بازگشت

جان و جانان :امام زمان (عج ) از نگاه امام خميني (ره )


مرتضى نائينى

با سلام و درود به پيش گاه مقدس مولود نيمه ى شعبان و آخرين ذخيره ى امامت ، حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - و يگانه دادگستر ابدى و بزرگ پرچم دار رهايى انسان از قيود ظلم و ستم استكبار. سلام بر او و سلام بر منتظران واقعى او. سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مى كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مى شوند.(4)

1. بقيّة اللّه ؛ انسان كامل

مى گويند: والعصر ان الانسان لفى خسر. عصر، انسان كامل است ، امام زمان عليه السّلام است ؛ يعنى عصاره ى همه ى موجودات . قسم به عصاره ى همه ى موجودات ؛ يعنى قسم به انسان كامل .(5)

عصر، هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدى عليه السّلام باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و ائمه هدى عليهم السّلام و در عصر ما حضرت مهدى عليه السّلام است . قسم به عصاره ى موجودات عصر، فشرده ى موجودات ، آن كه فشرده ى همه ى عوالم است . يك نسخه است ، نسخه ى تمام عالم . همه ى عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره شده است و خدا به اين عصاره قسم مى خورد.(6)

حضرت مهدى عليه السّلام ، ابعاد مختلفه دارد كه آن چه كه براى بشر واقع شده است ، بعض ابعاد اوست .(7)

پيغمبر مى خواست همه ى مردم را على بن ابى طالب عليه السّلام كند، ولى نمى شد و اگر بعثت ، هيچ ثمره اى نداشت الاّ وجود على بن ابى طالب عليه السّلام و وجود امام زمان عليه السّلام ، اين هم توفيق بسيار بزرگى بود. اگر خداى تبارك و تعالى ، پيغمبر را مبعوث مى كرد براى ساختن يك چنين انسان هاى كامل ، سزاوار بود. لكن آن ها مى خواستند كه همه ، آن طورى بشوند، آن توفيق حاصل نشد.(8)

ماه شعبان ، شب نيمه ى شعبان دارد كه تالى ليلة القدر است . ماه رمضان ، مبارك است ، براى اين كه ليلة القدر دارد. و ماه شعبان ، مبارك است براى اين كه نيمه ى شعبان دارد. ماه رمضان مبارك است ، براى اين كه نزول وحى در او شده است يا به عبارت ديگر؛ معنويت رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله وحى را نازل كرده است . و ماه شعبان معظم است براى اين كه ماه ادامه ى همان معنويات ماه رمضان است . اين ماه مبارك رمضان ، جلوه ى ليلة القدر است كه تمام حقايق و معانى در او جمع است . و ماه شعبان ، ماه امامان است كه ادامه ى همان است . در ماه مبارك رمضان ، مقام رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به ولايت كلى الهى ، بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان ، كه ماه امامان است ، به بركت ولايت مطلقه ، به تبع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله همان معانى را ادامه مى دهد......

همان طورى كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به حسب واقع ، حاكم بر جميع موجودات است ، حضرت مهدى عليه السّلام نيز، همان طور حاكم بر جميع موجودات است . آن ، خاتم رسل است و اين ، خاتم ولايت . آن ، خاتم ولايت كلى بالاصالة است و اين ، خاتم ولايت كلى به تبعيت است .(9)

ماه مبارك رمضان كه ماهى مبارك است ، ممكن است براى اين باشد كه ماهى است كه ولىّ اعظم ، يعنى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله واصل شده و بعد از وصول ، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است . به قدرت او، ملايكه نازل مى شوند. به قدرت ولىّ اعظم است كه قرآن نازل مى شود و ملايك نازل مى شوند. ولىّ اعظم ، به حقيقت قرآن مى رسد در ماه مبارك و شب قدر و پس از رسيدن ، متنزّل مى كند به وسيله ى ملايكه - كه همه تابع او هستند - قرآن شريف را، تا به حدى كه براى مردم بگويد. قرآن در حد ما نيست ، در حد بشر نيست . قرآن ، سرّى است بين حق و ولىّ اللّه اعظم كه رسول خداست ، به تبع او نازل مى شود تا مى رسد به اين جايى كه به صورت حروف و كتاب در مى آيد كه ما هم از آن استفاده ى ناقص ‍ مى كنيم . و اگر سرّ (ليلة القدر) و سرّ (نزول ملايكه ) در شب هاى قدر - كه الآن هم براى ولىّ اللّه اعظم حضرت صاحب عليه السّلام اين معنا امتداد دارد - سرّ اين ها را ما بدانيم ، همه ى مشكلات ما آسان مى شود.(10)

...ذوات مطهره ى معصومين از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تا حجت عصر (عجل اللّه فرجه ) كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحى و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيل اند.(11)

من خيلى ناراحت مى شوم از اين كه مثلا امام عصر عليه السّلام را مى گويند: سلطان السلاطين ، خليفة اللّه است .(12)

مقام مقدس ولىّ اللّه اعظم و بقية اللّه فى ارضه ارواحنا لِمَقدَمِهِ الفداء كه واسطه ى فيض و عنايات حق تعالى است .(13)

از پيغمبر گرفته تا امام عصر عليهم السّلام همه از گناه مى ترسيدند. گناه آن ها غير اينى است كه من و شما داريم . آن ها يك عظمتى را ادراك مى كردند كه توجه به كثرت ، از گناهان كبيره است پيش ‍ آن ها.(14)

2. عرضه ى اعمال بر امام زمان (عج )

تمام ذرات كارهاى ما تحت نظر خداى تبارك و تعالى است و نامه ى اعمال ما به حسب روايات به امام وقت عرضه مى شود. امام زمان عليه السّلام مراقب ما هستند.(15)

توجه داشته باشيد كه در كارهاى تان جورى نباشد كه وقتى بر امام زمان عليه السّلام عرضه شد، خداى نخواسته ، آزرده بشوند و پيش ‍ ملايكة اللّه يك قدرى سرافكنده بشوند كه ، اين ها شيعه هاى من هستند. اين ها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خدا عمل كردند. رييس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رييس منفعل مى شود.(16)

طورى باشد كه نامه ها وقتى عرضه مى شود، ايشان را متاءثر نكند.(17)

خلاف ما براى امام زمان عليه السّلام سرشكستگى دارد. دفاتر را وقتى بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعه هاى او (خوب ، ما شيعه ى او هستيم )، شيعه ى او دارد اين كار را مى كند، امام زمان عليه السّلام سرشكسته مى شود. بيدار بشويد كه مساءله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست ، خطر ملت نيست ، خطر اسلام است .(18)

قبل از اين كه اين نامه ى اعمال ما به پيشگاه خدا و قبل از آن به پيشگاه امام زمان عليه السّلام برسد، خودمان بايد نظر كنيم به اين نامه ى اعمال مان .(19)

