بازگشت

فرقه شناسي مهدويّت و فرقه هاي انحرافي (1)


جعفر خوشنويس

تدوين : على لارى

مدخل : اصالت مهدويّت و ادعاهاى باطل

مساءله ى حضرت بقية اللّه الاعظم ، مهدى موعود (عج )، يكى از بارزترين و بديهى ترين مسايل اسلامى و مورد تاءييد و اعتقاد همه ى مسلمانان به ويژه شيعيان است ، زيرا صدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مساءله ى با اهميت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن ، ذكر كرده اند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته اند.

تمامى فِرَق اسلامى - تقريبا - اين آيات و روايات و مفاد آن ها را به نحوى دركتب حديثى و كلامى و تفسيرى و احيانا رجالى و تاريخى خود متعرض شده اند و درباره ى آن به شكل هاى مختلف سخن گفته اند، تا جايى كه مى توان ادعا كرد كه كم تر دانشمند و عالمى ، بلكه مسلمانى يافت مى شود كه به اين موضوع مهم و خطير نپرداخته ، يا اين كه اين مطلب به گوش او نرسيده باشد.

شاهد روشن و قوى اين مدعا، صدها كتابى است كه در طول تاريخ ، با استفاده از اين نام شريف و مقدس به وجود آمده است . امّا اين مساءله ى مقدس و بديهى - بسان هر مساءله ى ديگر دينى و اسلامى حتى مانند الوهيّت و ربوبيّت و نبوت و رسالت - گه گاهى مورد سوء استفاده ى افراد يا گروه هايى البته با انگيزه هاى شخصى يا سياسى ، قرار گرفته و مى گيرد و اهداف و اغراض خاصى از اين عمل دنبال شده و مى شود.

مگر نه اين كه جهان هميشه شاهد اين مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهيت يا ربوبيت شده و كوس خدايى زده اند و يا مدّعى نبوت و رسالت شده و دعوى پيغمبرى نموده اند؟!! بديهى است كه اين سوءاستفاده ها و اين ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت اين حقايق ضربه نمى زند و كسى نمى تواند با اين بهانه كه گه گاهى اين نوع مطالب واقعى و ريشه دار در فطرت و عقل و مؤ يَّد به صدها بلكه هزاران دليل ، مورد سوء استفاده قرار گرفته يا مى گيرد، آن ها را زير سئوال ببرد و يا اين كه به نحوى در صحت اصل آن ها، تشكيك كند.

از آن جا كه مساءله ى حضرت بقية اللّه الاعظم ، مهدى موعود (عج )، كه در آيات و روايات فراوانى خصوصيات آن مطرح شده است ، نزد مسلمانان ، مساءله اى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى آنان بوده است ، از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست .

اين مساءله ى مهم از همان زمان ائمه ى اطهار عليهم السّلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبّشران و نويددهندگان به آن بوده اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه عليهم السّلام ، مواجه شد.

اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصا پس ‍ از آن ، به شكل هايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابت خاصه ) حضرت مهدى (عج ) تجلى مى نمود، كه مورد تكذيب حضرت (عج ) و هشدار آن وجود مقدس قرار مى گرفت و مؤ منان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مى شدند. البته اين حركت در زمان هاى بعد، نه تنها در جوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقه ى مسلمانان به اين مطلب مقدّس و حساس و سرنوشت ساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مى شد!

با اين حال ، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور ده ها روايت كه شمايل و نشانه هاى آن حضرت ، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيره ى الهى را بيان مى كرد، ماهيت پليد آن حركت هاى شوم و مغرضانه آشكار مى شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مى گشتند.

اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصله ى اين مقاله ى مختصر بيرون است . لذا ما در اين جا تنها به بخشى از آن چه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز از تبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مى برند، مى پردازيم تا شايد گامى ، در جهت تنوير اذهان باشد.

آن چه فعلا در اين مقاله مطرح است ، بررسى كوتاهى است درباره ى فرقه اى كه متاءسفانه ، زمينه ساز پيدايش فرقه ى ضاله ى بابيت و سپس بهائيت شد. لازم به تذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست ، و تفصيل كلام به شماره هاى بعد موكول مى شود.

