بازگشت

دعاشناسي : مروري بر دعاي ندبه


سيد مهدى ميرباقرى

تدوين : سيد مجتبى فلاح

دعا و توسل ، دو نياز آدمى و دو بال پرواز او براى فرار از دل مردگى حاكم بر فضاى زندان دنيا هستند. همين امر انسان را بر آن مى دارد تا در پى دست يابى به عواملى باشد كه او را در راه درك مفاهيم ادعيه و زيارات يارى مى رسانند. در ميان اين عوامل ، دقت در فرازهاى دعا، سهم بسزايى در فهم معناى روح بخش آن ايفا مى كند؛ يعنى فهم سير و انتقالاتى كه براى تربيت روح انسان ها در نيايش هاى معصومين عليهم السّلام است ، همانطور كه نياز به ترجمه و شرح واژگان دارد، محتاج آگاهى از اسرار پنهان در بين فقرات و نظم و سياق كلى آن ها نيز مى باشد؛ زيرا تركيب كلّى و مجموعه ى فرازهاى دعا، منظومه ى به هم پيوسته اى هستند كه بر زبان اولياى خدا عليهم السّلام براى رشد و صعود و در نهايت تقرب روح آدمى به معبود يكتا،جارى شده اند.ترتيب و فراز و نشيب دعا با نيازهاى پيچيده روح انسانى ،هماهنگ است . معصوم عليه السّلام با نگاه جامعى كه به مجموعه ى ابعاد وجودى انسان دارد و مى خواهد او را به سوى سعادت رهنمايى كند، به يقين با ظرافت و دقت ويژه اى سخن مى گويد تا روان آدمى را از مرحله اى به مرحله ى عالى ترى حركت دهد. همين است كه نمى توان هيچ كلمه اى را جايگزين كلمه ى ديگرى كرد يا فرازها و جملات دعا را با يكديگر جابه جا كرد.

بنابراين ، دقت در كلمات و نوع واژگان ، فرازها و فقرات دعا براى فهم بهتر نقل و انتقالاتى كه در آن جريان دارد، امرى لازم است . ما در اين نوشتار در صدد آنيم تا با چنين ديدگاهى ، به شرح و بيان ارتباط بين فرازهاى دعاى شريف ندبه بپردازيم . باشد كه در راه كشف مقصود نهايى اين دعاى ملكوتى مورد توجه و عنايت آن غايبى كه وجودش ‍ از ميان ما خالى نيست ، قرار گيريم .پيش از پرداختن به اصل بحث ، بهتر است مطالبى را جهت آشنايى با سند اين دعاى شريف بيان كنيم .

سندشناسى

براى اين دعا، دو سند ذكر شده است ، كه در ذيل به بيان و بررسى هر كدام از آن ها مى پردازيم .

سند اول

اين سند مربوط است به نقلى كه مرحوم سيد بن طاووس در كتاب شريف مصباح الزائر آورده است . عين عبارت ايشان چنين است :

ذكر بعض اصحابنا قال : قال محمد بن على بن اءبى قرة ، نقلت من كتاب محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى قدّس سرّه دعاء الندبه و ذكر انه الدعاء لصاحب الزمان صلوات اللّه عليه و يستحب اءن يدعا به فى الا عياد الاربعة و هو...(357)

بعضى از اصحاب ما چنين گفته اند كه جناب محمد بن على بن اءبى قرّة از كتاب مرحوم محمد بن الحسين بن سفيان بن البزوفرى ، دعاى ندبه را نقل كرده و گفته است كه اين دعا، دعايى است براى حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليه كه مستحب است آن را در عيدهاى چهارگانه - روز جمعه ، عيد قربان ، عيد فطر و عيد غديربخوانند.

سند دوم

دوّمين سندى كه براى دعاى ندبه ، از خلال كتاب هاى روايى به دست مى آيد، سندى است كه مرحوم مجلسى در بحارالانوار(358) نقل مى كند:

قال محمد بن المشهدى فى المزار الكبير: قال محمد بن ابى قرّة : نقلت من كتاب اءبى جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى ....

محمد بن مشهدى در كتاب مزار خويش - مزار كبير - چنين گفته كه دعاى ندبه را محمد بن ابى قرّة از كتاب ابى جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى ، نقل كرده است .

همان طور كه ملاحظه مى شود، آن تزلزل و ضعفى كه در سند اول وجود دارد، در سند دوم به چشم نمى خورد؛ زيرا در سند دوم ، مرحوم مشهدى به طور مستقيم مى فرمايد: محمد بن على بن ابى قرّة چنين گفت كه دعاى ندبه منقول از كتاب مرحوم بزوفرى است ، در حالى كه در سند اول ، مرحوم سيد بن طاووس مى فرمايد:

ذكر بعض اصحابنا.

بعضى از اصحاب ما اماميه چنين ذكر كرده اند.

لازم به ذكر است كه مرحوم مجلسى بعد از بيان هر دو سند، چنين اظهار نظر مى كند: (گمان مى رود مرحوم سيد بن طاووس نيز اين دعا را از جناب مشهدى گرفته باشد و مراد وى از بعض اصحابنا همان مرحوم مشهدى باشد.)

البته ناگفته نماند كه اگر سيد بن طاووس قدّس سرّه دعاى ندبه را با واسطه ى مرحوم مشهدى نقل كند، يك اشكال پديد مى آيد و آن اين كه ، جناب سيد قدّس سرّه بعد از بيان دعاى ندبه ، چنين مى گويد:

ثم صل صلاة الزيارة و قد تقدم و صفها ثم تدعوا بما اءحببت فاءنك تجاب ان شاء اللّه تعالى .(359)

سپس به كيفيتى كه در گذشته بيان شد نماز زيارت را به جاى آريد و از خدا آن چه را مى خواهيد در خواست كنيد كه ان شاءاللّه اجابت خواهد شد.

