بازگشت

حديث شناسي : بررسي احاديث مهدويت و ولادت حضرت مهدي (عج )


على اصغر رضوانى

شبهه ى جهالت و ضعف راويان احاديث مهدويّت

يكى از شبهاتى كه با عقيده ى مهدويّت مطرح است ، وجود روايت هاى ضعاف يا مجاهيلى است كه در تراث مهدويّت به چشم مى خورد. گاه گفته مى شود كه مؤ لفين اين تراث با ذوق خود، هر حديثى را جمع نموده اند، بى آن كه در صحت يا ضعف آن ها تاءملى كرده باشند.

نويسنده ى معاصر (عبدالرسول لارى ) معروف به (احمد الكاتب ) در كتاب خود در اين باره مى نويسد: (نزد قدماء اخباريين ، اين چنين معروف بوده كه هر روايتى را بدون بررسى در سند آن اخذ مى نمودند، ولى بعد از آن ، حركت جديدى پديد آمد و بين روايات تميز داده مى شد تا زمانى كه حركت اصوليين پديدار گشت و اخبار را به دسته هاى مختلف از قبيل : صحيح ، حسن ، قوى ، ضعيف تقسيم نمودند. ولى اين تطور و حركت ، شامل روايت هاى تاريخى را كه حول موضوع ولادت امام دوازدهم هم مطرح بوده ، نگرديد).(322)

وى در جاى ديگرى از كتاب خود مى نويسد: (من معتقدم كه خواننده ى عادى ، احتياجى ندارد كه خود را به زحمت انداخته و علم درايت و روايت را فراگرفته تا بتواند روايت هاى تاريخى را كه در رابطه با ولادت امام محمد بن الحسن العسكرى (عج ) وارد شده ، بررسى نمايد و يا اين كه از علماى متخصص در تاريخ بوده باشد؛ زيرا مؤ لفين اين كتب كه مجموعه ى اين نوع روايت ها را جمع كرده اند، خود را از ابتدا راحت نموده و گفته اند كه ما اثبات وجود امام دوازدهم را از طرق فلسفى - نظرى مى نماييم و احتياجى به روايت هاى تاريخى نداريم و اگر چنان چه توجهى به آن ها مى نماييم ، از باب تاءييد است ...) سپس مى گويد: (اعتقاد من بر اين است كه اينان از باب اين كه شخص غريق به هر شيئى دسترسى پيدا نمود اخذ مى كند، هر روايتى را جمع نموده اند و الاّ خود از هر كس ‍ ديگر آگاه تر به ضعف اين رواياتند....).(323)

ما در اين مقاله ى مختصر، اشكال مطرح شده را در دو بخش مورد بحث و مناقشه قرار مى دهيم :

1 - بررسى منابع حديثى و مصادرى كه عمدتاً تراث مهدويّت در آن ها وارد شده است و نيز بيان مبنا يا مبناهايى كه مؤ لفين آن كتب در جمع آورى احاديث براى خود در نظر گرفته اند.

2 - توجيه مجموعه ى احاديثى كه درباره ى ولادت امام مهدى (عج ) در مجموعه هاى حديثى وارد شده است با در نظر گرفتن اين كه در ميان آن ها، ضعاف و مجاهيل نيز وجود دارد.

بخش اول - بررسى منابع احاديث مهدويّت

اما بخش اول كلام كاتب از جهاتى مورد مناقشه است كه به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم :

1- كاتب ادعا مى كند نزد قدماء از اخباريين معروف ، نبوده كه روايت ها را بررسى سندى كنند، بلكه تنها هدف آنان جمع روايت ها در مجموعه ى حديثى خود بوده است . در حالى كه اين كلام ادعايى بدون دليل بوده ، بلكه كذب محض است و نشان از بى اطلاعى و ناآگاهى و عدم تتّبع و خبرويت ، بلكه عناد گوينده ى آن دارد؛ زيرا آن چه از قدماء محدثين اماميه مى دانيم ، اين است كه آنان نهايت سعى و كوشش و احتياط را در جمع و نقل روايت ها در كتب خود به كار مى بردند كه از آن جمله مى توان به شيخ كلينى عليه الرحمه اشاره كرد كه نزد اهل فن ، معروف به دقت نظر و احتياط شديد در نقل روايت ها در كتاب قيّم خود (كافى ) بوده است . هم چنين مى دانيم كه بزرگانى مانند شيخ و شاگردانش ، چه اهتمام وافرى به شناخت شيوخ روايى و شاگردان خود داشته اند. لذا در حوزه هاى حديثى ، شخصا حضور مى يافتند و از نزديك با شيوخ حديث و شاگردان آشنا مى شدند و هر كه را نمى شناختند، احاديثش را رها مى ساختند و آن را نقل نمى كردند. به عبارت ديگر: ما مى دانيم كه قدماء از محدثين امثال شيخ صدوق و طوسى و نعمانى ، رحمهم اللّه احاديث كتب خود را از اشخاص غير معروف و واماندگان در راه و كسانى كه در كوچه و بازار نشسته اند، يا از قصه گوها نقل نكرده اند، بلكه امثال صدوق عليه الرحمه ، عادتا شيوخ خود را به اسم و نسب مى شناخته و نيز حالات آنان را از ايمان و عدالت و فسق مى دانسته اند و از كسى كه او را به شخص و اسم و نسب و صفات اصلا نمى شناخته ، نقل روايت نمى كرده اند. آنان قبل از نقل روايت ، ابتدا به ظاهر حال و مذهب و نسبت و شاءنش در حديث ، معرفت مى يافتند و بعد از آن ، بر حديثش ، اعتماد مى كردند.

