بازگشت

حدّ تأثير غيبت بر نقش امام(ع)


و گويا مى بينم كه شنيدن اين سخن براى بعضى از مخالفين ما چه بسا موجب تعجّب است و مى پرسد: چه غضبى براى انسانى كه غايب و مخفى شده و ترسان و وحشت زده است؟



و چه انتقامى مورد انتظار است از كسى كه نه قدرتى دارد كه بندگان را شامل شود و نه فرمانش نافذ است و نه تسلط و حكومتى قهرآميز دارد تا از آن ترسيده شود؟



و چگونه از كسى كه شناخته شده و تشخيص داده شده و داراى مكانى معلوم نيست خوف و هراسى مى توان داشت؟



جواب از اين سؤالها اينست كه:



آنچه به حقيقت بايد از آن تعجّب كرد، همين تعجّب كردن مخالفين است كه بدون هيچ برهان آشكار و شاهد قابل ذكرى صورت مى گيرد.



در حاليكه دانستيم كه دوستان امام(عليه السلام) اگر چه شخص او را نمى شناسند و عين او را تشخيص نمى دهند با اينهمه به حقيقت، وجود او را محقّق مى دانند و به اينكه او با آنهاست و در بين شان است يقين دارند و در اين مورد هيچ شك و ترديدى ندارند.



زيرا اگر داراى چنين صفتى نبودند ملحق به دشمنان بودند و از جايگاه و منزلت اولياء و دوستان او خارج مى بودند. در بين آنان هيچكس نيست مگر اينكه معتقد است كه امام(عليه السلام) بگونه اى است كه هيچ خبرى از اخبار او برايش پوشيده نمى باشد و نهانى هاى دل و اعمال او از ديد خدابينش مخفى نمى ماند تا چه برسد به ظواهر و كارهاى آشكار او. برايش ممكن است كه هر چه از اعمال پسنديده و يا ناپسند از آنان سر مى زند همه را بداند و بدين ترتيب ازاينكه آنان بر انجام كارهايى ناپسند اقدام كنند و او آنان را نسبت به آن تأديب و عقوبت كند در امان نيستند.



و كداميك از اين دوستان و شيعيان هستند كه اگر امام(عليه السلام)برايش ظاهر شوند و معجزه اى را كه بوسيله آن علم به امام زمان بودن ايشان پيدا كند ابراز كنند و بخواهند او را ارزش يابى كنند و تأديب نمايند و حدّ الهى را بر او جارى سازند، او بخواهد از بذل آن خوددارى ورزد و در برابر آنچه كه امامش نسبت به او انجام مى دهند تسليم و گردنگزار نباشد و با اينهمه معتقد به امامت آن حضرت و وجوب اطاعت از ايشان باشد؟