در حالى كه كتاب مزار مرحوم مشهدى از چنين نماز زيارتى در پايان دعاى ندبه ، خبر نمى دهد. ولى خود مرحوم سيد در اقبال الاعمال ،(360) چنين نمازى را بعد از دعاى ندبه نقل نمى كند كه اين مى تواند علامتى باشد بر اين كه مرحوم سيد، نماز زيارت را در مصباح به عنوان رجاء آورده است .

اما به هر حال ، سندى كه نزد اهل فنّ، از استناد بيشترى برخوردار است ، همان سند مرحوم محمد بن مشهدى است كه ما نيز به بررسى آن مى پردازيم . ولى قبل از پرداختن به بررسى سند دعا، لازم است در نگاهى كوتاه ، به معرفى كتاب مزار محمد بن مشهدى بپردازيم .

آشنايى با كتاب مزار كبير

مزار محمد بن مشهدى ، كتابى است كه در مورد زيارت هاى وارد شده براى پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و خاندان نورانى آن حضرت نوشته شده است .

مرحوم مجلسى در بحارالانوار، از اين كتاب با عنوان (مزار كبير) ياد كرده است .(361) و بنابر آن چه علامه طهرانى در الذريعه بيان كرده است (362) و هم چنين از خاتمه ى مستدرك الوسايل ظاهر مى شود، اين كتاب ، يكى از مدارك مرحوم نورى براى (مستدرك الوسايل ) بوده است .(363) از عبارتى كه در مقدمه ى مزار كبير آمده است ، چنين آشكار مى گردد كه مرحوم مشهدى فقط رواياتى را كه به سند قابل اعتماد و از راويان موثق به دست آورده ، نقل كرده است .(364)

در پايان بايد افزود مرحوم سيد بن طاووس علاوه بر اعتماد به اين كتاب و نقل فراوان از آن ، زبان به مدحش نيز گشوده است .(365)

آشنايى با محمد بن مشهدى

ازكلمات مرحوم آيت اللّه خويى در معجم الرجال به نقل از شيخ حرّ عاملى چنين ظاهر مى شود كه مراد از محمد بن مشهدى ، محمد بن على بن جعفر است .(366) ولى مرحوم حاجى نورى در خاتمه ى مستدرك الوسايل در اين باره مى فرمايد: (مراد از محمد بن مشهدى ، محمد بن جعفر بن على بن جعفر المشهدى است كه از وى با عنوان (حائرى ) نيز ياد شده است . ايشان يكى از كسانى است كه از ابى الفضل شاذان بن جبرييل قمى روايت نقل مى كند. او هم چنين با دو واسطه از مرحوم محمد بن نعمان - شيخ مفيد - به نقل روايت مى پردازد).(367)

ولى به هر حال مقصود از محمد بن مشهدى ، هر كدام از اين دو كه باشد (محمد بن على بن جعفر - يا - محمد بن جعفر بن على بن جعفر المشهدى )، شخص قابل اعتماد، مورد وثوق و جليل القدرى است كه توصيف و مدح وى در كتب رجال آمده است .

آشنايى با محمد بن على بن اءبى قرّة

درباره ى آشنايى با (محمد بن على ابى قرّة ) بايد گفت كه ايشان از جمله راويان صاحب كتاب و مورد اعتماد است . رجال نجاشى درباره ى وى چنين مى گويد: (محمد بن على بن يعقوب ، اسحاق بن اءبى قرّة ، ابوالفرج القنائى الكاتب كان ثقة و سمع كثيرا و كتب كثيرا و كان يوردق لاصحابنا و معنا فى المجالس ، له كتب منها: كتاب عمل يوم الجمعه ، كتاب عمل الشهور، كتاب معجم رجال ابى المفضل ، كتاب التهجّد؛ اءخبرنى و اءجازنى جميع كتبه )؛(368) (محمد بن على بن يعقوب اسحاق بن اءبى قرّة ابوالفرج القنائى ، كه ملّقب به (كاتب ) است ، شخص ثقه و مورد اعتمادى مى باشد كه شنيده ها و نوشته هاى زيادى از او به جاى مانده است .

وى شخصى بود كه كتاب ها را ورق به ورق براى اصحاب اماميه مى خواند و همواره در مجالس ، با ما بود.

كتاب هاى او عبارتند از: عمل يوم الجمعه ، عمل الشهور، معجم رجال ابى المفضل و التهجد).

مرحوم نجاشى در پايان مى فرمايد: (محمد بن ابى قره براى من روايت نقل كرده و اجازه ى نقل كتاب هايش را به من داده است ). همان طور كه روشن است ، از عبارت : (كان يوردق لاصحابنا و معنا فى المجالس ) چنين استفاده مى شود كه مرحوم نجاشى در زمان (ابن ابى قرّة ) مى زيسته است .

و از عبارت ديگر كه مى فرمايد: (اءخبر نى و اءجازنى جميع كتبه )، آشكار مى گردد كه مرحوم نجاشى ، اجازه ى نقل كتاب هاى (ابن اءبى قرّة ) را نيز داشته است .

بنابراين ، مى توان چنين گفت كه هر چند اين دو بزرگوار هم عصر يكديگر بوده اند، ولى به اعتبار اين كه مرحوم نجاشى ، اجازه ى نقل كتاب هاى (ابن ابى قرّة ) را از وى داشته است ، (ابن ابى قرّة ) از مشايخ اجازه ى مرحوم نجاشى محسوب مى گردد.

آشنايى با محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى

بنابر آن چه مرحوم آيت اللّه خويى در معجم الرجال آورده است ،(369) از اين شخص با دو عنوان ياد شده است : 1) محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى ، ابوجعفر 2) محمد بن الحسين البزوفرى ، ابو جعفر.

وى از شاگردان احمد بن ادريس بوده و از او روايت نقل كرده است . از آن جا كه مرحوم محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، از محمد بن حسين بن سفيان بزوفرى ، روايت نقل كرده ، مى توان گفت كه ايشان از مشايخ مرحوم مفيد نيز بوده است .

