بازگشت

امكان تعيين جانشين


امّا آن قسمت از سؤال گذشته كه: امام اگر ظاهر و شناخته شده مى بود و از ديارى غايب مى شد، حتماً قبل از رفتن و غيبت از ديار، كسى را كه چون خودش باعث خوف گناهكاران مى شد به جانشينى خود بر مى گزيد.



پس ثابت شد كه در حال غيبت، همين مقدار كه احتمال و امكان نزديك بودن منزلگاه آن حضرت به ما و معاشر بودن با ما وجود داشته باشد، كافى است كه ترس از او در وجود ما پيدا شود و هراس از گناه و نافرمانى او كامل گردد.



لكن ما از اين حكم تنزّل كرده و مى گوييم:



چه كسى، قائلين به غيبت امام زمان(عليه السلام) را از مثل چنين ادّعايى منع مى كند كه بگوييم:



همانا امام(عليه السلام) در اطراف زمين از هيچ شهر و بلدى دور نمى ماند، مگر بعد از اينكه برخى از اصحاب و ياوران خود را به عنوان جانشين در هركجا تعيين مى كند. لذا بناچار بايد براى او ياوران و اصحابى در هريك از شهرها و سرزمينهاى دور از او باشند كه در مراعات آنچه بر شيعيان مى گذرد جانشين و قائم مقام آن حضرت بشمار روند پس اگر بدست شيعه اى كارى انجام شد كه موجب جبران و حفظ از انحراف و مقتضى تأديب و تنبيه او باشد، همين جانشين آن را بر عهده گيرد چنانكه اگر امام مى بود، خود بر عهده مى گرفت.



اگر گفته شود:



اين جانشين چگونه مورد اطاعت قرار مى گيرد؟ و از كجا و چگونه اين شيعه و دوست خطاكار كه اين جانشين، اراده تأديب او را دارد بفهمد كه او خليفه و جانشين امام(عليه السلام) است؟



گوييم: به معجزه اى كه خداوند تعالى به دست او آشكار مى سازد. زيرا معجزات بر طبق مذهب ما حتى بدست انسانهاى درستكار هم ظاهر مى شود تا چه برسد به كسى كه امام او را جانشين خود ساخته وقائم مقام خود قرار داده است.



اگر گفته شود: جانشين امام(عليه السلام) با فرض دورى امام(عليه السلام) تنها در صورتى موجب آن ترس از مخالفت مى شود كه او را بخوبى بشناسيم و تشخيص بدهيم.



در جواب گفته مى شود: در اين باب آنچه كه به ميزان كفايت بود بيان شد.



و ما اگر قطع و يقين به وجودامام در اين زمان، و مراعات امور ما توسط ايشان داريم، حالِ او نسبت به ما دوگونه است وگونه سومى وجود ندارد:



يا با ما در يك شهر و بلد است كه در اين صورت خودش امور ما را مورد مراعات قرار مى دهد و نيازى به غير ندارد. يا دور از ماست كه در اين صورت با فرض حكيم بودن ايشان ممكن نيست از ما دور شود مگر بعد از اينكه كسى را به جانشينى خود تعيين كند و او را بعنوان قائم مقام خود در آن شهر بگذارد، همانطور كه اگر ظاهر مى بود و تشخيص داده مى شد، بايد چنين مى كرد و اين نكته اى است كه شبهه اى پس از آن نمى ماند.