وقتى نامه هاى ما را بردند پيش امام زمان عليه السّلام (در روايات است كه هر هفته مى برند، هفته اى دو دفعه ). وقتى كه مى برند، اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم . ما آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم .(20)

اگر يك وقت ، نامه ى عمل يك روحانى را بردند و به امام زمان عليه السّلام دادند و آن ملايكة اللّهى كه بردند و نامه را دادند، بگويند: اين هم روحانى شما، اين ها پاسداران اسلام شماهستند؟ و امام زمان عليه السّلام خجالت بكشد، نعوذ باللّه . او علاقه دارد به شما. شما ببينيد اگر اين آقا، خودشان خيلى منزه است ، از پسرشان يك چيزى صادر بشود، خودشان سرافكنده مى شوند. اگر از خادم شان يك چيزى صادر بشود، خودشان سرافكنده مى شوند. ما همه خادم هستيم . از ما توقع هست . از شما توقع هست .(21)

من خوف دارم كه كارى بكنيم كه امام زمان عليه السّلام پيش خدا شرمنده بشود. اين ها شيعه ى تو هستند اين كار را مى كنند! نكند يك وقت خداى نخواسته ، يك كارى از ماها صادر بشود كه وقتى نوشته برود، نوشته هاى ملايكة اللهى كه مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انسانى ، رقيب دارد و مراقبت مى شود. ذره هايى كه بر قلب هاى شما مى گذرد، رقيب دارد. چشم ما رقيب دارد. گوش ما رقيب دارد. زبان ما رقيب دارد. قلب ما رقيب دارد. كسانى كه مراقبت مى كنند اين ها را، نكند كه خداى نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان عليه السّلام يك وقت ، چيزى صادر بشود كه موجب افسردگى امام زمان عليه السّلام باشد. مراقبت كنيد از خودتان ، پاسدارى كنيد از خودتان .(22)

3. كسب رضايت حضرت بقية اللّه (عج )

رهبر همه ى شما و همه ى ما، وجود مبارك بقية اللّه عليه السّلام است و بايد ماها و شماها طورى رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست ، به دست بياوريم .(23)

من اميدوارم كه همه ى خواهرها و برادرها و همه ى قشرهاى اين ملت و همه ى ما، از خدمت گزاران به اسلام و ولىّ عصر عليه السّلام باشيم . ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولىّ عصر عليه السّلام است و وظيفه ى آن هايى كه در مملكت ولىّ عصر عليه السّلام زندگى مى كنند، يك وظيفه ى سنگين است . نمى توانيم ما لفظاً بگوييم ما در زير پرچم ولىّ عصر عليه السّلام هستيم و عملاً توى آن مسير نباشيم ، چنان چه نمى توانيم بگوييم كه ما، جمهورى اسلامى داريم و عملاً آن طور نباشيم ، اسلامى نباشيم .(24)

4. انتظار يعنى مقابله با ظلم

در بعضى روايات كه من حالا نمى دانم صحت و سقمش را، هست كه يكى از چيزهاى مستحب اين است كه مؤ منين در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند. اسلحه ى مهيّا، نه اين كه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر. اسلحه داشته باشند براى اين كه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است . نهى از منكر است . به همه ى ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاه هاى ظالم ، خصوصاً دستگاه هايى كه با اساس مخالفند.(25)

ما منتظران مقدم مباركش ، مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش ‍ كنيم تا قانون عدل الهى را در اين كشور ولىّ عصر عليه السّلام حاكم كنيم و از تفرقه و نفاق و دغل بازى بپرهيزيم و رضاى خداوند متعال را در نظر بگيريم .(26)

اميدوارم كه ما همه جزء هياءت قائميه باشيم و همه به آن وظايفى كه اسلام ، قرآن ، تحت لواى حضرت صاحب عليه السّلام براى ما تعيين فرموده اند، عمل كنيم و صورت ها را محتواى واقعى به آن بدهيم و الفاظ را معانى حقيقى .

شايد اين وصفى كه براى حضرت صاحب عليه السّلام ذكر شده است ، دنبال همين آيه شريفه كه مى فرمايد: قل اِنّما اَعِظُكُم بِواحِدة اءن تَقوموا لِلّه مثنى و فرادى ، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم . قيام واحد كه بالاترين قيام ، همان قيام آن شخص واحد است . و همه ى قيام ها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام للّه باشد. خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه : قل انّما اعظكم بواحدة . به امت بگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه ، قيام كنيد و قيام لِلّه باشد. قيام لِلّه كنيد. البته آن حضرت قيام لِلّه مى فرمايند و آن لِلّهى كه و آن خلوصى كه براى ايشان هست ، براى ديگران نيست . لكن شيعه هاى بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروى از او بكنند در اين كه قيام كنند لِلّه ، براى خدا.(27)

اميد آن است كه مسلمانان و مستضعفان جهان به پاخيزند و داد خود را از مستكبران بگيرند و مقدّمات فرج آل محمد صلّى اللّه عليه و آله را فراهم نمايند.(28)

ان شاءاللّه ، اسلام را به آن طور كه هست ، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياى اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنيا بر طرف بشود و مقدّمه باشد براى ظهور ولىّ عصر ارواحنا له الفداء.(29)

اين چيزى كه ما در اين وقت ، در اين عصر وظيفه داريم ، اين مهم است . همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمى شود. بلكه با وضعى كه بسيارى دارند، انتظار نيست .(30)

فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم . كار را هم چو بكنيم كه مهيّا بشود عالم ، براى آمدن حضرت عليه السّلام .(31)

5. برداشت هاى انحرافى از انتظار

بعضى ها انتظار فرج را به اين مى دانند كه در مسجد، در حسينيه ، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان عليه السّلام را از خدا بخواهند. اين ها مردم صالحى هستند كه يك همچو اعتقادى دارند، بلكه بعضى از آن ها را كه من سابقاً مى شناختم ، بسيار مرد صالحى بود. يك اسبى هم خريده بود. يك شمشيرى هم داشت و منتظر حضرت صاحب عليه السّلام بود. اين ها به تكاليف شرعى خودشان هم عمل مى كردند و نهى از منكر هم مى كردند و امر به معروف هم مى كردند، لكن همين . ديگر غير از اين كارى ازشان نمى آمد و به فكر اين هم ، كه يك كارى بكنند، نبودند.

يك دسته ى ديگرى بودند كه انتظار فرج را مى گفتند: اين است كه ، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مى گذرد، بر ملت ها چه مى گذرد، بر ملت ما چه مى گذرد. به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم . ما تكليف هاى خودمان را عمل مى كنيم . براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء اللّه درست مى كنند. ديگر ما تكليفى نداريم . تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كارى به كار آن چه در دنيا مى گذرد يا در مملكت خودمان نداشته باشيم . اين ها هم يك دسته اى ، مردمى بودند كه صالح بودند.

