بازگشت

9- رؤياي حاج ميرزا محمد رازي


حاج ميرزا محمد رازى مى فرمايد: من بسيار مشتاق زيارت حضرت بقية اللّه ارواحنافداه بودم و هميشه با خود مى گفتم كه اگر من هم جزو شيعيان آن حضرت بودم , حتما به شرف ملاقات ايشان در خواب يابيدارى مى رسيدم .

پس لابـد شايسته آن نيستم و در من كوتاهى هست و از اين موضوع زياد ترس و اضطراب داشتم .

تا آن كـه مـوفـق بـه زيارت قبله هفتم و امام هشتم حضرت رضا (ع ) گرديدم و پس از زيارت به نجف اشرف برگشتم و چند روزى گذشت .

شـبـى در خـواب ديـدم كـه شـخـصـى به من گفت : امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف به نجف تشريف آورده اند.

پرسيدم : كجا هستند؟ گفت : در مسجد هندى .

(از مساجد معتبر نجف اشرف ) همين كه اين خبر را شنيدم مسرور شدم و با سرعت و عجله تمام به قصد زيارت ورسيدن به شرف حضور آن بزرگوار, به طرف مسجد هندى روانه شدم .

وقتى داخل مسجد شدم , ديدم آن حضرت كـنـار مسجد ايستاده و اجتماع مردم بحدى است كه راه عبور بسته و نمى شود به حضرت نزديك شد.

نـاامـيـدانـه ايـسـتـادم و با خود گفتم : مردم در همه كارها پيش دستى مى كنند و به ديگرى راه نمى دهند.

ناگاه ديدم آن بزرگوار سر مبارك را برداشتند و نظرى به سوى جمعيت انداختند در اين هنگام چشم مباركشان به من افتاد و با اشاره دست مرا به سوى خودخواندند.

جـمعيت وقتى آن نوع ملاطفت را از حضرت نسبت به من ديدند, راه را باز كردند ومن خدمتشان رسيدم .

آن بزرگوار, به من اظهار رافت و مرحمت نمودند و فرمودند:وقتى كه از مشهد مراجعت كردى , ما در آن بالاخانه به ديدنت آمديم , ولى تو ما رانشناختى .

ايـن مطلب را كه شنيدم , فهميدم كه آن بزرگوار در يكى از روزهاى بعد از مراجعت ازمشهد, كه در بـالاخـانـه بيرونى منزل براى آمدن مردم نشسته بودم , تشريف آورده اند,در حالى كه در لباس مـعـمول اهل نجف بوده اند و من تصور كرده ام از نجفيهايى هستند كه به قصد ثواب , به ديدن من آمـده انـد و اصلا متوجه اين كه مولاى من و بلكه آقاى اهل زمين و آسمان هستند, نشده ام .

از اين كلام حضرت شرمنده شده و ازخواب بيدار شدم و به خاطر تشرف به خدمت آن سرور در بيدارى و خـواب , خـيـلـى خـوشحال بودم و به شكرانه اين نعمت عظمى و اين كه در شمار اهل آن درگاه هستم ,سجده شكرى بجا آوردم