11- توسل آقا نجفي اصفهاني
مرحوم آقا نجفى اصفهانى فرمودند: در سفر حج و مكه معظمه , روزى به خارج شهر رفته و مشغول عبادت بودم .
در بين نماز, كه آنرا با كـمـال شـرايـط و آداب بجا مى آوردم , يكى از اعراب و اشقياء از بالاى كوه مرا ديد و آتش بغض در سـيـنه پر كينه اش سرشار گرديد.
دست به خنجر برد و به سويم دويد, چون فضا خلوت از مردم و فـارغ از ازدحـام بود, يقين نمودم الان است كه آن نابكار كار را تمام خواهد ساخت .
در همان حال نـمـاز و تـوجه به مناجات حضرت كارساز بى نياز, دست توسل به ملجا كل , حضرت ولى عصر (ع ), زدم .
فورا پاى آن خبيث به سنگى گرفت و واژگون گرديد.
گويا كسى دستى بر قفايش زده و او را از بالاى كوه به زمين افكند و همان دم به جهنم فرستاد