بازگشت

پرتوي از سيره و سيماي امام مهدي


حضرت مهدي(عليه السلام) در نيمه شعبان سال 255 هجري در شهر سامرّا متولّد گرديد.

نام مشهور مادر آن حضرت، نرجس [نرگس] است.

پنج سال از زندگاني او در حيات پدر بزرگوارش امام حسن عسكري گذشت.

در آن مدّت، فعّاليّت مهمّ و اساسي امام عسكري بر دو امر مهمّ متمركز بود:1ـ احتياط كامل از دستگاه حاكم،2ـ آشنا كردن او با ياران نزديك خود.

امام مهدي(عليه السلام) پس از پدر، مسئوليت امامت را در سال 260 هجري در پنج سالگي به عهده گرفت.

خردسالي امام پديده اي شگفت آور نيست، همان طور كه حضرت يحيي در كودكي صاحب حكم نبوّت شد، چنان كه خداوند در سوره مريم، آيه 12 ميفرمايد: «يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»اي يحيي! كتاب آسماني را با نيرو بگير. و اين گونه او را در كودكي حكم نبوّت داديم.

امام حسن عسكري(عليه السلام) چند روز پيش از وفات، به دوستان خود، در مجلسي كه چهل تن از ياران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمّد بن عثمان و معاوية بن حكيم و محمّد بن ايّوب بودند، چنين فرمود:

«او بعد از من صاحب و خليفه شماست، او قائمي است، كه گردن ها منتظرانه، به سوي او كشيده ميشود.

هنگامي كه زمين از ستم و ناروا پر شد، خروج ميكند، و زمين را از قسط و عدل سرشار ميسازد.»

غيبت صغري از سال 260 هجري تا سال 329 هجري به طول انجاميد.

امام مهدي(عليه السلام) با بعضي از ياران نزديك خود به طور مستقيم تماس ميگرفت و به آنان توصيه ميفرمود كه مشاهدات خود را در ميان مردم تبليغ كنند و سفارش ميكرد كه مكان و ساير خصوصيّاتي را كه راه وصول به سوي او را براي مقامات دولتي آسان ميساخت، پنهان دارند.

آن حضرت به مسائل گوناگون مردم از طريق وكيلان و سفيران خود، كه مورد اعتماد او بودند، پاسخ ميداد فقط با كساني كه اخلاصشان محرز و مورد اطمينان كامل بودند و راز را افشا نميكردند تماس ميگرفت.

تلاش هاي پيگير معتمد، خليفه عبّاسي و پس از او معتضد، براي دستگيري حضرت مهدي(عليه السلام) بينتيجه ماند.

مأموران براي چندمين بار در سامرّا خانه امام حسن عسكري را محاصره كردند، همه جاي خانه را بازرسي نمودند، وقتي وارد خانه شدند از سرداب، بانگ تلاوت قرآن به گوش رسيد. بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره كردند تا كسي نه در آنجا به درون رود و نه از آنجا بيرون آيد. فرمانده سربازان بر در ايستاد تا همه سربازان به او پيوستند. امام(عليه السلام) از در سرداب بيرون آمد و از مقابلشان گذشت، وقتي از چشم ناپديد شد، فرمانده گفت: پايين برويد. گفتند آيا او نبود كه از برابر تو گذشت؟ جواب داد: من كسي را نديدم.

پس چرا او را رها كرديد؟ گفتند ما پنداشتيم كه تو او را ديده اي.

اموال و حقوق شرعياي كه از طرف شيعيان به امام(عليه السلام) ميرسيد، توسّط نمايندگان و وكيلان توزيع ميشد و به مصرف واقعي خود ميرسيد.

قسمتي از اموال به طور مستقيم به دست امام(عليه السلام)ميرسيد و قسمتي را نايب، بر وفق قواعد و احكام اسلامي در صرفِ حقوق، مصرف ميكرد.

وظايف نوّاب آن حضرت، علاوه بر رسيدگي به امور مالي، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام و رساندن پاسخ امام به مردم بود.