2- باور كردنى نيست كه امثال شيخ صدوق و شيخ طوسى ) با آن جلالت قدر، به روايت هايى اعتماد كرده باشند كه خود، راويان آن ها را نشناخته و به وثاقت آن ها پى نبرده باشند. آن هم در مساءله ى مهم امامت و مهدويّت كه مورد توجه و اعتناى عام و خاص بوده است . لذا ما قطع داريم كه اين بزرگان به صحت اين روايت ها و صدق راويان آن ها اطمينان داشته اند. اگر چنان چه از اين دعوى تنزل كنيم ، لااقل مى توانيم ادعا كنيم كه اين بزرگان به جهت بعضى قرائن و امارات معتبره كه موجب جبران ضعف راوى و قطع به صحت حديث مى شده است ، به صدور اين روايت ها از ائمه ى معصومين عليهم السّلام اطمينان داشته اند و الاّ جاى اين سؤ ال باقى است كه كسى مانند شيخ صدوق ، از نقل اين همه احاديث در ابواب مختلف ، چه انگيزه اى داشته اگر قصد احتجاج به آن ها را نداشته و نزد او مورد اعتماد نبوده است ، آيا شيخ صدوق كتابش را - طبق نقل خودش در مقدمه ى كمال الدين (324) براى رفع حيرت و شك و ترديد و شبهه و استدلال بر وجود امام زمان (عج ) تاءليف نكرده است ؟ آيا نقل روايتى كه خودِ مؤ لف به آن اعتماد ندارد، بر شبهه و ترديد نمى افزايد؟

3 - بيشتر يا تمام اصول حديثى و كتاب هايى كه در قرن اول و دوم و سوم نوشته شده و در آن ها، احاديث امام مهدى (عج ) آمده است ، نزد مؤ لفين كتب مهدويّت از قبيل : شيخ صدوق ، شيخ طوسى و نعمانى و غير اين ها بوده است و اگر چنان چه قصدشان ، نقل روايت از آن مصادر اصلى به مجرد وجادت مى بود، هيچ گاه به ذكر سند به آن اصول ، احتياج نداشتند، لكن ما مى بينيم اين بزرگان هيچ گاه از ذكر سند به كتب اصول ، دريغ نورزيدند؛ زيرا همّت آنان بر اين بود كه تحمل حديث را با سماع يا قرائت بر استاد يا مناوله داشته باشند. لذا انسان متخصص در حديث شناسى و فهرست شناسى در اين شك ندارد كه همه ى نصوص وارده در شاءن امام زمان (عج ) كه در امثال كتاب (غيبت ) نعمانى ، (كمال الدين ) صدوق و (غيبت ) شيخ طوسى آمده از كتب اصول حديثى اى اخذ شده است كه قبل از انتقال امر امامت به امام زمان (عج ) و حتى قبل از زمان امامت امام عسكرى عليه السّلام ، تاءليف شده و آن اصول نزد نعمانى و شيخ صدوق و شيخ طوسى معروف بوده است .

با اين بيان به طور وضوح ، اعتبار احاديث مصادر احاديث مهدويّت ثابت مى شود؛ زيرا مثل شيخ طوسى ولو در روايتش از كتاب هاى صاحبان اصول و بزرگان حديث در قرن هاى اوليه ، سندش را به آن ها ذكر مى كند، الا اين كه كتاب هاى آنان نزد او موجود و معروف بوده و اگر چنان چه مى خواست روايت هاى آن كتب را به نحو وجادت و بدون واسطه نقل كند همان طورى كه ما از كلينى بدون واسطه نقل مى كنيم - براى او ممكن بود، ولى از آن جا كه سيره ى بزرگان بر اين بود كه احاديث كتب را با اسناد به سماع يا قرائت يا مناوله ذكر مى كردند، لذا مثل شيخ طوسى خود را به زحمت انداخته و براى آن ها، سند خود را به آن كتب ذكر كرده است . نتيجه سخن اين كه ، كتب مؤ لفين در عصر ائمه عليهم السّلام قبل از عصر امام مهدى (عج ) كه متضمن احاديث مهدويّت است ، نزد امثال شيخ صدوق و شيخ طوسى موجود بوده و نسبت آن كتب نيز به صاحبانش معلوم بوده است ، همان گونه كه نسبت كتاب (كافى ) به كلينى نزد ما معلوم است . همين مقدار براى ما در اعتماد تام به روايت هاى مهدويّت كه از اهل بيت عليهم السّلام صادر شده و در كتب محدثين و صاحبان جوامع اوليه آمده است ، كفايت مى كند.

4 - كاتب ، مبنا و روش شيخ طوسى را در قبول و ردّ روايت نشناخته ، لذا بدون جهت ، او را به مخالفت با مبناى خودش متهم كرده است . لذا در جواب او مى گوييم اين كه حديث نزد متاءخرين همچون علامه حلى و استادش ابن طاووس (673 ه‍) به چهار قسم : صحيح ، حسن ، موثق و ضعيف تقسيم شده است ، مورد قبول ماست ؛ زيرا اين تقسيم در عصر شيخ طوسى و متقدمين از علما نبوده است ، ولى منهج قدما كه از آن جمله شيخ طوسى است ، روش ‍ ديگرى در قبول خبر بوده كه شيخ بهايى در كتاب (مشرق الشمسين ) - بعد از تقسيم حديث به چهار قسم - به آن ، چنين اشاره مى كند: (اين اصطلاح بين قدما از محدثين معروف نبوده ، بلكه آنان حديث صحيح را به حديثى اطلاق مى كرده اند كه مقرون به قرائنى باشد كه موجب وثوق و اطمينان به مضمون خبر شود و اين قرائن از چند طريق قابل بررسى است :

الف ) وجود حديث در بسيارى از اصول 400 گانه معروف به (اصول الاربعمائة ) كه اين احاديث را از طريق مشايخ خود با طرق مختلف از ائمه نقل مى كردند. اين احاديث در آن زمان بين راويان ، متداول و مشهور بوده است .

ب ) تكرار حديث در يك يا دو اصل يا بيشتر از اصول 400 گانه به طرق مختلف و سندهاى متعدد و معتبر.

ج ) وجود حديث در اصلى كه انتسابش به يكى از اصحاب ائمه ، ثابت و اجماع اصحاب بر صدق او بوده است .