يك دسته اى مى گفتند: كه خوب ! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهى از منكر نكنيم ، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مى خواهند بكنند، گناه ها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.

يك دسته اى از اين بالاتر بودند. مى گفتند: بايد دامن زد به گناه ها. دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت عليه السّلام تشريف بياورند. اين هم يك دسته اى بودند كه البته در بين اين دسته ، منحرف هايى هم بودند. اشخاص ساده لوح هم بودند. منحرف هايى هم بودند كه براى مقاصدى ، به اين امر دامن مى زدند.

يك دسته ى ديگرى بودند كه مى گفتند: هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است . آن ها مغرور بودند. آن هايى كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتى كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت ، آن عَلَم ، عَلَم باطل است . آن ها خيال كرده بودند كه نه ، هر حكومتى باشد. در صورتى كه آن روايات كه هر كس ‍ عَلَم بلند كند عَلَم مهدى ، به عنوان مهدويّت بلند كند. حالا ما فرض ‍ مى كنيم كه يك هم چو رواياتى باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليف مان ديگر ساقط است . يعنى خلاف ضرورت اسلام ، خلاف قرآن ؟ اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب كه تشريف مى آورند، براى چى مى آيند؟

براى اين كه گسترش بدهند عدالت را. براى اين كه حكومت را تقويت كنند. براى اين كه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفه ى قرآن ، دست از نهى از منكر برداريم ، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براى اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه مى كنند؟

حضرت مى آيند مى خواهند همين كارها را بكنند. الآن ديگر ما هيچ تكليفى نداريم ؟ ديگر بشر تكليفى ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب راءى اين جمعيت كه بعضى شان بازيگرند و بعضى شان نادان ، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام ! هر كسى نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است ، براى اين كه حضرت دير مى آيند! و هركسى دعا كند به صدام ، براى اين كه ، اين فساد زياد مى كند. ما بايد دعاگوى آمريكا باشيم و دعاگوى شوروى باشيم و دعاگوى اذناب شان ، از قبيل صدام باشيم و امثال اين ها، تا اين كه اين ها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟

حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند. همان كارى كه ما مى كنيم و ما دعا مى كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مى خواهند همين را بَرَش دارند. ما اگر دست مان مى رسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم . تكليف شرعى ماست . منتها ما نمى توانيم . اينى كه هست ، اين است كه حضرت عالم را پر مى كنند از عدالت . نه شما دست برداريد از اين تكليف تان ، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.(32)

(اگر خود حضرت صاحب عليه السّلام مقتضى بدانند، خوب ، خودشان تشريف بياورند)! يكى از علما اين جورى مى گفت (خدا رحمتش كند) كه : (من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب عليه السّلام براى اسلام نسوخته است . خوب ايشان هم كه مى بينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم ؟).

اين منطق اشخاصى است كه مى خواهند از زير بار دَر بروند. اسلام ، اين ها را نمى پذيرد. اسلام ، اين ها را به هيچ چيز نمى شمرد. اين ها مى خواهند از زير بار دَر بروند. يك چيزى درست مى كنند. دو تا روايت از اين طرف ، از آن طرف مى گردند، پيدا مى كنند كه خير، (با سلاطين مثلاً بسازيد، دعا كنيد به سلاطين ). اين ، خلاف قرآن است . اين ها نخوانده اند قرآن را. اگر صد تا هم چو روايت هايى بيايد، ضرب به جدار مى شود. خلاف قرآن است ، خلاف سيره ى انبياست يا اين كه روايتى نيست . شما وقتى ملاحظه مى كنيد آن همه رواياتى كه اگر كسى ميل به اين بكند. كه رواياتى است كه : اگر مايل باشى كه زنده باشد اين سلطان ، تو هم با او هستى . مسلمان مگر مى شود مايل باشد به اين كه يكى زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسى كه آدم مى كشد؟ عالِم مى كشد؟ علما را مى كشد؟(33)

اين هايى كه مى گويند كه هر عَلَمى بلند بشود / و هر حكومتى / خيال كردند كه هر حكومتى باشد، اين برخلاف انتظار فرج است . اين ها نمى فهمند چى دارند مى گويند. اين ها تزريق كردند بهشان كه اين حرف ها را بزنند. نمى دانند دارند چى چى مى گويند. حكومت نبودن ؛ يعنى اين كه همه ى مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند. برخلاف نص آيات الهى رفتار بكنند. ما اگر فرض مى كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مى زديم ، براى اين كه خلاف آيات قرآن است .(34)

ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد. در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توى دهنش بزند و نگذارد كه اين قدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد. ما تكليف داريم آقا! اين طور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان عليه السّلام هستيم ، پس ديگر بنشينيم در خانه هامان ، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجّل على فرجه . عجّل با كار شما بايد تعجيل بشود. شما بايد زمينه را فراهم كنيد براى آمدن او و فراهم كردن اين است كه ، مسلمين را با هم مجتمع كنيد. همه با هم بشويد، ان شاءاللّه ظهور مى كند ايشان .(35)

6. لزوم حكومت اسلامى در دوران غيبت كبرى

اكنون كه دوران غيبت امام عليه السّلام پيش آمده و بناست احكام حكومتى اسلام باقى بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست ، تشكيل حكومت لازم مى آيد. عقل هم به ما حكم مى كند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانيم جلوگيرى كنيم . اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم .(36)

از غيبت صغرى تا كنون كه هزار و چند صد سال مى گذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كارى خواست بكند؟ هرج و مرج است ؟!

قوانينى كه پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراى آن ، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براى مدت محدودى بود؟ آيا خدا، اجراى احكامش را محدود كرد به دويست سال ؟ و پس از غيبت صغرى ، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است ؟

اعتقاد به چنين مطالبى يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است . هيچ كس نمى تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطن اسلامى دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفرى اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.(37)

اكنون كه شخص معينى از طرف خداى تبارك و تعالى براى احراز امر حكومت در دوره ى غيبت تعيين نشده است ، تكليف چيست ؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمى خواهيم ؟ اسلام فقط براى دويست سال بود؟ يا اين كه اسلام ، تكليف را معين كرده است ، ولى تكليف حكومتى نداريم ؟

معناى نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود و ما با بى حالى ، دست روى دست بگذاريم كه هر كارى مى خواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاى آن ها را امضاء نكنيم ، رد نمى كنيم . آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معينى را براى حكومت در دوره ى غيبت تعيين نكرده است ، لكن آن خاصيت حكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب عليه السّلام موجود بود، براى بعد از غيبت هم قرار داده است .(38)

نگوييد بگذار تا امام زمان عليه السّلام بيايد. شما نماز را هيچ وقت مى گذاريد تا وقتى كه امام زمان عليه السّلام آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است . منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مى گفت : (بايد معاصى را رواج داد تا امام زمان عليه السّلام بيايد. اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نمى كند!) اين جا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد. حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد. البته ، مؤ ثر خواهد بود. من تجربه كرده ام كه تاءثير دارد.(39)