امّا درباره وثاقت وى بايد گفت : هر چند پيرامون (محمد بن حسين بن سفيان بزوفرى ) در كتب رجالى ، توثيق خاصّى وارد نشده است ، ولى از آن جا كه اين فرد از جمله كسانى بوده كه مرحوم مفيد از وى روايت بسيار نقل كرده و هم چنين در موارد مختلف براى وى رضا و رحمت خداوند متعال را طلب نموده است ، مى توان بدون ترديد گفت : قواعد توثيق عام ، شامل حال وى مى گردد؛ زيرا طبق قواعدى كه بزرگان ازاهل فنّ رجال ، بيان كرده اند: اگر شخصى از مشاهير باشد و روايات فراوانى را هم نقل كرده و از طرفى هم قدح و تضعيفى درباره ى او بيان نشده باشد، همين نشانه ى حُسن ظاهر و علامتى براى توثيق او مى باشد؛ چون با شهرتى كه از او به جاى مانده ، اگر ارباب رجال ، عيب و مذمتى از وى سراغ داشتند، بيان مى كردند.

معناى (انّه الدعاء لصاحب الزمان ) عليه السّلام

بعد از روشن شدن وثاقت موجود در سلسله ى سند اين دعاى شريف ، لازم است به عبارتى كه ابن بزوفرى قبل از اين دعا آورده است ، بپردازيم .

وى قبل از آوردن متن دعاى ندبه چنين مى گويد:

انّه الدعاء لصاحب الزمان صلوات اللّه عليه و يستحب اءن يدعى به فى الاعياد الاربعة ....(370)

مرحوم بزوفرى چنين گفته كه دعاى ندبه ، دعايى است براى حضرت صاحب الزمان عليه السّلام و مستحب است آن را در عيدهاى فطر، قربان ، غدير و روز جمعه بخوانند.

بر اهل دقت پوشيده نيست كه در عبارت : (انّه الدعاء لصاحب الزمان صلوات اللّه عليه )، دو احتمال وجود دارد كه عبارتند از:

1) اين دعاى شريف ، دعايى است كه از جانب امام زمان عليه السّلام انشاء شده است .

2) اين دعا، دعايى است كه براى وجود مقدس امام زمان عليه السّلام انشاء شده است ، نه اين كه انشاء اين دعا از طرف آن حضرت صورت گرفته باشد.

امّا از آن جا كه مرحوم (ابن بزوفرى ) در ادامه مى فرمايد:

و يستحب اءن يدعى به فى الاعياد الاربعة .

مستحب است كه اين دعا در عيدهاى چهارگانه خوانده شود

معلوم مى گردد كه در نگاه مرحوم (ابن بزوفرى )، انشاء اين دعاى شريف از جانب كسى غير از امام معصوم عليه السّلام نبوده است ؛ زيرا بزرگان اصحاب اماميه هيچ گاه در رابطه با دعايى كه از جانب شخصى غير از معصوم عليه السّلام صادر شده باشد، نمى گويند (مستحب است آن را فلان وقت معيّن بخوانيد).

بنابراين ، به دو قرينه ، احتمال اين كه دعاى ندبه از سوى شخص ‍ ديگرى غير از امام معصوم عليه السّلام صادر شده باشد، مردود است :

1) اين كه مى فرمايد: (يستحب )؛ (مستحب است خواندن اين دعا). و ظاهر اين كلمه مى رساند كه اين دعا از جانب معصوم صادر شده است ؛ زيرا محكوم كردن هر كدام از افعال و اءذكار به هر يك از احكام خمسه (وجوب و حرمت ، استحباب ، كراهت ، اباحه ) از امور توقيفيه مى باشد كه فقط بايد از جانب اولياى خدا صورت گيرد.

2) اين كه براى قرائت اين دعا، زمان خاص (اعياد اربعه ) بيان شده و دعايى كه از جانب غير معصوم انشاء شده باشد، نمى تواند از چنين ويژگى برخوردار باشد.

دعاى ندبه ، انشاء كدام امام است ؟

امّا اين كه اين دعاى شريف از جانب كدام يك از معصومين عليهم السّلام صادر شده است ، باز هم به روشنى معلوم نيست .

از ظاهر عبارت مرحوم (ابن بزوفرى ) آشكار مى شود كه اين دعا از امام زمان عليه السّلام است . در اين صورت ، بايد بگوييم : اين دعاء نيز از توقيعاتى است كه از جانب حضرت صاحب الامر عليه السّلام براى مرحوم ابن بزوفرى كه در زمانى نزديك به غيبت صغرى مى زيسته ، صادر شده است همانند توقيعاتى كه براى مرحوم شيخ مفيد صادر شده اند.

احتمال دوم اين است كه اين دعا از سوى امام صادق عليه السّلام صادر شده باشد؛ همان طور كه مرحوم مجلسى در كتاب (زاد المعاد)(371) فرموده است .

هر چند بعضى خواسته اند احتمال دوم را به خاطر ناسازگارى بعضى از مضامين دعا با صدور از جانب امام صادق عليه السّلام مردود سازند، ولى بر اهل تحقيق روشن است كه اين اشكالات قابل توجيه است ؛ زيرا نظير چنين مضامينى در موارد ديگر از امام صادق عليه السّلام (372) و ديگر ائمه عليهم السّلام (373) نقل شده است . امّا به هر حال آن چه از سند دعاى ندبه معلوم مى شود، اين است كه اين دعا، دعاى غير ماءثور نيست ، بلكه دعايى است كه از جانب يكى از ائمه هدى عليهم السّلام نقل شده است . علاوه بر اين ، با دقّت در متن اين دعاى شريف به آسانى آشكار مى شود كه چنين مضمون بلند و ملكوتى ، خود از جمله تاءييدات غيرقابل انكار بر صدور دعاى ندبه از سوى امام معصوم عليه السّلام است .

فرازهاى دعا

اين دعا از چهار فراز تشكيل شده كه با يكديگر مرتبط بوده و مجموعا يك منظومه ى منظم و سير منسجم را تشكيل مى دهند.

