فصل 4 : وضعيت فكري ، سياسي و اجنماعي شيعه در آستانه غيبت صغري
در اين فصل ، مرورى خواهيم داشت به وضعيت فكرى و سياسى - اجتماعى شيعه در آستانه عصر غيبت ، به عنوان يكى از مهم ترين و اصيل ترين گروه هاى اسلامى و قوى ترين احزاب مخالف خلفا و حكومت .
در اين دوره ، شيعه به لحاظ ((فكرى ))از شاگردانى مبرز برخوردار است ، شاگردان و اصحابى كه به وسيله ائمه عليه السلام پرورش يافته و اصول به آنها القا شده و در كتاب هاى ((چهار صدگانه ))(اصول اربعماة ) نگارش و تدوين يافته است ، مبانى اعتقادى و فقهى شيعه توسط ائمه عليه السلام تبيين و با سفارش و اصرار همانان در كتاب ها جمع آورى و تدوين گشته است .
به لحاظ ((سياسى ))وضع ، خيلى حساس و بحرانى است . امامان شيعه در محاصره قرار مى گيرند و على رغم ((تقيه ))شديد، براى كنترل بيشتر از ((مدينه ))به ((سامرا))آورده مى شوند. دسترسى شيعيان به امام ، بسيار سخت و خطرآفرين است . در اين مرحله كه مبارزه بسيار حساس و پيچيده شده ، طرح مبارزاتى شيعه در سازمان مخفى وكالت ، سازمانى تشكيلاتى و بسيار پيچيده است كه جز مطالعه دقيق ، و بررسى و غور در زواياى پنهان آن نمى توان به عمق و پيچيدگى و نقش ارزنده آن در اين مرحله حساس پى برد.
امام عليه السلام در اين مرحله با تماس هاى حساب شده و پنهانى ، بسط و توسعه اين سازمان و در نتيجه حفظ و تقويت و گسترش شيعه مى پردازد.
تاءييد و حمايت برخى از قيام هاى علويان براى ايجاد ضعف در پايه هاى حكومت عباسى و يا كم كردن ظلم و بيداد آنان ، از ديگر اقدامات ائمه شيعه عليهم السلام در اين مرحله تاريخ ساز از مبارزات است .
به لحاظ ((اجتماعى ))توده شيعه تحت فشار و ظلم شديد خلفا است ؛ اموال آنان مصادره و جان آنان در معرض خطر است . آنها را از پست ها و سمت هاى مهم ، اخراج و تا آنجا كه ممكن باشد در تنگنا و فشار قرار مى دهند. تعدادى از آنان با سياست ((تقيه ))در ((دربار))و پست هاى حساس ، نفوذ كرده تا در مواقع ضرورى بتوانند اقدامات مفيدى انجام دهند.
رهبرى شيعه در اين دوره گر چه محصور است ، ولى همچون ديگر ائمه عليهم السلام از نفوذ فوق العاده اى در ميان همه اقشار مردم برخوردار است .
((كلينى ))از مردى از ((بنى حنيفه ))از اهالى ((بست ))و ((سيستان ))نقل مى كند كه او گفت : در آغاز خلافت ((معتصم ))در سالى كه ابوجعفر امام جواد عليه السلام به حج رفته بودند، من به او همراه بودم . روزى كه با هم بر سر سفره نشسته بوديم و جمعى از درباريان نيز حاضر بودند، به وى گفتم : فدايت شوم ! حاكم ما مردى است كه دوستدار شما اهل بيت است و در ديوان او براى من مالياتى مقرر شده است ، اگر صلاح بدانيد براى او نامه بنويسيد و سفارش كنيد به من نيكى كند.
ابوجعفر فرمود: من او را نمى شناسم .
من عرض كردم : فدايت گردم ، همان طورى كه گفتم ، او از دوستداران شما اهل بيت مى باشد و نامه شما براى او به نفع من خواهد بود. پس كاغذ گرفت و نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم ، اما بعد، رساننده اين نامه ، مذهب و مرامى جميل از تو ياد كرد، همانا آن عملى براى تو (مفيد) است كه در نيكى انجام دهى ، به برادرانت نيكى كن و بدان كه خداى - عزوجل - حتى از سنگينى يك ذره و يك خردل از تو سؤ ال مى كند.
آن مرد گفت : چون وارد ((سيستان ))شدم ، قبلا خبر به حاكم ، حسين بن عبدالله نيشابورى رسيده بود، دو فرسخ به شهر مانده به پيشواز من آمد و من نامه را به او دادم ، نامه را بوسيد و بر چشمانش گذاشت و به من گفت : خواسته ات چيست ؟
گفتم : در ديوان تو بر من مالياتى مقرر شده است .
دستور داد، آن ماليات را از من بردارند و گفت : تا زمانى كه من حاكم هستم مالياتى پرداخت نكن ، آنگاه از افراد خانواده ام پرسيد، تعداد آنها را به او گفتم ، دستور داد مقدارى بيش از هزينه زندگى مان براى من و آنان مقرر گرديد؛ پس مادام كه او زنده بود مالياتى نپرداختم و تا زمان مرگش مقررى ما قطع نكرد