شيخيه ؛ ريشه ى بهائيت

اگر بخواهيم تصويرى جامع و گويا از فرقه ى ضاله ى بهائيت داشته باشيم ، لازم است ريشه ى پيدايش بهائيت را مورد بررسى و دقت قرار دهيم . در حقيقت ، بهائيت زاييده ى بابى گرى است و بابى گرى از كشفيه ، و كشفيه هم فرزند ناخلف شيخى گرى است . قهرا براى پى بردن به واقعيت بهائى گرى بايد ريشه ها و دامنه هايى را كه در آن متولد شده و پرورش يافته است ، بشناسيم . لذا قبل از ورود به بحث بهائيت ، بايد دو فرقه ى ديگر را مورد بررسى قرار بدهيم . ما در اين جا اول فرقه ى شيخيه را مورد بحث قرار مى دهيم .

الف - شيخيه

1 - شيخ احمد احسائى كيست ؟

مؤ سس فرقه ى شيخيه ، شيخ احمد احسائى است . شيخ احمد احسائى فرزند زين الدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه -. در قريه اى به نام مطيرفى از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد. وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافى كه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان ) پيدا شد، به منطقه ى احساء رفتند. اجداد شيخ احمد از سنى هاى متعصب بودند، ولى آمدن آن ها به منطقه ى احساء كه شيعه نشين بود، باعث شد تحت تاءثير شيعه قرار گرفتند. با اين حال ، به دليل سابقه ى تعصب و صحرانشينى ، به نظر مى رسد تشيع آن ها از روى تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم رنگ شدن با محيط جديد بوده است .

2 - اوصاف احسائى

برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت داده اند و از وى فردى استثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى ، ساخته اند، ولى بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مى شد. بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده ، از ناحيه ى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى ، يادگيرى قرآن را تمام كرد. خود مى گويد: (در ايام طفوليت ، جسمم با بچه ها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود. هميشه فكر مى كردم و تدبير مى نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنين كودكى ، بر اين عادت بودم كه در خلوت هايم درباره ى اوضاع جهان و مردم مى انديشيدم كه : كجايند ساكنين اين عمارات كه اين بناها و كاخ ها را ساخته اند و وقتى متذكر احوال شان مى شدم ، مى گريستم . در مجالس لهو كه در آن زمان شايع بود، مى رفتم ، ولى از آن كناره گيرى مى كردم . اگر هم جسمم با آن ها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود).

لازم به تذكر است كه در منطقه اى كه او سكونت داشت ، موسيقى و غنا و امثال اين ها خيلى رواج داشت تا آن جا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانه هاى شان آويزان مى كردند. درباره ى حافظه و هوشمندى خويش نيز مى گويد: (دو ساله كه بودم ، سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانه ى عمه ام ؛ حبابه .) كه اين سخن ، حافظه ى قوى او را مى رساند.

گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: (اءين ملكك ، اءين شجاعتك ، اءين قوتك ؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟) و بعد بر دگرگونى زمان ، مى گريست . اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمه اى است براى ادعاهايى ديگر. به هر حال ، اوصافى براى او ذكر نموده اند كه لازمه اش ، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بى سابقه بوده و هدف از اين كار، چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود.

نكته ى قابل توجه اين است كه : چنين اوصافى بعد از آن كه وى ، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش ، بيان مى شد تا مريدانش از او پيروى كنند.

3 - علماء و احسائى

از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله ، چيزى جز تكفير و تفسيق و نكوهش و ذمّ او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آن ها اشاره مى كنيم :

1 - سيد محمد مجاهد؛ نويسنده ى مناهل (متوفى 1242 ه -).

2 - سيد مهدى طباطبايى ؛ فرزند نويسنده ى كتاب رياض (متوفى 1260 ه -).

3 - شيخ محمد حسين ؛ نويسنده ى فصول (متوفى 1261 ه -).

4 - سيد ابراهيم قزوينى ؛ مؤ لف ضوابط (متوفى 1262 ه -).

5 - شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه -).

6 - شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه -).

7 - شيخ محمد حسن مؤ لف جواهر (متوفى 1266 ه -).

8 - ملا آقا دربندى ؛ مؤ لف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه -).

9 - ميرزا محمد باقر خوانسارى ؛ نويسنده ى روضات الجنات (متوفى 1313 ه -).