د) وجود حديث در يكى از كتبى كه بر ائمه عرضه شده و آن حضرات ، از مصنِّف آن ، تمجيد كرده اند از قبيل : كتاب (عبيد اللّه بن على حلبى ) كه بر امام صادق عليه السّلام عرضه گشته است .(325)

ه‍) وجود حديث در كتبى كه بين سلف ، مورد وثوق و اطمينان و اعتماد بوده است .(326)

از مجموعه ى كلمات شيخ بهايى به اين نتيجه مى رسيم كه براى قبولى خبر، قرائنى غير از (قرائن داخليه ) مانند وثاقت راوى وجود دارد كه آن را (قرائن خارجيه ) مى نامند. اين قرائن بر اساس روش هاى علمى در قبول و ردّ حديث است كه با اين قرائن ، انسان به صدور خبر از معصوم ، وثوق و اطمينان پيدا مى كند. روش متقدمين در قبول خبر، اعتماد بر قرائن داخلى و خارجى بوده ، ولى بعد از گذشت زمان و مفقود شدن كثيرى از قرائن خارجى ، عمده ى اعتماد علما به قرائن داخلى معطوف گشته است كه اين روش از زمان علامه حلى و استادش ابن طاوس پديد آمده است .

5 - درباره ى تراثى كه احاديث مهدويّت را به طور عام و احاديث ولادت آن حضرت را به صورت خاص گردآورى كرده است ، مانند: كتاب كافى كلينى ، كمال الدين صدوق ، غيبت شيخ طوسى و...، مى توانيم با بررسى هاى گوناگون علمى و فنى به نتايج مطلوبى برسيم كه به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم .

الف ) با بررسى سندهاى كلينى در كافى و اين كه او از چه شخصى ، حديث نقل مى كند، به لحاظ دقت او در نقل حديث مى توان به نتايج مطلوبى رسيد و روايت را در جايگاه شايسته ى خود وارد كرد.

ب ) از راه جمع آورى شواهد و قرائن مختلف كه مبناى خوبى براى بررسى اسناد احاديث است ، مى توان به توثيق جمع بسيارى از احاديث نائل آمد.

ج ) يكى ديگر از راه هايى كه براى تقسيم حديث ، كم تر مورد توجه بزرگان قرار گرفته است ، در حالى كه مى تواند نتايج بسيار گران بهايى داشته باشد، مصدرشناسى و بررسى مصادر احاديث است به اين معنا كه ملاحظه ى منابعى كه تراث مهدويّت عمدتاً در آن ها وارد شده و اين كه اين تراث چگونه در طول تاريخ به دست بزرگان رسيده و .... به نتايج خوبى ،مى توان دست يافت و بسيارى از مشكلات حديثى را برطرف كرد.

6 - مرحوم صدر در پاسخ به شبهه مى فرمايد: راه خروج از اين شبهه و اشكال به امورى است :

الف ) اخذ به روايت هايى كه موثوق الصدور است .

ب ) اخذ به روايت هايى كه در طبقه ى اعلام مؤ لفين از قدما و متاءخرين مشهور است ؛ زيرا از اين كه ديده مى شود بزرگان اين روايت ها را زياد نقل مى كنند، انسان به وثاقت راويان اين احاديث ، اطمينان پيدا نموده و يا حداقل گمان به مطابقت با واقع پيدا مى كند و گويا شهرت در اين جهت به حدّى است كه موجب اطمينان شخص به صحت سند و صدق مضمون اين روايت ها شده و اين خود در اثبات يك مساءله ى تاريخى ، كافى است .

ج ) اخذ به روايت هايى كه شاهدى بر صدق آن از داخل مضمون آن روايات يا ضميمه نمودن قرائن خارجى به آن ها براى انسان اطمينان آور بوده است .(327)

7 - علماء علم رجال به اين نكته تصريح كرده اند كه چنين نيست كه راوى ضعيف يا مجهول ، حديثش معتبر نباشد، بلكه مجهول و ضعيف بر دو قسم است :

الف ) مجهول اصطلاحى : به كسى گفته مى شود كه رجاليين ، به جهالت او تصريح كرده باشند همانند:اسماعيل بن قتيبه از اصحاب امام رضا عليه السّلام و بشير مستنير جعفنى از اصحاب امام باقر عليه السّلام .

ب ) مجهول لغوى : به كسى گفته مى شود كه وضعيت او معلوم نيست ، از اين جهت كه در كتب رجال ، از او ذكرى نشده و وضعش از حيث جرح و تعديل ، مشخص نيست .

در قسم اول شكى نيست كه با تصريح به جهالت راوى از طرف رجاليين ، حكم به ضعف حديث شده و از درجه ى اعتبار ساقط مى گردد. لكن در قسم دوم ، به مجرد اين كه در كتب رجال ، از آن ها اسمى به ميان نيامده است ، نمى توانيم به ضعف روايت هاى آن راوى ،حكم كنيم تا جست و جو كرده و به سبب جهالت آن راوى و مورد جرح و تعديل واقع نشدنش پى ببريم . همين دو قسم بعينه در حديث ضعيف نيز جارى است .