فراز اول : حمد و صلوات

اين دعا با حمد بر ربوبيت خداوند و صلوات بر پيامبر گرامى اسلام و اهل بيت مكرّمش عليهم السّلام آغاز مى شود.

الحمد للّه ربّ العالمين و صلى اللّه على سيدنا محمد نبيّه و آله و سلم تسليما.

ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است و درود و سلام مخصوص خداوند بر آقاى ما پيامبرش و خاندان او باد.

فراز دوم : ثناى بر قضاء

اين فراز كه با حمد و ثناى دوباره بر جريان قضاى الهى نسبت به اوليائش شروع مى شود، در واقع دربردارنده ى همه ى دعا به نحو اجمال است كه با عباراتى مختصر، مضامين بعدى دعا را مورد اشاره قرار مى دهد.

اللهم لك الحمد على ماجرى به قضاؤ ك فى اوليائك ... و جعلتهم الذريعة اليك و الوسيلة الى رضوانك .

بار خدايا! ستايش فقط تو را سزاست بر آن قضاء و قدرى كه درباره ى اوليا و نمايندگانت جارى شد... و آنان را سبب دست آويزى به سويت و وسيله اى براى خشنودى محضت قرار دادى .

فراز سوم : تاريخ ، از آغاز تا تكامل

در سومين فراز از اين دعاى شريف ، ماجراى تفصيلى قضا و حكم الهى در مورد اوليائش مورد بررسى قرار مى گيرد كه در آن ، نقطه ى شروع تاريخ بشريت و تحوّلات اساسى و در نهايت ، سير تكاملى آن به سوى عصر حاكميت حضرت بقية اللّه عليه السّلام كه اوج تقرّب جامعه ى بشرى به خداى متعال وهدف نهايى از خلقت است ، مورد توجه واقع مى شود. اين فراز با عبارت فبعض اءسكنته جنتك آغاز مى گردد و با جمله ى و نحن نقول الحمدللّه رب العالمين به انتها مى رسد.

فراز چهارم : استغاثه و طلب

استغاثه به درگاه حضرت حق ، آخرين فراز از دعاى ندبه را به خود اختصاص مى دهد:

اللّهم اءنت كشّاف الكرب و البلوى ....

خدايا! تويى تنها برطرف كننده گرفتارى ها و سختى ها....

كليد فهم دعا

به نظر چنين مى رسد كه شايد بتوان از اين دعاى شريف ، ره يافت هاى جدّى و مفيدى را براى پى ريزى يك فلسفه ى تاريخ بر مبناى معارف اصيل اهل بيت عليهم السّلام به دست آورد. امّا قبل از ورود به بحث لازم است ، اشاره اى گذرا به تعريف فلسفه ى تاريخ و ديدگاه هاى مختلف در رابطه با آن داشته باشيم .

مقصود از فلسفه ى تاريخ ، تحليل كلّ تاريخ بشريت است ؛ يعنى در اين علم ، جريان و حركت تاريخ از ابتدا تا انتها، نحوه ى تكامل تاريخ و عوامل حاكم بر تحول و تكامل آن مورد بررسى قرار مى گيرند. بنابراين ، از آن جا كه تحليل جريان ها و تحولات تاريخى و نظر دادن در رابطه با حركت تكاملى آن ها، از يك سو به چگونگى نگاه انسان به جهان بستگى دارد و از سوى ديگر، به كيفيّت تحليل از وجود انسان وابسته مى باشد. دانشمندان مسلمان و موحّد كه اساس ‍ آفرينش و تكامل آن را بر پايه ى خالقيّت و ربوبيت حضرت حق بنا مى نهند، نمى توانند نظريات مادى گرايانى كه نظام آفرينش را بر اساس استقلال و استغناء ماده تحليل مى كنند، بپذيرند؛ زيرا نظريه پردازان مادّى ، كمال نهايى در خلقت را بر اساس مطلق گرايى حسّى و اصل بودن محسوسات و لذايذ مادّى تعريف مى كنند و مبتنى بر همين ديدگاه ، مرحله ى تكامل تاريخ را مرحله اى مى دانند كه در آن ، غرايز انسانى به صورت تامّ و تمام ارضا شود. اين نظر در تضادّ جدّى با عقايد و ديدگاه هاى پيروان آيين توحيدى اسلام است كه بر پايه ى اعتقاد به خالقيت مطلقه ى خداى يكتا، تكامل خلقت را به ربوبيت الهى بر مى گردانند و مى گويند: اين پروردگار يگانه است كه با افاضه و ربوبيّت دايمى خود، همه ى مخلوقات را در مسير تكامل قرار مى دهد. كه در اين صورت ، كمال تاريخ نيز هنگامى خواهد بود كه جامعه به سمت پذيرش بيشتر ربوبيّت و ولايت الهى و ظهور كامل تر آن ، پيش رود. رسيدن به اين هدف مهّم فقط در كنار اراده ى انسان ها ممكن خواهد بود؛ يعنى اين انسان ها هستند كه با اختيار و پذيرش ولايت الهى ، خود را در تكامل تاريخ ، شريك مى سازد و راز نزديك شدن جامعه به يك پرستش اجتماعى را باز مى كنند. در نتيجه ، جريان ولايت و سرپرستى الهى در عالم انسانى ، ظهور بيشترى پيدا مى كند كه اين ، همان كمال نهايى تاريخ است .

