بازگشت

پژوهشي در باره زندگاني حضرت نرگس, مـادر امـام مـهدي (عـج)


پژوهشي در باره زندگاني حضرت نرگس, مـادر امـام مـهدي (عـج)



ناهيد طيبي طليعه بزرگ مردان تاريخ, ريشه در انديشه هايي پاك مادراني دارند كه در بوستان هستي خويـش گـلهاي هدايـت را مـي پـرورانند. آنان بالندگي را از دامان سبز فرشته هايي آغاز كردند كه آفـريـنش را گلباران عشق و عاطفه مي كنند و شمـع وجـودشان را بـراي فـردا و فرداهاي بشريت به انتها مي رسانند. آري در آينه انديشه تاريخ زيباترين تصويرها از دستان خسـتـه و چشمان به انتظار نشسته مادران به يادگـار مـانده اسـت و ايـنك دستان و چشمان بانوي انتظار, نرجس, تجلي آسـمـاني عـشق اسـت و ايثار كه بر صحيفه تاريخ مي درخشد و چشمان حقيقت جوي بشر را بـه سوي خويش فرا مي خواند.



بينش و بصيرت, عشق به ولايت و حقيقتهاي آسمانزاد و شكيبـايـي و فداكاري از ويژگيهاي والاي اين پاك بانوي اميد و انتظار است كـه با مطالعه زندگاني او مي توان به وجود صفاتي اينچنين در شخصيـت آسماني وي پي برد. نرجس از نسل شمعون, وصي حضرت مسيح(ع) بوده و جد پدري او قيصر, پادشاه روم, است. در روايات آمده اسـت كـه امـام زمـان, مـهدي منتظر(ع), پس از ظهور در خانه خدا خويشتن را اين گونه مـعرفـي مي كند: (اي آدميان! اي مردم! هر كس بـخـواهد آدم و شيـث (پـسـرش) را بنگرد همانا من آدم و شيث هستم و ... بدانيـد هر كـس بـخـواهد عيسي و شمعون را بنگرد, همانا من عيسي و شمعون هسـتـم و آگـاه باشيد كه هر كس بخواهد محمد و اميرالمومـنيـن عـلي را بـنگـرد همانا من محمد و اميرالمومنين هستم.(1)) آري صداي ملكوتي حضرت مهدي(ع) و نور سيمـاي او در فـضايـي بـه وسعت همه قلبهاي منتظر و گستره همه آفرينش مـنتـشر شده و كـلام دلنشين وي مـيـهمـان گـوشهاي شيـفـتـگـان و دلدادگـان مـي شود. او همان گونه كه از نسل پيامبر رحمت, محـمـد(ص) اسـت و بـه آن افتخار مي كند به شمعون نيز از سوي مادر انتساب دارد و به ايـن پيشينه پاك اشاره مي كند. چون حريم پاك هر آينه اي كعبه قلبي است در هر سينه اي(2) نرجس, بانوي نجابت و نيايش است كه شميم حضور او در سامـرا پـس از گذشت قرنها جان شيعيان شيفته خاندان ولايت و امامت را طراوت مي بخشد و در سايه اين آفتـاب روشن اجـابـت, دلها آرام و قـرار مي گيرد. آنچه پيش روي داريد پژوهشي در زندگاني پاك بانوي انتظار است كه در هفت بخش مورد بررسي قرار گرفته است: الف) شيوه شناسي در پژوهشهاي تاريخي ب) نياي نرجس ج) در آينه كلام معصومان(ع) د) بر ساحل صفات اخلاقي ه) پيوندي جاودانه

و) مادري, جلوه اي جاودان ز) خزان زندگي گل نرگس اميد آنكه اين نوشتار در ديدگان سليمان منظر حضرت حجـت(ع) و آن بانوي آسماني بار يابد. شيوه شناسي در پژوهشهاي تاريخي در باره زندگاني نرجس و كيفيـت تـولد فـرزند بـزرگـوارش امـام عصر(ع) روايات گوناگوني وارد شده است. با توجه به اينكه برخـي از خرده گيران به روايات خدشه وارد كرده و آنها را قابل استناد نمي دانند ذكر دو مقدمه ضروري است: الف) بحث اعتبار در احاديث شريفه به چـند صورت اسـت. گـاهي در عرصه فقه و احكام شرعيه است كه به اعتبار سند مـي نگـريـم و در اين صورت خبر صحيح و حسن و موثق مورد توجه است به گـونه اي كـه منافي هم نداشته باشد و ملاك اعتبار احاديث, ضعيـف نبـودن آنها از نظر سند و روشني دلالت است. و گاه در باب عقايد بـه بـررسـي احاديث مي پردازيم كه در اين صورت يقين و علم باعث اعتبار آنها مي گردد يعني اعتبار بايد به گونه اي باشد كه علمآور و يقـيـن زا باشد. اما آن گاه كه در حوزه تاريخ از روايات استفـاده مـي شود اعتبار احاديث و اخبار با حوزه فقه و عقايد فرق مي كند. در علم تاريخ, مورخين مسلمان و غير مسلمان و شيعه و غير شيعه در عـرف عملي خويش هر مطلبي را به صورت مسند و با توجه به احاديث صحيح ذكر نمي كنند بلكه همين كه در فلان كتاب معتبر تاريخي مطلبي ذكر شده است و نقلي مخالف آن نبوده و برخي از نقلها با مطالب ديگر منافاتي نداشته باشد به سخنان آن عالم اعتنا كرده و آن را نقل مي كنند به عبارتي در تاريخ مي توان به روايات و نقلهاي مرسل كه در نوشتار عالم معتبري باشد اعتنا كرد. در مورد تفاوت عرصه فقه و عقايد, علماي علم اصول در مباحث قطع و ظن و همچنين بحث حجيت خبر واحد مطالبي را ذكر كرده اند كه ما به علت اختصار از بيان آنها مي گذريم اما در مورد تفاوت اعتبار احاديث در فقه و تاريخ علاقه مندان با رجوع بـه كـتـاب قـوانيـن مـرحـوم مـيـرزاي قـمـي مـي تـوانند مــطلب را پــي گــيــرند.