خلاصه اين كه ، جهالت راوى به معناى نشناختن حال او از جهت آن كه در كتب رجال ، تصريحى به ذكر او يا مدح و ذم او نشده است ، باعث نمى شود كه ما به ضعف سند يا طعن آن حكم دهيم ، همان گونه كه نمى توانيم با همين وضع ، آن حديث را تصحيح ، تحسين يا توثيق كنيم . در نهايت ، جهالت و اهمالى مى تواند سبب ضعف و طعن حديث باشد كه به تصريح رجاليين ، به جهالت و اهمال راوى منتهى شود. اما مجهول يا مهمل غير اصطلاحى ، يعنى آن راوى كه راءساً ذكرى از او در كتب رجال به مدح يا ذم نشده ، وظيفه ى مجتهد است كه در مظان استعلام حال او از طبقات و اساتيد و مشيخات و اجازات و احاديث و تواريخ و كتب انساب ، تتبع كند تا اگر برحال او اطلاعى پيدا كرد، بر آن اعتماد و الاّ در حكم بر او توقف كند.(328)

مرحوم ميرداماد در (الرواشح ) از شهيد اول در (الذكرى ) در مساءله ى كم ترين عددى كه به آن نماز جمعه منعقد مى گردد، نقل مى كند: (اظهر در فتوى آن است كه عدد معتبر، پنج نفر باشد كه يكى از آن ها امام است و اين مطلب را زراره از امام باقر عليه السّلام و هم چنين منصور بن حازم د رحديث صحيح از امام صادق عليه السّلام نقل كرده است . لكن محمد بن مسلم از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه عدد معتبر، هفت نفر است . سپس از مرحوم علامه نقل كرده است كه فاضل در مختلف مى گويد: در طريق روايت محمد بن مسلم حكم بن مسكين است و الا ن استحضار ذهنى در رابطه باحال او ندارم . لذا صحت سند اين حديث را انكار مى كنم و او را معارض با اخبار متقدم مى دانم . سپس اعتراض بر فاضل كرده و مى گويد:كشّى در رجال خود، از او يادى نموده و متعرض مذمّت او نشده است و روايت جدا بين اصحاب مشهور بوده و مجرد اين كه نزد بعضى از مردم مجهول است ، سبب طعن راوى نمى شود)، آن گاه مرحوم مير داماد مى گويد:( صريح معناى كلام ايشان ، اين است كه جهالتى مى تواند سبب طعن در روايت و راوى شود كه از قبيل قسم اول ؛ يعنى جهالت اصطلاحى باشد، نه آن جهالتى كه به معناى دوم ؛ يعنى مجهول الحال بودن از جهت عدم تعرض به جرح و تعديل راوى باشد).(329)

اين نكته نيز قابل تاءمل است كه به مجرد جرح يك راوى از طرف يك رجالى ، ما نمى توانيم به ضعف روايت حكم دهيم و آن را از دايره ى اعتبار خارج سازيم ، بلكه بايد با بررسى ، اقوال رجاليين ديگر را نيز ملاحظه كنيم . هم چنين وجه جرح او را نيز بدانيم ؛ زيرا گاه ديده شده است كه يك رجالى از قبيل ابن الغضائرى ، متعرض بعضى از راويان حديث شده و شديداً او را مورد جرح قرار داده است ،تنها به دليل اين كه يك طيف و دسته ى خاصى از احاديثى را نقل كرده كه به نظر او در حق اهل بيت عليهم السّلام غلوّ است ، در حالى كه در نظر ديگران ، عين ثواب است .

از باب نمونه مى توان از (حسن بن عباس بن حريش ) نام برد كه از اصحاب امام باقر عليه السّلام بوده و از او روايت ، نقل كرده است ، در حالى كه مشهور رجاليين ، او را تضعيف كرده اند، ولى مرحوم مجلسى در (مرآة العقول ) مى نويسد: (از كتب رجال ، ظاهر مى شود كه جهت تضعيف حسن بن عباس بن حريش ، چيزى جز روايت اخبار عالى و غامض كه عقول اكثر خلايق به آن ها نمى رسد، نبوده است ).(330)

8 - حضرت آيت اللّه صافى در رساله ى خود (النقود اللطيفة على الكتاب المسمى بالاءخبار الدخيلة ) كه در شماره هاى متعدد در مجله ى حوزه چاپ گرديده و اخيراً نيز در آخر كتاب (منتخب الاءثر) به چاپ رسيده است ، مى نويسد: (احتمال مى رود كه بناى قدماء بر تمسك به (اصالة الصدق و العدالة ) باشد كه اين مبنا بر اصل برائت و اعتماد عقلا به خبر واحد است و نيز ممكن است كه بناى آن ها به عمل به خبر راوى است ، تا مادامى كه از او عملى كه موجب فسق شود، صادر نگشته باشد. مراد به اصل در اين جا، اصل عدم و استصحاب عدم است . لذا ما مى توانيم استصحاب عدم صدور گناه كبيره از راوى كرده و بنا را بر عدم صدور كبيره از راوى تا مادامى كه احراز صدور كبيره به وجدان يا تعبد نشده است ، بگذاريم و در اين عمل ، مشكلى نيست . لذا به اثبات عدالت ،احتياجى نداريم خواه عدالت را به معناى ملكه ياحسن ظاهر معنا كنيم .

به عبارت ديگر؛ مى گوييم چون اعتبار عدالت و احراز آن در جواز اخذ به اخبار راويان ، مستلزم تعطيل امور و تضييع كثيرى از مصالح است ، به جهت كمبود كسانى كه عدالت آن ها احراز شده است ، لذا بناى عقلا بر عمل به خبر واحدى است كه صدور عملى كه موجب فسق راوى آن شده و موجب سستى اعتماد بر او شود، در آن موجود نباشد. هم چنين بايد در يابيم كه قرينه ى حاليه كه دلالت بر رفع يد از خبر او دارد، در بين موجود نباشد.

آيه ى نباء تنها بر وجوب تبيّن و تفحّص در خبر فاسقى دلالت دارد كه از حد گذرانده و از او معصيت صادر شده است ، نه آن كس كه به وجدان يا به اصل براى ما احراز گشته كه از او معصيت سرنزده است و اين ، احتمالى قوى است ؛ زيرا ما مى يابيم كه عقلا دائماً به خبر كسى كه متهم به دروغ و فسق نيست ، عمل مى كنند و تنها خبرهايى را ردّ و تضعيف مى كنند كه فسق راويان آن ها ثابت شده است يا به عللى ديگر كه به عدم اثبات عدالت راوى بازگشت نمى كند.

بعد نويسنده ى رساله ، اشكالى را اين چنين مطرح مى كند كه اگر كسى بگويد: آيا مى توان طبق خبر مجهول عمل كرد؟ در جواب مى گويد: جهل به حال راوى ، دو گونه است :

الف ) اين كه جهل به طور مطلق باشد، به اين گونه كه شامل جهل به ايمان راوى ، عدالت و فسق او باشد.

