بازگشت

26- تشرف ملا حبيب اللّه و حاج سيد محمد صادق قمي


26- تشرف ملا حبيب اللّه و حاج سيد محمد صادق قمى

مـلا حـبيب اللّه , كه از متقين و مورد اعتماد است , مؤذن مسجدى بود كه مرحوم حاج سيد محمد صادق قمى (ره ) آن را تاسيس كرد.

ايشان فرمود: عـادت مـن ايـن بود, كه يك ساعت قبل از طلوع فجر, به مسجد مى آمدم و نافله شب رادر آن جا مـى خـوانـدم و وقتى هوا گرم مى شد بر پشت بام مسجد بجا مى آوردم و بعد ازاداء نافله بر سطح ايـوان مـرتـفع مسجد مى رفتم و قبل از اذان قدرى مناجات مى كردم .

وقتى كه صبح مى شد اذان مى گفتم و براى نماز پايين مى آمدم .

ايـن بـرنامه را نزديك به بيست سال اجرا مى كردم .

شبى از شبها كه تاريك بود و بادمى وزيد, بنابر عـادت بـه مـسـجد آمدم .

ديدم در مسجد باز است و يك روشنايى درآن جا ديده مى شود.

گمان كـردم خـادم , در مـسـجـد را نـبـسته و چراغ را خاموش نكرده است .

داخل شدم كه ببينم جريان چـيـسـت , ديـدم سيدى به لباس علماء ايران درمحراب مشغول نماز است و آن روشنايى از چهره مبارك ايشان ساطع مى شود نه ازچراغ ! درباره آن سيد و صورت نورانيش تفكر مى كردم .

وقتى از نماز فارغ شد, رو به من نمود و مرا به اسم صدا زد و فرمود: به آقاى خود (سيد محمد صادق قمى ) بگوبيايد.

بـدون تـامل امر او را اطاعت نمودم و رفتم كه مرحوم حجة الاسلام سيد محمد صادق قمى را خبر كنم .

چون به خانه اش رسيدم در را به آرامى كوبيدم .

ديدم , آن مرحوم درحالى كه عمامه خود را به سـر كرده , پشت در ايستاده و مى خواهد از خانه خارج شود.

سلام كرده و عرض كردم : سيد عالمى در مسجد است و شما را احضار نموده است .

فرمود: آيا او را شناختى ؟ گـفـتـم : نه , نشناختم , ولى از علماء ولايت ما نيست .

آقا! چقدر صورت او نورانى است ,من چنين صورت نورانى در مدت عمرم نديده ام .

اما مرحوم سيد محمد صادق به من جوابى نمى داد.

با ايشان بودم , تا داخل مسجد شد.

ديدم نسبت به آن سيد, ادب خاصى را رعايت مى كند و خضوع كاملى در برابر ايشان دارد.

سلام كرد و نزديك ايشان نشست و با آن شخص مذاكره اى نمود.

بعد از مدت زمانى , آن سيد از مسجد خارج شد.

مـن كـه از خـضوع ايشان تعجب كرده بودم پرسيدم اين سيد كه بود؟ و چرا تا اين حدنسبت به او خضوع مى كرديد؟ رو به من نمود و فرمود: او را نشناختى ؟ گـفـتـم : نه , از من تعهد گرفت كه در مدت حياتش , اين جريان را بروز ندهم .

بعد فرمود:آن آقا, مولاى من و تو, حضرت صاحب العصر و الزمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف بود.

در ايـن جـا مـن بـه سوى در مسجد دويدم .

ديدم در بسته و مسجد تاريك است و احدى در آن جا نيست .

از سـخنان حضرت با ايشان چيزى نفهميدم , جز آن كه امر به اقامه نماز جماعت صبح در اول فجر فرمودند.

مـلا حبيب اللّه اين مطلب را بروز نداد, مگر بعد از وفات حجة الاسلام سيد محمدصادق قمى , و بر صدق اين قضيه , سه بار به قرآن كريم قسم خورد