نوّاب چهارگانه

نوّاب چهارگانه كساني بودند كه در غيبت صغري از طرف امام(عليه السلام)داراي وكالت خاصّه بودند.

آنان به ترتيب و بنا به تسلسل تاريخي عبارت بودند از:1ـ عثمان بن سعيد العمري، مدّت نيابت پنج سال،2ـ محمّد بن عثمان العمري، مدت نيابت حدود چهل سال،3ـ حسين بن روح نوبختي، مدّت نيابت حدود بيست و يك سال،4ـ و علي بن محمّد سمري، مدّت نيابت سه سال.

و با پايان زندگي اين چهار نفر، دوران غيبت صغري در سال 329 هجري به پايان رسيد و سپس دوران غيبت كبري آغاز گرديد.

تحرّكات و تلاش هاي آنان - بدون اين كه مأمورين را به خود جلب كنند - بسيار سرّي بود.

از جمله كوشش هاي آنها حلّ مشكلات علمي و شركت در بحث ها و مناظرات عقيدتي بود كه براي راهنمايي پايگاههاي مردمي يا براي پاسخگويي به شبهه ها و دفاع از اسلام انجام ميشد.

نيابت و نمايندگي خاصّ از طرف امام مهدي(عليه السلام) 69 سال و شش ماه و پانزده روز ادامه داشت و اين مدّت، غيبت صغري نام دارد.

غيبت صغري در سال 329 پايان يافت.

در آن وقت، عمر امام مهدي(عليه السلام)74 سال بود.

آن گاه غيبت كبري آغاز گرديد تا خداوند حكيم در زمان و شرايط مساعد به آن حضرت اجازه ظهور دهد تا زمين را پر از عدل و داد كند و حكومت واحد جهاني را تشكيل دهد و آرزوي بشريّت را، كه همان تحقّق مدينه فاضله است، محقّق گرداند.

به اميد آن روز.



مهدي از ديدگاه علماي اهل سنّت

اعتقاد به مهدويت، اختصاص به شيعه ندارد، بلكه بر اساس روايات فراواني كه از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)ي رسيده، علماي اهل سنّت نيز اين موضوع را قبول دارند.

ولي معمولا آنان، تولّد حضرت مهدي را انكار ميكنند و ميگويند: شخصيّتي كه پيامبر اكرم از قيام او خبر داده، هنوز متولّد نشده است و در آينده تولّد خواهد يافت.

شبراوي شافعي در «الاتّحاف» گويد:«شيعه عقيده دارد مهدي موعود ـ كه احاديث صحيحه درباره او وارد شده ـ همان پسر حسن عسكري است و در آخر الزّمان ظهور خواهد كرد، ولي صحيح آن است كه او هنوز متولّد نشده و در آينده متولّد ميشود و او از اشراف اهل بيت كريم است.»ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، ذيل خطبه 16 ميگويد: «اكثر محدّثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه(عليها السلام) است و اصحاب ما معتزله آن را انكار ندارند و در كتب خود به نام او تصريح كرده اند و شيوخ ما به او اعتراف نموده اند. منتها او به عقيده ما هنوز متولّد نشده و بعداً متولّد خواهد گرديد.»با اين حال، تعدادي از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولّد آن حضرت را ذكر كرده و آن را يك واقعيت دانسته اند ، از جمله:

1 ـ عزّالدّين ابن اثير (متوفّاي 630) در حوادث سال 260 هجري مينويسد:«ابو محمّد عسكري (امام حسن عسكري) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات يافت و او پدر محمّد است كه شيعه او را «منتَظَر» نامند.»

2 ـ عماد الدّين ابوالفداء اسماعيل بن نورالدّين شافعي (متوفّاي 732) گويد:«علي هادي (امام دهم) در سال 254 هجري در سامرّا وفات يافت. او پدر حسن عسكري است و حسن عسكري يازدهمين امام از ائمّه دوازده گانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحب سرداب است و در سال 255 متولّد شده است.»