بنابراين رواياتي كه در (كـتـاب الغيـبـه) و (الكـافـي) و (بحارالانوار) ذكر شده است و در آنها زندگاني خاتون سـامـرا, نرجس, بيان شده است قابل استناد بوده و با آن روايات مـي تـوان به شناخت اين بانو پرداخت. ب) در صورتي كه برخي از انديشمندان مـطلب فـوق را نپـذيـرند و قائل به تفاوت اعتبار احاديث تاريخي و فقهي و عقايد نباشند از طريق قانون روايات مستفيضه كه مورد قبول علماي رجـال و درايـه است مي توان اين مشكل را حل كرد. در واقع مضمون احاديثي كـه در مورد نرجس آمده است و استفاضه اجمالي دارند يـعني تـعداد آنها زياد است ـ اگر چه به حد تواتر نمي رسد ـ و قدر مـتـيـقـن ايـن موارد مستفيضه موجـب اعـتـبـار آنها در حـوزه تـاريـخ مـي شود. بنابراين اكنون كه روايات زيادي با اسـناد گـوناگـون و از طرف مختلف در مورد نرجس, بانوي فضيلتها, ذكر شده است مـي تـوان بـه آنها استناد كرد. افزون بر اين مطلب حضور حكيمه, دخـتـر امـام جواد(ع), در ناقلان احاديث است كه از خاندان معصومان(ع) بوده و اگر چه در كتب رجالي نامي از او نيست, زيـرا احـاديـث ذكـرشده توسط ايشان جنبه فقهي ندارد ولي حسن حال اين بانو بـر همـگـان ثابت است. (3) اينك با توجه به اين دو مقدمـه در آيـنه زندگـاني بـانو نرجـس مي نگريم تا از خرمن وجودش خوشه اي برچينيم.