در اين ميان ، اولياى خاصّ خدا، نقش مجرا و مسير اجراى ولايت الهى را بر انسان ها ايفا مى كنند؛ يعنى اين طور نيست كه خداوند متعال براى اجراى ولايت خويش بر انسان ها، به طور مستقيم با آن ها ارتباط برقرار كند، بلكه ولايت خويش را با واسطه و از طريق اولياى برگزيده ى خويش بر جامعه ى انسانى اعمال مى كند. و اين اولياى مخصوص خدا هستند كه به خاطر پذيرش تامّ و تمام ولايت الهى و سربلند بيرون آمدن از ابتلائات و امتحانات ، اراده شان مجراى ولايت الهى در عالم هستى شده است و به همين دليل ، در نگاه معارف ملكوتى تشيّع ، كمال جامعه ى انسانى و حركت تاريخ به سمت كمال مطلوب ، از بستر اولياى الهى گذر مى كند و متناسب با ظهور اراده ى آن ها در عالم انسانى خواهد بود؛ زيرا ايشان ، خليفه و جانشينان حضرت حق بر روى زمين هستند و انسان ها وظيفه دارند كه به ولايت آن ها گردن نهند:

من اءطاعكم فقد اءطاع اللّه و من عصاكم فقد عصى اللّه .

هر كه از شما پيروى كند، از خدا پيروى كرده و هر كه از شما نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است .

به يقين هر كس كه در اين رهگذر، ولايت اولياى خدا را نپذيرد، تحت ولايت و سرپرستى شيطان درآمده است :

و الذين كفروا اءوليائهم الطاغوت ....(374)

سرپرستى كسانى كه كافر شدند به دست طاغوت است .

بنابراين ، آن چه محور اساسى در پيوند افراد يك جامعه ى توحيدى و حركت آن به سوى كمال است ، محبّت و پذيرش ولايت الهى و تولّى تام به ولايت ولّى اللّه است . همان طور كه محور پيوند بين افراد جامعه ى شيطانى نيز محبت و تولّى به شيطان و حركت به سوى ارضاى هر چه تمام تر غرايز مادى است .

به نظر مى رسد اين نوعى نگاهِ فلسفه ى تاريخى به ماجراى ولايت ائمه و اولياى الهى عليهم السّلام در عالم انسانى است كه گويا مى توان تمام سير عالم و حركت جامعه به سوى خداوند متعال و حتى كيفيّت اين سير را از مضامين عالى و نورانى دعاى ندبه استظهار كرد.

شرح فرازها

فراز اول : حمد و صلوات

الحمدللّه رب العالمين و صلّى اللّه على سيّدنا محمد نبيّه و آله و سلم تسليماً.

اين فراز از دعاى ندبه با تمام كوتاهى اش ، بيان كننده ى خلاصه اى از تمام ماجرايى است كه در عالم هستى و جامعه ى انسانى بايد اتفاق بيافتد.

عبارت الحمدللّه رب العالمين به ماجراى ربوبيت خداوند متعال بر تمام هستى اشاره دارد كه در نتيجه ، ولايت الهى را به دنبال خواهد داشت . عبارت و صلّى اللّه على سيدنا محمد نبيه و آله و سلم تسليما به مجرا و محور آن ربوبيت و ولايتى اشاره مى كند كه از جانب خدا بر تمام عالم سيطره دارد؛ زيرا محور ربوبيت الهى بر همه ى هستى ، از مسير جريان اين ربوبيت نسبت به نبى مكرم اسلام و اهل بيت گرامى آن حضرت عليهم السّلام مى گذارد.

به طور كلى ، مى توان اين فراز كوتاه را به عنوان براعت استهلالى براى مجموعه ى اين دعاى شريف و مطالبى كه در بقيه فرازهاى دعا به آن ها پرداخته شده است ، دانست .

فراز دوم : ثناى بر قضاء

در فراز دوم كه با جمله ى الّلهم لك الحمد على ما جرى به قضاؤ ك فى اوليائك الذين ... آغاز مى شود، خدا را بر آن چه از ناحيه ى قضاى الهى بر اوليائش جارى شده است ، حمد مى كنيم . در ادامه ى اين فراز، چگونگى جريان اين قضاء را بر اوليا به طور مجمل چنين بيان مى كند: از آن جا كه خداوند تبارك و تعالى در عالم ، نسبت به زهد در درجات و مراحل مختلف عالم دنيا از اوليائش ، ميثاقى گرفته و آن ها نيز بر آن پيمان كه با خداى خود بسته اند، پابرجا و استوار ماندند و همه ى ابتلائات و سختى ها را در راه حفظ آن ميثاق تحمل كردند: بعد اءن شرطتَ عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيه ... فشرطوا لك ذلك ، خداوند متعال هم به پاس اين مجاهدت ها و پايدارى در ميثاق ، برجسته ترين نعمت هاى ابدى خويش را براى ايشان برگزيد، تلاش هاى آنان را پذيرفت و ايشان را به خود نزديك كرد. نام شان را بلند و پرآوازه ساخت و ستايش آشكار خود را بر آن ها قرار داد. اين نعمت هاى عظيم تا آن جا ادامه يافت كه خداوند، فرشتگان خود را بر آن اولياى گرامى فروفرستاد و با نزول وحى بر آن ها، ايشان را اكرام كرد و نتيجه ى اين پذيرش و تقرب الهى آن شد كه خدا با بذل علم خويش ، اولياى خاص خود را كمك كرد. هنگامى كه به اين منزلت رسيدند، آن ها را وسيله و دست آويزى براى جلب خشنودى خود قرار داد، يعنى به مرتبه اى رسيدند كه منشاء هدايت براى همه ى عوالم شدند. فقبلَتهم و قّربتهم و قدّمت لهم الذكر العلى و الثناء الجلىّ و اءهبطت عليهم ملائكتك ....

بنابراين ، به طور خلاصه مى توان گفت كه در اين فراز، چند نكته ى اساسى نهفته است كه عبارتند از اين كه ، اولياى الهى به خاطر ميثاق زهدى كه نسبت به درجات مختلف اين دنيا با خدا بستند و بر تمامى ابتلائات و امتحانات سنگين آن نيز فائق آمدند، از جانب خدا از دو پاداش برخوردار شدند. نخست اين كه ، خود مقرّب درگاه الهى گشتند. ديگر اين كه ، باعث هدايت و دست گيرى نسبت به ديگر مخلوق ها شدند و اين ، همان ماجراى قضاى الهى بر اوليائش است كه ستودنى است ؛ زيرا محور ربوبيت الهى بر همه ى عالم ، از اين مجرا واقع مى شود.

