بازگشت

غيبت امام و هدايت به حق


اگر گفته شود:



با فرض غيبت امام چه راهى براى رسيدن به حق وجود دارد؟



اگر بگوييد: راهى بسوى حق وجود ندارد در اين صورت مردم را در سرگردانى و گمراهى و شك و ترديد در بقيه امورشان قرار داده ايد.



و اگر بگوييد: به وسيله دلايل حق و نشانه هاى آن، به حق مى توان رسيد (در جوابتان گفته مى شود: خود اين تصريحى است به اينكه با وجود اين دلايل و نشانه ها، ديگر نيازى به امام نيست) و بايد به حق رجوع كرد.



در جواب از اين اشكال و تفاصيل آن گوييم:



حق بر دو قسم است : عقلى و سمعى.



حق عقلى به وسيله دلايل و برهانهايش بدست مى آيد و با نظر كردن ودقت و تأمّل در آن، درك مى شود.



اما حق سمعى (اقوالى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تصريحاتى از ناحيه ايشان وامامان از نسل ايشان(عليهم السلام) بعنوان دلايل ونشانه هايى براى شناخت آن قرار داده شده) و همه موارد آن را بيان كرده و توضيح داده اند و هيچ موردى را بدون دليل وا نگذاشته اند.



با اينهمه، اگرچه مسأله حق و اقسام آن همانطور است كه ما گفتيم، لكن نياز به امام امرى ثابت و لازم است بخاطر اينكه دليل نياز مستمر وهميشگى انسانها به او ـ در هرزمان و به هرشكلى كه باشد ـ عبارت از اينست كه: امام(عليه السلام)لطفى در حق ماست كه در انجام واجبات و دورى گزيدن از بديها تأثير دارد و اين امر، بگونه اى است كه هيچ چيز ديگرى ما را مستغنى از آن نمى سازد و هيچ چيزى در اين جايگاه، جايگزين او نتواند بود.



و اما نياز به او در امور مرتبط با حق سمعى و اقوال شرعى، باز هم ظاهر و آشكار است. زيرا نقل روايت، اگرچه از طرف حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و پدران بزرگوار حضرت مهدى(عليه السلام) در باره تمام امورِ مورد نياز دين، وارد شده است با اينهمه ممكن است نقل كنندگان روايت به دليلى يا از روى تعمّد يا از روى اشتباه، دست از نقل بكشند و بدينوسيله نقل منقطع بشود، يا در بين كسانى كه نقل آنها حجيّت ندارد باقى بماند. در اينصوت نياز به امام(عليه السلام)خواهد بود تا آن را كشف كند وتوضيح بدهد و مورد تقصير را بيان فرمايد.



پس ظاهر شد كه: نياز به امام(عليه السلام) در هر حالى ثابت است اگرچه رسيدن به حق از طريق دلائل و ادله آن نيز ممكن باشد.