نياي نرجس نرجس دختر يشوعا, پسر قـيـصر روم اسـت و مـادر او از نوادگـان شمعون و فرزند كليسا و انجيل. نامهاي ديگر اين بانو, ريحـانه, سوسن, صيقل[ يا صقيل], خمط, نسيم و ... است كه بنا بر روايـات چون باردار به نگين ولايت, حضرت ولي عصر(عج), بود او را صيـقـل ناميدند.(4) نكته قابل توجه اينكه در اصل حديث واژه (صقيل) بوده است ولي در (نجم الثاقب) به صيقل تبديل شده است.(5) در كتب لغت واژه صقيل به معناي براق و جلادار آمده است و واژه صيقـل بـه مـعناي تيزكننده شمشير.(6) با توجه به متن روايت كه علت نام صيقـل را بارداري نرجس به فرزند عزيزش مي داند واژه (صقـيـل) بـيـش از (صيقل) براي نام ايشان مناسبت دارد اگر چه مي توان ارتـبـاطي بين اين دو نام ايجاد كرد, و گفـت كـه چـون بـراي جـلا دادن از اشياء الماس گونه استفاده مـي كـنند لذا ايـن دو بـا هم تـفـاوت چنداني ندارند ولي قول اول بهتر است. در لغت (صقليه) را نام جزيـره اي در جـنوب غـربـي ايـتـاليـا مي دانند(7) و شايد نام صيقل يا صقيل به علت انتسـاب نرجـس بـه حوالي اين مكان جغرافيايي باشد. در مجمع البحرين نيز نام مكاني ذكــر شده كــه تــا حــدودي شبــاهت بــه ايــن نام دارد.(8) (خمط) نام ديگر ايشان است كه در وفيات الاعيان آمده است و در كتب لغت اين واژه, (خوشبوي) گرديدن و (بدبـو) گـرديـدن(9) معنا شده است يـعني دو مـعناي مـتـضاد دارد, در مـفـردات نيـز مي خوانيم خمط گياه بي خار است(10). ابومحمـد بـن شاذان از امـام حسن عسگري(ع) در مورد آخرين حجت خدا و نام مادرش مي پرسد حضرت مي فرمايد: امه مليكه التي يقال لها بعض الايام سوسن و في بعضها ريـحـانه و كـان صقـيـل و نرجـس ايـضا مـن اســمــائــها.(11) مادر او مليكه است كه برخي مواقع به او سوسن گـفـتـه مـي شود و گاهي اوقات ريحانه. و صقيـل و نرجـس از ديـگـر نامـهاي اوسـت. ماريه و نسيم دو نام ديگر مادر امام زمان(ع) است كـه شيـخ صدوق از آن ياد مي كند و (ورداس) به معناي گلگون هم آمده است.(12) در باره نام مبارك مادر امام زمان(ع) حديث ديگري وجود دارد كه مرحوم شيخ صدوق آن را از جابر بن عبدالله انصاري نقـل مـي كـند. جابر بن عبدالله از لوح و صحيفه حضرت فاطمه(س) نام مـادر حـضرت را اين گونه بيان مي كند: (امه جاريه اسمها نرجس) مادر او كنيزي است كـه نامـش نرجـس است. با توجه به اين روايت درمي يابيم كه شايستگي و وارسـتـگـي ايـن بانو به گونه اي است كه نام او در صحيفه فاطمـه(س) آمـده اسـت. گفته شده است كه نرجس كنيز نبوده و تبار و خانواده گـرامـي او مشخص است ولي چون در ميان اسيران از روم به بغداد آمده بـود و او را از برده فروشي خريداري كرده بودند او را كنيـز و جـاريـه ناميدند و پس از تـولد فـرزندش (ام ولد) خـوانده شد.(13) در مورد وجود نامهاي متعدد كنيزان و بويـژه نامـهاي زيـبـاي ايـن بانوي گرامي دو احتمال وجود دارد: الف) صاحبان كنيزان براي خوشامد آنها از نامهاي گلها استفـاده كرده و در زمانهاي مخـتـلف آنان را بـا نامـهاي گـوناگـون صدا مي زدند و يا اينكه چون هر كنيزي پس از خريداري متعلق به صاحـب جديد خود مي شد هر مولايي نامي بر وي مي گذاشت و تعدد نامـها بـه اين دليل است. لازم به ذكر است كه در مورد نرجس خاتون, خريـد و فروش تنها يك بار صورت گرفت و آن هم از سوي امام(ع) بوده است. از ايـن رو قـسـمـت اول ايـن بـحـث, احـتـمـال قـويتـري اســت. ب) به علت مخفي بودن تولد حضرت مهدي(ع) و مـنحـرف كـردن اذهان جاسوساني كه در خانه امام حسن عسگري(ع) رفت و آمد داشتند ايـن بانوي كريمه با نامهاي متـعدد خـوانده مـي شد تـا آن نور اعـظم محفوظ بماند. بانو نرجس از سوي پدر به خاندان قيصر روم متصل مـي گـردد و بـه فرموده امام حسن عسگري(ع) ـ در جواب محمد بن عـبـدالجـبـار كـه پرسيد يتولد هو يا بـن رسـول الله؟ وصي شمـا از چـه كـسـي زاده مي شود؟ (من ابنه قيصر ملك روم(14) از دختر (نواده) قيصر روم. لذا او از تبار قيصر است. در كتاب تاريخ بزرگ جهان نوشته كارل گريمبرگ خصايل قيـصر ايـن گونه به تصوير كشيده شده است: (قيصر قدرت را در پرتو اسلحـه و زور بـه دسـت آورد ولي هرگـز آهنگ آن نداشت كه هميشه بر اسلحه متكي باشد و حتـي نگـهبـانان شخصي را هم براي خويش نگاه نداشت و هيچ كس پـيـش از وي چـنيـن جوانمردانه از قدرتش استفاده نكرده بود. هيچ كدام از پادشاهان عصر باسـتـان بـه اندازه قـيـصر از عـصر خـود جـلوتـر نرفـتـه بودند.(15)) در جاي ديگر همين مورخ مي نويسد: (قيصر نمونه بارزي از رومياني بـود كـه سـرشار از خـونسـردي, خويشتن داري و مال انديشي مي باشد. (مومسن) وي را يگانه مردي مي بيند كه سـلطه جـهاني او, وي را از راه به در نبرده است.) صفاتي چون جوانمردي, خويشتن داري, آرماني بودن و آيـنده نگـري و ... از جمله صفات قيصر است كه طبـيـعتـا در فـرزندان وي مـثـل يشوعا, پدر نرجس, ظهور و بروز نموده و اين بانوي بزرگوار نيـز از آنها بي بهره نخواهد بود. شيخ صدوق مي نويسد: (نرجس در قـصر قيصر روم شرقي, جد پدري خود, رشد كرد.(16)) و منظور از قيـصر در اين عبارت همان قيصر, با صفاتي كه گفته شد, است. گفتني است كه همه پادشاهان روم را قيصر مي نامند و شايد جـد نرجـس خـاتـون (توفيل) و يا (ميخائيل بن توفيل) باشد كه در زمـان مـعتـصم عباسي پادشاه روم بوده اند. جد مادري نرجس, شمعون است كه برخـي از صفات معنوي و روحاني و حق جويانه نرجس, ارمغان اين بزرگ مـرد مسيحيت است. حضرت ولي عصر(ع) سخني دارد بـه بـلنداي آفـتـاب و زيبايي مهتاب مي فرمايد: (يا معشر الخلائق! ... الا و من اراد ان ينظر الي عيسي و شمعون فها انا ذا عيسي و شمعون ...(17)) اي مردم ... بدانيد اگر كسي بخواهد عيسـي و شمـعون را بـنگـرد همانا من عيسي و شمعون هستم. حضرت با اين جمله جد مادري خويش را كه ريشه دوم اوسـت مـعرفـي نموده و با اين سخن نقش عـظيـم مـادر را بـيـان مـي فـرمـايـد. شمعون صفا, فرزند حمون, جد مادري بـانو نرجـس اسـت. او پـس از عروج مسيح(ع) با يك انتصاب الهي جانشين او شده و به عنوان وصي حضرت مسيح در تاريخ شناخته شده است. احاديث بسياري وجـود دارد كه شباهت منصب ولايي حضرت علي(ع) و شمعون صفا را نمايانگر اسـت و مــا بــه عــلت اخــتــصار از ذكــر آنها مــعذوريــم.(18) در باره عظمت شمعون كتب تاريخي غرب مـهر سـكـوت را شكـسـتـه و مي نويسند: (در عيد نزول الواح موسي(ع), پنجاه روز پس از احياي مـسـيـح, شمعون الصفا در بين جماعت مردم وعظ و خـطابـه كـرد. در كـتـاب (شرح احوال حواريون) روايت مي كند كه در آن روز شمار پيـروان مسيح به قريب 3000 نفر افزايش يـافـتـند(19)) و ايـن مـيـزان تاءثيـر كـلام شمـعون را مـي رسـاند و نشان از بـزرگـي او دارد.