البته بايد دانست كه رسيدن به مرحله ى حمد خدا بر جريان قضاى الهى ، نسبت به اوليائش نيازمند پشت سر گذاشتن مرحله ى سنگين ابتلاء به بلاى ولىّ خدا و درگير شدن با بلاى ولىّ خداست كه چنين ابتلايى داراى مراتب مختلفى است ؛ زيرا بعد از ابتلاء د رمرحله ى نخست ، بايد بر بلاى ولىّ اللّه صبر كرد و در درجه ى بعد تسليم آن بلا شد. سپس بر آن بلا راضى شد و در مرحله ى آخر، خدا را بر آن بلا شكر كرد. روشن است انسانى كه از ابتلاى ولىّ خدا فارغ است و به درك هيچ يك از بلاياى اولياى خدا نرسيده است ، هيچ گاه نمى تواند به مرحله ى حمد و شكر نسبت به چنين بلايى برسد؛ زيرا درك حمد بر قضاى الهى منوط به اين است كه انسان ، مجموعه ى سختى هاى اولياى خدا را ديده و ثمرات آن را هم درك كرده باشد.هم چنين در اين ماجرا، زيبايى صنع خدا نسبت به اولياى خودش را نيز دريافته باشد؛ كه چنين انسانى پس از پيمودن اين مراحل مى تواند به حمد و ثناى خدا بر جريان قضائش نسبت به اوليائش برسد.

فراز سوم : تاريخ ، از آغاز تا تكامل

اين فراز از دعاى ندبه كه طولانى ترين فرازهاى آن به شمار مى آيد، به بيان تفصيلى مراحل تكامل تاريخ مى پردازد كه بر اين اساس ، اين فراز را به چند بخش مى توان تقسيم كرد.

بخش اول :

فبعض اسكنته جنتك الى اءن اءخرجتَه منها ... فنتبع آياتك من قبل اءن نذّل و نخزى .

در بخش اول ، گذرى اجمالى به ماجراى بعثت انبيا دارد كه بعد از ذكر حضرت آدم و جريان بيرون رانده شدن او از بهشت ، به بيان هر يك از انبياى اولوالعزم به همراه مهم ترين حادثه اى كه در طول رسالت آن ها رخ داده ،مى پردازد. در ضمنِ چند كلمه ، محورى ترين و اصلى ترين صحنه ى جريان قضاى الهى بر ايشان را بيان كرده است كه اگر از منظر فلسفه ى تاريخى خواسته باشيم به اين بخش از دعا نگاه كنيم ، بايد بگوييم كه اين بخش به بيان سرحلقه هاى اساسى تكامل تاريخ كه همان بعثت انبياى اولوالعزم است ، پرداخته است . چرا كه اگر ما، كمال جامعه ى بشرى را مرحله ى تقرّب به سوى خداى متعال بدانيم كه در آن ولايت الهى به ظهور رسيده و همه ى شؤ ون جامعه بر مدار اراده ى الهى مى چرخد، طبيعى است كه عمده ترين مراحل كمال تاريخ را بعثت انبياى صاحب شريعت ارزيابى مى كنيم ؛ زيرا با بعثت هر كدام از انبياى اولوالعزم كه پيوند بين خداى متعال و جامعه بشرى بودند، شريعت الهى بر روى زمين از كمال بيشترى برخوردار شد. در نتيجه ، زمينه ى بندگى خدا بيش از پيش براى انسان ها فراهم گشته است و اين ، ورود جامعه ى بشرى به مرحله ى جديدى از هدايت را به دنبال مى آورد. در پايان اين بخش ‍ از دعا، يادآور مى شود كه به وسيله ى بعثت اين انبيا، حجت الهى بر همه ى تاريخ تمام شده و با اين بيان ، محدوده ى ربوبيت و ولايت الهى بر تاريخ را روشن مى كند كه هيچ منافاتى با اختيار و اراده انسان ندارد، بلكه چه بسا انسان هايى كه بعد از آمدن فرستادگان الهى (كه از ناحيه ى آن ها، ولايت خدا بر جامعه جارى مى شود) باز هم راه باطل را پيش گيرند و تولى طاغوت را بپذيرند؛ زيرا قبل از اين ، حفظ محور حق در تاريخ را مرهون تلاش هاى اين انبيا برمى شمرد.

بخش دوم :

الى اءن انتهيتَ بالاءمر الى حبيبك و نجيبك محمد صلّى اللّه عليه و آله ....

بعد از اتمام بررسى مراحل تحول تاريخ با بعثت برخى از انبياى اولوالعزم ، در بخش دوم از اين فراز دعا، با بيان ويژگى هايى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله به سراغ مرحله ى متكامل ترى از تاريخ مى رود كه با بعثت آخرين فرستاده ى خدا به وجود آمد. اين مطلب را با دقت در ويژگى هايى كه در اين بخش از دعا براى رسول مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله برشمرده مى شود، مى توان دريافت . انتخاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به عنوان سيد و آقاى همه ى مخلوقات ، زبده ى برگزيدگان ، برترين انتخاب شدگان و گرامى ترين كسى كه خدا به او اعتماد كرده ، همه حاكى از آن است كه تقدم و سرآمد بودنِ آن حضرت بر ديگر انبيا، امرى روشن و آشكار است . در نتيجه ، بعثت آن حضرت نيز از ويژگى هاى منحصر به فردى برخوردار خواهد بود كه از آن جمله مى توان ، بعثت عام و فراگير پيامبر اسلام نسبت به جن و انس ، نفوذ شريعت و رسالت آن حضرت به مشرق و مغرب و نُصرتش با رعب و ترس و حفاظت آن بزرگوار به وسيله ى بهترين ملايكه و در نهايت ، وعده ى پيروزى او و دينش بر ديگر اديان و ... را نام برد.

