بازگشت

15- توسل حاج ملا عباسعلي اصفهاني و نجات از مرگ


عابد زاهد, حاج ملا عباسعلى جورتانى (ره ) مى فرمايد: در سفر به مكه معظمه , با اهل قافله بر قطار شتران سوار بوديم .

شتر من در آخر قرارداشت .

ناگاه از تـشنگى و ضعف خوابيد.

با توقف حيوان , بند قطار گسيخته شد ومقدارى از قافله عقب ماندم .

ناگاه خنجرى بر سر و پيشانيم خورد و به زمين افتادم احساس كردم كسى بر پشت من آمده است تا سرم را از تن جدا كند.

در اين لحظه چون زبان نداشتم , در دل متوسل به حضرت بقية اللّه ارواحنا فـداه شـده و گـفتم : يا حجة اللّه ,ادركنى .

فورا ديدم بيابان روشن شد و پشتم سبك گرديد و آن ظالم هم دفع شد.

[ومعلوم نيست كارش به كجا انجاميد.

] بعد از اين قضيه بيهوش شدم و همان جا افتاده بودم , تا روز بعد, قبل از ظهر كه همراهان به سراغم آمده و مرا بردند و چون زخم عميقى برداشته بودم , طبيب به آنهاگفت : از بين خواهد رفت .

وقـتـى به مدينه طيبه رسيدم , با كمال ضعف به حرم مقدس رفتم و به پيغمبراكرم (ص )پناهنده شدم .

پس از اين توسل , آن زخم عميق با آن كه احتياج به بخيه داشت , درمان شد