پـيـامـبـر گـرامـي اسـلام در بـاره شمــعون مــي فــرمــايــد: (... آن هنگام كه اراده خدا بر غيبت عيسي قرار گـرفـت بـر او وحي شد كه نور و حكمت الهي و دانش كتابش را به شمعون بن حـمـون صفا به وديعه بگذارد و او را جانشين خود بر مومنين قـرار دهد. عيسي نيز چنين كرد و ...(20)) گفتني است كه شمعون وصي حضرت عيسي(ع) است و حـضرت يـحـيـي وصي شمعون است و فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت يحيي توسـط خـود ايشان به وصايت مـنصوب شدند و در طول تـاريـخ درخـشش فـراواني داشتند.



در آينه كلام امام براي شناختن افراد توجه به سخنان بزرگان در مورد آنان اهمـيـت شاياني دارد. نرجس بانويي است كه صفات والاي او حكايت از شخصيت برجسته و وارسته او مي كند ولي آشنايي بـا او در آيـنه روايـات عظمت اين بزرگ بانو را بيش از پيش بر ما نمـايـان مـي سـازد. در كتاب منتخب الاثر نه حديث در اين باره ذكر مي كند. در اين احاديث با واژه هاي (خيره الاماء) و (سـيـده الامـاء) از پـاك بـانوي سامراء, نرجس, ياد شده است.(21) مدائني در ينابيع الموده, ص512 مي نويسد: حضرت عـلي(ع) بـعد از واقعه نهروان خطبه خواند و در قسمتي از آن فرمود: ... فيا ابن خيره الاماء متي تنتظر؟ پس اي فرزند بهترين كنيزان تا چه زمـان منتظر مي ماني؟ و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصير كه پرسيد قائـم شمـا اهل بـيـت كيست؟ فرمود: (يا ابابصير! هو الخامس من ولد ابني مـوسـي ذلك, ابـن سـيـده الاماء ...(22)) اي ابابصير! قائم ما پنجمين فرزند پسرم موسي است, پسر بهتريـن كنيزان ... و در روايتي است كه از امام بـاقـر(ع) پـرسـيـدند آيـا مـنظور اميرالمومنين(ع) از جمله (بابي يابن خيره الاماء) حضرت فاطمه است؟ ايشان فرمود: فاطمه خير الحرائر(23) فاطمه بهتريـن زنان آزاده اسـت. يـعني مـراد مـادر حــضرت حــجــت اســت, نرجــس. و نيز در تاريخ ذكر شده است كه امام حسن مجتبـي(ع) پـس از صلح با معاويه در جمع بيعت كنندگانش فرمود: (چه مي دانيد كه من چه كردم! آنچه كردم بهتر است براي شيعيانم از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب مي كند. آيا من امام شمـا نيستم و طاعتم بر شما واجب نيست؟! ... پس خداوند مـتـعال ولادت (قائم) او را مخفي نگاه داشته و او را غايب مي كند. او نهمـيـن فرزند برادرم حـسـيـن و پـسـر سـيـده زنان (سـيـده الامـاء نخ) است)(24).