3 ـ ابن حجر هيتمي مكّي شافعي (متوفّاي 974) در «الصّواق المحرقه» مينويسد: «حسن عسكري در سامرّا وفات يافت، عمرش 28 سال بود و به قولي او را مسموم كردند و از خود فرزندي جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقي نگذاشت، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليكن خدا در آن كمي سنّ، به وي حكمتِ امامت را عطا كرده بود و «قائم منتظَر» ناميده ميشود.»

4 ـ نورالدّين علي بن محمّد بن صبّاغ مالكي (متوفّاي 855) گويد:«مدّت امامت امام حسن عسكري دو سال بود. او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقي گذاشت كه براي حكومتِ حقّ، انتظارش كشيده ميشود. پدرش او را مخفي نگهداشته و پنهانش كرده بود و آن به علّت سختي كار و خوف از سلطان وقت بود.»

5 ـ ابوالعبّاس احمدبن يوسف دمشقي قرماني (متوفّاي 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» مينويسد:«فصل يازدهم كتاب در بيان حال خلف صالح امام ابي القاسم محمّد فرزند حسن عسكري است كه عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليكن خدا به وي حكمت عطا فرمود، چنان كه به يحيي(عليه السلام) داده شد، او متوسّط القامه، زيباموي، زيبابيني و گشاده پيشاني بود.»معلوم ميشود كه تولّد حضرت مهدي براي اين نويسنده و مورّخ سنّي به قدري واضح و يقيني بوده كه حتّي به بيانِ قيافه و شمائل آن حضرت نيز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» ياد كرده است.

6 ـ حافظ ابوعبدالله محمّد بن يوسف كنجي شافعي (متوفّاي 658) در «كفاية الطّالب» مينويسد:«امام عسكري روز جمعه هشتم ربيع الاوّل در سال 260 در سامرّا از دنيا رفت و در خانه اي كه پدرش در آن دفن شده بود، دفن گرديد، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.

كتاب كفاية الطّالب را در اينجا تمام كرده و حالات او را در كتابي مخصوص مينگاريم.»ناگفته نماند كه كتاب ويژه اين عالمِ سنّي درباره حضرت مهدي(عليه السلام)، البيان في اخبار صاحب الزّمان نام دارد.

7 ـ خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفي در كتاب «فضل الخطاب» مينويسد:«ابو محمّد حسن عسكري بعد از خودش جز فرزندي به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر كه مرسوم به قائم و حجّت و مهدي و صاحب الزّمان است بر جاي نگذاشت. شب ميلاد او نيمه شعبان سال 255 هجري و مادرش امّ ولد بوده كه نرجس ناميده شده است.»

8 ـ ابن طلحه كمال الدّين شافعي (متوفّاي 654) در كتاب ارزشمندش به نام «مطالب السَّئُول في مناقب آلالرّسول» مينويسد:«امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسكري همين بس كه بزرگترين منقبب و مزيّتي كه خدا به او داده آن است كه مهدي موعود از صلب اوست... مادرش كنِيري است به نام صيقل و نام خودش محمّد، كنيه اش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولي «منتظَر» است.»

9 ـ شمس الدّين ابوالمظفّر سبط بن جوزي حنفي (متوفّاي 654) در كتاب معروفش «تذكرةالخواصّ» مينويسد:«محمّد بن حسن بن علي بن محمّد بن علي بن موسي الرّضا بن جعفر بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب، كنيه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است. و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرين ائمّه است. خبر داد ما را عبدالعزيز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر گفت: رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خارج ميشود در آخر الزّمان مردي از فرزندانم كه اسم او مثل اسم من و كنيه او مثل كنيه من است، زمين را پر از عدل ميكند، همان طور كه پر از ظلم شده باشد، اين همان مهدي است.»

10 ـ عبدالوّهاب شعراني شافعي مصري (متوفّاي 973) در كتابش به نام «اليواقيت والجواهر» مينويسد:«... او از اولاد امام حسن عسكري و تولدّش در نيمه شعبان سال 255 واقع است و او باقي ميماند تا با عيسي بن مريم(عليه السلام) اجتماع كند. و عمر شريفش تا زمانِ ما كه اكنون سال 958 است، 706 سال ميباشد.»

