بازگشت

گفتار سوم : اصرار بر رهبري اين شخص كه نتيجه اش تعطيلي قوانين طبيعي است ، چرا؟


در اينجا به طرح پرسش دوم مى پردازيم كه مى گويد: علت اينهمه اصرار از جانب خداوند متعال نسبت به اين شخص خاص چيست كه براى طولانى كردن عمر او قوانين طبيعى از كار بيفتد؟ چرا رهبرى آينده به كسى واگذار نمى شود كه مولود آينده باشد و اتفاقات و پيشامدهاى مهم روز موعود، او را بسازد و سپس به ميدان آمده و نقش خود را ايفا كند؟ به عبارت ديگر فايده اين غيبت طولانى چيست ؟

بسيارى از كسانى كه اين را مى پرسند نمى خواهند يك جواب تعبدى بشنوند. البته ما معتقديم كه دوازده امام يك مجموعه منحصر به فرد است كه تعويض هيچ يك از مهره هاى آن به هيچ وجه امكان ندارد ولى اين افراد مى خواهند براى اين ديدگاه يك توجيه جامعه شناختى بر اساس حقايق محسوس داشته باشند كه خود آن انقلاب بزرگ و فراورده هاى شدنى آن را تبيين كند.

بر اين اساس موقتا از معتقدات خود نسبت به امامان معصوم چشم مى پوشيم و اين پرسش را مطرح مى كنيم كه : آيا ما مى توانيم نسبت به تغيير مورد نظر از طريق بررسى سنتهاى اجتماعى و تجربيات زندگى ، چنين نتيجه بگيريم كه يكى از عوامل پيروزى و موفقيت رهبر منتظر، همين عمر طولانى است ؟ جواب ما مثبت است به چند دليل ، از جمله اينكه : ايجاد يك دگرگونى بنيادين مى طلبد كه رهبرى آن در دست انسانى فوق العاده از نظر روحى باشد؛ با شناختى كامل از تواناييها و برتريهاى مكتب خود و آگاهى ژرف از ضعف نظامهايى كه بايستى منهدم كند و تمدنى نو بر ويرانه آن بسازد.

به هر مقدار كه جان و دل رهبر نظم نوين جهانى از ابتذال و پوچى تمدنى كه به جنگش برخاسته ، آگاه باشد و بداند كه آن تمدن تنها يك نقطه كوچك نسبت به خط طولانى تمدن انسانى است ، به همان مقدار از نظر روحى قدرت بيشترى براى رو در رويى و پايدارى مى يابد و آنقدر مى جنگد تا پيروزى را به دست آورد.

روشن است كه مقدار لازم اين روان شناختى با حجم دگرگونى مورد نظر و با تمدنى كه بايد واژگون شود، تناسب دارد. اين درگيريها هر چه با نظامهاى بزرگتر و تمدنهاى كهن تر باشد، شناخت فراگيرترى را مى طلبد.

و چون در روز موعود مقرر است كه جهان پر از ظلم و ستم با همه زرق و برق و جلوه هاى رنگارنگش زير و زبر شود، طبيعى است كه بايد دنبال شخصى بود كه يك تنه از همه جهان فراتر بوده ؛ و مولود تمدنى نباشد كه مى خواهد آن را دگرگون و كاخ عدل را بر ويرانه آن بسازد؛ زيرا كسى كه در سايه يك تمدن كهن و ريشه دار كه همه جهان تحت تاءثير سيطره ارزشى آن است بزرگ شود در مقابل آن تمدن احساس كوچكى مى كند، دليل آن هم اين است كه آن فرد از وقتى كه چشم به جهان مى گشايد و از هنگامى كه پرورش مى يابد تا زمانى كه بزرگ مى شود همواره حاكميت آن تمدن را مى بيند و به هر جا نگاه مى اندازد جز جلوه هاى رنگارنگ آن را نمى بيند.

وبالعكس كسى كه با تاريخ زندگى كرده و پيش از آنكه اين تمدن شكل بگيرد حضور داشته و همه تمدنهاى بزرگ و فروپاشى آنان را يكى پس از ديگرى با چشمان خود ديده باشد، نه اينكه فقط تاريخ را خوانده باشد؛ تمدنى را ديده است كه بايستى آخرين پرده از داستان زندگى انسان قبل روز موعود را به نمايش بگذارد. در واقع چنين كسى اين تمدن را پيش ‍ از پيدايش و قبل از جوانه زدن ديده و سپس شاهد پيدايش و ظهور و بروز آن بوده ، تا اينكه به مرحله رشد رسيده و بالاخره زمانى كه كاملا شكوفا گشته و بتدريج بر همه مقدرات جهان سيطره پيدا كرده است .