بنابر اين ، به يقين ، مى توان گفت اگر مراحل بلوغ و تكامل عالم با بعثت انبياى اوالوالعزم شروع شده باشد، با آمدن حضرت خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله ، وارد مرحله ى جديدى از بلوغ گشته و اين بلوغ و تكامل بايد به دست چنين فرستاده اى صورت مى گرفته كه از چنين كمالات و درجاتى برخوردار بوده است (كه انبياى گذشته فاقد اين ويژگى ها بودند). پس اوست كه بر تاريخ مسلط است و اوست كه با غلبه بر عالم ، هدايت و تكامل نهايى جامعه ى بشرى را به دست مى گيرد و اين ، همان قضاى خداى متعال بر نبى مكرّم اسلام صلّى اللّه عليه و آله است .

بخش سوم :

و ذلك بعد اءن بوّئتَه مبوّء صدقٍ من اهله ....

در بخش سوم اين فراز از دعا، با مطرح شدن جانشينان و اوصياى پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، به بيان نقش آن ها در پيش ‍ بُرد اهداف آن حضرت و در نتيجه ، سير تكاملى تاريخ به وسيله ى هدايت آن بزرگواران پرداخته مى شود.

هرچند در بخش اول از اين فراز، به طور سربسته و مجمل از كنار مساءله ى وصايت ديگر انبياى اولوالعزم گذر شد: و تخيرتَ له اءوصياء مستحفظاً بعد مستحفظ، ولى در اين بخش ، ماجراى وصايت و جانشينى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به طور مفصل بيان مى شود و اين نشان گر سهم عمده ى ايشان در اين مرحله از تاريخ است ، زيرا قضاى خداى متعال بر نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله از طريق اوصياى آن حضرت - كه اولياى برگزيده ى خدا هستند - ادامه پيدا مى كند. يعنى از آن جا كه خاندان نبى گرامى اسلام كه از جانب خدا به جانشينى آن حضرت انتخاب شده اند، همگى نور واحدى هستند كه خدا در بين ايشان ، جايگاه خاصى رابه پيامبرش ‍ عطا كرده و در آيه اى از قرآنش ، تنها مزد رسالت را قدم نهادن در راه خدا بيان كرده و در آيه ى ديگرى ، مودّت آن خاندان را تنها مزد رسالت معرفى كرده است ، روشن مى شود كه مزد رسالت كه قدم نهادن در راه خداست ، چيزى جز مودّت اهل بيت عليهم السّلام نيست . پس ادامه ى رسالت در حفظ خاندان رسول معنى مى شود و هر بلايى را كه ايشان متحمل مى شوند، بلاى پيامبر اكرم محسوب مى شود و هدايتى هم كه به وسيله ى ايشان براى جامعه ى بشرى محقق مى شود، هدايت رسول خدا ارزيابى مى شود. يعنى بخشى از هدايت جامعه به عهده ى خود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بوده و بخش ديگرى از آن بر دوش اهل بيت آن حضرت عليهم السّلام . به همين دليل بعد از بيان سپرى شدن دوران عمر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، بلافاصله به مساءله ى وصايت اميرالمؤ منين على عليه السّلام پرداخته و آن را به صورت مفصل بسط مى دهد كه اين خود، نشان دهنده ى نقش كليدى حضرت على عليه السّلام در جريان هدايت تاريخى جامعه به وسيله ى وصايت خويش و روشن كننده ى آن است كه ظهور اصلى وصايت ، در حضرت على عليه السّلام است و با آوردن عبارت : اذْ كان هو المنذر و لكل قوم هاد، به مخاطب خود مى فهماند كه انذار پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و آن مرحله از هدايت تاريخى كه در دوره ى زندگى پربركت آن حضرت اتفاق افتاد، به تنهايى كافى نيست ، بلكه در كنار آن انذار و هدايت تاريخى ، يك هدايت مستمرى هم لازم است كه اين هدايت مستمر به وسيله ى خاندان عصمت و طهارت و به ويژه حضرت على عليه السّلام واقع مى شود.

بعد از بيان اين مرحله با بيان فضيلت هاى حضرت على عليه السّلام ، وارد كارهايى كه پيامبر خدا جهت مهياسازى جامعه براى پذيرش ‍ ولايت اميرالمؤ منين على عليه السّلام انجام دادند، مى شود كه از ماجراى روز هجدهم ذى الحجة در محل غدير خم كه بارزترين آن هاست ، شروع كرده و بعد از ذكر حديث : اءنا و علىّ من شجرةٍ واحدة و ساير الناس من شجرة شتّى به سراغ ماجراى جنگ تبوك و حديث منزلت رفته و سپس به زيباترين حادثه اى كه مدينه پس از هجرت پيامبر به خود مشاهده كرد، رفته و پاى ازدواج اميرالمؤ منين على عليه السّلام با يگانه دختر رسول خدا را به ميان مى كشد و با تذكّر خاطره ى بستن درب همه ى خانه ها به حياط مسجد النبى جز درب خانه ى حضرت على عليه السّلام به معرفى حوادثى كه هر كدام مقام و درجه ى بلند و ملكوتى را براى آن حضرت ورق مى زنند، مى پردازد تا پرچم هادى بعد از خود را در ميان امت به پا داشته و مسير هدايت بعد از خود را آماده سازى كند و اين ها، همگى وقايعى بوده اند كه هركدام اساس تحولى مهم در تكامل تاريخ به شمار مى روند و تك تك اين ماجراها به منزله ى پلّه هايى هستند كه جامعه را به سمت پذيرش ولايت الهى به پيش مى برند. اما از آن جا كه مصلحت عالم بر پايه ى جبر ربوبى شكل نگرفته و جامعه در انتخاب مسير ولايت پذيرى خود مختار است كه سر به تولّى ولايت اللّه بگذارد يا در دامان تولّى و سرپرستى طاغوت و شيطان بيافتد و متاءسفانه امت ، بعد از پيامبر از مسير تكاملى تقرّب به خدا منحرف شده و از پذيرش هدايت به سوى ولايت الهى اِعراض كرد، باعث پديد آمدن ابتلائاتى سنگين براى اهل بيت عليهم السّلام كه اولياى خاص خدا و اوصياى نبى خدا بودند، شد. لم يمتثل امر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى الهادين بعد الهادين و الاُمة مصرّة على مقته ....