ب ) آن كه جهل ، به فسق و عدالت راوى ، محصور بوده ، ولى به ايمان او،علم داشته باشد.

بى شك ، عمل به حديث راوى در صورت اول ، جايز نيست و به آن نمى توان احتجاج كرد. ولى در قسم دوم ، با وجود شك مى توان در فسق و عدالت راوى بنا را بر عدم فسق او گذاشت و به روايت او احتجاج كرد؛ زيرا صدور معصيت از او ثابت نشده است .... (331)

بخش دوم - بررسى مجموعه ى احاديث ولادت حضرت مهدى (عج )

كاتب در بخش ديگرى از كلام خود، احاديث ولادت امام مهدى عليه السّلام را داراى ضعف و جهالت سند مى داند. به اين اشكال ، جواب هاى ديگرى علاوه بر جواب هاى كلى گذشته مى توان داد كه به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم .

1 - احاديث وارده درباره ى ولادت امام مهدى عليه السّلام بيش از هزار حديث است كه به دلالت مطابقى يا تضمنى يا التزامى ، بر ولادت آن حضرت به عنوان مهدى موعود(عج ) دلالت مى كند، ولو بعضى از اسنادش ضعيف يا مجهول است . لكن با توجه به اين كه بسيارى از اين روايت ها صحيح السند است ، يكديگر را معاضدت نمود و همه ى آن ها حجت مى شوند. و اين طريق براى تصحيح مجموعه ى روايت ها - ولو در ميان آن ها ضعيف باشد- طريقه اى است كه علماى شيعه و سنى از آن استفاده كرده اند.

ناصرالدين البانى ؛ محدث معروف اهل سنت در كتاب خود (سلسلة الاءحاديث الصحيحة ) بعد از تصحيح حديث ثقلين از راه هاى گوناگون مى نويسد: (بعد تخريج هذا الحديث بزمن بعيد، كتب علىّ اءن اهاجر من دمشق الى عمان ، ثم اءن اءسافر منها الى الامارات العربية ؛ اءوائل سنة 1402 هجرية ، فلقيت فى قطر بعض الاءستاذة و الدكاترة الطيبين ، فاءهدى الىّ اءحدهم رسالة له مطبوعة فى تضعيف هذا الحديث فلمّا قراءتها تبيّن لى انّه حديث عهد بهذه الصناعة و ذلك من ناحيتين ذكرتهما له :

الاءولى : انه اقتصر فى تخريجه على بعض المصادر المطبوعة المتداولة و لذلك قصر تقصيراً فاحشاً فى تحقيق الكلام عليه ، وفاته كثير من الطرق و الاءسانيد التى هى بذاتها صحيحة اءو حسنة فضلاً عن الشواهد و المتابعات كما يبدو لكل ناظر يقابل تخريجه بما خرجته هنا.

الثانية : انه لم يلتفت الى اءقوال المصححين للحديث من العلمإ ولا الى قاعدتهم التى ذكروها فى مصطلح الحديث : انّ الحديث الضعيف يتقوى بكثرة الطرق ، فوقع فى هذا الخطاء الفادح من تضعيف الحديث الصحيح ).(332)

نويسنده بعد از تخريج و تصحيح حديث ثقلين از طرق گوناگون مى گويد: (بعد از تخريج اين حديث از مدت ها قبل ، دعوت نامه اى براى من فرستاده شد تا مسافرتى از دمشق به عمان داشته باشم . سپس در اوايل سال 1402 از آن جا به كشور امارات بروم . در كشور قطر با بعضى از اساتيد و دكترها (كه ظاهراً مراد ايشان ، دكتر على احمد سالوس ؛ استاد فقه و اصول در دانشكده ى شريعت قطر است .) ملاقاتى داشتم كه در آن موقع ، يكى از افراد دانشكده ، رساله اى از - دكتر سالوس - در تضعيف حديث ثقلين به دست من داد. من بعد از خواندن رساله پى بردم كه نويسنده ، شخصى تازه وارد در علم حديث شناسى است و اشتباه او از دو ناحيه است كه به او تذكر دادم .

ناحيه ى اول اين كه ايشان در تخريج حديث ثقلين تنها به بعضى مصادر حديثى طبع شده ى متداول ، اكتفا كرده و لذا در تحقيق و بحث درباره ى طرق حديث جدّا كوتاهى كرده است . او بسيارى از طرق و سندهاى اين حديث را كه مستقل و بدون ضميمه كردن شواهد صحيح يا حسن است ، فراموش كرده بود تا چه رسد به اين كه اين حديث ، شواهد و متابعات نيز دارد. همان طورى كه واضح است بر هر شخصى كه طرق حديث را كه من استخراج كردم ، مشاهده نمايد.

ناحيه ى دوم اين كه ايشان به كلمات علماى علم حديث و مصححين آن و قواعدى كه در اين رابطه در اصطلاحات حديثى دارند،هيچ توجهى نكرده است ؛ زيرا حديث هرچند ضعيف باشد، لكن با كثرت طرق ، تقويت مى شود. لذا اشتباه آشكارى از او سرزده و اين حديث را تضعيف كرده است .

2 - احاديثى كه از طريق اماميه درباره ى مسايل مسلم اعتقادى و كلامى نزد شيعه رسيده ، از باب اين كه مفاد آن ها نزد اماميه ، مسلم و ثابت و راسخ است ، راويان آن احاديث مورد بحث و جرح و تعديل نزد رجاليين قرار نگرفته اند؛ زيرا احتياج و ضرورتى براى آن ديده نمى شد. از آن جمله احاديث ، احاديث ولادت امام مهدى عليه السّلام است .