از حضرت مهدي(عليه السلام)، مطالبي ارزنده تحت عنوان توقيعات و نامه هاي آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضي از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گرديده كه در مجامع حديثي از قبيل: بحارالانوار، احتجاج طبرسي، غيبت نعماني، غيبت شيخ طوسي و اكمال الدّين شيخ صدوق، روايت شده است.

اينك از ميان كلمات و سخنانِ آن منجيِ بشريّت و مهدي موعود، چهل حديث برگزيده را كه هر يك رهنمودي بزرگ و امّيد بخش است، به جويندگان هدايت و منتظران ظهورش تقديم ميدارم.

* * *

چهل حديث

قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِيُّ(عليه السلام):

1- توجّه امام مهدي(عليه السلام) به شيعيان خويش

«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.»:

ما در رعايت حال شما كوتاهي نميكنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم ، كه اگر جز اين بود گرفتاري ها به شما روي ميآورد و دشمنان، شما را ريشه كن ميكردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيباني كنيد.

2- عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)

«فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلي حَوْبَة.»:

هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستي ما نزديك ميسازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوري گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهاني انسان را ميگيرد، در وقتي كه توبه برايش سودي ندارد و پشيماني او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نميدهد.

3- تسليم در مقابل دستورهاي اهل بيت(عليهم السلام)

«فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّيَ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَي السُّنَّةِ الْواضِحَةِ.»:

از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پي كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستي ما بر اساس راهي كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.

4- تحقّق حتمي حقّ

«أَبَي اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَيَّ بِما أَذْكُرُهُ.»:

خداوند مقدّر فرموده است كه حقّ به مرحله نهايي و كمال خود برسد و باطل از بين رود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.

5- خلقت هدفدار و هدايت پايدار

«إِنَّ اللّهَ تَعالي لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًي بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذي جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ.»:

خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براي آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانياش جلوگيري فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نميدانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلي كه بر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.

6- ظهور حقّ

«إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ.»:

هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

7- تفتيش ناروا

«مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ.»:

حضرت مهدي(عليه السلام) در خصوص كساني كه در جستجوي او بوده اند تا به حاكم جور تحويلش دهند فرموده است: آن كه بكاود، بجويد و آن كه بجويد دلالت دهد و آن كه دلالت دهد به هدف رسد و هر كه [در مورد من] چنين كند، شرك ورزيده است.

8- ظهور حقّ به اذن حقّ

«فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالي ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.»:

ظهورينيست، مگر به اجازه خداوندمتعال و آن هم پس از زمان طولاني و قساوت دلها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.

9- مدّعيان دروغگو

«سَيَأْتي إلي شيعَتي مَنْ يَدَّعِي المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَي المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْياني وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيم.»:

آگاه باشيد به زودي كساني ادّعاي مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس قبل از «خروج سفياني» و شنيدن صداي آسماني، ادّعاي مشاهده مرا كند دروغگو و افترا زننده است حركت و نيرويي جز به خداي بزرگ نيست.

10- دنيا در سراشيبي زوال

«إِنَّ الدُّنْيا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّي أَدْعُوكُمْ إِلَي اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِكِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْياءِ السُّنَّةِ.»:

دنيا فنا و زوالش نزديك گرديده و در حال وداع است، و من شما را به سوي خدا و پيامبرش ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده كردن سنّت، دعوت ميكنم.

11- ذخيره بزرگ

«أَنَا بَقِيَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخيرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفي مِنْ إِبْراهيمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ).»:

من باقيمانده از آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگي آنان باد) هستم.

12- حجّت خدا

«زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِي الْكَلامِ لَزالَ الشَّكُّ.»:

ستمگران پنداشتند كه حجّت خدا از بين رفته است، در حالي كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده ميشد، هر آينه تمام شكّ ها را از بين ميبرديم.