از همه شكننده تر، شعار گمراه كننده ى (حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السّلام باطل است ) و هزاران (اِن قلت ) ديگر، مشكلات بزرگ و جان فرسايى بود كه نمى شد با نصيحت و مبارزه ى منفى و تبليغات ، جلوى آن ها را گرفت . تنها راه حل ، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيله اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد، سينه را براى مقابله با هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مى شد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.(40)

اين نويسنده ى جاهل باز در كتابچه ى پوسيده ، حرف هايى نسنجيده به دين و دين داران نسبت مى دهد و از آن ، نتيجه هاى شگفت آور مى گيرد. مى گويد: (دين امروز ما مى گويد: هر دولتى كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است - كل رايةٍ تُرفع قبل قيام القائم ، فصاحبها طاغوت يعبد من دون اللّه - . مى گويد: كار سلطان و همراهى با آن عديل كفر است - ساءلته عن عمل السلطان ؟ فقال : الدخول فى اعمالهم و العون لهم و السعى فى حوائجهم عديل الكفر - . مى گويد: قتال به همراهى غير امام مانند خوردن گوشت خوك و خون است ). بلكه در حديث صحيح ، آماده بودن براى جنگ با دشمن را هم نهى كرده .

اين نويسنده ، مطالب را درهم و برهم كرده و روى هم ريخته ، بى خردانه به اعتراض برخاسته . اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايى عادلانه كه هر خردمند لازم مى داند، نيست . بلكه در روايت اول ، دو احتمال است . يكى آن كه راجع به خبرهاى ظهور ولىّ عصر عليه السّلام باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد عَلَم هايى كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا مى شود، باطل است . چنانچه در ضمن همين روايت ، علامت هاى ظهور هم ذكر شده است . و احتمال ديگر آن كه از قبيل پيش گويى باشد از اين حكومت هايى كه در جهان تشكيل مى شود تا زمان ظهور كه هيچ كدام به وظيفه ى خود عمل نمى كنند و همين طور هم تاكنون بوده . شما چه حكومتى در جهان بعد از حكومت على بن ابى طالب عليه السّلام سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش ، طاغى و برخلاف حق نباشد؟

اكنون اگر كسى تكذيب كند از وضع يك حكومتى كه اين حكومت ها جائرانه است و كسى هم تا زمان دولت حق نمى تواند آن ها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسى جزيى اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مى بيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومت هاى زمان خود را حكومت ظالمانه مى دانستند و با آن ها آن طورها كه مى دانيد سلوك مى كردند، در راهنمايى براى حفظ كشور اسلامى و در كمك هاى فكرى و عملى ، كوتاهى نمى كردند و در جنگ هاى اسلامى در زمان خليفه ى جور باز شيعيان على عليه السّلام پيش قدم بودند. جنگ هاى مهم و فتح هاى شايانى كه نصيب لشكر اسلام شده ، مطلعين مى گويند و تاريخ نشان مى دهد كه ، يا به دست شيعيان على عليه السّلام يا به كمك هاى شايان تقدير آن ها بوده ، شما همه مى دانيد كه سلطنت بنى اميه در اسلام ، بدترين و ظلمانه ترين سلطنت ها بوده و دشمنى و رفتارشان را با آل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و فرزندان على بن ابى طالب عليهم السّلام همه مى دانيد. و در ميان همه ى بنى هاشم ، بدسلوكى و ظلم شان نسبت به على بن الحسين زين العابدين عليه السّلام بيشتر و بالاتر بود. به همين سلطنت وحشيانه ى جائرانه ببينيد على بن الحسين عليه السّلام چه قدر اظهار علاقه مى كند....

اما روايت دوم كه مى گفت : داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن ، هم دوش كفر است . اين ماجراجوى بى خرد چنان چه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت مى كند وگرنه مطلب ، روشن تر از آن است كه در آن ، خود را نيازمند به جواب بدانيم . اين روايت و امثال آن كه روايات بسيارى است ، جلوگيرى از داخل شدن در تشكيلات دولت است براى اعانت به ظالم و كمك كارى كردن بر ستم كارى ها. اين در تمام قوانين عالم ممنوع است .... ما مى گوييم در همان تشكيلات خانمان سوز ديكتاتورى هم اگر كسى وارد شود براى جلوگيرى از فسادها و براى اصلاح حال كشور و توده ، خوب است . بلكه گاهى هم واجب مى شود. خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت از قِبَل ظالم ، ببينند آن ها چه مى گويند....

اين بى خردان ماجراجو فقط براى آن كه دولت و ملت را با دين دارى و دين داران و خصوصاً با ملاّها بدبين كنند، در ميان كتاب ها مى گردند، يك حديث پيدا مى كنند. بى آن كه بگويند اين حديث در چه موضوعى وارد شده است ، به چشم آن ها مى كشند. غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق ، بسيارى شان دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند. آن ها مى دانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصى اين خاندان ، در شغل دولتى داخل بودند و ائمه ى دين آن ها را تاءييد و تمجيد مى كردند؛ مثل : على بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبداللّه نجاشى ؛ والى اهواز و ديگران و همين طور از بزرگان علماى ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنان چه پيش از اين ، اسم آن ها را برديم .

و اما روايت سوم كه مى گويد: قتال به همراهى غير امام ، مانند خوردن گوشت خوك و خون است . اين جاهل بى خرد، نسنجيده و كتاب هاى فقها را نديده ، اين بيهوده را مى گويد. در اسلام ، دوگونه جنگ است كه يكى را جهاد مى گويند و آن كشورگيرى است با شرطهايى كه براى آن شده است و ديگرى ، جنگ براى استقلال كشور و دفع اجانب از آن است .

جهاد كه عبارت از كشورگيرى و فتح ممالك است ، پس از آن است كه ، دولت اسلامى با وجود امام يا به امر امام تشكيل مى شود و در اين صورت ، اسلام بر تمام مردان كه به حدّ بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است ، نباشند، واجب كرده است كه براى كشورگيرى حاضر شوند و قانون اسلام را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همه ى جهانيان بدانند كه كشورگيرى اسلام با كشورگيرى فرمان فرمايان جهان ، فرق ها دارد....

و چون معلوم شد كه جهاد اسلامى ، كشورگيرى مانند ساير كشورگيرى ها نيست . البته بايد تشكيل حكومت اسلامى در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه ، چون كشورگيرى ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگرى ها و ستم كارى ها به شمار مى رود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامى از آن دور و برى است .