3 - مساءله ى ولادت امام مهدى عليه السّلام و وجود او را مى توان از طريق تواتر و حساب احتمال نيز ثابت كرد و با اثبات تواتر، ديگر به بررسى سند هر يك از روايت هاى وارده حول ولادت ، احتياجى نيست . توضيح اين مطلب ، به مقدماتى احتياج دارد كه به هر يك از آن ها به اختصار اشاره مى كنيم .

مقدمه ى اوّل :

با مراجعه به كتب منطق براى اطلاع از راءى مشهور در كيفيت حصول يقين در خبر متواتر در مى يابيم كه منطق ارسطويى ، خبر متواتر را اين چنين تعريف كرده است : (خبر متواتر، نقل جماعت كثيرى است كه اتفاق شان به دروغ ، محال است ). از خلال اين تعريف پى مى بريم كه خبر متواتر از دو ركن اساسى تركيب يافته است : 1) اخبار عدد كثير.

2) عدد كثير به حدّى باشد كه توافق آن ها بر دروغ ، محال باشد.

ركن اول درباره ى ولادت امام مهدى عليه السّلام به حس و وجدان ثابت است . اما درباره ى ركن دوم ، از منطق ارسطويى سؤ ال مى كنيم كه : چگونه ممكن است محال بودن اجتماع افراد زيادى به دروغ ثابت شود؟

منطق ارسطويى مى گويد: اين مساءله از قضاياى بديهيه اى است كه عقل به مجرّد تصورش ، به آن حكم مى كند، مانند: قضيه ى (كل بزرگ تر از جزء است ). همان طور كه اين قضيه از بديهيات است و عقل به مجرّد تصوّر طرفين موضوع و محمول و نسبت بين آن دو، به آن حكم مى كند، هم چنين قضيه ى استحاله ى توافق افراد كثيرى كه غرض ورزى آن ها بر كذب ثابت نشده ، قضيه اى است كه عقل به بداهت آن حكم مى كند. پس مى بينيم كه در منطق ارسطويى ، خبر متواتر يكى از قضاياى ضرورى شش گانه قرار گرفته است .

نظر مرحوم شهيد صدر اين است كه سبب پيدايش يقين در قضاياى متواتر و تجربى ، حساب احتمال است ، نه آن چه در منطق ارسطويى به آن اشاره رفته است . مثلاً در قضيه ى (غدير خم )، زمانى كه مخبر اول از اين قضيه خبر مى دهد، احتمال صدق درحدّ 1 است و هنگامى كه نفر دوم نيز خبر مى دهد، احتمال صدق و مطابقت با واقع به 2 مى رسد و هم چنين با اخبار جديد از هر راوى ، احتمال صدق و مطابقت با واقع ، تقويت و در مقابل ، احتمال مخالفت خبر با واقع ، ضعيف مى گردد و به حّد صفر يا قريب به آن مى رسد و اين ، منشاء حصول يقين در قضاياى متواتر و تجربى است .

مقدمه ى دوم :

در خبر متواتر لازم نيست كه هر يك از راويان خبر، از ثقات و عدول باشند؛ زيرا خبر متواتر خود به خود مفيد يقين و قطع به مفاد آن است و در جاى خود نيز ثابت گشته است كه قطع و يقين بودن احتياج به جعل شارع ، حجت است . بر خلاف خبر واحد كه حجيت آن يا از باب حجيت خبر ثقه است - بنابر نظر عده اى از اصوليون - و يا از باب حجيت خبر موثوق به است ، طبق نظر عده ى ديگرى . به هر دو تقدير، ما به اثبات وثاقت در خبر واحد محتاجيم .

بنابر آن چه ذكر كرديم ، نتيجه مى گيريم كه ما نمى توانيم با احاديثى كه بر ولادت امام مهدى عليه السّلام به عنوان موعود عالمى دلالت مى كند و فوق حّد تواتر است ، معامله ى خبر واحد كنيم و هر يك از راويان اين اخبار را مورد نقد وبررسى قرار دهيم و در صورت عدم اثبات وثاقت آنان ، احاديث را مورد طعن قرار دهيم .

مقدمه ى سوم :

بزرگان ، تواتر را به سه بخش تقسيم كرده اند:

1 - تواتر لفظى :

آن است كه محور مشترك در تمام خبرها، لفظ معينى باشد. همان طور كه جماعتى ادعا كرده اند كه خبر (من فسّر القرآن براءيه فليتبوّاء مقعده من النار) از اين قسم است .

2 - تواتر معنوى :

آن است كه محور مشترك در تمام خبرها، معنى معينى باشد مثل : حديث كساء.

3 - تواتر اجمالى :

آن است كه محور مشترك در تمام خبرها، لازم انتزاعى ، مدلول خبر باشد مثل : اخبار شجاعت امام اميرالمؤ منين على عليه السّلام به دلالت التزامى از طريق قضاياى متعددى كه در مدلول التزامى شجاعت با هم اتفاق دارند.

پس مى گوييم فرض كنيم مجموعه اى از اخبار در دست ماست كه در خصوصيات و تفاصيل ، با يكديگر اختلاف دارند، لكن تمام آن ها در يك معنى واحد و زاويه از زوايا با هم اشتراك دارند. براى ما علم به همان معنا و زاويه حاصل مى گردد، ولو از زواياى ديگر كه اختلاف در آن هاست ، براى انسان علم حاصل نمى گردد. با اين بيان ، ديگر نمى توانيم در احاديث ولادت امام مهدى (عج ) به ادعاى اين كه اين ها در تفاصيل و جزئيات ولادت اختلاف دارند، مناقشه كنيم . همانند اختلاف در اسم مادر امام مهدى (عج ) كه نام او سوسن يا نرجس بوده يا غير اين دو؛ زيرا تمام اين خبرها در يك امر كه آن ولادت حضرت (عج ) است ، اتفاق دارند و لذا به آن اخذ مى كنيم .

