ب - وضعيت سياسي
1 - انتقال عسكريين عليهماالسلام از مدينه به سامرا وكنترل شديد آنان
سياست ((عباسيان ))در اين دوره در برابر عسكريين عليهماالسلام همان سياستى بود كه ((ماءمون ))در برابر امام رضا و امام جواد عليهماالسلام به كار برد، و به صورت يك سنت شوم ، ((متوكل ))در برابر امام هادى عليه السلام اعمال كرد و آن عبارت بود از: نزديك ساختن امام عليه السلام به دربار و محدود كردن ايشان در حاشيه حكومت ، تا بتوانند كاملا مراقب امام باشند و بر تمام كارهاى او اطلاع داشته و بين آن حضرت و شيعيان جدايى و فاصله بيندازند. همين سياست در مورد امام عسكرى عليه السلام هم اجرا شد. از اين رو، آن حضرت مانند پدر گراميش در ((سامرا))تحت نظر بود و مجبور بود هر هفته ، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه خود را در كاخ خليقه معرفى كند .
علت احضار امام هادى عليه السلام به ((سامرا))گزارش هايى بود كه در مورد فعليت هاى امام عليه السلام در ((مدينه )) ، و توجه و علاقه مردم به آن حضرت به ((متوكل ))مى رسيد. امام را به اجبار از ((مدينه ))به سامرا آورده و در آنجا تحت مراقبت و كنترل شديد قرار دادند و با اندك سعايتى به بهانه اين كه آن حضرت در خانه اش پول و سلاح مخفى كرده است نيمه شب به خانه اش هجوم برده و آنجا را بازرسى مى كردند .
پس از امام هادى عليه السلام ، امام حسن عسكرى عليه السلام در سن 22 سالگى عهده دار امامت شد و تا هنگام شهادتش در 28 سالگى در ((سامرا))زير نظر ماءموران خليفه به سر مى برد.
2 - شيوه هاى مبارزات سياسى عسكريين عليهماالسلام
مبارزات سياسى عسكريين عليهماالسلام همچون مبارزات فكرى و عقيدتى آنان ، شيوه ها و ابعاد مختلف و متعددى دارد؛ از سياست تقيه گرفته ، تا نفوذ دادن برخى از شيعيان در كارهاى حكومت ،و از حفظ و نگهدارى شيعيان و رسيدگى به وضعيت آنان ، تا تاءييد و حمايت برخى از گروه هاى انقلابى و مهم تر از همه تقويت و گسترش سازمان مخفى وكلا است . سازمانى كه در دوره امام صادق عليه السلام پى ريزى شد و در دوره عسكريين عليهماالسلام با شتاب بيشترى رو به توسعه و گسترش گذاشت . درباره اين سازمان و عوامل گسترش آن در عصر و اهميت ، ويژگى ها و سير تاريخى آن ، در فصل بعدى به طور مفصل گفت و گو خواهيم كرد. در اينجا تنها به عنوان طرح بحث و نه بيشتر، اشاره اى گذرا خواهيم داشت به سياست ((تقيه ))و اهميت آن به عنوان كليد فهم تاريخ امامان شيعه عليهم السلام .
در مورد ((تقيه ))به طور خلاصه بايد گفت : در حقيقت يك شكل پيچيده از مبارزه است ؛ تقيه بيكارى نيست كه پنهانكارى است و در تمامى شكل هايش يك نوع جهاد و دفاع و زمينه سازى است . التقية من دينى و دين آبائى و لا ايمان لمن لا تقية له )) ؛ ((تسعة اعشار الدين فى التقية و لا دين لمن لا تقية له ))((المؤ من علوى ، المومن مجاهد، اما فى دولة الباطل بالتقية و فى دولة الحق بالسيف )) .