و اما قسم دوم از جنگ اسلامى كه به نام دفاع اسم برده شده و آن ، جنگيدن براى حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است ، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسى از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است به حكم اسلام ، از كشور اسلامى محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند.(41)

7. انقلاب اسلامى ، مقدمه ى نهضت جهانى حضرت ولىّ عصر (عج )

انقلاب مردم ايران ، نقطه ى شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم دارى حضرت حجّت - ارواحنا فداه - است كه خداوند بر همه ى مسلمانان و جهانيان منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.(42)

ما امروز دورنماى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مى بينيم و جنبشى كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است ، اميد بخش آتيه ى روشن است و وعده ى خداوند تعالى را نزديك و نزديك تر مى نمايد. گويى جهان مهيّا مى شود براى طلوع آفتاب ولايت از افق مكّه معظّمه ، و كعبه ى آمال محرومان و حكومت مستضعفان .(43)

اين كشورى كه كشور ائمه ى هدى و كشور صاحب الزمان عليه السّلام است ، بايد كشورى باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد ،قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را ان شاءاللّه به عدل و داد بكشد و از اين جورهايى كه بر مستضعفان مى گذرد،جلوگيرى كند.(44)

من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقى برسيم ، و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامى و آن نهضت ولىّ عصر عليه السّلام است .(45)

ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ى ستم گران را در كشورهاى اسلامى مى شكنيم و با صدور انقلاب مان كه در حقيقت ، صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدى صلّى اللّه عليه و آله است ، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مى دهيم و به يارى خدا، راه را براى ظهور منجى ، مصلح كل و امامت مطلق حق ، امام زمان - ارواحنا فداه - هموار مى كنيم .(46)

اگر اين جمهورى اسلامى از بين برود، اسلام آن چنان منزوى خواهد شد كه تا آخرِ ابد، مگر در زمان حضور حضرت ، نتواند سرش را بلند كند.(47)

تا ديروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براى ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راه گشا مى دانستند. امروز از اين كه در گوشه اى خلاف شرعى كه هرگز خواست مسؤ ولين نيست ، رخ مى دهد، فرياد وا اسلاما سر مى دهند! ديروز حجتيه اى ها، مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه ى مبارزات ، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نيمه ى شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابى تر از انقلابيون شده اند.(48)

8. مهيّا شدن براى ظهور

ما بايد در اين طور روزها و در اين طور ايام اللّه توجه كنيم كه خودمان را مهيّا كنيم از براى آمدن آن حضرت . من نمى توانم اسم رهبر روى ايشان بگذارم ، بزرگ تر از اين است . نمى توانم بگويم كه شخص اول است ، براى اين كه دومى در كار نيست . ايشان را نمى توانيم ما با هيچ تعبيرى تعبير كنيم الاّ همين كه مهدى موعود است . آنى است كه خدا ذخيره كرده است براى بشر و ما بايد خودمان را مهيّا كنيم از براى اين كه اگر چنان چه موفق شديم ان شاءاللّه به زيارت ايشان ، طورى باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان . تمام دستگاه هايى كه الآن به كار گرفته شده اند در كشور ما، اميدوارم كه در ساير كشورها هم توسعه پيدا بكند. بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيّا كنند براى ملاقات حضرت مهدى عليه السّلام .(49)

9. اصلاحات مصلح موعود

مكتب ولىّ امر را به آن توجه كنيد كه ، براى تعليم و تربيت اين انسان است كه از حدّ حيوانيت برسانَدَش به حدّ انسانيت و رشد انسانى پيدا كند و تربيت هاى انسانى پيدا كند و تعليمات ، تعليمات صحيح باشد.(50)

ولىّ عصر - ارواحنا له الفداء - كه او تا ازل احياء مى كند دين خداى تبارك و تعالى را.(51)

دنيا عليل است . سران همه كشورها، الاّ انگشت شمار، نمى توانم بگويم اين يكى دوتا، سه تا، سران همه ى اين ها، مردم را مسموم كرده اند و افكار ملت هاى خودشان را مسموم كرده اند و عليل كرده اند ملت هاى خودشان را. آن قدر تحقير كرده اند از اين ملت ها، آن قدر اين ها را در فشار اقتصادى قرار داده اند و آن قدر اين بيچاره ها زحمت كشيدند و زحمت هاى شان را ديگران به غارت بردند، كه عليل شدند. افكارشان از بين رفته است . يكى مى خواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را. و من اميدوارم كه ان شاءاللّه حضرت بقيّة اللّه عليه السّلام زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعى بشر، با آن دم مسيحايى خود، اصلاح كنند اين ها را.(52)

مهدى منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مى دهد و بشريت را به توحيد مى خواند.(53)

حكومت جور بسته بشود و از بين برود. معروف در كار باشد. منكرات از بين بروند. حضرت صاحب عليه السّلام - ارواحنا فداه - هم كه تشريف مى آورند، براى همين معناست .(54)

آن كارى كه لشكر امام زمان عليه السّلام بايد بكند، با آن كارى كه لشكر طاغوت مى كرد، فرق دارد. همان طورى كه خود امام زمان عليه السّلام با طاغوت فرق داشت . آن ، حكومت جور بود و اين ، حكومت عدل . آن ، حكومت طاغوت بود و اين ، حكومت خدا. (55)

10. جامعه ى پس از ظهور

الف - زيبايى ها

به ما اين وعده را داده اند كه ، در يك وقتى كه امام زمان عليه السّلام ظهور كند، اين اختلافات از بين مى رود و همه برادروار با هم هستند. ديگر زورمند و زوركشى در كار نمى ماند.(56)

و لهذا مى بينيد فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود. بله ، در زمان حضرت صاحب عليه السّلام حكومت ، واحد مى شود. قدرت حكومت .... عدالت ، يك عدالت اجتماعى در همه ى عالم مى آيد، اما نه اين كه انسان ها بشوند يك انسان ديگر. انسان ها همان ها هستند كه يك دسته شان خوبند، يك دسته شان بد. منتها آن هايى كه بد هستند، ديگر نمى توانند كارهاى خلاف بكنند.(57)

آن چه غايت تعليمات اسلامى است ، هم زيستى مسالمت آميز در سطح جهان است ، كه اميد است با تعجيل در ظهور مهدى آخرالزمان - ارواحنا فداه - حاصل شود. و رسيدن انسان ها به كمال و سعادت اخروى است كه خداوند نصيب همگان فرمايد.(58)

ب - زشتى ها

در حكومت عدل بقيّة اللّه عليه السّلام هم عدالت جارى مى شود، لكن حبّهاى نفسانى در بسيارى از قشرها باقى است و همان حب هاى نفسانى است كه بعضى روايات هست كه حضرت مهدى عليه السّلام را تكفير مى كنند.(59)