بر ساحل صفات از نظر دانش روانشناسي انسانها را مي توان از دو طريـق شناخـت.

اول از طريق حسب و نسب و پيشينه خانوادگي آنها و سپس با توجـه به وجود صفات نيك و شايسته و رفتارهاي صحيحي كه از آنان ديـده شده است. در مورد نرجس دانستيـم كـه از نظر خـاندان و تـبـار, بسيار والا و بلندمرتبه است. اكنون به صفات شخـصي آن بـزرگـوار مي پردازيم تا به حقيقت وجودي او آگاهي يابيم. صفات و ويژگيهاي ايـن بـانوي فـرهيـخـتـه را مـي تـوان ايـن گــونه بــرشمــرد:



كيمياي ادب بشر بن سليمان مي گويد هنگام ورود شاهزاده رومي به سامراء, امام علي النقي(ع) به او فرمود: خداوند مهربان عزت و سرفرازي اسـلام و ذلت و فرومايگي مسيحيت را چگونه به تو نمـايـاند و شرافـت و برتري محمـد(ص) و دودمـانش را چـگـونه بـر تـو آشكـار سـاخـت؟ اين شاهزاده مودب با كمال خضوع گفت: اي فرزند رسول خدا! چگونه براي شما چيزي را شرح دهم كه خـود آگـاهتـريـد و بـيـش از مـن مي دانيد؟!(25) ادب يكي از ويژگيهاي والاي انسانهاي كامل است و نمـود و تـجـلي ادب در رفتار و گفتار انسانها مشاهده مي گردد. خداوند در قـرآن كريم كمال ادب را داشته و پيامبر بزرگوارش نيز با جمله زيبـاي (ادبني ربي فاحسن تاءديبي(26)) خود را تاءديب شده الهي معرفي مي كند و انسانهاي برجسته همواره با اين صفت شايسـتـه شناخـتـه مي شوند. حكيمه دختر امام جواد(ع) مي فـرمـايـد: روزي نزد نرجـس رفتم (پس از ازدواج او با امام عـسـگـري(ع). او در حـالي كـه مي خواست كفشهايم را در آورد گفت: اي بانوي بزرگ من اجازه دهيد كفشهايتان را درآورم گفتم: تو بانو و صاحب مـن هسـتـي تـو را نرسد كه خدمت من كني و كفش از پايم درآوري بلكه اين من هسـتـم كـه بـايـد بـه ديـده مـنت خــدمــتــگــزار تــو بــاشم.(27) و اين نهايت ادب پاك بانوي روم به دختـر امـامـت و ولايـت اسـت. در روايت ديگر حكيمه خاتون مي گويد: شب تولد حضرت حجت(ع) به امر امام حسن عسگري(ع), برادرزاده ام, نزد آنها ماندم. پس از آنكـه اثر حمل و بارداري در نرجس نديده و با سخن امام حسـن آرامـش و قرار يافتم نزد نرجس برگشتم. او پـرسـيـد: امـشب در چـه حـالي هستيد بانوي من! گفتم: نه, بلكـه تـو بـانوي مـن هسـتـي و خـاتـون خـاندان مـا مي باشي.(28) نرجس با واژه (بانوي من) ادب و ارادت خويـش بـه خاندان پيامبر اسلام را ابراز مي كند. بر بلنداي بينش و بصيرت بانوان بيدار و بصير همواره در عـرصه انتـخـاب بـهتـريـنها را برمي گزينند و ظاهر فريبنده برخي از مسايل آنها را دچار مـشكـل در گزينش نمي كند. نرجس, بانوي شرافت, در مـحـضر امـام هادي(ع) است و حضرت به او مي فرمايد: (فاني احب ان اءكرمك فانمـا احـب اليـــك عـــشره الاف درهم او بــــشر لك بــــشرف الابــــد.) دوست دارم تو را گرامي دارم و عطايي دهم. كدام براي تو بـهتـر اسـت؟ ده هزار درهم يــا بــشارت بــه عــزت و شرف جــاودانه؟ نرجس شاهزاده رومي است كه در قصر زيبا و باشكوه قيـصر بـه سـر برده است, همواره در ناز و تنعم مادي بوده اسـت امـا بـيـنش و بصيرت وي نسبت به زندگي تا حدي است كه هرگز نعمتـهاي جـاودانه معنوي را با ماديات عـوض نمـي كـند. از ايـن رو در پـاسـخ امـام هادي(ع) مـي گـويـد: بـشارت بـه شرفـي جـاودانه را مـي خــواهم. و امام مي فرمايد: بشارت باد تو را به فرزندي كه سيطره حكومتـش شرق و غرب عالم را فـرا گـيـرد و زمـيـن را پـر از عـدل و داد نمايد.(29) و اين گونه ظرف وجود نرجس قابليت ميزباني حضرت ولي عـصر(ع) را يافته و اين گونه زيبـاتـريـن تـولد آفـريـنش صورت مـي گـيـرد. با اندك تدبر در اوضاع سيـاسـي سـامـرا, در زمـان امـام حـسـن عسگري(ع) درمي يابيم كه نرجس با آگاهي نسبت به زمان خود وبينشي والا خويشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمي دهد و اين گـونه از جان آخرين وصي پيامبر محاظفت مي كـند. اوضاع سـيـاسـي در آن زمان به اندازه اي سخت و خفقان زا بود كه به خاطر مسايل امنيتـي مقدمات زفاف امام حسن عسگري(ع) و نرجس در منزل حكيـمـه خـاتـون برقرار شد مبادا دشمن احتمال ولادت امام زمـان(ع) را داده و در صدد نابود كردن وي برآيد.(30) پس از تولد نيز نرجس با فرزند خويش در شرايطي استثنايي زندگـي كرده و همواره شاهد حضور جاسوسان بني عباس در بيت آل محـمـد(ص) بود. زندگي در چنين شرايطي حقيقتا نياز به يـك پـشتـوانه قـوي معنوي و بصيرتي ژرف دارد. يكي ديگر از مظاهر بينش و بصيرت اين بانوي بصير سخني اسـت كـه در پاسخ بشر بن سليمان ـ كه از اولاد ابوايوب انصاري است و مورد اعتماد حضرت هادي(ع) ـ مي گويد. بشر مي گويـد: ... كـنيـز نامـه امام دهم را از جامه اش بيرون آورد. و مي بوسيد و مي بوييـد و آن را بـر ديـدگـان و گـونه هايـش مـي گـذاشت, بــه او گــفــتــم: عجبا! تو نامه اي را مي بـوسـي كـه نويـسـنده اش را نمـي شناسـي؟! در پاسخ گفت: (ايها العاجز الضعيف المعرفه بمحل اولاد الانبياء اعرني سمعك و فرغ لي قلبـك انا مـليـكـه بـنت يـشوعـا ...(31) اي درمانده كم معرفت به مقام اولاد پيامبران! گوش به من ده و دل سوي من دار. من مليكه دختر يشوعا, پسـر قـيـصر هسـتـم و ...) شناخت و معرفت حقيقي نسبت به اولياء و انبياء الهي و اهل بـيـت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ در گرانبهايي است كه نصيب هر كـس نمي شود. اين شاهزاده رومي و نواده وصي عيسي چنان معرفتـي دارد كه عظمت و مقام والاي امامت را ناديده درك كرده و ولايت اهل بيـت را در دل دارد. و چه زيبا در زيارتنامه اين بانو مي خوانيم كه: (اشهد انك مضيت علي بصيره من امرك(32)).