13- عطسه، نشانه سلامت

«أَلا أُبَشِّرُكَ فِي الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلي قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَيّام.»:

نسيم، خدمتكار حضرت مهدي(عليه السلام) گويد: آن حضرت به من فرمود:آيا تو را در مورد عطسه كردن بشارت دهم؟ گفتم: آري. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.

14- نماز، طردكننده شيطان

«ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَيْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطانِ.»:

هيچ چيز مثل نماز، بيني شيطان را به خاك نميمالد، پس نماز بخوان و بيني شيطان را به خاك بمال.

15- اذن مالك

«لا يَحِلُّ لاَِحَد أَنْ يَتَصَرَّفَ في مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ.»:

تصرّف در مال هيچ كس بدون اجازه او جايز نيست.

16- استعاذه به خدا

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمي بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدي وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِياتِ الْفِتَنِ.»:

پناه به خدا ميبرم از نابينايي بعد از بينايي و از گمراهي بعد از راهيابي و

از اعمال ناشايسته و فرو افتادن در فتنهها.

17- اسوه هاي حقيقت

«إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إِلاّ كَذّابٌ مُفْتَر.»:

حقّ با ما و در ميان ماست، كسي جز ما چنين نگويد، مگر آن كه دروغگو و افترا زننده باشد.

18- ظهور فَرَج به اذن خدا

«وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، كَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) لَمْ يُقْتَلْ، فَكُفْرٌ وَ تَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ.»:

امّا ظهور فرج، موكول به اراده خداوند متعال است و هر كس براي ظهور ما وقت تعيين كند دروغگوست. و امّا گفته كساني كه پنداشته اند امام حسين(عليه السلام) كشته نشده، كفر و دروغ و گمراهي است.

19- شناخت خدا

«إِنَّ اللّهَ تَعالي هُوَ الَّذي خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فيجِسْم«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ وَ هُوَالسَّميعُ الْعَليمُ».»:

همانا خداوند متعال، كسي است كه اجسام را آفريده و ارزاق را تقسيم فرموده، او جسم نيست و در جسمي هم حلول نكرده، «چيزي مثل او نيست و شنوا و داناست».

20- ائمّه(عليهم السلام) دست پرورده هاي پروردگار

«إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلي غَيْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا.»:

خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چيزي نياز نداريم، و حقّ با ماست. اگر كساني با ما نباشند، هرگز در ما وحشتي ايجاد نميشود، ما دست پرورده هاي پروردگارمان، و مردمان، دستپرورده هاي ما هستند.

21- دانش حقيقي

«أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَيْءَ عَلَيْكُمْ مِنْ كُفْرِ مَنْ كَفَرَ.»:

دانش، دانشِ ماست، از كفرِ كافر، گزندي بر شما نيست.

22- اتّفاق و وفاي به عهد

«لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَي اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْيمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا.»:

اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به طاعت و بندگي خويش موفّق بدارد ـ در وفاي به عهد و پيمان الهي اتّحاد واتّفاق ميداشتند و عهد و پيمان را محترم ميشمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نميافتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل ميشدند.

23- پيروان نادان

«قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّيعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دينُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ.»:

حضرت مهدي(عليه السلام) به محمّد بن علي بن هلال كرخي فرموده اند :نادانان و كمخردان شيعه و كساني كه بال پشه از دينداري آنان محكمتر است، ما را آزردند.

24- بيزاري از غاليان

«أَنـَا بَريءٌ إِلَياللّهِ وَ إِليرَسُولِهِ مِمَّنْ يَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ نُشارِكُهُ فيمُلْكِهِ أَوْ يُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَي الَْمحَلِّ الَّذي رَضِيَهُ اللّهُ لَنا.»:

من از افرادي كه ميگويند: ما اهل بيت [مستقلاًّ از پيش خود و بدون دريافت از جانب خداوند] غيب ميدانيم و در سلطنت و آفرينش موجودات با خدا شريكيم، ما را از مقامي كه خداوند براي ما پسنديده بالاتر ميبرند، نزد خدا و رسولش، بيزاري ميجويم.