4 - تحصيلات شيخ

شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آن كه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشه اى معنوى برگيرد. خود مى گويد: (در 25 سالگى در خواب ديدم كه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: (الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى )(355) را چنين تفسير مى كرد: الذى خلق ؛ يعنى اصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد. فسوى ؛ يعنى صورت نوعيه ى آن . قدر؛ اسباب آن . فهدى ؛ يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد. بر اثر اين خواب ، انقلابى عجيب در من ايجاد شد كه مرا از ادامه ى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است ، بازداشت ).

بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آن ها را صرفا ظاهرى مى داند، بهتر است ! زيرا گويى منادى غيبى ، او را مورد خطاب قرار داده است ، چيزى شبيه به وحى يا اشراق و الهام .

در ادامه مى گويد: (پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم ).

مريدان او ادعا كرده اند كه شيخ ، علمش را از عالم اعلى گرفته است برخلاف ديگران كه با همه ى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف ، 300 تاءليف ذكر كرده اند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است .

گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته ، خصوصا بلاد و شهرهايى كه داراى حوزه ى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مى كردند. شركت در درس آن علما باعث شد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متّقى بسازد. منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مى كاهد كه اينك آن ها را بر مى شماريم :

1 - بنابر آن چه كه از ايشان نقل شده است يا به او نسبت داده اند، او نه براى آموختن ، بلكه صرفا براى آزمايش علما در دروس شركت مى كرد.

2 - بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است ، با ديدن آن خواب ، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت .

3 - ادعاى اين كه علم او لَدُنّى بود.

گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد.

شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى ، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او را مدح كرده اند. ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش ، انحراف او مشخص گشت . بدين سبب ، علما به تكفير او حكم دادند.

5 - شيخ احمد احسائى و تشيع

شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود. او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقادات شيعه ى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديه ى خود به صورت مختصر و مطول بيان كرده اند، فاصله ى زيادى دارد. مواردى از اعتقادات شيخ را بر مى شماريم :

1 - ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى ، مادى ، صورى ، غايى ). اين غلوّى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.

2 - اصول دين 4 تا است : معرفت اللّه ، معرفت انبياء، معرفت ائمه ، معرفت ركن رابع ؛ كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.

3 - قرآن ، كلام نبى صلّى اللّه عليه و آله است . شيخ با اين كلام ، منكر وحى بودن قرآن است .

4 - اتحاد حق با خلق ؛ يعنى اللّه تعالى با انبياء، شى ء واحدى هستند.

5 - تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آن چه علماى كلام مى گويند.

6 - تفسير امام به شى ء غريب كه همراه با غلوّ، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس ، مخالف چنين امرى است .

7 - اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است .

دليل اعتقاد به ركن رابع :

براى هر سلطانى ، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مى رود و كم و زياد كردن آن ها هم جايز نيست :

1 - وزير عدل ؛

2 - وزير انفاق ؛

3 - وزير جنگ ؛

4 - وزير دارايى و ماليات .

چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آن ها و خلق ، شيوخ آن ها واسطه و موضوع تجلّى حق باشند. اين ها اين اصل را در مقابل سفارش ائمه ى معصومين عليهم السّلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب ، سنت ، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده اند.

8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج )، استهزاى آن حضرت است كه شبيه به كلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده ى غيبت چه فايده اى دارد؟ وى گفته است : ان الامام الحجة خاف وفّر الى العالم حور قليائى ؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخت .

9 - اعتقاد به حقانيت فرقه ى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعه حتى اماميه .

10 - نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است .

شيخ احمد احسائى در يكى از كتاب هايش به خلفا حمله كرد. به همين دليل ، حكومت عثمانى كه در آن وقت بر عراق ، سيطره داشت ، به كربلا حمله كرد، عده اى از اهالى آن جا را كشت ، خانه ها را آتش زد و ويران كرد. در اين ميان ، خانه اى جز خانه ى سيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند. شيخ كه مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند. مدتى بعد به حجاز رفت و در آن جا مورد احترام قرار گرفت . اين در حالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند.

به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه -. از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.

شاگردان شيخ ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصا در آن زمان كه شيعيان عراق تحت حكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجاء و پناه شيعيان ، بودند از ميان بردارد.

سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مى داد، بعدها فرقه ى كشفيه را تاءسيس كرد.

بعد از مرگ شيخ ، فرقه ى او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه ، احقاقيه ، حجت الاسلاميه و باقريه كه هر يك از اين ها افكار مخصوص به خود را داشتند.

ب - كشفيه

1 - سيد كاظم رشتى كيست ؟

سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى ، ايرانى الاصل بود و در سال 1212ه -. متولد شد.

بعضى گفته اند نسبش از سادات حسينى بوده ، ولى بعضى گفته اند كه اصلا سيد نبوده ، بلكه اين يك اسم مستعارى است ؛ زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مى پرداخت .

وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيده ى شيخ را ترويج مى كرد. بعد از وفات شيخ ، از بين مشايخ شيخيه ، وى چون جراءت زيادى در اظهار عقايد سلف خود داشت يا به خاطر اسباب خارجى و سياست مداران خارجى ، به عنوان رييس ‍ انتخاب شد. او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت . شايد به همين خاطر، به آن ها كشفيه مى گويند.

سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق ، ركن رابع بود. او مى گفت : فقط ما شيعه ى كامل هستيم .

2 - تاءليفات

سيد رشتى ، كتب زيادى قريب به 120 كتاب ، تاءليف كرد كه در بردارنده ى امور غريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلوّ و خرافه درباره ى ائمه ى معصومين عليهم السّلام آكنده است . او غالبا كتاب هايش را با رمز مى نوشت .

افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى ، در مدح سلطان عثمانى كه پرده اى از پرده هاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر عليه السّلام به عراق فرستاد، قصيده اى دارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤ منين على عليه السّلام اشاره مى كند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اءنا مدينه العلم و على بابها. افندى اين كلام را به صورت شعر درآورد و گفت :

هذا رواق مدينه العلم الذى

من بابها قد ضل من لايدخل

سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت : اين مدينه اى عظيم در آسمان است و ائمه عليهم السّلام در آن ساكن هستند. بعد اين مدينه را توصيف مى كند كه اين مدينه ، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس ‍ براى هر يك از آن ها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مى كند. اين ها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است .

وقتى اين شرح اسطوره اى به شاعر رسيد، گفت : چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود.

سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است ، سيد كاظم را مورد احترام قرار داد. وى وصف عجيبى را براى او بيان مى كند و مى گويد: اگر سيد رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت ، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمان مى آوردم ؛ چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير و عمل به سجاياى انسانى داراست .

آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين ، دلالت بر رضايت آن ها از اين فرد فاسد العقيده ندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آن چه رشتى گفته و نشر داده ، مخالف راه و روش اهل بيت عليهم السّلام بوده است ؟

3 - سيد كاظم رشتى و مهدويّت

سيد كاظم رشتى ، مهدويّت را به صورتى موهوم مطرح مى كرد. براى مثال مى گفت : الآن مهدى در بين شماست . او حتى مبلغينش را به اطراف مى فرستاد كه : آماده باشيد، آقا مى آيد و گاهى مى گفت : آقا بين خود شماست . به خاطر همين افكار خرافاتى و موهوم ، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زيربناى بابيت شكل گرفت .

سيد كاظم رشتى ، شاگردانى را تربيت كرد كه متاءسفانه بعضى از آن ها از اهل علم بودند. آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله ؛ كرمان ، آذربايجان و تبريز ترويج دادند.

احسائى و رشتى ، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضى ها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نايب سيد هستند.

سيد كاظم ، قريب به 150 تاءليف داشت كه برخى از آن ها شرح بعضى از ادعيه است . با تاءويلاتى غريب شبيه به داستان .

سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد.

منابع :

1. حياة شيخ احمد احسائى ؛ مؤ لف : فرزند شيخ احمد احسائى .

2. ارشاد و العلوم ، كريم خان كرمانى .

3. تاريخ نبيل ، زرندى .

جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتاب هاى زير مراجعه شود:

1. ردّ شيخيه ، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشار سال 1337).

2. اسرار پيدايش شيخيه ، بابيه و بهائيه ، محمد كاظم خالصى .

3. خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم ، محمد كاظم خالصى .

4. كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و ردّ اتهامات )، مؤ لف و ناشر. الف حكيم هاشمى (تهران 1352ش ).