بازگشت

امامت و غيبت


سپاس خدا را و سلام بر بندگان برگزيده او، سرور ما حضرت محمّد وخاندان پاكش باد. در مجلس وزير سيد( [9] ) ـ كه خدا عمرش را به عزت زياد گرداند وبدخواهان و دشمنانش را خوار نمايد ـ كلامى در باره غيبت امام زمان(عليه السلام)پيش آمد كه پيرامون آن انديشه كردم. حال مقتضى نبود كه تمام جوانب مطلب و حق آن ادا شود. لذا بر آن شدم كه سخنى مختصر آورم كه بوسيله آن سرّ اين مسأله روشن گردد. و ماده شبهه اى كه در آن رخنه كرده ريشه كن شود. اگر چه در كتاب «شافى در امامت» و كتاب «تنزيه الانبياء و تنزيه الائمه(عليهم السلام)» آن مقدار كه مورد كفايت و كسب هدايت براى منصفين و گردنگزاران دليل و برهان و غير معاندين باشد از گفتار در باب غيبت آورده ام.( [10] )



پس بالاترين و مهمترين كارها اينست كه گوهر به گوهرشناس، ومعانى و مقاصد علمى بر كسى كه در درك آنها ناتوان نباشد و بتواند به زيركى و فهم دقيق خويش تا اعماق آن غور كند، عَرضه شود. زيرا چه بسا عدم وجود كسيكه علم و معرفت به او عرضه گردد باعث گنگ ماندن آن، ونبودن كسى كه دليل و برهان به او هديه شود باعث ساكت ماندن از آن گردد.



از اينرو كسى كه نظمى يا نثرى را به تكلّف پيش ناوارد و غير خبير عرضه مى كند، چونان كسى است كه جمادى را مورد خطاب قرار دهد يا با مردگان به محاوره برخيزد.



من آنچه در اين حضور گرامى ـ كه خدايش مستدام بدارد ـ از پيشى گرفتن بر معانى بديع و استخراج آنها از پيچيدگيها و تصفيه آنها از آلودگيها و تنظيم آنها در جايگاه مناسب ديده ام، باعث ثمردهى انديشه هاى بسته و تزكيه دلهاى ساده انديش و شيرينى دانش ها و آداب مى شود در كام كسانيكه قبلا همين معانى برايشان سخت و تلخ و دور از دسترس جلوه ميكرد و بالا آوردن و اعتلاى آنها بر ايشان دشوار بود.



پس برترين بهره دانشمند و اديب، و خجسته ترين حالات او آنست كه فضيلت كسب شده اش و منقبت دشوار بدست آمده اش، مورد رضايت اهل فن قرار گيرد و نقد كننده فضيلتها آن را نقد كند و نتواند آن را باطل و ناچيز بشمارد. و در بازارى خرج شود كه در آن جز نقد گرانبها خرج نشود و جز نقد پست به كسادى نگرايد و از خداى تعالى دوام اين نعمت را خواهانيم كه بالاتر و سرشارتر از آنست كه به ضيافت آن فراخوانده شويم و با اينهمه، غير از آن را به مدد طلبيم. و خدا برحمت خويش اجابت دعا را تعهّد فرموده است.



بدرستى كه من مخالفينمان را بر اين عقيده مى دانم كه مى پندارند: «سخن گفتن در باره غيبت بر ما شيعيان دشوار و بر آنان آسان است، و ردّ آن از جهت آنان قوىّ، و اثبات آن از طرف ما ضعيف است».( [11] )



و اين پندارى عجيب است. زيرا حقيقت امر، ضدّ آن است، و اگر تأمّلى صورت گيرد، عكس آن صحيح خواهد بود. از آنرو كه غيبت، فرعى براى اصول پيشين است كه اگر آن اصول با دلايلى كه دارند درست باشند و با براهين استوار، تقرير و تبيين شوند، ديگر سخن از غيبت، آسانترين ونزديكترين و روشنترين مطلب خواهد بود. زيرا غيبت مبتنى بر همان اصول و مترتب بر آنهاست و ديگر اشكالى باقى نمى ماند.



اما اگر آن اصول، ناصحيح و غير ثابت باشند، ديگر معنا ندارد كه قبل از اثبات و استقرار آن اصول، سخنى از غيبت بميان آيد. زيرا سخن گفتن از غيبت بدون آماده ساختن و مقدّم ساختن آن اصول، كارى بيهوده وسفيهانه است.



پس اگر مخالف ما، كلام در غيبت را قبل از كلام در باره وجوب امامت در هر عصرى و پيش از بحث صفات امام، دشوار و سخت مى داند، حق با اوست. زيرا بدون شك در چنين مرحله اى اثبات غيبت و بحث ازآن دشوار است بلكه بخاطر نيازش به آن مباحث، بخودى خود ناممكن خواهد بود واگر بحثى از آن بشود جز سراب حاصل نيايد.



اما اگر با فرض مقدّم داشتن آن اصول و اثبات آنها، غيبت و اثبات آن را دشوار مى شمارد چنين نيست و صعوبت و شبهه اى در اين مرحله وجود ندارد زيرا امر پس از تقرير و اثبات آن اصول ضرورتاً و بخودى خود به سوى غيبت كشيده مى شود.


پاورقي

( [10] ) الشافى فى الامامة (چاپ 1410 هجرى قمرى مؤسسه صادق) جلد 1 صفحه 145 تا 153 تنزيه الانبياء و الأئمّة: صفحه 180.



( [11] ) اين عبارت بر اساس نقلى ديگر كه در مجموعه دوم از كتاب «رسائل سيد شريف مرتضى» صفحه 293 آمده است ترجمه گرديد: «فانّ المخالفين لنا فى الاعتقاد، يتوهّمون صعوبة الكلام علينا فى الغيبة و سهولته عليهم ...».