ناگفته نماند كه على رغم رويارويى اولياى خدا با آن ابتلائات و بلاياى طاقت فرسا، باز هم ولايت و سرپرستى جامعه از دست تدبير ربوبى خارج نگشته و اراده ى الهى چنين تعلق گرفته كه عاقبت و پايان نيكو و زيباى كار عالم به دست اوليائش بيافتد و اين ، نتيجه ى تمامى آن زحمت هاى خالصانه اى است كه در راه احياى دين خدا متحمل شدند. و جَرَى القضاءُ بما يُرجى له حسنُ المثوبة ... والعاقبة للمتقين .

بخش چهارم :

بعد از پشت سر نهادن تمامى مراحل گذشته كه انسان از طريق ندبه و اشك ريختن به بلاى اوليا، آمادگى بهره مندى از بلاى آن ها را در خود ايجاد كرد. در اين بخش ، دعا درصدد جهت دادن به آن مصيبت زدگى است كه با پديدآوردن روحيه ى انتظار، انسان را به سوى بهره گيرى از اين مصيبت زدگى سوق مى دهد و او را به توجه به ساحت حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء دعوت مى كند، كه اين توجه در سه مرحله و با لحن هاى متفاوتى در اين دعاى شريف ، ظهور پيدا كرده است .

در مرحله ى اول با لفظ اءين به جست وجوى آن حضرت كه تنها اميد اوليا براى جمع كردن بساط طاغوت است ، مى پردازد كه در اين جست وجو غالباً هدف هاى حكومت امام زمان عليه السّلام دنبال مى شود: اءين بقية اللّه التى لا تخلو من العترة الهادية اءين المعدّ لقطع دابر الظلمة .... در مرحله ى دوم ، بعد از پشت سر گذاشتن مرحله ى اول با حرف نداء يا به طلب شخصيت خود آن حضرت پرداخته و با خطاب مستقيم به آن حضرت توجه پيدا مى كند. اين مرحله از مرحله ى قبل بالاتر است ؛ زيرا ناشى ازاحساس حضور در محضر آن حضرت است و در اين مرحله ، بيشتر از اوصاف وجودى و شخصيتى آن حضرت ، سخن به ميان مى آيد: يا بن السادة المقربين يا بن .... و در مرحله ى آخر، شروع به نجوا و بازگو كردن سخن هاى دل با آن جناب مى كند كه اين نجواها آن زمان كه گفت و گوهاى انسان و راز و نياز او با ولىّ خدا از حدّ لقلقه ى زبان فراتر رفته و نياز واقعى به آن حضرت را احساس كرد، در وجود آدمى پديدار مى شوند. رسيدن به اين مرحله كه از نوعى دلدادگى خاص ، حكايت مى كند، ناشى از شدت اوج طلب ها در دو مرحله ى قبل است :

ليت شعرى اءين استقرتْ بك النّوى ....

فراز چهارم : استغاثه و طلب

الّلهم اءنت كشّاف الكرب و البَلوى ....

در اين فراز از دعاى شريف ندبه كه انسان را از حالت راز و نياز با ولىّ خدا به حالت تقاضا و درخواست از درگاه الهى منتقل مى كند، در ابتدا كه با درخواست لقاى ولىّ خدا شروع مى شود و نشان دهنده ى شدت عطش روحى و اشتياق انسان به درك وجود امام زمان عليه السّلام است و البته همراه با تقاضاهايى است كه انسان براى خود از خداى متعال دارد، و براى به استجابت رسيدن اين درخواست ها، آن هم نه فقط در دنيا، بلكه هم در دنيا و هم در آخرت ، با صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السّلام ، توجهى دوباره به ساحت اولياى خاص خدا پيدا مى كند و در پايان ، تقاضاى شفاعت و همراهى هميشگى و وصال بى پايان ولىّ خدا را كه نتيجه ى آن انتظارها و آن جست وجوهاست ، از درگاه خداى متعال بر زبان جارى مى كند.

همان طور كه ملاحظه شد، اين دعاى شريف از ابتداى فراز سوم با بيان گزارشات كوتاهى از تحولات عمده و رو به تكامل جامعه ى بشرى ، درصدد قرار دادن انسان ، در متن ماجراى قضاى الهى نسبت به اولياى خاص خدا برامد و خواننده ى دعا را در انتهاى بخش سوم از همين فراز با بيان اين جملات : فعلى الاطايب من اهل بيت محمدٍ و على صلى الله عليهما و آلهما فيبك الباكون ... درگير با بلاى اولياى الهى مى كند و در همين حال با ذكر عباراتى چون : اءين الحسين اءين الحسين روح مبتلا و مصيبت زده ى او را به سوى انتظار روزگار رفع بلا و به نتيجه رسيدن زحمات اولياء اللّه سوق مى دهد، يعنى درصدد هدايت مصيبت زدگى انسانى كه مبتلا به بلاى ولىّ خدا شده برمى آيد و عزادارى او را با روشن نمودن چراغ انتظار در وجودش هدف مند مى نمايد (كه اين انتظار همان درخواست كمال نهايى براى جامعه ى بشرى است ) و البته به همين مقدار هم اكتفا نمى كند، بلكه بعد از گذراندن مراتب سه گانه ى انتظار، در فراز چهارم ، پس از درخواست و دعا براى درك دولت حقه ى ولىّ خدا بر روى زمين ، خواننده را به سوى تقاضاى وصال ابدى و اخروى نيز راهنمايى مى فرمايد. و اين چيزى جز يك فلسفه ى تاريخ توحيدى بر مبناى معارف ملكوتى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام نيست كه در قالب دعا از جانب ائمه معصومين عليهم السّلام صادر شده است . و الحمدلله رب العالمين