بازگشت

62- تشرف يكي از مؤمنين بحرين


سيد صالحى از اهل علم به نقل از مرد مورد اعتمادى فرمود: بـعـضـى از اهـل بـحرين در سالهاى اخير, تصميم گرفتند به نوبت جمعى از مؤمنين راميهمانى كـنند.

تا آن كه نوبت به يكى از ايشان رسيد كه چيزى نداشت .

اين شخص غمگين و اندوهناك شد, لـذا شـب به طرف صحرا رفت .

ناگاه شخصى را ديد و آن شخص به او فرمود: نزد فلان تاجر برو و بـگـو مـحـمـد بن الحسن (ع ) مى گويد: دوازده اشرفى كه براى ما نذر كرده بود, به تو بدهد, آن اشرفيها را از او بگير و در ميهمانى خود خرج كن .

آن مـرد نزد تاجر رفت و پيغام را از طرف آن شخص بزرگوار به او رساند.

تاجر به اوگفت : محمد بن الحسن (ع ) خودش اين مطلب را به تو فرمود؟ مرد بحرينى جواب داد: آرى .

تاجر گفت : او را شناختى ؟ گفت : نه .

گـفـت : او حضرت صاحب الزمان (ع ) بود و من اين اشرفيها را براى ايشان نذر كرده بودم .

بعد هم آن بحرينى را اكرام كرد و احترام نمود و آن مبلغ را به او داد و التماس دعاكرد و از او خواهش كرد كـه چـون حـضرت ولى عصر (ع ) نذر مرا قبول كردند, نصف اشرفيها را به من بده , تا آنها را عوض كنم .

پس از آن , مرد بحرينى به منزل برگشت و آن مبلغ را در ميهمانى خود خرج كرد