25- سجده شكر

«سَجْدَةُ الشُّكْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها.»:

سجده شكر از لازمترين و واجبترين مستحبّات است.

26- فضيلت تعقيبات نماز

«إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبيحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَي الدُّعاءِ بِعَقيبِ النَّوافِلِ كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَي النَّوافِلِ.»:

فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاي واجب در مقايسه با دعا و تسبيح پس از نمازهاي مستحبي، مانند فضيلت واجبات بر مستحبّات است.

27- سجده، مخصوص خداست

«فَأَمّا السُّجُودُ عَلَي الْقَبْرِ فَلا يَجُوزُ.»:

سجده بر قبر جايز نيست.

28- راه اندازي كار مردم

«أَرْخِصْ نَفْسَكَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِيَ الدِّهْليزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.»:

خودت را [براي خدمت] در اختيار مردم بگذار، و محلّ نشستن خويش را درِ ورودي خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.

29- امنيّت بخش زمين

«إِنّي أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ.»:

وجود من براي اهل زمين، سبب امان و آسايش است، همچنان كه ستارگان سبب امان آسماناند.

30- رجوع به راويان حديث

«وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلي رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَيْهِمْ.»:

در پيشامدهاي مهمّ اجتماعي به راويان حديث ما مراجعه كنيد، زيرا كه آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.

31- مطاع، نه مطيع كسي

«إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائي إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَ إِنّي أَخْرُجُ حينَ أَخْرُجُ وَ لا بَيْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقي.»:

هريك از پدرانم بيعت يكي از طاغوت هاي زمان به گردنشان بود، ولي من در حالي قيام خواهم كرد كه بيعت هيچ طاغوتي به گردنم نباشد.

32- آفتاب پشت ابر

«وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ.»:

كيفيّت بهره وري از من در دوران غيبت، مانند كيفيّت بهره وري از آفتاب است هنگامي كه ابر آن را از چشم ها پنهان سازد.

33- سبقت اراده خدا بر همه چيز

«وَ لكِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفيقُهُ لايُسْبَقُبه »:

راستي كه مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهي مردود نگردد و چيزي بر توفيق او پيشي نگيرد.

34- علّت اصلي غيبت امام(عليه السلام)

«وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَلَكُمْ تَسُؤْكُمْ.»:

امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غيبت اتّفاق افتاده [كه درك آن براي شما سنگين است] آن است كه خداوند در قرآن فرموده: «اي مؤمنان از چيزهايي نپرسيد كه اگر آشكارتان شود، بدتان آيد».

35- آگاهي هاي امام(عليه السلام)

«إِنّا يُحيطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِكُمْ، وَ لا يَعْزُبُ عَنّا شَيْءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ.»:

علم و دانش ما به خبرهاي شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نميماند.

36- دعاي فراوان

«أَكْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ.»:

براي تعجيل فَرَج زياد دعا كنيد، زيرا همين دعا كردن، فَرَج و گشايش شماست.

37- سؤال نامطلوب

«فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا يَعْنيكُمْ.»:

درهاي سؤال را از آنچه كه مطلوب شما نيست ببنديد.

38- آخرين اوصيا

«أَنَا خاتَمُ الأَوْصِياءِ وَ بي يَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلي وَ شيعَتي.»:

من آخرين نفر از اوصيا هستم، خداوند به وسيله من بلا را از خانواده و شيعيانم برطرف ميگرداند.

39- حجّت خدا در زمين

«إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا.»:

زمين خالي از حجّت خدا نيست، يا آشكار است و يا نهان.

40- علمدار هدايت در هر زمان

«كُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:

هرگاه عَلَم و نشانه اي پنهان شود، عَلَم ديگري آشكارگردد، و هر زمان كه ستاره اي افول كند، ستاره اي ديگر طلوع نمايد