ما نبايد توقع داشته باشيم كه ، صبح كنيم در حالى كه همه چيز سر جاى خودش باشد. در زمان حضرت صاحب عليه السّلام هم كه ايشان با تمام قدرت مى خواهند عدل را اجرا نمايند، با اين ترتيب نمى شود كه هيچ كس حتى خلاف پنهانى هم نكند. و بالاخره همان ها هم كه مخالف هستند، حضرت صاحب عليه السّلام را شهيد مى كنند و در روايات قريب به اين معنا دارد كه بعضى فقهاى عصر با ايشان مخالفت مى كنند.(60)

شما بدانيد كه اگر امام زمان عليه السّلام حالا بيايد، باز اين قلم ها مخالفند با او.(61)

11. مفهوم واقعى عدالت

حالا البته اين پر كردن دنيا را از عدالت ، اين را ما نمى توانيم بكنيم . اگر مى توانستيم مى كرديم . اما چون نمى توانيم بكنيم ، ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است . شما يك نقطه هستيد در عالم . عالم پر از ظلم است ، ما اگر بتوانيم جلوى ظلم را بگيريم ، بايد بگيريم . تكليف مان است . ضرورت اسلام و قرآن ، تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه ى كار را بكنيم . اما نمى توانيم بكنيم . چون نمى توانيم بكنيم ، بايد او بيايد تا بكند، اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم ، كار را هم چو بكنيم كه مهيّا بشود عالم براى آمدن حضرت عليه السّلام .(62)

قضيه ى غيبت حضرت صاحب عليه السّلام ، قضيه ى مهمى است كه به ما مسايلى مى فهماند. مِنْجمله اين كه ؛ براى يك هم چو كار بزرگى كه در تمام دنيا، عدالت به معناى واقعى اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسى الاّ مهدى موعود عليه السّلام كه خداى تبارك و تعالى او را ذخيره كرده است براى بشر. هريك از انبيا كه آمدند، براى اجراى عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراى عدالت را در همه ى عالم بكنند، لكن موفق نشدند. حتى رسول ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله كه براى اصلاح بشر آمده بود و براى اجراى عدالت آمده بود و براى تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا. و آن كسى كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد نه آن هم اين عدالتى كه مردم عادى مى فهمند - كه فقط قضيه ى عدالت در زمين براى رفاه مردم باشد - بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيّت . انسان اگر هر انحرافى پيدا كند؛ انحراف عملى ، انحراف روحى ، انحراف عقلى ، برگرداندن اين انحرافات را به معناى خودش ، اين ايجاد عدالت است در انسان . اگر اخلاقش ، اخلاق منحرفى باشد، از اين انحراف وقتى به اعتدال برگردد، اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است . اگر در عقايد، يك انحرافاتى و كجى هايى باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده ى صحيح و صراط مستقيم ، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان . در زمان ظهور مهدى موعود عليه السّلام كه خداوند ذخيره كرده است او را، از باب اين كه هيچ كس در اولين و آخرين ، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براى حضرت مهدى موعود عليه السّلام بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش ‍ بدهد و آن چيزى كه انبيا موفق نشدند به آن ، با اين كه براى آن خدمت آمده بودند، خداى تبارك و تعالى ايشان را ذخيره كرده است كه همان معنايى كه همه ى انبيا آرزو داشتند، لكن موانع ، اسباب اين شد كه نتوانستند اجرا بكنند و همه ى اوليا آرزو داشتند و موفق نشدند كه اجرا بكنند، به دست اين بزرگوار اجرا بشود. اين كه اين بزرگوار را طول عمر داده ، خداى تبارك و تعالى ، براى يك هم چو معنايى ، ما از آن مى فهميم كه در بشر كسى نبوده است ديگر، قابل يك هم چو معنايى نبوده است . و بعد از انبيا كه آن ها هم بودند، لكن موفق نشدند، كسى بعد از انبيا و اولياى بزرگ ، پدران حضرت موعود عليه السّلام ، كسى نبوده است كه بعد از اين ، اگر مهدى موعود عليه السّلام هم مثل ساير اوليا به جوار رحمت حق مى رفتند، ديگر در بشر، كسى نبوده است كه اين اجراى عدالت را بكند. نمى توانسته و اين ، يك موجودى است كه ذخيره شده است براى يك هم چو مطلبى . و لهذا به اين معنا، عيد مولود حضرت صاحب ارواحنا له الفداء - بزرگ ترين عيد براى مسلمين است و بزرگ ترين عيد براى بشر است نه براى مسلمين .

اگر عيد ولادت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بزرگ ترين عيد است براى مسلمين . از باب اين كه موفق به توسعه ى آن چيزهايى كه مى خواست توسعه بدهد، نشد؛ چون حضرت صاحب عليه السّلام اين معنا را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. به همه ى مراتب عدالت ، به همه ى مراتب دادخواهى ، بايد ما بگوييم كه عيد شعبان - عيد تولد حضرت مهدى عليه السّلام - بزرگ ترين عيد است براى تمام بشر - وقتى كه ايشان ظهور كنند ان شاءاللّه (خداوند تعجيل كند در ظهور او). تمام بشر را از انحطاط بيرون مى آورد. تمام كجى ها را راست مى كند: (يملاء الاءرض عدلاً بعد ما مُلِئت جوراً) هم چو نيست كه اين عدالت همان كه ماها از آن مى فهميم ، كه نه يك حكومت عادلى باشد كه ديگر جور نكند. آن ، اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست . معنى (يملاء الاءرض عدلا بعد ما ملئت جوراً)، الآن زمين و بعد از اين ،از اين هم بدتر شايد بشود. پر از جور است . تمام نفوسى كه هستند انحرافات در آن ها هست . حتى نفوس اشخاص كامل هم در آن ، انحرافاتى هست ولو خودش نداند. در اخلاق ها، انحراف هست . در عقايد، انحراف هست . در اعمال ، انحراف هست و در كارهايى هم كه بشر مى كند، انحرافش معلوم است و ايشان ماءمورند براى اين كه تمام اين كجى ها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعاً صدق بكند: (يملاء الاءرض عدلاً بعد ما ملئت جوراً). از اين جهت ، اين عيد، عيد تمام بشر است . تمام بشر را ايشان هدايت خواهند كرد ان شاء اللّه و ظلم و جور را از تمام روى زمين برمى دارند به همان معناى مطلقش . از اين جهت اين عيد، عيد بسيار بزرگى است كه به يك معنا از عيد ولادت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله كه بزرگ ترين اعياد است ، اين عيد به يك معنا بزرگ تر است .(63)

چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتى كه برپا كننده ى عدالتى است كه بعثت انبيا عليهم السّلام براى آن بود و چه مبارك است زادروز اَبَرمردى كه جهان را از شرّ ستم گران و دغل بازان تطهير مى نمايد و زمين را پس از آن كه ظلم و جور، آن را فراگرفته ، پر از عدل و داد مى نمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مى نمايد. و چه مسعود و مبارك است روزى كه جهان از دغل بازى ها و فتنه انگيزى ها پاك شود و حكومت عدل الهى بر سراسر گيتى گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالى بر بسيط زمين ، افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامى بر بشريت حاكم شود و كاخ هاى ستم و كنگره هاى بيداد فروريزد و آن چه غايت بعثت انبيا عليهم صلوات اللّه و حاميان اوليا عليهم السّلام بوده ، تحقق يابد و بركات حق تعالى بر زمين نازل شود و قلم هاى ننگين و زبان هاى نفاق افكن ، شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالى بر عالم پرتو افكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمان هاى دروغين حقوق بشر از دنيا برچيده شوند. و اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرارساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد.(64)

12. فقها؛ حجت امام بر مردم

اسحاق بن يعقوب ، نامه اى براى حضرت ولىّ عصر عليه السّلام مى نويسد و از مشكلاتى كه برايش رخ داده ، سؤ ال مى كند و محمد بن عثمان عمرى - نماينده ى آن حضرت - نامه را مى رساند. جواب نامه به خط مبارك صادر مى شود كه ... در حوادث و پيش آمدها به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم .....(65)

فقها از طرف امام عليه السّلام حجت بر مردم هستند.(66)

ولايت فقيه همان ولايت فقيه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله است . قضيه ى ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است ، همان ولايت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله است و اين ها از ولايت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله هم مى ترسند.(67)

روحانيون با هم بايد باشند. اين ها همه لشكر امام زمان عليه السّلام هستند.(68)

اگر خداى نخواسته ، روحانيونى كه مدعى اين هستند كه ، الا ن نماينده ى امام زمان عليه السّلام در بين مردم هستند، اگر خداى نخواسته از يكى شان يك چيزى صادر بشود كه برخلاف اسلام باشد، اين طور نيست كه فقط خودش را از بين برده باشد. اين ، حيثيت روحانيت را لكه دار كرده است .

اين كه اين نماينده ، يعنى مدّعاى نمايندگى از طرف امام زمان عليه السّلام و اسلام دارد، نماينده ى امام زمان عليه السّلام اگر خداى نخواسته يك قدمى كج بردارد، اين اسباب اين مى شود كه مردم به روحانيت بدبين بشوند. بدبين شدن به روحانيت و شكست روحانيت ، شكست اسلام است . آن كه حفظ كرده تا حالا اسلام را، اين طبقه بوده و اگر در اين طبقه ، شخصى يا اشخاصى پيدا بشود كه برخلاف مصالح اسلام خداى نخواسته عمل بكند، جرمى است كه از آدم كشى بدتر است . جرمى است كه از همه ى معاصى بدتر؛ براى اين كه جرم صادر مى شود از كسى كه آبروى يك روحانيت را از بين مى برد و آن هايى كه غافل هستند از اسلام ، گاهى وقت ها برمى گرداند، اين ، اين طور نيست كه وارد شده است كه اگر چنان چه عالِم فاسد بشود، عالَم فاسد مى شود. براى اين كه عالِم /نماينده / به حسب ظاهر، نماينده ى امام است .(69)

13 - دعا

خداوندا!.... دعاى خير حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - را شامل حال مان گردان .(70)

اميد است آفتاب درخشان اسلام بر جهانيان نورافشاند و مقدمات ظهور منجى بشريت را فراهم آورد.(و ما ذلك على اللّه بعزيز).(71)

خداوندا! تلخى اين روزها را به شيرينى فرج حضرت بقية اللّه - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسيدن به خودت ، جبران فرما.(72)

ما را موفق كند كه به لقاى جمال مبارك امام زمان عليه السّلام موفق بشويم .(73)

و من اميدوارم كه خداى تبارك و تعالى به ما توفيق بدهد كه ، ما بتوانيم به اين مقصدى كه مقصد انبياست ، برسيم و ما ان شاءاللّه با هم باشيم و اين قافله را با هم به منزل برسانيم و اين امانت را به صاحب امانت ، رد كنيم .(74)

خداوند، همه ما را از اين قيدهاى شيطانى رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهى را به سرمنزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت ، حضرت مهدى موعود - ارواحنا لمقدمه الفداء - رد كنيم .(75)

بار الها! اين كشور، وابسته به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت گرامى اواست و كشور حضرت بقية اللّه - ارواحنا لمقدمه الفداءاست .(76)

14. عشق در شعر امام

روز وصل

غم مخور، ايام هجران رو به پايان مى رود

اين خمارى از سر ما ميگساران مى رود

پرده را از روى ماه خويش بالا مى زند

غمزه را سَر مى دهد، غم از دل و جان مى رود

بلبل اندر شاخسار گُل هويدا مى شود

زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى رود

محفل از نور رخ او، نورافشان مى شود

هرچه غير از ذكر يار، از ياد رندان مى رود

ابرها، از نور خورشيد رخش پنهان شوند

پرده از رخسار آن سرو خرامان مى رود

وعده ى ديدار نزديك است ياران مژده باد

روز وصلش مى رسد، ايام هجران مى رود(77)

شمس كامل

صف بياراييد رندان ! رهبر دل آمده

جان براى ديدنش ، منزل به منزل آمده

بلبل از شوق لقايش ، پَرزنان بر شاخ گُل

گل ز هجر روى ماهش ، پاى در گِل آمده

طور سينا را بگو: ايام (صَعق ) آخر رسيد

موسِى حق در پى فرعون باطل آمده

بانگ زن بر جمع خفّاشان پَست كور دل

از وراى كوهساران ، شمس كامل آمده

باز گو اهريمنان را فصل عشرت بار بست

زندگى بر كام تان ، زهر هلاهل آمده

دلبر مشكل گشا از بام چرخ چارُمين

با دم عيسى براى حل مشكل آمده

غم مخور، اى غرق درياى مصيبت غم مخور

در نجاتت ، نوحِ كشتى بان به ساحل آمده (78)

