1 - شيعه قبل از غيبت كبري (از قرن 1 تا 4 ه -)
((شيعه اماميه به كسانى گفته مى شود كه ، خلافت و جانشينى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مرجعيت علمى و دينى را حق خالص و منحصر به فرد على عليه السلام مى دانسته و مراجعه علمى و معنوى را تنها به او و 11 فرزندش روا مى دانند.
على عليه السلام و ياران او پس از اعتراض ، به منظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروى كافى ، دست به قيام خونين نزدند، ولى تسليم عقيده اكثريت نشدند.
اعتقاد شيعه بر آن بود كه آنچه براى جامعه در درجه اول اهميت دارد روشن شدن تعاليم اصيل اسلام ، و در درجه دوم جريان كامل آن تعاليم در جامعه مى باشد. و فقط يك رهبر معصوم ، توانائى تحقق اين دو هدف را دارد. در غير اين صورت ((حكومت ))به يك ((سلطنت استبدادى )) تبديل گشته و معارف پاك دينى دستخوش تحريف مى گردد.
تاريخ اسلام صحت اين اعتقاد را به اثبات رساند، و شيعه نيز در عقيده خود استوارتر گشت ، هرچند كه براى پيشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علنى نمى كردند، بلكه دوش به دوش اكثريت ، به جهاد مى رفتند و در امور عامه دخالت مى كردند.
در اواخر سال (35 ه -) و پس از 25 سال انحرفات پى در پى ، حكومت انقلابى على عليه السلام درگير مبارزه با مخالفان مصلحت پرست و منحرف شد و پس از 4 سال و 5 ماه ، اميرمومنان على عليه السلام به دست ((خوارج ))به شهادت رسيد و ((معاويه ))با دسيسه هاى گوناگون بر خلافت چيره گشت و آن را به سلطنتى موروثى تبديل نمود و سخت ترين روزگار براى شيعه در زمان حكومت بيست ساله اش فراهم نمود.
شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام و ياران صديق على عليه السلام ، تراژدى فجيع كربلا، بيدادگرى و بى بندوبارى بنى اميه ، در برابر مظلوميت و طهارت اهل بيت عصمت عليه السلام ، شيعه را روز به روز در عقيده استوارتر مى ساخت . شهادت اباعبدالله الحسين عليه السلام در توسعه يافتن ((تشيع ))به ويژه در مناطق دور از مركز حكومت بنى اميه ، چون ((عراق )) ، ((يمن ))و ((ايران ))كمك به سزائى كرد.
لذا در پايان قرن اول ، حكومت بنى اميه رو به ضعف گراييده و شيعه از اطراف كشور اسلامى چون سيل به دور امام باقر عليه السلام گرد آمده و معارف اسلامى را از خرمن او چيد. شهر ((قم ))بنيان نهاده و شيعه نشين شد، ولى شيعه در حال تقيه بود. بر اثر فشارهاى حكومت بنى اميه ، سادات علوى قيامهاى مكرر داشته ، هرچند كه با شكست روبه رو شده و جان هاى خود را در اين راه مقدس گذاشتند.
خونخواهى شهداى اهل بيت عليهم السلام و تبليغات عميق شيعه ، عاملى بود كه به وسيله آن ((بنى عباس ))خلافت را ربودند و در آغاز، چند روزى روى خوش نشان دادند و ((بنى اميه ))را قتل عام كردند، ولى ديرى نگذشت كه شيوه ظالمانه ((بنى اميه ))را در پيش گرفتند و در بيدادگرى و بى بندو بارى از آنان نيز گذشتند. لذا وضع شيعه با آمدن ((بنى عباس )) كوچكترين تغييرى پيدا نكرد.
به دليل روى آوردن مردم به علوم عقلى ، و آزادى دادن ((مامون )) عباسى معتزلى مذهب (195 - 218)، علماى شيعه نفس تازه اى كشيده و از تبليغ مذهب خود دريغ نكردند.
واگذارى ولايتعهدى به امام هشتم ، ((علويان ))را تا حدودى از تعرض دستنشاندگان دولت به آنان مصون نمود، ولى ((متوكل ))عباسى دم برنده شمشير را به سوى شيعه برگرداند و حتى مزار حسين بن على عليه السلام از دست او در امان نماند.