در حقيقت شخصى كه همه اين مراحل را با زيركى و آگاهى كامل پشت سر گذاشته به اين غول وحشتناك - كه در صدد از پاى درآوردن آن است - از آن زاويه تاريخى كه با چشمان خود ديده است مى نگرد، نه اينكه فقط به كتابهاى تاريخى مراجعه كرده و يا به عنوان يك سرنوشت محتوم آن را پذيرفته باشد. چنين شخصى قطعا ديدگاهش همانند ديدگاه روسو نخواهد بود كه درباره او مى گويند: حتى تصور اين كه فرانسه روزى بدون شاه باشد او را دچار ترس و وحشت مى كرد. با اين كه او در جهان انديشه و فلسفه از بزرگترين مبلغان و داعيان دگرگونى سياست حاكم بود. و اين بدان علت بود كه روسو در فضاى پادشاهى پرورش يافته بود و در طول زندگى در جو پادشاهى تنفس مى كرد.

ولى شخصى كه در همه تاريخ حضور داشته ، خود داراى ابهت تاريخ و قدرت تاريخ است و كاملا مى داند كه آنچه اينك حاكميت دارد، گوشه اى از تاريخ و قدرت تاريخ است كه با زمينه هاى خاصى به وجود آمده است و با گذشت زمان و زمينه هاى جديد از ميان خواهد رفت و چيزى از آن باقى نخواهد ماند؛ چنان كه در گذشته نزديك يا دور اصلا وجود نداشت . وانگهى عمر تمدنها هر چند طول بكشد نسبت به عمر طولانى تاريخ چند روزى بيش نيست .

اجازه بدهيد سؤ الى بكنم ، آيا سوره كهف و سرگذشت جوانانى را كه به خداى خود ايمان آوردند و خداوند بر هدايتشان افزود خوانده ايد؟

جوانانى كه با نظامى بت پرست و خودكامه مواجه بودند كه صداى توحيد را در گلو خفه مى كرد و نمى گذاشت در صف متحد شرك ، خللى وارد آيد. جوانانى كه نفس در سينه آنان تنگ شد و نااميدى بديشان روى آورد و همه درها را به روى خود بسته يافتند؛ وقتى چنين ديدند به غارى پناه بردند و از خداوند براى مشكل خود چاره خواستند. براى اين جوانان بسيار سنگين بود كه باطل حاكم باشد و حق محكوم ، و ستمگران هر كسى را كه قلبش ‍ براى حق مى تپيد، نابود سازند.

آيا مى دانيد خداوند با ايشان چه كرد؟ خداوند آنان را سيصدونه سال در آن غار خواب كردو سپس از خواب برانگيخت و به صحنه زندگى بازگرداند در حالى كه آن نظام بيدادگر سقوط كرده و به زباله دان تاريخ سپرده شده بود و ديگر هيچ قدرتى نداشت .

چرا خداوند چنين كرد؟ براى اين كه آن جوانان برومند، فروپاشى حكومت باطل را با چشم خود ببيند. همان حكومتى كه سيطره و وجودش براى آنان بسيار بزرگ و مهم مى نمود. اينك با چشمان خود پايان كار آن نابكاران را مى ديدند تا در نظرشان قدرت و تواناييهاى ستمكاران تاريخ ، كوچك و حقير جلوه كند.

اگر اصحاب كهف به خاطر آن اتفاق نادر كه در سيصد سال به زندگى شان افزود، توانستند بروشنى همه چيز را ببينند و روحيه اى برتر يابند پس براى آن امام منتظر، در تمام عمر طولانى اش چنين اتفاقى حاصل بوده است و به او امكان مى داده كه حركت اين انسان سترگ را از آغاز تا كنون ببيند.

گذشته از اين ، تجربه اى كه از همراهى با تمدنها حاصل مى شود و حضور شخصى در حركتها و دگرگونيهاى تاريخى اثر شگرفى در آمادگى فكرى و كارايى رهبر براى روز موعود دارد و باعث مى شود همه رفتارهاى كاربردى ديگران را با تمام نقطه هاى قوت و ضعف و خطا و صواب بشناسد و با كمال آگاهى و شناخت نسبت به عوامل و اسباب و جهت گيريهاى تاريخى ، دست به اصلاح جامعه بزند.

البته اين انقلاب بزرگى كه اجراى آن بر دوش امام منتظر گذاشته شده بر پايه و بنياد اسلام است و طبيعى است كه رهبرى آن بايستى به مصادر و منابع نخستين اسلام كاملا نزديك باشد و شخصيت او به طور كامل و مستقل شكل گرفته و از تاءثيرات تمدنى كه مى خواهد با آن بجنگد به دور باشد.

اما كسى كه در دامن آن تمدن به دنيا آمده ، پرورش يافته و افكارش در چارچوب آن رشد كرده است ، قطعا نمى تواند به دور از رسوبات و نوع تفكر آن تمدن باشد، اگر چه خود جريان دگرگون سازى آن تمدن را رهبرى كند.

پس براى اين كه تاءثير ناپذيرى چنين رهبرى از آن تمدن ، تضمين گردد، لازم است شخصيت او در آن مرحله تمدنى پيشين كه از نظر روح كلى و مبداء پيدايش به آن تمدن كه قرار است در روز موعود به رهبرى او تحقق يابد، نزديكتر است ، به گونه اى كامل شكل گرفته باشد.