مقدمه ى چهارم :

كسى حق ندارد در مقابل نصوصات ، اجتهاد كند. پس اگر ادله ، نص ‍ در ولادت امام مهدى (عج ) و وجود آن حضرت است و سند نيز تمام بوده ، بلكه متواتر است ، كسى حق ندارد بگويد: من مجتهدم و حق دارم در روايات امام مهدى (عج ) اجتهاد كنم ؛ زيرا اين نوع اجتهاد از قبيل اجتهاد در مقابل نص است كه حكم به بطلان آن ، در جاى خود مشخص شده است .

اقسام تواتر به اعتبار سعه و ضيق

بزرگان براى تواتر به اعتبار سعه و ضيق دايره ى آن ، تقسيماتى دارند كه مناسب است به يكى از آن ها اشاره شود:

1 - گاهى دايره ى تواتر، بسيار وسيع است مثل : تواتر در خبر وقوع جنگ جهانى اول و دوم .

2 - گاهى دايره ى تواتر، ضيق تر از قسم اول است مثل : تواتر در واقعه ى قيام امام حسين عليه السّلام در كربلا.

3 - گاهى دايره ى تواتر، از قسم دوم نيز ضيق تر است مثل : تواتر در قواعد ادبيات عرب از لغت و صرف و نحو و اشتقاق و بلاغت و ...؛ زيرا همه ى متكلمين به لغت عربى ، از تمام خصوصيات ادبيات عرب ، مطّلع نيستند و تنها علماى علم ادب هستند كه از خصايص ‍ اين علم اطلاع دقيق دارند، ولى ضيق اين دايره مانع از تحقق تواتر به حساب رياضى و عقلى در محدوده ى قسم سوم نيست .

با ذكر اين نكته روشن مى شود كه اشكال بعضى از مشككين مانند عبدالرسول لارى معروف به احمد الكاتب و ديگران كه مى خواهند از وقوع حيرت بعد از وفات امام حسن عسكرى عليه السّلام در بين عده اى از شيعيان در مساءله ى جانشينى آن حضرت و تفرّق شيعه در امر حضرت مهدى (عج ) به دسته هاى مختلف ، سوء استفاده كرده و اين موضوع را مخالف و معارض با تواتر احاديث بدانند، شبهه ى سستى بيش نيست ؛ زيرا همان طورى كه پيش تر آورديم و در جاى خود نيز به اثبات رسيده است ، در تواتر خبر، تنها تحمل جماعتى از راويان در هر طبقه ، كافى است و احتياجى به اطلاع تمام امت يا تمام طايفه يا تمام راويان ندارد.

بله نهايت چيزى را كه مى توان گفت اين كه ، دايره ى اين تواتر وسيع و گسترده به نحو اول و دوم نيست ، بلكه متوسط يا ضيق است و اين امر با حصول پايين ترين درجه ى تواتر به قانون رياضى و عقلى ، هيچ منافاتى ندارد و اين اشتباه آشكارى است كه كسى گمان كند طبيعت تواتر تنها به يك قسم منطبق بوده و بيشتر از يك دايره شامل نمى شود.

4 - شخص متتبع و محقق بعد از ملاحظه ى وضع سياسى عصر امام عسكرى عليه السّلام و قبل و بعد از آن ، اطمينان پيداكند كه يكى از عوامل جهالت راويان احاديث ولادت امام مهدى (عج ) همان فشارهاى سياسى بوده است كه از طريق حاكمان ظلم و جور در آن زمان بر شيعيان وارد آمده بود. لذا بسيارى از راويان خود را با اسامى مستعار معرفى مى كردند تا شناخته نشوند. خصوصاًاين كه مى دانيم كه عده اى از كسانى كه د راوايل عصر غيبت از وضعيت خَلَف و جانشين امام عسكرى عليه السّلام و ولادت او سؤ ال مى كردند، اشخاصى بودند كه از مناطق دور به سامرا وارد شده و چندان از خواص شيعيان و معروفين از اصحاب نبوده اند.

5 - شخص متتبع با مراجعه به مجموعه ى احاديثى كه اشاره به ولادت امام مهدى (عج ) دارد، به تعداد زيادى احاديث كه سندهاى آن ها، تام و صحيح است ، دست پيدا مى كند كه مجموعه ى آن ها را مى توان در حدّ استفاضه دانست . ما در اين مقاله ، به يكى از احاديثى كه دلالت بر ولادت امام مهدى (عج ) داشته و از حيث سند به تعبير بزرگان ، صحيحى اعلايى بوده و شيخ كلينى آن را با دو واسطه نقل مى كند، اشاره مى كنيم تا براى طالبين حق ، راه گشا باشد. بقيه ى احاديث را مى توان در مجموعه كتاب هاى روايى جستجو كرد.

روى الكلينى بسند صحيح اءعلائى عن محمد بن عبداللّه و محمد بن يحيى جميعا عن عبداللّه بن جعفر الحميرى قال : اجتمعت اءنا و الشيخ اءبوعمرو عند اءحمد بن اسحاق فغمزنى احمد بن اسحاق اءن اساءله عن الخلف ، فقلت له : يا اءباعمرو انّى اءريد اءن اءسالك عن شيى ء و ما اءنا بشاكّ فيما اءريد اءن اءسالك عنه فانّ اعتقادى و دينى اءنّ الاءرض لاتخلو من حجة الاّ اذا كان قبل يوم القيامة باءربعين يوماً فاذا كان ذلك رفعت الحجة و اءغلق باب التوبة ، فلم يك ينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل اءو كسبت فى ايمانها خيراً فاءولئك اءشرار خلق اللّه عزوجل و هم الذين تقوم عليهم القيامة و لكنى احببت اءن اءزداد يقيناً و انّ ابراهيم عليه السّلام ساءل ربّه عزوجل اءن يريه كيف يحيى الموتى ؟ قال : اءولم تؤ من ؟ قال : بلى و لكن ليطمئن قلبى و قد اءخبرنى اءبوعلى احمد بن اسحاق عن اءبى الحسن عليه السّلام قال ساءلته و قلت من اءعامل اءو عمّن آخذ و قول من اءقبل ؟ فقال له : العمرى ثقتى فما اءدى اليك عنى فعنى يؤ دى و ما قال لك عنى فعنى يقول ، فاسمع له و اءطع ، فانه الثقة الماءمون . و اءخبرنى اءبوعلى اءنه ساءل اءبا محمد عليه السّلام عن مثل ذلك فقال له : العمرى و ابنه ثقتان فما اءديا اليك عنى فعنى يؤ ديان و ما قالا لك فعنى يقولان فاسمع لهما و اءطعها فانهما الثقتان الماءمونان . فهذا قول امامين قد مضيا فيك .

