بازگشت

فرق بين غيبت و عدم وجود


اگر گفته شود: چه فرقى هست بين اينكه موجود باشد لكن در پس پرده غيبت قرار گيرد، بطوريكه دست هيچكس به او نرسد و هيچ انسانى از او بهره اى نگيرد، و بين اينكه اصلا موجود نباشد؟



به عبارت ديگر آيا ممكن نيست خداوند او را همچنان معدوم نگهدارد، تا زمانيكه دانست كه رعيّت توانايى پذيرش او را دارد و گردنگزار فرمانش خواهد بود موجودش گرداند؟ همچنانكه ممكن است كه بنا به گفته شما او را در پس پرده غيبت نگه دارد تا وقتى كه علم به تمكين و پذيرش مردم نسبت به او پيدا كرد، ظاهرش سازد.



بنابراين همانطور كه پنهان بودن و غيبت مى تواند سببش، ترس ستمكاران باشد، چرا همين ترس نتواند سبب براى معدوم كردن امام باشد؟



قبل از پاسخ به اين سؤال بايد گفت: اينكه در زمان غيبت، هيچكس به امام(عليه السلام) دسترسى ندارد و با او ملاقات نمى كند، معلوم و قطعى نيست، زيرا خود اين امر بر ما پوشيده است ومورد شك قرار دارد و جايز و ممكن بشمار مى رود.



بعد از ذكر اين نكته، فرق بين وجود او در حال غيبت و معدوم ساختن او توسط خداوند تعالى واضح و روشن است. غيبتى كه بخاطر تقيّه و ترس ضرر از دشمنان صورت گرفته، و بگونه اى است كه امام(عليهما السلام) در هرزمان انتظار قدرت يافتن بر ظهور، و بر طرف شدن اسباب خوف و خطر از ناحيه مردم را دارد تا بتواند ظاهر شود و آنچه را كه از امور آنان به او واگذار شده است انجام دهد.



روشن بودن فرق بين چنين غيبتى با عدم وجود او از اين جهت است كه او اگر معدوم مى بود، هرمقدار از مصلحتها را كه مردم از دست مى دادند وهرچه از هدايتها و كمالات آنان كه از بين مى رفت و هراندازه از الطاف ومنفعت هاى او محروم مى ماندند همگى به خداى تعالى نسبت داده مى شد و در ممنوع و محروم ماندن مردم از اين همه خيرات، هيچ اعتراضى بربندگان وارد نبود و هيچ سرزنش و نكوهشى بر آنان روا نبود.



در حاليكه اگر موجود باشد و بخاطر ايجاد خوف و خطر از ناحيه مردم، به غيبت و نهانزيستى گرفتار آمده باشد، هرچه از اين مصالح از بين برود وهرچه بهره ها و منافع حضور او از مردم سلب شود، همگى به خود مردم نسبت داده مى شود و هم آنان هستند كه مورد ملامت ومؤاخذه قرار مى گيرند.



از طرفى ممكن نيست، ايجاد ترس و خوف از طرف ستمگران سبب وعلت براى معدوم ساختن امام(عليه السلام) قرار گيرد زيرا واقعيت در بين بندگان اينست كه گاهى بعضى از آنان، بعضى ديگر را به كارها يا واكنش هايى وادار مى كنند. و معنى ندارد براى جلوگيرى از اين واقعيت، طرف ديگر معدوم گردد.