شهد شكيبايي آنچه از نوشتار مورخين مسلمان و غير مسلمان برميآيد آن است كه اوضاع سياسي و فرهنگي سامراء بسيار مـتـشنج بـوده و زندگـي در چنين اوضاع و احوالي نياز به شكيبايي دارد. با اندك تاءمـل در تاريخ ولادت امام زمان(ع) (255ه$.ق) و شهادت امام دهم كـه سـوم رجب سال 254ه$.ق(33) بود و افزايش فشار خلفاي عباسي بـر بـيـت امام, مي توان تا حدي به مشكلات زندگـي در سـامـراء در آن زمـان آگاهي يافت. بنا بر روايات متعدد ازدواج امام حسن عسگـري(ع) و نرجس در زمان حيات امام هادي(ع) بوده و تولد امام زمـان(ع) در زمان امامت پدر بزرگوارشان امـام عـسـگـري(ع) بـود. از ايـن رو مي توان تخمين زد كه حداقل يك سال و يك ماه پس از ازدواج نرجـس فرزند بزرگوارش به دنيا آمده و در اين مدت نهايت فشار دستگـاه حكومتي بر خانواده امام وارد مي شده است تا از ظهور آخريـن وصي پيامبر جلوگيري شود. در اين مدت كوتاه كه از زندگي مشترك نرجس با امام(ع) مـي گـذشت مدت زيادي را امام عسگري در زندان بوده و مسووليت سنگين تربيت و حفظ فرزند از گزند دشمنان به دست بانوي شكيبايي, نرجس, بود. مورخان مي نويسند: (آنچه مسلم است از سال 255 تا 256 در زمان مـهتـدي (خـليـفـه عباسي در آن زمان) امام عسگـري(ع) مـدتـي را در زندان بـه سـر بردند و محل زنداني ايشان جوسـق بـود ... بـار ديـگـر در سـال 259ه. ق قبل از ماه ذيالحجه امـام(ع) را زنداني كـردند.(34)) با توجه به اينكه امام عسگري(ع) در هشتم ربيع الاول 260ه. ق بـه شهادت رسيد و اين در حالي است كه چهار مـاه از آخـريـن زنداني ايشان مي گذرد, به نظر مي رسـد مـدت زيـادي را پـس از ازدواج در زندان به سر مي بردند و صبر و شكيبايي نرجس در اين مدت با توجه به مسايل سياسي فراواني كه در سامراء بود قابل تحسـيـن و نيـز بررسي مي باشد. امام عسگري حتي در خارج از زندان نيز آزادي نداشته و در واقـع سامراء به تمامي براي ايشان زندان بود و اختناق به حدي بود كه ايشان توقيعي بـراي شيـعيـان فـرسـتـادند بـا ايـن تـاءكـيـد: (الا يسلمن علي احد و لا يـشر الي بـيـده و لا يـومـي فـانكـم لا تاءمنون علي انفسكم)(35) كسي بر من سلام نكند, كسي از شما به من اشاره نكند شما بر خود ايمن نيستيد. بانوي صبر براي رضاي خدا شكيبايي كـرد و امـروز زائـران او در مقابل مرقد شريفش مي خوانند كه: ... و اجتهدت في مرضات الله و صبرت فـي ذات الله و حـفـظت سـر الله. بر محور ولايت در جريان هجرت ولايت مدارانه نرجس نكات جالب و ظريفي وجـود دارد كه براي جوانان امروز ما مفيد و موثر است. بنا بـر روايـتـهاي ذكر شده در كتب تاريخي, هجرت نرجس, در پي ديدن سـه رويـا صورت گرفت. به نظر مي رسد ضروري باشد كه با ذكر مـقـدمـه اي در مـورد خواب و رويا بحث را پي گيريم. بنا به فرموده انديشمندان خواب حجت نيست و نمي تـوان زندگـي را بر مبناي خواب اداره كرد. بسياري از خوابها نتيجه خطورات ذهني و يـا بـرخـوردهاي انسـان در طول روز اسـت و در واقـع عـبــور نمايش گونه وقايع روز در شب است. گفتني است كه خوابهايي كه پيامد برخوردهاي روز افـراد اسـت از سنخ همين مواردي است كه قابل اعتنا و تعبير نيسـتـند ولي همـه خوابها چنين نيست. روياي صادقه حقيقتي است كه در جاي خود بايد مورد توجه قرار گيرد و ريشه اي قرآني دارد. آيت الله جوادي آملي در اين زمينه مباحث زنده و زيبايي را بيان كرده است. به بيان ايشان اگر كسي اهل (رويت) بـاشد و نه اهل (نظر) آن گاه كه خواب پيامبر و يا امام را مي بيـند در واقـع خود پيامبر را ديده اسـت و اگـر اهل تـقـوا و اهل رويـت بـاشد ميزاني براي او هست كه اشخاصي را كه در خواب مي بيـند بـشناسـد زيرا خداوند فرمود (من يـتـق الله يـجـعل له مـخـرجـا(36)). يعني انسانهاي وارسته و باتقوا خوابهاي مناسب و روياهاي صادقه مي بينند و اين گونه خوابها بهترين راهنما هستند براي انتـخـاب بهترين راهها. در جاي ديگر ايشان مي گويد: خداوند سبحان در هنگـام خـواب, روح انسانهاي پاك را توفي مـي كـند و آنها نزد مـعلم اول يـعني ذات اقدس الله مي روند و چون او از آينده و (علم ما يكـون) آگـاه است و علم او عين ذات اوست به اين ارواح نيـز از عـلوم آيـنده تعليم مي دهد لذا پس از بيدار شدن آنان نيـز نسـبـت بـه آيـنده آگاهيهايي را مي يابند.(37) لذا همه خوابها پژواك اعمال بيداري نيستند و برخي از آنها بـه سان پيامآوراني هستند كه انسان را براي رسيدن به كمـال مـطلوب ياري مي رسانند و هدايت گر اويند. خوابهاي بانوي نور و نيايش, نرجس خاتون, به يـقـيـن از جـمـله خوابهايي است كه قابل اعتبار و اعتنا است و بـراي آشنايـي بـا اين بانو بايد به خوابها و روياهاي صادقـه و صالحـه ايـشان هم توجه داشت. در روايت بشر بن سليمان آمده است كه نرجس, پاك بانوي انتظار, پس از نقل جريان مراسم ازدواج خود با پسـرعـمـويـش و واژگـون شدن صليبها و افتادن آنها بر روي زمين و شكسته شدن پايه هاي تخت در حين مراسم عقد مي گويد: (پس از اينكه مردم پـراكـنده شده و جـدم بـا حـالت اندوه بـه حرمسرا رفت من نيز خوابيدم. شب هنگام در خواب ديدم مثل اينكـه حضرت عيسي و شمعون (جد مادريام) وصي او و گروهي از حواريون در قصر جدم قيصر اجتماع كرده اند و به جاي تخت, منبري نوراني قرار داشت. چيزي نگذشت كه محمد(ص), پيغمبر خاتم و داماد و وصي او و جمعي از فرزندانش وارد قصر شدند. حضرت عيسي(ع) به اسـتـقـبـال شتافت و با محمد(ص) مصافحه كرد. پيـامـبـر اسـلام فـرمـود: يـا روح الله! من به خواستگاري دختر وصي شمـا شمـعون بـراي فـرزندم آمده ام و اشاره به امام حسن عسگري(ع) كرد و حضرت عيسـي نگـاهي به شمعون كرده و گفت: شرافـت بـه تـو روي آورده بـا ايـن وصلت موافقت كن و او هم موافقت كرد. سپس پيامبر بر مـنبـر رفـتـه و خطبه عقد مرا براي فرزندش انشاء كرد. پس از آن خواب مريـض شده و از خوراك باز ماندم و ...(38)) اين خواب اولين گامي بود كه نرجس با اراده الهي در وادي ولايـت نهاد. به يقين او از وجود شخص و شخصيت پيامبر آگـاهي داشتـه و دين اسلام را مي شناخته است و با تـوجـه بـه جـنگـهايـي كـه بـا مسلمانان داشتند اطلاعاتي در مورد دين اسلام داشتـه اسـت