قال : فخّر اءبو عمرو ساجداً و بكى . ثم قال : سل حاجتك . فقلت له : اءنت راءيت الخلف من بعد اءبى محمد(عج ) ؟ فقال : ا ى واللّه و رقبة مثل ذا - و اءوماء بيده - فقلت له : فبقيت واحدة ، فقال لى : هات . قلت : فالاسم ؟ قال : محرم عليكم اءن تساءلوا عن ذلك و لا اءقول هذا من عندى ، فليس لى اءن اءحلل و لا احرم ، ولكن عنه عليه السّلام فانّ الاءمر عند السلطان ، انّ اءبامحمد مضى و لم يخلف ولداً، و قسم ميراثه و اءخذه من لا حقّ له فيه و هو ذا، عياله يجولون ليس اءحد يجسر اءن يتعرف ا ليهم اءو ينيلهم شيئاً و اذا وقع الاسم وقع الطلب فاتقوا اللّه و اءمسكوا عن ذلك .

قال الكلينى . قدّس سرّه و حدثنى شيخ من اءصحابنا - ذهب عنى اسمه - اءن اءباعمرو ساءل عن احمد بن اسحاق عن مثل هذا فاءجاب بمثل هذا.(333)

و رواه الصدوق قدّس سرّه . اءيضاً بسند صحيح عن اءبيه و محمد بن الحسن عن عبداللّه بن الجعفر الحميرى .(334)

حميرى گويد: من و شيخ ابوعمرو (عثمان سعيد عمرى ، نايب اول ) عليه الرحمه نزد احمد ابن اسحاق گرد آمديم . احمد بن اسحاق به من اشاره كرد كه راجع به جانشين (امام حسن عسكرى عليه السّلام ) از شيخ بپرسم . من به او گفتم : اى اباعمرو! من مى خواهم از شما چيزى بپرسم كه نسبت به آن شك ندارم ، زيرا اعتقاد و دين من اين است كه زمين هيچ گاه از حجت خالى نمى ماند، مگر 40 روز پيش از قيامت . چون آن روز برسد حجت برداشته و راه توبه بسته شود. آن گاه كسى كه از پيش ، ايمان نياورده و يا در دوران ايمانش ، كار خيرى نكرده ، ايمان آوردنش سودى ندهد(335) ايشان بدترين مخلوق خداى عزّوجل باشند و قيامت عليه ايشان برپا مى شود، ولى من دوست دارم كه يقينم افزوده گردد. همانا حضرت ابراهيم عليه السّلام از پروردگار عزّوجل درخواست كرد كه به او نشان دهد، چگونه مردگان را زنده مى كند. فرمود: مگر ايمان ندارى ؟ عرض كرد: چرا، ولى براى اين كه دلم مطمئن شود.(336) و ابوعلى احمد بن اسحاق به من خبر داد كه از حضرت هادى عليه السّلام سؤ ال كردم : با كه معامله كنم (يا پرسيد احكام دينم را) از كه به دست آورم و سخن كه را بپذيرم ؟ به او فرمود: عَمرى مورد اعتماد من است ، آن چه از جانب من به تو رساند، حقيقتاً از من است و هر چه از جانب من به تو گويد، قول من است ، از او بشنو و اطاعت كن ؛ كه او مورد اعتماد و امين است . و نيز ابوعلى به من خبر داد كه او از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام همين سؤ ال را كرده و او فرموده است : عَمرى و پسرش (محمد بن عثمان ، نايب دوم ) مورد اعتماد هستند. هر چه از جانب من به تو برسانند، حقيقتاً از جانب من رسانده اند و هر چه به تو بگويند از من گفته اند. از آن ها بشنو و اطاعت كن ؛ كه هر دو مورد اعتماد و امين اند. اين سخن دو امام است كه درباره ى شما صادر شده است .

ابو عَمرو به سجده افتاد و گريه كرد. آن گاه گفت : حاجتت را بپرس . گفتم : شما جانشين بعد از امام حسن عسكرى عليه السّلام را ديده اى ؟ گفت : آرى ، به خدا! گردن او چنين بود و با دست اشاره كرد. گفتم : يك مساءله ى ديگر باقى مانده است . گفت : بگو. گفتم : نامش ‍ چيست ؟ گفت : نمى گويم ؛ زيرا براى من روا نيست كه چيزى را حلال يا حرام كنم ، بلكه سخنِ خود آن حضرت عليه السّلام است ؛ زيرا مطلب نزد سلطان (معتمد عباسى كه در 12 رجب 256 ه‍. خليفه شد) چنين وانمود شده كه امام حسن عسكرى عليه السّلام وفات كرده و فرزندى از خود به جا نگذاشته است و ميراثش قسمت شده و كسى كه حق نداشته (جعفر كذّاب )، آن را برده است و عيالش در به در شده اند و كسى جراءت ندارد با آن ها آشنا شود يا چيزى به آن ها برساند. و چون اسمش در زبان ها بيافتد، تعقيبش مى كنند. از خدا بپرهيزيد و از اين موضوع دست نگه داريد.

كلينى گويد: شيخى از اصحاب ما (شيعيان ) كه نامش از يادم رفته است ، به من گفت : ابوعَمرو از احمد بن اسحاق همين پرسش را كرد و او هم همين جواب را گفت .

در ضمن ، لازم به تذكر است كه شيخ صدوق ، قدّس سرّه همين حديث را به سند صحيح از پدرش و محمد بن حسن از عبداللّه بن جعفر حميرى نيز نقل كرده است