه از محفوظات خودبخواند, بلكه آنها را انشاء مى كند.

در مـكان خود ايستادم و گوش مى دادم و از آنها لذت مى بردم , تا از مناجات فارغ شد.

آنگاه رو به من كرد و به زبان فارسى فرمود: مهدى بيا.

پيش رفتم و ايستادم .

دوباره فرمود كه پيش روم .

باز اندكى رفتم و توقف نمودم .

براى بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال است .

[يعنى تا هر جا كه گفتم بيا نه آن كه به خاطر رعايت ادب توقف كنى .

] من هم پيش رفتم تا جايى رسيدم كه دست ايشان به من و دست من به آن جناب مى رسيد.

ايشان مطلبى را فرمود.

آخـوند ملا زين العابدين سلماسى مى گويد: وقتى صحبت علامه (ره ) به اين جارسيد, يك باره از سخن گفتن دست كشيد و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمى راجع به سؤالى كه قبلا ايشان پرسيده بود كرد.

آن سؤال اين بود, كه چرا علامه باآن همه علم و استعداد زيادى كه دارند, تـالـيفاتشان كم است .

ايشان هم براى اين مساله دلايلى را بيان كردند, اما ميرزاى قمى دوباره آن صحبت حضرت با علامه را سؤال نمود.

سيد بحرالعلوم (ره ) با دست خود اشاره كرد كه از اسرار مكتومه است