پاورقي

1ـ علامه مجلسي(ره), بحارالانوار, ج53, ص9. 2ـ احمد عزيزي, كفشهاي مكاشفه.

3ـ با استفاده از زحمات خالصانه بـرادران در دارالحـديـث همـه احاديث و مسانيد و طرق آنها بررسي شد. 4ـ كمال الدين, ج2, ص423 ـ 432. 5ـ مـيـرمــحــمــد صادق خــاتــونآبــادي, كــشف الحــق, ص34.

6ـ احـمــد ســيــاح, فــرهنگ جــامــع نويــن, ج1 و 2, ص814. 7ـ همان. 8ـ طريحي, مجمع البحرين, ص622. 9ـ فرهنگ جامع نوين, ص272. 10ـ راغــب اصفــهاني, مــفــردات الالفـــاظ القـــرآن, ص159. 11ـ حـاج مـيـرزا حـسـيـن طبــري نوري, نجــم الثــاقــب, ص18. 12ـ حضيني, الهدايه الكبري, ص248 و 357.

13ـ نهلا غروي ناييني, محدثات شيعه, ص284. 14ـ شيــخ حــر عــامــلي, اثــبــات الهداه, ج7, ص137, ح670.

15ـ كارل گريمبرگ, تاريخ بزرگ جهان, ترجـمـه سـيـدضيـاءالديـن دهشيري, ج3, ص129.

16ـ كمال الدين, ج2, ص416. 17ـ بحارالانوار, ج53, ص9. 18ـ ر.ك, بحارالانوار, ج38 و 53. 19ـ تاريخ بزرگ جهان, ج3, ص293. 20ـ كمال الدين, ج2, ص130. 21ـ لطف الله صافـي گـلپـايــگــاني, مــنتــخــب لاثــر, ص238.

22ـ كمال الدين, ص240. 23ـ مــنتــخــب الاثــر, ص240, بــه نقــل از بــحـــارالانوار. 24ـ همان, ص206.

25ـ علامه سيدمحسن امين, بر ستـيـغ آرمـانها (تـرجـمـه اعـيـان الشيعه), ص35. 26ـ راوندي, نوادر راوندي, ج5, ص392. 27ـ بر ستيغ آرمان ها, ص39 و 40. 28ـ همان. 29ـ سـيـد جـمـال الديـن حـجــازي, آخــريــن ســفــيــر, ص28. 30ـ بحارالانوار (ترجمه), ج13, ص203. 31ـ بحارالانوار, ج51, ص7.

32ـ شيخ عباس قمي, مفاتيح الجنان, ص854. 33ـ بحارالانوار, ج50, ص114. 34ـ رسول جعفريان, حيـات فـكـري و سياسي امامان شيعه, ج2, ص187. 35ـ همان, ص183. 36ـ درس تــفــســيــر, ســوره اعــراف, آيــه 188, 78/11/18. 37ـ تفسير موضوعي ذيل آيه (الله يتوفي الانفـس حـيـن مـنامـها ...). 38ـ بحارالانوار, ج13, ص203 و 204. برگرفته شده از مجله پيام زن ش 104