((تقيه ))رمز حيات و بقاى شيعه در طول تاريخ در برابر همه طاغوت ها و قدرت هاى استكبارى است . تاريخ تقيه امامان شيعه كليد فهم تاريخ تشيع است و بدون آن حركت ائمه شيعه عليهم السلام قابل تحليل نيست ، و هزار اتهام بى سياستى ، سادگى ، ضعف ، ترس و دنياطلبى در كمين قضاوت ما است . ما به ناچار از اين همه مى گذريم و با سه سخن از امام على عليه السلام و امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام در باب اهميت ((تقيه )) ، اين فراز را به پايان مى بريم و تحقيق بيشتر در مورد ((مفهوم )) ، ((ضرورت )) ، ((اهداف )) ، ((ابعاد)) ، ((نقش ))و ((فقه تقيه ))و از همه مهم تر ((تاريخ تقيه امامان شيعه ))را به عنوان كليد فهم و تحليل تاريخ تشيع به عهده خود شما مى گذاريم .
على عليه السلام در خطبه ((شقشقيه ))مى فرمايد: ((ابوبكر خلافت را همچون پيراهنى پوشيد و بر خود پيچيد، با اين كه مى دانست جايگاه من از خلافت همچون محور از آسيا است . حكومت بدون من نمى چرخد؛ چون سيلاب دانش از دل من سرازير مى شود، و هيچ پروازكننده اى در فضاى علم و دانش به اوج رفعت من نمى رسد.
من كنار كشيدم و دامان جمع كردم و در اين انديشه رفتم كه با دست بريده بجنگم يا بر اين گمراهى كور صبر كنم . اين گمراهى كه بزرگ را مى شكند و كودك را پير مى سازد، مؤ من را در رنج مى كوبد تا به ديدار پروردگار خويش برسد.
ديدم صبر بر اين همه سزاوارتر و معقول تر است . پس صبر كردم با چشم تر، و گلوى درد. مى ديدم كه ميراث من به غارت مى رفت.))
و اين همان تقيه على عليه السلام است . بايد در هنگام تنهايى و با دست بريده ، صبر كند تا اين نسلى را بسازد و زمينه هايى را فراهم كند، كه ساخت و فراهم كرد.
از دل ((ابوبكر))و ((سعد بن عباده )) ، سرداران خودش را بيرون كشيد، و همو كه از روى دست هاى پر قدرت رسول صلى اللّه عليه و آله كنارش گذاشتند، پس از 25 سال سر برافراشت و با تمام نقشه ها و برنامه ريزى هاى دقيق و حساب شده به رهبرى پرداخت و همين قلب زنده او است كه امروز در سينه هاى ما مى طپد.
امام هادى عليه السلام نيز به داود صرمى مى فرمايد:
قال لى : يا داود لو قلت ان تارك التقية كتارك الصلوة لكنت صادقا.
اى داود! اگر مى گفتم كه چشم پوش از تقيه همچون تارك الصلوة است در اين گفته صادق بودم .
در اين روايت ، ((ترك تقيه ))تا حد ((ترك نماز))و وجوب تقيه به پايه وجوب و اهميت نماز رسيده است .
امام عسكرى عليه السلام به يكى از شيعيان خود كه دوستش را به ((تقيه ))راهنمايى كرده بود فرمود: ((تو مصداق سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله هستى كه فرمود: كسى كه ديگرى را به كار خيرى راهنمايى كند گويا آن را انجام داده )) ، آنگاه امام فرمود:
خداوند به خاطر تقيه دوستت به تعداد همه عاملين و تاركين تقيه ، از شيعيان و دوستان و محبين ما، براى او اجر و ثواب قرار داد، به طورى كه كمترين آن ثواب ها مى تواند باعث بخشش گناهان يكصد ساله شود و همه آنچه از اجر و پاداش براى دوست تو هست براى تو هم به خاطر راهنمائى ات هست .)) .
واضح است كه اين همه پاداش به خاطر آثار فراوان تقيه است . شدت تقيه در دوره آن حضرت تا آنجا بود كه در بعضى از اوقات به شيعيان خود پيام مى فرستاد كه براى حفظ جانتان به من سلام نكنيد و با دست اشاره ننمائيد. و به يكى از شيعيان خود صريحا فرمود: اگر تقيه نمى كردى كشته مى شدى ، با تقيه و پنهانكارى و يا مرگ و كشته شدن .