قسمتى از قصيده ى بهاريه ى انتظار

شد موسم عيش و طرب ، بگذشت هنگام كَرَب

جام مىِ گلگون طلب ، از گُل عذارى مه جبين

قدّش چو سرو بوستان ، خدّش به رنگ ارغوان

بويش چو بوى ضِيمَران ، جسمش چوبرگ ياسمين

چشمش چو چشم آهوان ، ابروش مانند كمان

آب بقايش در دهان ، مهرش هويدا از جبين

رويش چو روز وصل او،گيتى فروز و دل گشا

مويش چو شام هجر من ، آشفته و پُر تاب وچين

با اين چنين زيبا صنم ، بايد به بُستان زد قدم

جانْ فارغ از هر رنج و غم ، دل خالى از هرمهروكين

خاصه كنون كاندر جهان ، گرديده مولودى عيان

كز بهر ذات پاك آن ، شد امتزاج ماء و طين

از بهر تكريمش ميان ، بربسته خيل انبيا

از بهر تعظيمش كمر، خم كرده چرخ هفتمين

مهدى امام منتظر، نوباوه ى خيرالبشر

خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگين

مهر از ضيائش ذرّه اى ، بدر از عطايش بدره اى

درياز جودش قطره اى ، گردون ز كِشتش خوشه چين

مرآت ذات كبريا، مشكوة انوار هُدا

منظور بعثِ انبيا، مقصود خلق عالمين

امرش قضا، حكمش قدر، حُبّش جنان ، بغضش سَقَر

خاك رهش زيبد اگر، بر طُرّه سايد حور عين

دانند قرآن سر به سر، بابى ز مدحش مختصر

اصحاب علم و معرفت ، ارباب ايمان و يقين

سلطان دين ، شاه زَمَن ، مالك رقاب مرد و زن

دارد به امر ذوالمِنَن ، روى زمين ، زير نگين

ذاتش به امر دادگر، شد منبع فيض بشر

خيل ملايك سر به سر، در بند الطافش ، رهين

حُبّش سفينه نوح آمد در مَثَل ، ليكن اگر

مهرش نبودى نوح را مى بود با طوفان قرين

گرنه وجود اقدسش ، ظاهر شدى اندر جهان

كامل نگشتى دين حق ز امروز تا روز پسين

ايزد به نامش زد رقم ، منشور ختم الاوصيا

چونان كه جدّ امجدش گرديد ختم المرسلين

نوح و خليل و بوالبشر، ادريس و داود و پسر

از ابر فيضش مُستَمِد، از كان علمش مُستعين

موسى به كف دارد عصا، دربانيش را منتظر

آماده بهر اقتدا، عيسى به چرخ چارمين

اى خسرو گردون فَرَم ، لختى نظر كن از كَرَم

كفارِ مُستولى نگر، اسلام مستضعف ببين (79)

قسمتى از يك مسمط در مدح امام زمان (عج )

مصطفى سيرت ، على فر، فاطمه عصمت ، حسن خو

هم حسين قدرت ، على زهد و محمد علم مَه رو

شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هشتم قبله گيسو

هم تقى تقوا، نقى بخشايش و هم عسكرى مو

مهدى قائم كه در وى جمع ، اوصاف شهان شد

پادشاه عسكرى طلعت ،نقى حشمت ، تقى فر

بوالحسن فرمان وموسى قدرت و تقدير جعفر

علم باقر، زهد سجاد و حسينى تاج و افسر

مجتبى حلم و رضيه عفّت و صولت چو حيدر

مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد(80)

ختامُهُ مِسْك

پيام امام زمان (عج )

ما رفته بوديم جبهه ها در زمان جنگ . يك شب ، نيمه شبى از چادرى كه دعاى توسل بود در آن ، خارج شديم . در آن همنشينى و انس ‍ بيابان و شب و آسمان و حالى كه ما داشتيم ، در يك عوالمى غرقه بوديم كه شخصى به ما نزديك شد. بعد از اين كه صحبت كرد، فهميديم كه يكى از فرماندهان رده بالاست . آمده بود به سخن گفتن و در حقيقت حالى كردن در آن نيمه شب . مى گويد صحبتش كه تمام شد، گفت : ببخشيد، من مى خواهم يك حكايتى را براى شما بگويم . گفت : مدتى پيش ، من در چادر خود خوابيده بودم . نيمه هاى شب خواب ديدم كه يك شخص سبز پوشى وارد چادر من شد. به گونه اى بود كه من برخاستم و حس كردم امام زمان (عج ) است . در اين بين امام زمان (عج ) فرمودند: كه برويد پهلوى امام تان . پنج تا پيام دارم به ايشان منتقل كنيد. مى گويد: بعد من از خواب پريدم و گفتم : رؤ ياى كاذبه است و نمى دانم چه است و اين را فراموش كردم . دو هفته بعد در جماران جلسه بود. جلسه كه تمام شد، همه كه خارج شدند، امام گفت : شما بايست . من ايستادم . وقتى ايستادم ، گفت : حالا بگو ببينم پيام چيست ؟ (اگر اين حرف را كسى مى زد كه عادت دارد شعار بدهد و پرت بگويد، من شك مى كردم در پذيرش آن ، ولى اين آدم چشم هايش حرف مى زد به جاى لب هايش ). آقا! شما بايست ببينم . ايستادم . بگو ببينم پيغام چيست ؟ من گفتم : ببخشيد كى ، چى ، كجا؟

امام ، مَطلع پيام را برايم ذكر كردند. به يادم آمد. تكرار كردم كاملش ‍ را.(81)

اين حكم مال من نيست

در قضيه ى بهمن ماه 57 كه رژيم شاه ، حكومت نظامى را از ساعت مثلا 9 شب آورده بود به 4 بعد از ظهر. ساعت 2 و 10 دقيقه ، زنگ تلفن محل اقامت امام در مدرسه ى رفاه به صدا در آمد. پشت خط، مرحوم طالقانى بود. ايشان به آن كسى كه گوشى را بر مى دارد، مى گويد: به امام بگوييد امروز اعلام كردند ساعت 4 حكومت نظامى است . حكم چيست ؟ چه كار بايد كرد؟ امام مى فرمايند كه به ايشان بگوييد: اگر با مردم تماس دارند، بگويند كه مردم بيشتر بيايند. اين جزئى از تاريخ انقلاب است . مرحوم طالقانى آن طورى كه دخترش در كتاب مى گويد، شروع مى كند به گريه كردن كه به اين سيد بگوييد (به اين پيرمرد بگوئيد) مى داند كه چه كار دارد مى كند؟ (متن مكتوبش هست ). آن رژيمى كه 17 شهريور را درست كرده ، اِبا ندارد از اين كه قتل عامى ديگر صورت دهد. امام مى گويد: به او بگوييد (اين حكم مال من نيست ). اتفاقا همان شب كلانترى ها فتح شد. ...و قصه ى اين انقلاب تمام ، و پيروز شد.(82)

نداى ولىّ عصر (عج )

22 بهمن 57 يوم اللّه بود. واقعا ما در معرض كشته شدن بوديم . فقط نداى ولىّ عصر (عج ) به داد ما رسيد. فردى كه الآن زنده است ، پيام برد به دبيرستان علوى . (خدمت امام امت ) گفت : حضرت مهدى (عج ) مى فرمايد: در خانه نمانيد. اگر مانديد، كشته مى شويد. لذا امام خيلى محكم فرمود: در خانه نمانيد. آقاى طالقانى به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو مى كنند. اين ها عصبانى هستند، آخر كارشان است .

امام فرمود: بايد بيرون بريزند. ايشان [آقاى طالقانى ] خيلى اصرار كرد. [امام ] فرمود: اگر پيام از جاى ديگرى باشد، باز [بر سر حرف ] خود ايستاده ايد؟ [آقاى طالقانى ] گفت : چَشم ، تسليم هستم . لذا 22 بهمن يوم اللّه است .(83)