بازگشت

انتظار بهار و باران !


شناخت شخص مورد انتظار و آگاهى نسبت به ويژگى ها و عملكردهاى او، در كيفيت انتظار مؤثر است. همين كه منتظر بداند در انتظار كيست و پس از به سر آمدن انتظار با چگونه انسانى روبرو خواهد شد و در چه اقداماتى با او همراه خواهد بود، در نحوه آمادگى او و آماده سازى محيط او تأثيرگذار است.



همينكه منتظر بداند مولاى منتظرش «بنده راستين خدا» [7] ) و «خليفه حقيقى او» و «حجّت واقعى» اوست و جز او را نمى پرستد و جز بر طبق اراده او حكم نمى كند و مردم را جز به سوى او فرا نمى خواند كافيست تا مرام و سكوت منتظِر را سمت و سويى خدايى ببخشد.



همينكه بداند او «شريك قرآن» و «احياگر قرآن» است، كافى است تا هيچگاه قرآن را مهجور قرار ندهد و از انس با آيات و مضامين شريفه آن بى نصيب نماند.



همينكه بداند او «حياتبخش سنّت هاى الهى» و «عامل بى چون و چراى سنن پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)» است، كافى است تا هرگز سنّت هاى خدا و پيامبر را به فراموشى نسپارد و سريره و سيرت خود را جز مبناى چنين سنّتهايى سامان نبخشد.



همينكه بداند او «دروازه هدايت» و «راه بى انحراف» و «نورخاموشى ناپذير» و «راهنماى به سوى خدا» است، كافى است تا هرگز تن به ضلالت و ظلمت گمراهى ندهد و زير پرچم داعيان دروغين به راههاى شيطانى كشيده نشود.



همينكه بداند او «حافظ اسرار الهى» و «گنجينه علوم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)» و «ابراز كننده حكمتها» و «تجسم كتاب خدا» و «مظهر دانشهاى فرو ريزنده پروردگار» است، كافى است تا در جهالت ننشيند و برديده بصيرت خويش حجابى را نبندد.



همينكه بداند او «قيام كننده به عدالت» و «از بين برنده ستم و تجاوز» و «درهم كوبنده كاخ عزّت مستكبرين» است كافى است تا در مقابل بى عدالتى ها بى تفاوت نماند و روحيه ستم ستيزى را همواره در خود زنده نگه دارد.



همينكه بداند او «سرپرست و دوستدار مؤمنان» و «عزت دهنده اولياء» و «احياگر اهل دين» و «ذخيره شده براى كرامت بخشيدن به دوستان خدا»ست، كافى است تا هرگز در حق هيچ مؤمنى بى حرمتى روا ندارد، و به حقوق شان تجاوز نكند و در دفاع از آنان كوتاهى نورزد.

همينكه بداند او «پرچم هدايت» و «كشتى نجات» و «خورشيد شب شكن» و «روشنى بخش تاريكى ها» و «روشن سازنده حق و حقيقت ها»ست، كافى است تا در فتنه هاى پياپى روزگار غيبت راه را گم نكند، در موج خيز حادثه جان نبازد، تسليم شب نشود، در تاريكى نماند و باطل را به جاى حق نپذيرد.



مگر مى شود در انتظار «بهار امّت» بود و تسليم يأس پاييز شد؟!



مگر مى شود در انتظار «سرسبزى روزگاران» بود و در فصل برگ ريزان از پا نشست؟!



مگر مى شود در انتظار «باران و رحمت بى منتهاى الهى» بود و از تشنگى جان داد؟!



مگر مى شود در انتظار «چشمه زندگى» بود و مرگ ذلّت بار را پذيرفت؟!



هرگز .... !